لیبرالم آرزوست! خطاب به اقتصادنامه و شرکاء
نویسنده: کارگاه دیالکتیک
•
«اقتصادنامه» در یک متن کوتاه بیسروته، که گویا متناسب با قدوقامت ذهنی و فکری خوانندگان پروپاقرص آن است، ده ویژگی برای چپها قائل شده که ارتباطی به حقیقتگویی و بازتابدادن واقعیات تاریخیِ جغرافیایی به نام ایران و دستههای گونهگون چپ این سرزمین ندارند. در متن کوتاهی که پیش رو دارید، ضمن ارائهی پاسخهایی کوتاه به برخی از اتهامات برشمرده در متن اقتصادنامه، به چند ویژگی نولیبرالهای حقیر و ترسوی ایرانی هم اشاره میکنیم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۵ آذر ۱٣۹۷ -
۲۶ نوامبر ۲۰۱٨
نشریهی «اقتصادنامه» در یک متن کوتاه بیسروته، که گویا متناسب با قدوقامت ذهنی و فکری خوانندگان پروپاقرص آن است، ده ویژگی برای چپها قائل شده که ارتباطی به حقیقتگویی و بازتابدادن واقعیات تاریخیِ جغرافیایی به نام ایران و دستههای گونهگون چپ این سرزمین ندارند. این نوشتهی کوتاه را همچنین میتوان نوعی فرار به جلو دانست؛ چه برخی از ویژگیهای نولیبرالها در این متن به چپها نسبت داده شده است. طبعا انتظار نداریم که رسانههای آزادیستیزی که جزو سازوبرگ ایدئولوژیک سیستم مسلط هستند و «روشنفکران» ارگانیک طبقهی حاکم به شمار میآیند از رسالت اصلی خویش که ایجاد ضدآگاهی است، غافل شوند و انتقادات و خصومتهای خویش نسبت به چپها را به شیوهی فناشدهی «لیبرالی» بیان کنند، اما در سراسر نظم معوج و ستمبار دنیای کنونی کار رسانهای هنوز هم عرفهایی دارد که مرزهایی را بر آن تحمیل میکند. از ایننظر، اگرچه میشد چشم بر روی این دشنامگویی و تهمتزنی و مذمتنویسی بست و منتظر شد تا روزی آن دسته از خوانندگان این نشریه که جستجوگرند، خود به بلوغ ذهنی لازم برای گذر از ایندست تحریفات و سطحینویسیها دست یابند و کذبنویسیهای این نشریه و همپالگیهای آن را دریابند. اما این عریضهنویسان چنان ید طولایی در نفرتپراکنی، ایجاد ترس و دادن گرای امنیتی بر علیه هر اندیشهی عدالتخواهانه و مترقی داشتهاند، که علنا هرگونه پایبندی به عرفهای رایج کار رسانهای را به سخره گرفتهاند؛ بنابراین، نمیتوان بهسادگی از کنار داعیههای متفرعنانهی اخیر آنها گذشت، ضمن اینکه به باور ما نویسندگان اقتصادنامه با طرح این اتهامات بیاساس فقط به چپها توهین نمیکنند، بلکه به شعور مخاطبان معمولِ خویش هم توهین میکنند. عملیات ایذایی اخیر اقتصادنامه نه تازگی دارد، نه به مقطع کنونی محدود میشود، و نه مختص اقتصادنامه است. دوستان و همراهان این نشریه، شبکههای مختلفی از رسانهها را تأسیس کردهاند که هدف همهی آنها تقریبا یکی بوده است: حمله به چپ و تحریف رویکرد چپ. از مهرنامه و صدا و تجربه گرفته، تا اندیشه پویا و دنیای اقتصاد و اقتصادنامه. شبکهی رسانهای اصلاحطلبان و اصولگرایان هم در این مورد با بهاصطلاح نولیبرالهای ایرانی و نشریات آنها وحدت نظر و اشتراک عمل داشتهاند؛ بدینترتیب، یک بار کیهان و بار دیگر مهرنامه و شرکاء، و بههمین منوال همسرایی فتنهگرانهشان تداوم داشته است.
در متن کوتاهی که عریضهنویسان اقتصادنامه نوشتهاند، نهایت ابتذال و استیصال هویداست: از خیزش دلاورانهی کارگران هفتتپه در خشماند و در شگفت از اینکه چگونه نهال جنبش عدالتطلبی و آزادیخواهی، بهرغم همهی سرکوبها و خونهایی که از آن ریختهاند، هر بار در گوشهای از این سرزمین سر بر میآورد و با صدایی رسا از حقوق انسانی و آزادیهای اجتماعی و سیاسی دفاع میکند.
در متن کوتاهی که پیش رو دارید، ضمن ارائهی پاسخهایی کوتاه به برخی از اتهامات برشمرده در متن اقتصادنامه، به چند ویژگی نولیبرالهای حقیر و ترسوی ایرانی1 هم اشاره میکنیم:
۱) یکی از ویژگیهایی که این سرسپردگان قدرت و پول برای چپها برشمردهاند از این قرار است: چپها برای منتقدانشان پروندهسازی میکنند.
واقعا چگونه ممکن است نیرویی که چهار دهه است زیر فشار سرکوب و خونریزی نتوانسته در جامعه به گونهای علنی و آشکار حضور داشته باشد، نیرویی که یکی از ماموریتهای اصلی و همیشگی صورتبندیهای مختلف حاکمیت ج. ا. قلع و قمع آن بوده است، نیرویی که هیچگاه جای پایی در ساختار حاکمیت و ارگانهای امنیتی آن نداشته است، بتواند برای منتقدانش پروندهسازی کند؟ «نویسندگانِ» اقتصادنامه باید بگویند که چپ چگونه، برای چه کسانی و از چه رو پروندهسازی میکند و سپس شواهدی بر آن ارائه کنند.
این گزاره در وضعی بیان میشود که اقتصادنامهایها و دوستانشان خودْ استادان بزرگ پروندهسازی هستند. یک نمونه شمارهی ۱۸ این نشریه است (بهتاریخ ۱ مهر ۱۳۹۷): روی جلد آن شماره و در آخرین سطر نوشتهاند: «پاتوق عاملین اصلی اعتراضات دی ماه در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران است و در حال متشکل کردن خود هستند2»3. انتشار این مطلب دقیقا مترادف شد با زمانی که نیروهای امنیتی به دستگیری «فلهایِ» فعالین صنفی دانشجویی مبادرت ورزیده و شمار زیادی از این دانشجویان در بازداشت به سر میبردند و زیر فشارهای امنیتی بودند. انتشار آن مطلب نه تنها پروندهسازی بر علیه فعالین دانشجویی بود، بلکه همچنین صدور حکم و رهنمودی بود برای بازداشت دانشجویان دیگری که همان زمان مشغول فعالیتهای صنفی و مدنی و سیاسی کاملا سازگار با اصول قانون اساسی کشور بودند.
۲) یکی از ویژگیهای جالب عریضهنویسان اقتصادنامه این است که بهرغم بهرهمندی از رانتهای کلان دولتی، همزمان دولت را بهعنوان شر بزرگ اجتماعی نقد میکنند. نولیبرالهای غربی نیز از دولت بزرگ شکایت میکنند و خواهان کوچکشدن آن هستند؛ اما بهواقع خواهان کوچکشدن دولت به ضرر سازوکارهای اخذ مالیات و توزیع درآمد و حفظ حقوق شهروندیِ طبقات کمدرآمد و بزرگ شدن آن به نفع خود هستند. عریضهنویسان اقتصادنامه نیز بههمینترتیب خواهان قطعشدن رانتهای دولتی به ضرر خود و دوستانشان نیستند، بلکه خواهان قطع حمایتهای اجتماعی بهنفع طبقات تحت ستم سیاسی و استثمار اقتصادی هستند. در واقع اصحاب اقتصانامه هم با دولت و درونِ آن هستند، و هم ضد دولت و بیرون از آن: هم پوزیسیون هستند و هم اپوزیسیون.
عباس آخوندی تا زمانیکه بهعنوان وزیر راه و شهرسازی درون دولت بود، هرگز از دولت انتقاد نکرد و در دوران وزارتاش عدهی زیادی پیش چشم جامعه جان دادند، و یا از هستی مادی و اجتماعی ساقط شدند (بهویژه، زلزلهزدگان سرپلذهاب و مناطق روستایی اطراف). اما وقتی اخراج او از دولت، برای فرافکنی ناکارآمدیهای دولت، محرز شد، زبان به انتقاد از دولت گشود. مسعود نیلی هم بهمانند آخوندی تا زمانیکه در دولت جا خوش کرده بود، انتقادی از دولت به عمل نیاورد، اما هنگامیکه کشور بهواسطهی تجویزهای سیاسی–اقتصادی او و تیم همراهش در آستانهی ورشکستگی و فروپاشی قرار گرفت، ژست معصومانهای به خود گرفت و در نقش «اپوزیسیون» به نقد دولت مشغول شد. پس، همانگونه که حاکمیت کنونی در نقش پوزسیون و اپوزیسیون توامان ظاهر میشود، اقتصاددانان بورژوای آن نیز در نقش توامان سیاستگزار و سیاستستیز ظاهر میشوند.
۳) در اقتصادنامه، ویژگی شمارهی دهم چپها را اینگونه شرح دادهاند: «به دنبال پست و مقاماند و با یک هدیه صد هزارتومانی از اصول خود کنار میکشند».
جلالخالق! چپها دنبال پست و مقاماند، یا عباس آخوندی که هنوز مهر اخراجش از وزارتخانه خشک نشده، کاندیدای شهرداری تهران شد؟! چپها دنبال پست و مقام میدوند یا مسعود نیلی و شرکای «اقتصاددان»اش که از زمان دولت هاشمی تاکنون در رأس هرم قدرت دولتی جا خوش کرده و تا کشور را به ویرانهای لمیزرع تبدیل نکنند دست بردار نیستند؟! کارنامهی بلندبالای چپ و جانباختگان و به تبعید و زندان رفتگانش که در پیکار با استبداد سیاسی جانسخت این سرزمین به همه گونه سعادت زندگی روزمره و عادی پشت کردهاند و کارنامهی شما نرمتنان، شما جانهای سازگار با هر گونه نظم سرکوبگرانه، شما تعقیبکنندگان جاهوجلال در همین وضعیت نکبتی، خود کمترین مثال نقضی است بر مدعای پوچتان. چپها مصداق آن بیت شعر حافظاند: «غلام همت آنام که زیر چرخ کبود، ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزادست». حتما اصحاب رانتبر و نولیبرال اقتصادنامه (خود حل کنید این معمای پرتناقض را) میدانند که منظور از تعلق همان نان بهنرخ روز خوردن و همکاری با دمودستگاه سرکوب و به انحطاطبردن سرنوشت کشور است که در کارنامهی وزیران و اقتصاددانان مورد حمایت اقتصادنامه به وفور بهچشم میخورد.
اقتصادنامه در ادامهی شرحیات خود دربارهی ویژگیهای چپها مینویسد: «با یک هدیهی صدهزارتومانی از اصول خود کنار میکشند». اما بهراستی چه کسی قرار است به چپها این هدیه صد هزارتومانی را بدهد؟
این اقتصادنامهایها و تمامی باندهای مافیایی همکارشان هستند که از اربابان خود در بازار بورس و سرمایه هدیههای میلیونی دریافت میکنند تا در خبرنامههای چاپی و سایتهای اینترنتیشان رپرتاژ تهیه کنند و در مدح و ثنای سرمایه و خصوصیسازی ثروت عمومی و نهان کردن رسواییهای همین شرکتهای خصوصیِ بهاصطلاح زیانده بنویسند.
۴) اقتصادنامه در توصیف چپها مینویسد که «آنها مارکس را نمیشناسند». منظورشان یحتمل این است که آنها خود مارکس را خوب میشناسند. شاید سخنرانی عباس آخوندی علیه «سازمان حمایت از مصرفکنندگان» در دولت روحانی گواه این شناخت از مارکس باشد. آخوندی در این سخنرانی میگوید:
«این بساطی که حضرات راه انداختهاند غیر از تعالیم حضرت مارکسه؟ غیر از تعالیم سوسیالیسم[آیا] تعالیم دیگهای هست که اینها رو هدایت بکنه بیان تو بازار مسلمین دخالت بکنند و در واقع دست بکنند تو جیب خلقالله و بخوان پز طرفداری از مردم و مصرفکننده رو بدن؟»4
اما این «بساط» چه ارتباطی به مارکس دارد؟ آیا دخالت دولت در سازوکارهای بازار و ایجاد مانع بر سر راه سرمایهی خصوصی و حمایت حداقلی از جامعه (اگر اصولا چیزی به این نام در ایران باقی مانده باشد)، که همهی دولتهای سرمایهداری جهان انجام میدهند یکی از آموزههای سوسیالیسم مارکسی است؟ نکند کینز و آموزههای اقتصادی او (بماند که با آن هم فرسنگها فاصله داریم) سوسیالیسم مارکسی را نوید داده است؟ انصاف داشته باشیم؛ این سطح از مارکسشناسی نزد آخوندی و اقتصادنامهایها خواننده را ماتومبهوت میکند.
با اینحال، ما خود اذعان داریم که در ایرانِ همواره استبدادزده، درک عمومی چپها از مارکس عمدتا متأثر از درکهای جزمی رایجِ احزاب «کمونیستیِ» بلوک شرق بوده است (و این رازی نیست که اقتصادنامهایها بتوانند افتخار کشف آن را به سینهی خود سنجاق کنند). ولی در کنار این مساله این واقعیت را هم با خشنودی میبینیم که در جامعهی متاخر ایران هم بهموازات بسیاری از کشورهای جهان، نیروهای چپ به ضرورت شناخت عمیقتر و جامعتر مارکس پی بردهاند و بهتدریج تلاشهای امیدبخشی در این جهت شکل گرفته است. شاید همین تکانهی جهانی به سمتِ ضرورت بازگشت خلاقانه به مارکس است که اقتصادنامه و مهرنامه و همسرایان رسانهای آنها را نگران کرده است، تا سراسیمه و آشفته از مارکسنشناسی چپهای ایران سخن بگویند. حالآنکه هماینک نیز شناخت میانگین نیروهای چپ از مارکس بهضرس قاطع از شناخت بهترین اقتصاددانان نولیبرال ایرانی بالاتر است؛ چهرسد به مریدان رسانهای آنان که هنوز مارکس و استالین را در معانی مترادف بهکار میبرند (جدا از شیطنت سیاسی تحریفآمیزِ نهفته در آن).
۵) اقتصادنامهایها و دوستانشان علاوهبر نوشتن چرندیات اقتصادی و سیاسیشان، اغلبْ بورسبازانی قهار هستند و این «حرفهی مشروع» را خوب فراگرفتهاند و ازطریق ارگانهای مطبوعاتیشان دلالی سهام میکنند و قیمت سهام را جابجا میکنند. یکی از کارهای آنها نوسانگیری بازار است و البته در قبال این کار پولهای زیادی از سازمان بورس و اوراق بهادار تهران دریافت میکنند. آنها بهپیروی از مرشدان اقتصادی متخصصشان، استادانِ کشیدن نمودارهای توهمی برای قیمتهای ارز و سکه و خودرو هستند: ابتدا نمودار میکشند و دلار را بالا میبرند و سپس بر اساس توهماتشان یک نرخ مثلا واقعی برای دلار تعیین میکنند. بالارفتن قیمت دلار البته برای آنها بسیار مطلوب است، چون برای افزایش ارزش سهامشان مفید است. چون عمدهترین شرکتهای موجود در بورس اوراق بهادار تهران که ارزآوری گستردهای نیز دارند پتروشیمیها هستند و بالا رفتن قیمت دلار در واقع درآمدهای صادراتی شرکتها را افزایش میدهد. در نتیجه دوستان آنها در رسانهها و کانالهای بورسی از دلارهای ۲۰ هزار تومانی دفاع میکردند. آنها در این فعالیت «ناب» اقتصادیشان نیز هیچکاری به بقیهی جامعه ندارند، همانطور که در روزنامههایشان بهندرت از اقشار آسیبپذیر حرف میزنند، کمااینکه مخاطب اصلی و مطلوب آنها سرمایهداران، دلالان سهام، رانتخورها و ابرمیلیاردرها هستند5. از منظر آنها اگر تورم ایجاد شود مهم نیست، چرا که در بازارْ تعادل ایجاد میشود؛ و البته که آنها افزایش دستمزد را کاری بسیار غیرکارشناسی میدانند، چون این اقدام از دید آنها منجر به ایجاد نقدینگیِ «زاید» و البته ایجاد تورم مضاعف میشود. حالآنکه، تورمِ ایجادشده در اثر بالارفتن نرخ ارز ایرادی ندارد و بقیهی جامعه اگر آسیب میبیند گریزناپذیر است؛ چون در کل برای اقتصاد کشور خوب است، و کمک میکند تا اقتصاد در مسیر رشد قدم بگذارد. آنها بابت فعالیت بورسبازانهشان، پولهای هنگفتی هم از نهادهای دولتی، هم از صندوقهای سرمایهگذاری و هم از شرکتها دریافت میکنند؛ در روزنامهها برای آنها رپرتاژ مینویسند و سهمهای شرکتها را جابهجا میکنند. بههمیندلیل، اگر چپها (به ادعای آنان) برای حاکمیت و مناسبات مسلط «خطرناک» هستند، مشی فکری و عملی اقتصادنامهایها بهراستی برای حیات اکثریت جامعه خطرناک است.
۶) از دید اقتصادنامهایها و هممسلکانشان تمامی دولتهایی که از سیستم بازار آزاد پیروی نمیکنند و بهلحاظ ساختار سیاسی دیکتاتوری محسوب میشوند، بهمنزلهی دولتهایی چپ بازشناسی میشوند. از همین منظر، برخی از اقتصادنامهایها و دوستانشان (از جمله عباس آخوندی) حتی سیاستهای دولت روحانی را سیاستهایی چپگرایانه تلقی میکنند. آنها چنان به آزادی اقتصادی سرمایهداران و استثمار کارگران و سرکوب آزادیخواهان و دگراندیشان چپ (و غیرچپ) متعهداند، و چنان به پیادهسازی نص صریح آیات نولیبرالی متعهداند، که نهفقط از سیطرهی مردمکُش استبداد باکشان نیست، بلکه اساساً موقعیت ممتاز کنونیشان را در سایهی ارکان همین بنای استبدادی و همراهی با منویاتِ آن کسب کردهاند6. پس، اینکه آنان با اشتیاق و اخلاص تمام به رویهی دیرینِ چپهراسی و چپستیزی حاکمان دامن میزنند نهفقط یک خطای محاسباتی نیست، بلکه با هستی اجتماعی آنان پیوند دارد: آنها بهقدری در نقش یکی از بازوهای ایدئولوژیک حاکمیت ادغام شدهاند، که عملاً بخشی جداییناپذیر از پیکرهی حاکمیتاند.
سخن پایانی:
یکی از مشکلات چپ ایرانی از دیرباز همواره این بوده است که هیچگاه دشمنان ایدئولوژیک فرهیخته و با شهامتی نداشته است؛ کسانیکه مدافعان موجه و صادقی برای ایدههای کلان لیبرالیسم و آموزههای سرمایهدارانه باشند؛ و این کمداشت شاید بخشا ناشی از این واقعیت تاریخیست که در ایرانْ هرگز یک طبقهی سرمایهدار صنعتی قدرتمندِ خودآگاه شکل نگرفت و بهتبعِ آن یک بورژوازی فرهنگی متناسب با آن که حامل مرام لیبرالی باشد نیز بهوجود نیامد. برعکس، سرمایهداران ایرانی و دمودستگاه فرهنگی وابسته به آنها عمدتا با آسانطلبی و منفعتطلبی مستقیم و بیمارگونه، به زیست انگلی خود در سایهی استبداد خو کردهاند. رشد فکری و نظری بورژوازی، بیتردید سطح «دشمنی ایدئولوژیک» آنها با چپها و هواداران سوسیالیسم را ارتقاء میدهد، چیزی که در ایران با آن مواجه نبودهایم. این است که میبینیم بسیاری از مدافعان نظم سرمایهدارانه در ایران چنان در قدرت حاکم و دستگاه سرکوبِ آن ادغام شدهاند که برای رویارویی با آرای چپ یا نفوذ اجتماعیِ فرضیِ آن اساساً نیازی به تقویت دانش نظری و سطح استدلالهایشان نمیبینند، بلکه، همانند حاکمان صرفاً به زور سرنیزه و جایگاه «ممتاز» خویش تکیه میکنند.
با این اوصاف، مهمترین ویژگیِ این پادوهای استبداد، این ناآشنایان با لیبرالیسم سیاسی و شیوهی مواجهات فرهیختهی آن در تاریخ سپریشدهی غرب، صرفاً ضدیت نظری آنها با عدالت و برابری اجتماعی نیست، بلکه مخالفت عملیشان با دمکراسی و آزادیخواهیست.
کارگاه دیالکتیک – آذر۱۳۹۷
* * *
پانویسها:
1. دلایل اطلاق این صفت در ادامهی این متن روشن میشود.
2. اقتصادنامه شماره ۱۸: ظهور نوچپها
3. در نقد این نوشته و بهعنوان حاشیهای بر رویکردهای اقتصادنامه نگاه کنید به یادداشت هژیر پلاسچی:
هژیر پلاسچی: پیرامون دستورالعمل چپستیزی اقتصادنامه.
4. سخنرانی عباس آخوندی بهمناسبت هفتهی حملونقل، ۲۸ آذرماه ۱۳۹۴.
5. امروز هم که قلمشان تصادفاً بهسمت نوشتن از کارگران اعتصابی هفتتپه چرخیده است، هدفشان صرفاً بذل «ارشاد و رهنمود» بود، تا کارگران گرسنه و درماندهْ هستی مادی خود را بهنفع کتابخانههای خیالی–احتمالا سرشار از آثار نولیبرالهای ایرانی– بهفراموشی بسپارند.»
6. از اینمنظر، نولیبرالهای وطنی ما بهراستی نمونهی تجربی شاخصی از این واقعیت تاریخیاند که مکتب نولیبرالیسم هیچ وجهاشتراکی با سویهی سیاسی لیبرالیسم کلاسیک ندارد؛ هرچه هست اشتیاق سوزان و مذهبگونهای است به فربهساختن سرمایهی فرضی، به زیان جامعه و اکثریت فرودستِ آن.
منبع: kaargaah.net
|