سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

راز ذلت پذیری ایرانیان چیست؟ - هادی صوفی زاده


اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۶ خرداد ۱٣۹۶ -  ۲۷ می ۲۰۱۷


بعداز شکلگیری جنبش سبز ( بخوان موج سبز ) در سال ٨٨ رسانههای ایران در جهت تخریب وجه آقای عطاالله مهاجرانی از شاخصترین چهرههای فرهنگی ـ سیاسی اصلاح طلبان او رابهاءالله مهاجرانی می خواندند. پرواضح است از نظر اهل تشیع بهائیان نجس و مشخصا آقای خامنهای بهائیان را نجس میداند. از این جهت عطااله مهاجرانی از دید حاکمان شخصی نجس است. در این سالهااتهامات دیگری چون دریافت پول از عربستان سعودی هم بمیان آمد.

جریان سبز که با خون دهها نفر و هزینههای بسیاری که بر جامعه ایران تحمیل شد توسط این افراد رهبری گردید اما نتیجهاش تسلیمیت در مقابل اصل نظام بود. چرخش افرادی چون آقای مهاجرانی که در قدم اول سایت جرس را تعطیل، بعدش به تطهیر آقای خامنهای و برائت او از هرگونه خطا و متعاقبا ترغیب مردم به شرکت در اتخابات، نشان از عقب نشینی آنان از ادعاهای قبلیشان و خنجر زدن از پشت به نیرویی که بهرروی فریب ادعاهای آنان را خوردند. در میان رهبران جهان کسانی بودهاند که بعداز خروج از دایره حاکمیت پای سخن خود ایستادهاند و اگر قادر به مبارزه نبوده در مقابل مردم قرار نگرفتهاند که میتوان عبدالحلیم خدام معاون بشار اسد را به نمونه آورد.
بدون مقدمه و قلم فرسایی میتوان گفت ذلت پذیری آقای مهاجرانی و اغلب سیاستمداران و روشنفکران ایرانی عوامل بسیاری دارد اما در این مرحله و موضوع انتخابات ورود آنان به عرصه نه از روی خوش بینی به اعتدال محوری آقای روحانی بلکه از روی ترس از آینده نامعلوم ایران است. آنان بخوبی به دیوار کج نظام و اوضاع منطقه آگاهند و از این منظر هرگونه تضعیف و تزلزل نظام چه در عرصه داخلی چه در عرصه خارجی را خطرناک می دانند و احتمال تجزیه ایران را بخوبی درک کردهاند بنابراین قوام دیکتاتوری بهترین گزینه آنان است.
سوالی که کمتر به اذهان خطور کرده این است که اگر پدیدهای بنام اصلاح طلبی در ایران نداشتیم چه میشد؟ آیا جامعه ایران همان جامعه دهه شصتی بود یا مسیری را که اصلاح طلبان به مردم می فروشند طی میکرد؟ آیا میتوان تغییرات جامعه را دستاورد اصلاح طلبان دانست؟این موضوعات نیازمند یک بررسی همه جانبه است اما با قاطعیت میتوان گفت که اگر اصلاح طلبان هم نبودند تحول در حاکمیت و جامعه ایران اجتناب ناپذیر بود.
میتوان کوردستان را نمونه آورد. خارج از قتلهایی که میتوان آنرا در چارچوب قتلهای زنجیرهای تعریف کرد بیشترین کشت و کشتار مردم بی دفاع در دوره اصلاح طلبان انجام گرفت. اعتماد مردم کوردستان به اصلاح طلبان به همان اندازه بوده که به اصولگرایان. و اساسا رای دادن کوردها به اصلاح طلبان نه از روی اعتماد به آنان بلکه از روی مخالفت با اصل نظام است. بقول معروف رای به اصلاح طلبان نه از حب علی بلکه از بغض عمر است. رشد فرهنگی ـ سیاسی بهیچوجه مدیون اصلاحات نیست و فضای سیاسی کوردستان کمترین تاثیرپذیری را از جریان اصلاحات داشته است. میتوان اثبات کرد که خودآگاهی ملی بدون تکیه بر مرکز بسیار بیشتر از مناطقی بوده که جریان اصلاحات در آن نفوذ داشته است.
اصلاح طلبان می خواهند چه چیزی را اصلاح کنند؟ آیا اصلاح طلبان می خواهند فضا را هموار کنند که مثلا یک حزب کمونیست حق شرکت در انتخابات را داشته باشد؟ آیا می خواهند از حق کاندیداتوری قاسم شعله سعدی و اکبر اعلمی دفاع کنند؟ بدون تردید نه. اصلاح طلبان به دنبال قدرت از دست رفته خود بودند و قدرت را برای قدرت می خواهند نه قدرت برای مردم. آنان برای مقاصد خود هیولایی از احمدی نژاد ساختند. از نظر آنان تفکر احمدی نژادی یعنی تهاجم خارجی. اصلاح طلبان روی این قضیه مانور میدهند و روحانی را نماد تنش زدایی می دانند. اصل نظام نیز بدش نمی آید که هر از چند گاهی با دیپلماسی تهاجمی عرق ملی همه جریانات خارج از دایره حاکمیت را تهیج کند و به نتیجهای دست یابد که در انتخابات اخیر بدست آورد. گرنه چه کسی میتواند باور کند اصل نظام به مخاطرات تهاجم خارجی آگاه نباشد و تنها اصلاح طلبان دغدغه آنرا داشته باشند؟!
اگر شورای نگهبان که نیم اعضای آن توسط رهبر انتخاب میشوند را ملاک کل ساختار نظام قرار دهیم میتوان دریافت که پنجاه درصد قدرت در ایران غیر قابل تغییر و توسط اصل نظام تثبیت شده است و مردم در نیمه دیگر میدان حق بازی دارند. البته اصل نظام در نیمه دیگر میدان هم حضور دارد و آرای ٣٨٪ی آقای رئیسی به ٥٠٪ قدرت ثابت افزوده میشود. با همچون محاسباتی اگر آرای روحانی را آرای مردم بدانیم چیزی در واقع کمتر از ٣٠٪ است.
پروسه اصلاحات خارج از اینکه هیچگاه شفاف نبوده و نیست اما عملکردش این بوده که جامعه را بلحاظ سیاسی اخته نموده است. سالهای قبل از اصلاحات، ایرانیان مقیم خارج از کشور متحدانه به تظاهرات علیه دیکتاتوری در ایران می پرداختند اما با روی کار آمدن دولت اصلاحات ایرانیان خارج به ایران بازگشتند و به آرمانهای خود پشت کردند و یاس و سرخوردگی جامعه را دوچندان کردند. فرهنگ اصلاح طلبی که در ایران رواج یافته جامعهای تهی از اراده ملی ایجاد نموده است.
با تمام معایبش دولت آقای احمدی نژاد که بر آرای مناطق محروم تکیه کرده بود تا اندازهای به تعهدات خود جامه عمل پوشاند و در مناطق محروم و حاشیه ایران سرمایهگذاری کرد، اقتصاد آن مناطق را رونق بخشید و طبقه متوسط جامعه نیز رشد یافت. خدمات دولت احمدی نژاد در مناطق مذکور از دید رانده شدگان از قدرت غایب بود و آنرا جزو پولهای غارت شده بحساب و در بهترین حالت خدمات ایشان را ناشی از درآمد بالای نفت میدانستند. از نظر این طیف رویکرد مرکزگرایانه دولت آقای روحانی و خشکاندن اقتصاد مناطق محروم ثبات اقتصادی و در واقع دولت روحانی با تعطیلی بازار کسب و کار مناطق حاشیهای بویژه کوردستان و پمپاژ پول به مرکز اصلاح طلبان را راضی نمود.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست