سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

خواستگاه طبقاتی و زمینه های عروج جنبش سبز - سعید کرامت

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : حمید محوی

عنوان : پاسخ به فرد معمولی: موضوع طبقات و فلسفه‍ی عصر روشنایی در عبور به ماتریالیسم تاریخی
شما به موضوع غیر طبقاتی بودن جنبش سبز اشاره کرده اید و مدعی هستید که «متعلق به طبقه خاصی از جامعه ایران» نیست.
این نظریه شما من را به یاد متن بسیار کوتاه و مختصر و مفید ژرژ پولیتزر می اندازد که توسط خود من ترجمه شده و آدرس آن را نیز در زیر قید می کنم که بتوانید، در صورتی که مایل بودید آن را مطالعه کنید، عنوان مقاله «فلسفه‍ی عصر روشنایی و تفکر مدرن» است. نکته ای که در این برهه تاریخی در تلاقی با موضوع غیر طبقاتی بودن جنبش سبز قابل مقایسه به نظر می رسد، بررسی چگونگی نظریات ماتریالیسم اوتوپیک (که می تواند به عنوان معادل جنبش سبز در نظر گرفته شود) و به منصه‍ی ظهور رسیدن ماتریالیسم واقعا علمی یعنی ماتریالیسم تاریخی و دیالکتیک توسط مارکس و انگلس است.
یکی از اختلاف نظرهای عمده بین ماتریالیست های اتوپیک و ماتریالیسم تاریخی هم اتفاقا روی همین موضوع [طبقاتی] گره می خورد. ماتریالیست های اتوپیک مثل جنبش سبز از طبقه خاصی حرف نمی زدند و خواهان آزادی بشریت بودند.
البته جنبش سبز اگر چه شاید از طبقه خاصی ظاهرا دفاع نمی کند ولی کاملا طبقاتی است و حداقل می توانم بگویم که رشته کار این جنبش در خارج از کشور در دست مبتذل ترین ها بوده است و دقیقا به حمایت جنایتکاران بین المللی یعنی اروپا و آمریکا در خیابان های غرب راه افتادند که بشریت خودشان را نشان دهند.
نوشته اید که نمی خواهید سرباز جنگ امپریالیستی باشید...ولی ببینید دوست عزیز شما فراموش می کنید که نام جنگ هشت ساله بین ایران و عراق جنگ تحمیلی نیز هست. ای کاش که نظریات شما درست می بود و شما مجبور نمی شدید بجنگید ولی هشت سال جنگ را به ملت های ایران و عراق تحمیل کردند. روی مرزهای ایران جنگ های تحمیلی دیگری در شرف وقوع است و هر روز کشته می گیرد. نظام سرمایه داری یک نظام بهیمی ست و بخشی از بحران های خود را با جنگ حل و فصل می کنند.
مردم خواهان چنین جنگ هایی نیستند ولی نظام سرمایه داری این جنگ ها را تحمیل می کند. اختلاف طبقاتی البته از جنگ دیگری خبر می دهد که الزاما با مبارزه طبقاتی از سوی کمونیست ها ارتباطی ندارد.
در این نکته هیچ ابهامی وجود ندارد، جامعه طبقاتی یک جامعه خشونت بار است و اقلیتی بیمار حتما بیمار و از خود بیگانه باید با توسل به شنیع ترین روش ها و ابزارها و قوانین بر اکثریت جامعه حکومت کنند در تمام دنیای سرمایه داری چنین است.


«فلسفه‍ی عصر روشنایی و تفکر مدرن» ژرژ پولیتزر
http://makalat.blogfa.com/
۲٣۴۶۵ - تاریخ انتشار : ۱۶ فروردين ۱٣٨۹       

    از : فرد معمولی

عنوان : جنبش سبز را شنیع و قبیح معرفی نکنید. حفاظت از منافع ملی ایران اگر مسئولیت ما نیست پس مسئولیت کیست؟ با تشکر فراوان از آقای خوب سالاری.
جنبش سبز نه شکست خورده است، نه مرده است و نه متعلق به طبقه خاصی از جامعه ایران است. خواسته هایش هم به همه ایرانیان نفع می رساند. جنبش سبز اول باید فضای سیاسی مناسب را فراهم کند تا زمینه برای دمکراسی در ایران فراهم شود. باید از جایی شروع کرد و جنبش سبز اینکار را کرده است. در هر جای دنیا هم برای بهبود اوضاع اقتصادی اول باید اوضاع سیاسی درست شود تا بستر توسعه اقتصادی فراهم شود. جنبش سبز بدنبال اقتصادی آزاد است که مردم در آن مشارکت داشته باشند و کارفرما باشند. جنبش سبز در موسوی و کروبی خلاصه شدنی و توطئه خارجی و داخلی نیست. مردم هستند که آزادی و کار و زندگی و رفاه می خواهند. با بورژوازی نامیدن آن و خائن به طبقه کارگر آنرا نه تحقیر کنید و نه آنرا بی ارزش جلوه دهید. مردم منافع ملی ایران را می خواهند حفظ کنند و این با صدای بلند به گوش جهان رسانیده شد. حفظ منافع ملی ایران را قبیح و شنیع جلوه ندهید چون بقای ایران و ایرانیان به آن وابسته است. ما ایران را داریم و برایمان بس است. به ما خورده نگیرید که چرا جهان و کهکشان را بیشتر از ایران نمی خواهیم. هر خانواده ای خود را بیشتر از دیگر خانواده ها بیشتر دوست دارد، ما هم همین طور. هر وقت شما توانستید دست از همسر و فرزند و نوادگان خود بردارید و خانواده های دیگر را بیشتر دوست بدارید آنوقت از ما هم چنین انتظاری داشته باشید. ایران، ایرانیان و منافع آنها و جنبش سبز در صدر دستورالعمل ما قرار دارد. شما این را نمی پسندید، خوب نپسندید، اثری بر روی کار ما نمی گذارد. ما راه خودمان را می رویم و شما هم راه خودتان را بروید. ما بیشماریم، شما نیستید.

*****************

آیا فلسطین حافظ منافع ملی ایران است؟ آیا حزب الله لبنان حافظ منافع ملی ایران است؟ چه کسی می تواند به من بگوید که کدام کشور و یا گروه تروریستی و غیر تروریستی حافظ منافع ملی ایران است؟

آیا ایران در جهان تنها یتیمی است که هیچکس حافظ منافعش نیست؟

آیا اصلا ایران نیازی دارد که منافعش حفظ شود؟

آیا منافع ملی ایران باید قربانی شود که دیگران بهره مند شود؟ چه منافعی به دیگران می رسد؟ این دیگران کیستند؟

وقتی در جهان همه کشورها منافع ملی خود را در صدر دستور کار خود قرار می دهند و با چنگ و دندان برایش می جنگند، ما ایرانیان حق نداریم حتی بگوییم منافع ملی ایران چون به برخی ایرانیان بر می خورد و به ما اخم می کنند؟ اگر بد است برای همه باید بد باشد، اگر خوبست چرا ما منافع ملی ایران را حفظ نکنیم؟ مگر ما کشوری بجز ایران داریم؟

ایران خانه ماست و ساکنان آن خانواده ما هستند. همانطور که خانه چند متری را با ذوق و شوق می خریم و در و دیوار آنرا محکم می کنیم که در آن در امان باشیم با کشورمان هم باید همین کار را بکنیم. همانطور که درون خانه های مان را زیبا و تر و تمیز می کنیم با درون کشورمان هم همین کار را باید بکنیم. همانطور که در درون خانه های مان کارها را تقسیم می کنیم همین کار را باید با کشورمان بکنیم. همانطور که به خانواده هایمان عشق می ورزیم و میان آنها تبعیض قائل نمی شویم همین کار را باید در کشورمان انجام دهیم. همانطور که خانواده مان ناموس ماست کشورمان و ساکنین آن باید ناموس ما باشند. همانطور که زحمت می کشیم که خود و خانواده هایمان شاد، تندرست و شکفته شوند برای هموطنان مان زحمت می کشیم که همه اینها را داشته باشند. خلاصه همانطور که مسئولیت حفظ منافع خانواده هایمان بعهده ماست، حفظ منافع ملی ایران هم بر دوش یکایک ما ایرانیان است.

ما ایرانیان باید کلاه خود را دو دستی بچسبیم که کسی آنرا ندزدد، چشمان مان هم به دست همه باشد که مبادا کلاه مان را بردارند و یا کلاه بر سرمان بگذارند. ایران خانه و زندگی و عشق ماست و حاضر نیستم که انرا فدای غزه و لبنان و چین و روس و غرب و شرق و ماه و مریخ کنیم. ما مدینه فاضله هیچکس را نمی خواهیم، هر کس این مدینه فاضله را می خواهد برود کشور دیگری را پیدا کند و پروژه اش را آنجا پیاده کند، دستش را از ایران ما کوتاه کند. ما یک زندگی ساده و امن زمینی و نه رویایی می خواهیم. حاضر هم نیستیم سربازان جنگ با امپریالیسم کسی شویم. شما یک عده ای قلیل هستید که رابطه تان با دنیای واقعی به کلی قطع شده است و سعی در برانگیختن احساسات ما و سوء استفاده از انها را دارید. حنای شما میان ایرانیان دیگر رنگی ندارد. ما با نظریه های علمی شما و جنگ های طبقاتی شما میانه ای نداریم. وطن ما ایران است و وطن شما جهان است، این اختلاف میان من و شما حل شدنی نیست.


جنبش سبز را شنیع و قبیح معرفی نکنید. حفاظت از منافع ملی ایران اگر مسئولیت ما نیست پس مسئولیت کیست؟ با تشکر فراوان از آقای خوب سالاری.
۲٣۴٣۷ - تاریخ انتشار : ۱۵ فروردين ۱٣٨۹       

    از : گاهنامه هنر و مبارزه حمید محوی

عنوان : سخنی چند با فرد معمولی
دوست عزیز من احساسات و نظریات شما را درک می کنم. در جامعه طبقاتی چه در جوامع سرمایه داری پیشرفته و چه در کشورهایی نظیر ایران اکثریت مردم قربانی تروریسم طبقاتی هستند. درک چنین تبعیضی واقعا هر انسان آگاه و مبارزی را منقلب می کند. مسئله بر سر نظریه و رأی من کو و این حرفها نیست. مسئله بر سر واقعیات نامطلوب و غیر قابل تحمل زندگی در جامعه طبقاتی ست.

ولی این طور به نظرم می رسد که شما به توضیحاتی که در این کامنت ها آمده توجه نمی کنید و به همین علت دائما از کمونیسم ورشکسته حرف می زنید و می پرسید چرا از بلاروس و ...حرف نمی زنید.
پیش از این سعید کرامت یادآوری کرد که او این کشورها را و حتی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی را کمونیست نمی داند و آنها را سرمایه داری دولتی و ناسیونالیست ارزیابی می کند. این نظریه ای ست که من هم با آن موافق هستم.
به همین علت نویسنده هایی نظیر «یان زابرانا» را دوست دارم زیرا نه تنها چهره کریه این نوع سوسیالیسم را افشا می کند، بلکه در عین حال بی آن که خواسته باشد جامعه سرمایه داری غرب را نیز افشا می کند. البته این آخری تعبیر خود من است.

و اگر از کشورهای نامبرده شما صحبت نمی کنیم، علت این است که این کشورها مثل آمریکا و اروپا امپراتوری تشکیل نداده اند و در سرنوشت ما و مردم جهان چندان نقشی بازی نمی کنند. در حالی که آمریکا و اروپا یعنی همان هایی که حق شما و من و ایشان را خورده اند، طبقه حاکم ایران را در چنگشان دارند. در عصر پهلوی چنین بود و حتی امروز هم تا حدود زیادی به همان شکلی که بود هست.

و اما در مورد نظریات و پرسش های شما، ببینید اولا من خودم شخصا در هیچ انقلابی شرکت نداشته ام (در زندگی شخصی و روز مره خودم چرا، مرتب در حال انقلاب هستم) ولی برای انقلاب نهایی تلاش می کنم. از دیدگاه شخص من یک هدف وجود دارد که ممکن است هرگز متحقق نگردد ولی این هدف نامش جامعه بی طبقه است که با انقلاب پرولتاریایی آغاز می شود و ارتباطی به رأی گیری ندارد. رأی بگیریم که کره زمین گرد است یا چهار گوش؟ البته انقلاب پرولتاریایی به شکلی که کمونیست های غالبا عصر حجر ایرانی فکر می کنند حتمی نیست، و باید دانست که چنین انقلابی نیاز به مداخله انسانی دارد. به همین علت نیز نظام سرمایه داری با انواع و اقسام ترفندها در به زنگاه های تاریخ به حساب ما را رسیدگی می کند. از حذف فیزیکی گرفته تا گرفتار کردن افراد در مشکلات روزمره + تمام آن مشکلاتی که خاص جامعه طبقاتی و همه شمول است.
هر اندیشه و جریانی که خارج از این مسیر باشد( یعنی نیل به سوی جامعه بی طبقه به رهبری پرولتاریای مسلح به سوسیالیسم علمی) از دیدگاه من طبقاتی و انحرافی ست. به همین علت شکست جنبش سبز برای من جای تأسفی ندارد. تأسف تنها به خاطر افرادی است که ناخواسته قربانی شدند.

گاهی اوقات می شنویم، دموکراسی از نوع انگلیس یا سوئد ...در ایران. ولی این حرفها است که واقعا با واقعیت جامعه سرمایه داری جهانی تطبیق نمی کند. جامعه امپریالیستی تقسیم بندی های خودش را در سطح جهانی انجام داده است. امروز کشوری به وسعت انگلیس که اندازه‍ی استان آذربایجان خود ما هم نیست، دست گذاشته روی قطب جنوب و می گوید اینجا مال من است. یعنی جایی که ۷۵ درصد تمام آب شیرین جهان در آن ذخیره شده است، با منابع بسیار غنی.

من و شما و ایشان نباید منتظر سرنگونی رژیم مذهبی شویم تا از چنین مسائل و مشکلاتی حرف بزنیم... و یا حرف نزنیم که مبادا جمهوری استفاده از آن استفاده کند و ما بی کار بمانیم.

هر گونه پیشرفت برای کشوری نظیر ایران فورا با منافع و برنامه ها و نقشه های اقتصادی و حتی جغرافیایی امپراتوری غرب روبرو می شود.

من به هیچ عنوان فکر نمی کم که دشمن اصلی خلق های جهان جمهوری اسلامی ست. نه. خطر امپراتوری جهانی بیش از این حرفهاست. ما امروز با خطر انقراض نسل در ایران مواجه هستیم. آیا از سونامی سرطان چیزی شنیده اید؟ می گویند از هر چهار ایرانی یک نفر به سرطان مبتلا شده و یا خواهد شد . آیا می دانید که منشأ آن شاید استفاده گسترده‍ی اورانیوم رقیق شده توسط امپراتوری غرب در جنگ علیه عراق و افغانستان باشد؟ طبیعی ست اپوزیسیون های ایرانی و طرفداران حقوق بشر از این گونه مسائل بی اطلاع باشند و خودشان را به کوری و کری و لالی بزنند. یکی از همین دوستان رنگ سبز وقتی موضوع اورانیوم رقیق شده را که چیزی از آن نمی دانست برایش توضیح دادم در پاسخ به من گفت این مسائل ربطی به حقوق بشر ندارد.
۲٣۴۲۷ - تاریخ انتشار : ۱۴ فروردين ۱٣٨۹       

    از : فرد معمولی

عنوان : آقای رضا سالاری، بسیار از شما ممنونم که احساس مسئولیت کردید و پا به میدانی اساسی گذاشتید.
من دیپلمه و از خانواده ای کارگری هستم و هیچ عقده و کینه ای نسبت به کسانی که تحصیلات بالاتر و خانواده های مرفه تر دارند ندارم و قبول هم ندارم که قاعده ای وجود دارد که بگوید که همه اینها حق مرا خورده اند و به من ظلم کرده اند و من باید حقم از حلقوم اینها بیرون بکشم و آنها را بر سر جایی بنشانم که من تعیین می کنم. اما حس طبیعی من بمن می گوید که کسانی در این جهان هستند که هیچ اعتقادی به رقابت سالم و فرصت های برابر و حتی نیمچه برابر نیستند. تبعیض های فاحش میان خود و دیگرام قائل می شوند تا با این تقلب همیشه خود برنده و ضعیف تر بازنده شوند. نه احساس مسئولیتی حس می کنند و نه وجدان دارند. با زور سر نیزه هم که شده، حتی با تجاوز جنسی به دختر و پسر، فرصت هایی را که متعلق به شایسته تر هاست را از بین می برند و خود را به جامعه تحمیل می کنند. نگاه کنید به فرار مغزها در این ۳۱ سال از ایران. چه می گویم؟ این فرار مغزها از ایران نبود بلکه خونریزی مغزی ایران بوده است که ۳۱ سال ادامه داشته است. من با کسانی مشکل دارم که جلوی پیشرفت و ترقی انسان ها را می گیرند، به رقابت سالم تن نمی دهند و برای حفظ قدرت و ثروت که از دیگران دزدیده اند به هر کار کثیفی دست می زنند. من می خواهم اینها را از سر راهم بردارم تا در بازار کار و تحصیل همه حتی المقدور فرصت های برابر داشته باشند و شایستگان جایگاه خود را در جامعه بدست بیاورند. انسان ها استعداد ها و اهداف متفاوت دارند و باید در جامعه مکانیزمی باشد که این استعداد ها پرورش یابند تا رضایت عمومی برقرار شود. این را هم باید قبول کرد که رضایت صد در صد هم ممکن نیست و فقط با مقایسه با دیگر جوامع احساس رضایت و نا رضایتی کم و بیش می شود. آمار و ارقام سالم در اینجا یک جامعه را ساکت یا ملتهب می کند. آمار و ارقام و اسناد و مدارک نشان داده است که سیستم کمونیسم و حکومت دینی در ایران و حکومت های مستبدی مثل صدام حسین در آزمون جهانی مردود شده اند و لیبرال دمکراسی ها با همه کمبودهایشان رضایت عمومی بیشتری در میان مردم خود بوجود آورده اند. آخر ما مردم که کور نیستیم که واقعیت ها را نبینیم و عقل مان هم که کم نیست که عده ای به ما بگویند من صلاح تو را بهتر از تو می دانم پی بزور هم که شده وکیل وصی و قیم تو خواهم شد و حقت را کف دستت می گذارم. من نویسنده و فیلسوف و فضانورد نیستم ولی در تعیین سرنوشت کشورم همان یک رای ای را دارم که آنها دارند و حق دارم از آن یک رای خود آنطوری که می خواهم استفاده کنم. بیشتر مردم مثل من هستند افرادی معمولی که خود را در این یک مورد کمتر از کسی نمی دانند. من به خرد جمعی اعتقاد دارم. اگر خرد جمعی در سال ۵۷ آن تصمیم وحشتناک را گرفت و به حرف شاپور بختیار گوش نکرد از آن اشتباه خود آموخت و می خواهد با کمک همان خرد جمعی تصمیم دیگری بگیرد که خوشایند حکومت نیست و به این دلیل مقاومت می کند و در عین حال کسانی هم مثل سعید کرامت پیدا شده اند که آنها هم رو در روی خرد جمعی قد علم کرده اند و مانع دیگری بر سر راه ما شده اند. سئوال من از اینها اینست که چرا از خرد جمعی ما انقدر وحشت دارند. ما بعنوان یک ملت می خواهیم اشتباه کنیم وظیفه شما دادن آگاهی دادن های صادقانه است مثل شاپور بختیار و نه طفره رفتن و سعی در گمراه کردن ما. حرف های شما تا ۳۱ سال پیش خریدارانی داشت ولی امروز ما آن ملت نیستیم آقا. ولمان کنید. درمان مان که نمی کنید به دردمان اضافه نکنید.

آقای رضا سالاری، بسیار از شما ممنونم که احساس مسئولیت کردید و پا به میدانی اساسی گذاشتید. بیشتر اینکار را بکنید چون من از میزان استعداد خود بخوبی آگاهم و با اینکه جواب آقای کریمی مرا راضی نکرد اما نمی دانستم که چگونه با آن برخورد کنم. اینها فکر می کنند اگر افراد معمولی را در موقعیت من قرار دهند بحث را برده اند ولی نمی دانند که افرادی مثل من اگر از جواب هایشان راضی نباشیم قبولشان هم نمی کنیم. باید یاد بگیرند قلمبه سلمبه حرف زدن و طفره رفتن ما را از میدان بیرون نمی کند. ما تا جواب صریح از کسی نشنویم قانع نخواهیم شد. این ما نیستیم که باید این اشخاص را درک کنیم بلکه آنها هستند که باید یاد بگیرند به زبان ما حرف بزنند و ما پس شنیدن حرف هایشان تصمیم بگیریم و داوری کنیم، همانطوری که در غرب معمول است. با تشکر بسیار از شما.

آقای رضا سالاری، بسیار از شما ممنونم که احساس مسئولیت کردید و پا به میدانی اساسی گذاشتید.
۲٣۴۲۲ - تاریخ انتشار : ۱۴ فروردين ۱٣٨۹       

    از : ‫رضا سالاری

عنوان : دانش و اطلاعات گسترده
اولین شرط نوشتن یک مقاله خوب دانش و اطلاعات گسترده، و بسیط و عمیق در باب موضوع مورد نوشتار است تا توانایی پاسخ به هر سوالی در باره جزیئات مقاله میسر و مقدور گردد. ‫ نقد پاسخ به پرسش کاربران محترم. با پوزش جهت سهولت خواندن و نوشتن از حروف مخفف برای ذکر اسامی کاربران استفاده شده است.

۱. ف−م: چرا در این ۳۱ سال میلیون ها ایرانی آمریکا، آلمان، سوئد، فرانسه، انگلستان، استرالیا و دیگر کشورهای لیبرال دمکراسی را برای پناهنده شدن انتخاب کرده اند و نه کره شمالی، چین، کوبا و بلاروس را؟

‫س−ک : من اعتقاد ندارم در هیچ کشوری از دنیا نظام کمونیستی سازمان داده شد است. آن کشورهائی که شما بعنوان کمونیست نام برده اید همگی دارای اقتصاد دولتی و ایدئولوژی ناسیونالسیتی بوده اند. یعنی بجای سرمایه داران متعدد، دولت کارگران را استثمار کرده است. من طرفدار جامعه ای هستم که در آن انسان مجبور نباشد که نیروی کارش را بخاطر امرار معاش بفروشد. جامعه ای دمکرات و آزاد است که انسان مجبور نباشد بخاطر نیاز زندگی تن به سانسور و یا خود سانسوری بزند.

ر−س: اینجا س−ک از جواب مستقیم همچون سیاستمداران زیرک طرفه رفته است. جواب صریح و صادقانه اینست که بله حق با شماست. قرن بیست و بیست و یک ثابت کرد که کشورهای غربی بمراتب دموکراتتر از کشورهای باصطلاح کمونیست عمل کرده اند. فقط اینجا س−ک میتواند نظر شخصی اش را هم که البته ربطی به سوال ندارد بنویسد...
‫‫

۲. ف−م :چرا کمونیست ها و چپ های ایرانی مثل خود شما غرب را برای کار، زندگی و فعالیت های سیاسی تان انتخاب کرده اید و نه کشورهای کمونیستی و دیکتاتوری را؟ این به شما چه چیزی را ثابت می کند؟

س−ک : ‫بی جواب

ر−س: مسلماً بعلت شرایط دموکراتیکتر، شرایط قابل پیشبینی تر، آزادی شغلی، آزادی سیاسی، رشد استعداد و آموزش بهتر فرزندان ...... حال سوال عمیق تر اینست که چرا باید جواب به این راحتی و آسانی در دسترس نویسنده محترم نباشد؟ آیا همین خود دلالت نمی کند بر نگاه و اندیشه ای غیر دموکرات در لابلای سلولهای مغزی نویسنده محترم؟

۳. چرا ده ها میلیون ایرانی در داخل کشور نگاهشان به کشورهای غربی است و نه به کشورهای کمونیستی و دیکتاتوری؟ آیا انکار می کنید که ماهواره های این ده ها میلیون ایرانی بطرف غرب تنظیم شده اند و چرا کاربران کامپیوتری درون مرزی هم نگاهشان به غرب است؟ این به شما چه چیزی را ثابت می کند؟

جواب مانند سوال ۲


۴. آیا شما سیستم کمونیستی فروپاشیده روسیه را برای ما تجویز می کنید یا سیستم کمونیستی فعلی چین و کره شمالی را؟ چرا؟

س−ک: آن کشورهائی که شما بعنوان کمونیست نام برده اید همگی دارای اقتصاد دولتی و ایدئولوژی ناسیونالسیتی بوده اند. یعنی بجای سرمایه داران متعدد، دولت کارگران را استثمار کرده است. من طرفدار جامعه ای هستم که در آن انسان مجبور نباشد که نیروی کارش را بخاطر امرار معاش بفروشد. جامعه ای دمکرات و آزاد است که انسان مجبور نباشد بخاطر نیاز زندگی تن به سانسور و یا خود سانسوری بزند.

‫ر−س: : اینجا س−ک ایده الیستی بدنبال یک رویا و مدینه فاضله ایست که نه خود دیده و نه خود تجربه کرده و نه خود میداند که آن چیست؟ شرائط دولت مورد قبول ایشان در دو جمله بعد بسیار شبیه همان نظام لیبرال−سوسیال− دموکراسی مورد نظر غرب است. س−ک نمیپردازد به اینکه چرا هر نظام ناپویا، از جمله نظام های ایستای کمونیستی محکوم به از هم پاشیدگی و نابودی هستند.


۵. آیا شما به کلیه مفاد منشور جهانی حقوق بشر اعتقاد دارید یا نه؟ اگر ندارید چرا؟

‫جواب به سوال ف−م همراه با نظر شخصی س−ک داده شده است.

۶. آیا شما به خرد جمعی ایرانیان تمکین می کنید و یا با خرد جمعی جامعه ایرانی مشکل دارید؟

س−ک : ‫بی جواب

۷. آیا به تبلیغ اقتصاد دولتی بسنده می کنید و یا اعتقاد به تحمیل آن به ایرانیان هستید؟

س−ک : ‫بی جواب

پیروز و پرآگاه و پردانا باشید!
۲٣۴۱۵ - تاریخ انتشار : ۱۴ فروردين ۱٣٨۹       

    از : فرد معمولی

عنوان : به گاهنامه، بخوان آن چیزی که نوشتی و ببین خودت سر در می آوری چی گفتی؟
آیا اوضاع در چین و برمه و کره شمالی و بلاروس و کوبا بهتر از غرب است؟ چرا درباره اینها ساکتید؟ جامعه باید تعیین کند چه می خواهد و نه کسانی که حرفشان معلوم نیست چیست. اگر فردا ملت ایران انتخاب کند که لیبرال دمکراسی می خواهد، شما چه خواهید کرد؟ هر جامعه ای حق دارد آزادانه انتخاب خود را بکند بشرط آنکه حق تعویض آنرا هر زمان که اراده کرد داشته باشد. آیا شما با این حق انسان ها مشکل دارید؟ چرا؟ آیا حق شما باید بیشتر از حق دیگران باشد تا راضی شوید. من از کمونیسم همانقدر متنفرم که از فاشیسم و رژیم متنفرم چون پدر صدها میلیون انسان را درآورده و در میاورند. اگر کمونیسم می توانست جواب بدهد تا حالا داده بود، بابا شوروی فرو ریخت و تمام شد. آیا حرف شما اینست که یا باید ایران کمونیستی شود و یا این رژیم بماند چون مردم هنوز ادب نشده اند که حکومت کمونیستی بخواهند. راست و پوست کنده مثل من حرف هایتان را به زبان عامیانه بزنید که همه بفهمند و نه فقط حلقه تنگ خودتان. بین این رژیم و یک نظام لیبرال دمکرات شما کدام را انتخاب می کنید، کدامیک برای ملت بدتر است. طفره هم نروید که هر دو به بدی هم هستند هیچکس این یکی را نمی خرد. من یک رای دارم و شما هم یک رای، شما به من زور نگو که آنچه می پسندم بد است و منهم با شما چنین کاری نمی کنم. من می گویم ایران را آزاد کنیم و اجازه بدهیم مردم رای بدهند چه می خواهند و رای اکثریت را با احترام به حقوق اقلیت را قبول کنیم. این چرا باید برای شما ناخوشایند باشد؟ آیا شما مردم را صغیر می دانید چون انتخاب شما را قبول ندارند؟ آیا به این دلیل بخودتان حق می دهید قیمومیت آنها را بعهده بگیرید تا زمانیکه مثل شما فکر کنند. کی می خواهید متوجه شوید که ملت آن ملتی نیست که شما در آن انقلاب کردید و ما را به این روز سیاه نشاندید. سئوال می کنم یا جواب درست و حسابی بمن کسی نمی دهد و یا بمن توهین می شود که چه حقی دارم که این را دوست داشته باشم و آنرا دوست نداشته باشم.

به گاهنامه، بخوان آن چیزی که نوشتی و ببین خودت سر در می آوری چی گفتی؟
۲٣۴۱۴ - تاریخ انتشار : ۱۴ فروردين ۱٣٨۹       

    از : گاهنامه هنر و مبارزه حمید محوی

عنوان : پاسخی چند به فرد معمولی
به سهم خودم دوست دارم درباره‍ی برخی از پرسش های فرد معمولی مطالبی بنویسم که مطمئنا و طبیعتا کامل. زیرا مسائل اجتماعی از پیچیدگی های خاصی برخوردار هستند. و اتفاقا اولین انتقادی که به این دوست وارد می دانم به همین پیچیدگی و ابهامات مربوط می شود.
در مورد پرسش اوّل. از این جهت که بتوانیم این بحث را در چشم انداز روشنی ادامه دهیم، باید به یک تقسیم بندی اشاره کنیم که پیش از این توسط افرادی نظیر سمیر امین انجام گرفته : دنیا رامی توانیم به دو بخش تقسیم کنیم : امپریالیسم جمعی (یعنی همین کشورهایی که در پرسش فرد معمولی مشاهده می کنیم) و کشورهای حاشیه ای. طبقه حاکم در کشورهای حاشیه ای در واقع نمایندگان امپریالیسم جمعی در کشور خودشان هستند.
به عنوان مثال، آن چه از غرب در تخیلات عمومی ما موج می زند، غالبا از گفتمان همین طبقه حاکم منشأ می گیرد، و از طرف دیگر تمام رسانه های جهان تحت کنترل و نظارت و با سرمایه نظان سرمایه داری جهانی اداره می شود.
در نتیجه آن چه در حال حاضر، به عنوان مثال، در باب امکان پناهندگی و شرایط پناهندگی در کشورهای غرب در اذهان ما جاری ست، تا حدود زیادی محصول همین گفتمان طبقاتی و ابزارهایی است که با پیشرفته ترین ابزارها ارتجاعی ترین و مغلطه آمیز ترین و تحریف شده ترین اخبار و نظریات را درسطح جهانی پراکنده می سازد.

کوتاه سخن این که ستون اصلی مهاجرین و پناهنده ها در کشورهای غربی همین افرادی هستند که به طبقه حاکم یعنی بورژوازی وابسته و معامله گر به عنوان نماینده امپریالیسم جمعی در کشورهای حاشیه ای تعلق دارند و وقتی هم که در شرایط مهاجرت و پناهندگی قرار می گیرند، هم چنان در پست نمایندگی خودشان باقی می مانند. به همین علت است که ما امروز ارتجاعی ترین و خیانت کارترین و طبقاتی ترین اپوزیسیونی را که بتوانیم در جهان سیاست در سرتا سر جهان جستجو کنیم، به دلایل خاصی، بین اپوزیسیون های ایرانی پیدا می کنیم.

البته با این گروه از مهاجرین صاحب امتیاز البته اقشار دیگری هم مشاهده می شود که یا برای همین طبقه پادویی می کنند...و یا اینکه باید از نزدیک شرایط زیستی آنها را ببینید تا شاید کمی تغییر عقیده بدهید. مهاجرین خارجی در چنین کشورهایی خصوصا وقتی به طبقه حاکم کشور خودشان تعلق نداشته باشند، و علاوه بر این با گفتمان حاکم و با گفتمان جنایتکارانه طبقه حاکم در کشور های میزبان و امپریالیسم جمعی توافقی نداشته باشند، همین حقوق بشر دست و پا شکسته نیز شامل حالشان نمی شود. و اتفاقا یکی از عناصر محروم کننده حقوق اجتماعی برای چنین مهاجرینی، همان گروه مهاجر صاحب امتیاز است که نقش پلیس را برای کشور میزبان بازی می کند...متأسفانه حقوق بشری های ایرانی نیز باید حقوق بگیر همین امپریالیسم جمعی باشند. من مدت هاست که پرسش بسیار مهمی را برای همین حقوق بشری ها و اپوزیسیون های دموکراسی خواه مطرح کرده ام ولی متأسفانه پس از سال ها هنوز پاسخی از پانها نشنیده ام. گویا که نظریات من در مورد آنها کاملا درست است. متأسفانه.
و باید دانست که همین مهاجرین بی پناه یکی از منابع درآمد مالی برای نظام سرمایه داری هستند. تمام کارهای یدی (به عنوان مثال، در فرانسه اصطلاح «کار عرب» را به کار می برند) در این کشورها به آنها واگذار می شود و در کارگاه های غیر قانونی با حقوق های بسیار ناچیز به کار گرفته می شوند. شهروندان جهان چهارم هستند.
یکی دیگر از ابعاد این موضوع این است که این نظام سرمایه داری جهانی برای پاسخگویی به قول و قرارهایش - مثلا حقوق بشر - مجبور است که تا یکی دو سه چهار درصدی را جواب گو باشد. ولی باید دید که بخش قابل توجهی از این مهاجرت ها نیز به دلایل دستکاری های خودشان بوده است. اگر به ده نفر پناهندگی می دهند از طرف دیگر یک کشور هایی را به تمامی می بلعند و به زانو در می آورند، البته بعضا و غالبا با خسارات جانی و مالی برای اهالی بومی و تخریب محیط زیست طبیعی همراه است. کتاب «اعترافات جنایتکار اقتصادی» نوشته جان پرکینز که ترجمه بسیار بدی از آن در ایران منتشر شده شاهد بارز چنین واقعیتی است. (البته این کتاب توسط گاهنامه هنر و مبارزه از طریق ترجمه فرانسه در دست تصحیح است)...
۲٣۴۰٣ - تاریخ انتشار : ۱٣ فروردين ۱٣٨۹       

    از : سعید کرامت

عنوان : برای فرد معمولی
جناب فرد معمولی، در جواب سئوالهای ۱،۲، ۳، ۴ و ۷ بایستی به عرض شما برسانم که:
۱- من اعتقاد ندارم در هیچ کشوری از دنیا نظام کمونیستی سازمان داده شد است. آن کشورهائی که شما بعنوان کمونیست نام برده اید همگی دارای اقتصاد دولتی و ایدئولوژی ناسیونالسیتی بوده اند. یعنی بجای سرمایه داران متعدد، دولت کارگران را استثمار کرده است. من طرفدار جامعه ای هستم که در آن انسان مجبور نباشد که نیروی کارش را بخاطر امرار معاش بفروشد. جامعه ای دمکرات و آزاد است که انسان مجبور نباشد بخاطر نیاز زندگی تن به سانسور و یا خود سانسوری بزند.

۲- من به مفاد منشور جهانی حقوق بشر اعتقاد دارم. البته که خیلی بهتر از قوانین جمهوری اسلامی است. مشکل من با منشور این است که اولا آنرا ناکافی برای انسان می دانم. دوما، در بیشتر موارد آن منشور تنها مرکب بر روی کاغذ است. بعنوان مثال طبق این قانون هرکسی حق دارد تا هر درجه ای تحصیل کند یا از سلامتی برخوردار باشد. اما اگر کسی پول نداشته باشد هزینه تحصلیش یا دکتر و دارو را تامین کند بایستی تن به مرگ بدهد. به عبارت دیگر، منشور مورد بحث حقوق انسان را به رسمیت میشناسد، اما تعداد زیادی در جامعه هستند که پول کافی ندارند تا از آن حقوق برخوردار شوند.

۳-شما حق خودتان است به لیبرال دمکراسی یا هر نوع تفکر سیاسی اعتقاد داشته باشید. من هم آن سیستم را به نظام اسلامی کنونی ایران ترجیح میدهم. اما آنرا معادل آزادی نمی دانم. در عین حال فکر میکنم بعلت ساختار اقتصادی جامعه ایران لیبرال دمکراسی در آن جامعه عمر طولانی نخواهد داشت. اقتصاد ایران اگر بخواهد با دیگران رقابت کند یا بایستی تکنولوژی پیشرفته برای تولید انبوه و باکیفت داشته باشد، یا کارگر ارزان و مطیع. ایران تکنولوژی که ندارد هیچ، اقتصادش هم یک پایه ای است. دمکراسی نمیتواند در جامعه ای که ۸۰ درصد جمعیت آن زیر خط فقر زندگی میکنند دوام بیاورد.

کشتار و سرکوبگری فرمانرویان پهلوی و اسلامی درطول قرن بیستم را نبایستی به حساب بد طینتی و اخلاقیات آنها گذاشت. این فرمانرویان یا بایستی موقعیت خود و کل سیستم اقتصادی ای را که مسئول حفاظتش بودند، از دست میداند، یا اینکه با کشتار در مقابل مردم مقاومت میکردند. همانطور که معلوم است راه دوم را بر گزیدند.

شاد باشید
۲٣٣۹۷ - تاریخ انتشار : ۱٣ فروردين ۱٣٨۹       

    از : فرد معمولی

عنوان : ۸ پرسش از آقای سعید کرامت
آقای سعید کرامت، با عرض سلام، من یک فرد معمولی از خانواده ای کارگر هستم و ادعای روشنفکری ندارم ولی تجربه های زندگی ام مرا به این نتیجه رسانده است که سیستم لیبرال دمکراسی با همه نقائص اش بسیار بهتر از سیستم کمونیستی است. شما به من ثابت کنید که حداقل یک سیستم کمونیستی در جهان تاکنون موفق بوده است.

۱. چرا در این ۳۱ سال میلیون ها ایرانی آمریکا، آلمان، سوئد، فرانسه، انگلستان، استرالیا و دیگر کشورهای لیبرال دمکراسی را برای پناهنده شدن انتخاب کرده اند و نه کره شمالی، چین، کوبا و بلاروس را؟

۲. چرا کمونیست ها و چپ های ایرانی مثل خود شما غرب را برای کار، زندگی و فعالیت های سیاسی تان انتخاب کرده اید و نه کشورهای کمونیستی و دیکتاتوری را؟ این به شما چه چیزی را ثابت می کند؟

۳. چرا ده ها میلیون ایرانی در داخل کشور نگاهشان به کشورهای غربی است و نه به کشورهای کمونیستی و دیکتاتوری؟ آیا انکار می کنید که ماهواره های این ده ها میلیون ایرانی بطرف غرب تنظیم شده اند و چرا کاربران کامپیوتری درون مرزی هم نگاهشان به غرب است؟ این به شما چه چیزی را ثابت می کند؟

۴. آیا شما سیستم کمونیستی فروپاشیده روسیه را برای ما تجویز می کنید یا سیستم کمونیستی فعلی چین و کره شمالی را؟ چرا؟

۵. آیا شما به کلیه مفاد منشور جهانی حقوق بشر اعتقاد دارید یا نه؟ اگر ندارید چرا؟

۶. آیا شما به خرد جمعی ایرانیان تمکین می کنید و یا با خرد جمعی جامعه ایرانی مشکل دارید؟

۷. آیا به تبلیغ اقتصاد دولتی بسنده می کنید و یا اعتقاد به تحمیل آن به ایرانیان هستید؟

۸. من اگر به لیبرال دمکراسی اعتقاد دارم به این معنی نیست که دنباله رو آمریکا با چشمان بسته هستم و یا انتقاد شدید به سیاست های داخلی و خارجی آن ندارم. من آزادم انتقاد کنم، آزادی ای که در یک سیستم کمونیستی ندارم. آیا شما با این مشکل دارید؟

بی جواب گذاشتن این پرسش ها را دلیل بر نداشتن پاسخ های قاطع کننده از شما تلقی خواهم کرد.

با تشکر فراوان
۲٣٣٨۹ - تاریخ انتشار : ۱٣ فروردين ۱٣٨۹       

    از : سعید کرامت

عنوان : دنیا دمکراسی را هم خیلی تجربه کرده است
خواننده ای تحت عنوان "دمکراسی در قرن تازه" همه نواقص سرمایه داری دولتی بلوک شرق را که خود را سوسیالیسم معرفی میکردند به تفکر من رابط داد است. در جواب این خواننده لازم است یاد آور شوم که اولا کشورهای قمار شوروی سابق از نگاه من نوعی دیگراز سرمایه داری، یعنی سرمایه داری دولتی بود. آن سیستم هیچگاه الگوی من نبوده است. علاوه بر این، اگر متد سیاسی این خواننده را که در مورد من بکار گرفته است، در مورد خودش بکار بگیرم بایستی نواقص و جنایات انواع دمکراسی را هم به پای ایشان بنویسیم. اگر دمکراسی عبارت از انتخابات و تعویض هر چهار سال یکبار حکمرانان است، این اتفاق سالها است که در پاکستان، و ترکیه میفتد. اکنون در عراق هم اتنخابات و تعدد احزاب است. آیا در نتیجه آن انتخابات بهبودی در زندگی مردم فراهم آمده است؟ این یک توهم است که ایران مثل سوئد، دانمارک و یا آلمان بشود. سیستم اقتصادی ایران نیازمند کار ارزان و کارگر خاموش است. دمکراسی نمیتواند این دو نیاز اصلی سرمایه داری ایران را تامین کند. در نتیجه. حتی نمیتواند یک سیستم سیاسی مثل ترکیه را تحمل کند.


اما در مورد آن دانشجوی زیست شناسی. دانشجو کارش قاعدا جستجوی دانش است. از نظر متفاوت اصولا بایستی استقبال کند. کسی که از نظر فرد مخالفش آزرده شود، دروازه فراگیری را بر خودش بسته است.
۲٣٣٨٨ - تاریخ انتشار : ۱٣ فروردين ۱٣٨۹       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۲٨)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست