سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

ایران؛ دموکراسی کارگری
آلترناتیو دموکراسی بورژوایی سبز سکولار
- محمد قراگوزلو

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : خواننده

عنوان : می دانید چرا؟
می دانید چرا بعضی ها امثال محسن سازگارا ها را به عنوان رهبر یا شاخص جنبش معرفی می کنند؟
یا برای این که بتوانندحرف های حسین شریعتمداری و اژه ای و جنتی و ولی فقیه و سعید مرتضوی را در مورد آمریکایی بودن جنبش، تایید کنند.
و یا برای این که هماهنگ شدن خودشان با آن ها را که به منظور در امان بودن و بی دردسر و بدون پرداخت هزینه، «انقلابی ترین مرد جهان» شدن انجام می گیرد، با رنگ و لعاب پرولتری بپوشانند!
اینان دوستان طبقه کارگر نیستند. دوستان طبقه کارگر، طبقه کارگر را سپر بی عملی خود، و دستمایه دکان دونبش عوامفریبی (عوام روشنفکر، روشنفکر عامی) نمی کنند.
دوستان طبقه کارگر می دانند که راه طبقه کارگر ایران برای تحقق آرمان های خود، از مسیر نفی دیکتاتور و دیکتاتوری، و استقرار حداقل های دموکراسی می گذرد.
٣۱۶۷۰ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣٨۹       

    از : پرویز مرزبان

عنوان : سرمایه داری متحد تر از همیشه و جنبش کارگری متفرق تر ازهمیشه !
با عرض تاسف که بجای اظهار نظر در باره ی مطلب آقای قراگوزلو بحث به اصطکاک های ناخوشایند کشیده میشود.چرا درباره ی عین نوشته ی نویسنده « نقد » نکنیم و هر چه دلمان میخواهد بر «له» و «علیه» این نوشته بنویسیم.

روی سخنم با دوستانی ست که نقد «نارسائی » های نویسنده ی محترم و «کج فهمی » های من خواننده را بر نمی تابند. انتظار دارند که یا موافق نویسنده باشیم و یا مخالف آن ، سیاه یا سفید ! بحث بی بحث !
اما سئوال من ازدکتر قراگوزلو که چرا برای شرائط مشخص امروز از تئوریهای قدیمی با رهنمود های گدشته ی تاریخ استقاده می کنند؟

آقای قراگوزلو ، اول شرائط «عینی » جهان توصیف می کند و فرض را بر این می گذاریم که دقیق ست:
«در غرب هم اکنون که بحران اقتصادی، نفی دولت رفاه را با سیاست های ریاضت اقتصادی در دستور گذشته است، منادیان نئولیبرالیسم، به دولت های پارلمانی حمله می کنند و آن ها را استبداد حزبی می خوانند و خواهان استقرار دولت آژان هستند. دولت کوچکی که وظیفه اش مطلقاً حفظ امنیت و آزادی سرمایه و شرایط لازم برای این آزادی و امنیت است.

تحمیل قوانین رفاه به دموکراسی بورژوائی، از نظر هر دو جناح بورژوازی باری بر دوش ملت محسوب می شود. راست جدید با شعار "پول گرایی" و"مقررات-زدائی "ست که دولت رفاه (دولت های کینزی) را از میدان بیرون می کند، تا به مردم بقبولاند "آزادی بازار" است که به بهبود وضع مادی آن ها کومک می کند. اما آزادی بازار و آزادی سرمایه با ویران کردن سیستم رفاه، پایه ی اجتماعی همین دموکراسی محدود غربی را متلاشی می کند. تصادفی نیست که راست جدید همه جا دموکراسی و قوانین رفاه را با هم زیر ضرب می گیرد. » پایان نقل قول ********

نویسنده بعداز این جمع بندی «مورد توافق» از شرائط جهانی ، به جای اینکه در باره ی این وضعیت و نقش نیروهای مخالف سرمایه داری و توان و صف بندی نیروها و چشم انداز مبارزاتی و چه باید کردو...و.... و.....و... نقش جنبش کارگری و نقطه ضعف ها و نقاط قوت آن صحبت کند بلافاصله به مارکس مراجعه می کند !
و نظر مارکس درباره ی دموکراسی و جامعه ی مدنی را مفصل بیان می کند.

دوستان گرامی آیا این صحیح ست که برای شرائط پیچیده ی امروز و وقایعی که برای اولین بار در جهان درحال تکوین ست و بدون اغراق حیات بشریت را وحشتناکتر از همیشه تهدید می کند و بسیاری از روشنگران در سراسر جهان آنرا هشدار میدهند و به اشکال مختلف مبارزه می کنند با آموزش های مارکس که برای برهه ای از سرمایه داری اظهار و تدوین شده بود امتزاج نمائیم ؟

انتظار دارد که صاحب نظری چون آقای قراگوزلو در باره ی۲ مقوله ی اساسی امروز جهان که تا امروز بی سابقه بوده دقیق تر راهنمائی کند.
۱ - سرمایه داری جهانی بعداز سقوط «سوسیالیزم واقعا موجود» متحد تر و هماهنگ تر از همیشه و شعار عوامفریبانه « گلوبالیزاسیون» با تمام امکانات در حال سرمایه گذاری در کشورهای با نیروی کار ارزان می باشد چین ، هندوستان ، اروپای شرقی و..و.. اهداف این استراتژی عبارت است از:
- افزایش بیکاری در کشورهای صنعتی آمریکا، آلمان ، انگلیس، فرانسه ، سوئد، دانمارک ، هلند، بلژیک و بالارفتن هزینه های دولت رفاه
- کاهش در آمده های مالیاتی از سوی کارفرماها که بعداز انتقال سرمایه ها و تولید به کشورهای دستمزد پائین ، بزرگترین منبع درآمد های مالیاتی دولت رفاه را تنزل داده ست.
- فشار به دولت های رفاه برای تسهیلات مالیاتی کارفرمایان ، برای ایجاد فرصت های شغلی !!! یعنی بعلت هزینه ای بالای مالیاتی مجبور به انتقال صنایع و فعالیت ها به کشورهای با دستمزد پائین شده اند. این باج گیری هر روز در رسانه های شنیده میشود.
- افزایش نارضایتی عمومی و تضعیف هر چه بیشتر احزاب سوسیال دمکرات و میانی و بنمایش گذاردن بی لیاقتی و عدم کاردانی آنها.
۲ - واقعیتی ست که سوسیال دموکراسی و جنبش کارگری «سرمایه» ی قابل رقابت با نئولیبرالیست ها ندارند و تا بحال در برابرتمام مانورها و تاکتیک های سرمایه داری تسلیم بوده اند. از ۸ سال حکومت ژرژ دبلیو بوش چنان میراٍثی بجای مانده که که هیچ نیروئی نمی تواند آنرا راست و ریس نماید. جمهوری خواهان از هم اکنون خود را برای بازگشت آماده کرده اند .هیچوقت چنین شرائطی در آمریکا وجود نداشته ست . بلیر ۸۰۰ بیلیون پوند برای انگلستان کسری بودجه ببار آورده و دولت محافظه کار کنونی میخواهد پوست از گزده مردم انگلیس بکند !

نتیجه :
سرمایه داری متحد تر از همیشه و جنبش کارگری متفرق تر ازهمیشه !
در تمام دوران بعداز جنگ دوم جهانی محافظه کاران با تمام زیرکی با سوسیال دمکراسی برای «رنگ» و «لعاب » جامعه ی رفاه قواعد بازی دموکراسی را رعایت میکردند و سوسیال دمکرات ها «مفتخر» بودند که با تعدیل سود و مالیات در چار چوب سرمایه داری جامعه ی رفاه را در رقابت با «سوسیالیزم واقعا موجود » به پیروزی خواهند رساند.

امروز سوسیال دموکرات ها شاهدند که دستشان خالیست و سرمایه ابتکار عمل در تمام میادین دارد و هرروز آمار آرای آنها تنزل می کند.
جنبش کارگری در اتحادیه ها نیز وضع بهتر ی از سوسیال دمکرات ها ندارند. زمانی لازم ست که جنبش کارگری که در جامعه رفاه از صندوق بیمه ی بیکاری و سایر حقوق بیمه های اجتماعی برخوردار بود، بتدریج به سازمان یابی و اعتراض روی آورد.

راست ها در تمام این سالها هماهنگ به انتقال سرمایه ها به کشورهای با دستمزد پائین عمل کرده اند و در سیاست نیز توانسته اند جنگ ایجاد کنند و تا امروز سوسیال دمکراسی یا همکاری و دنباله روی کرده یا منفعل بوده و معلوم نیست با این سیاست ها در آلمان ، انگلیس ، فرانسه و بقیه کشورهای کوچکتر تا چند سال آینده چه بر سر جنبش کارگری و چپ خواهد آمد.

به نظر من آینده بسیار تاریکی در انتظار اروپا و آمریکا ست و اگر جنبش کارگری و چپ بخود نیاد سیاهترین سالهای تاریخ در افق سیاسی جهان دیده میشود.

وظیفه ی مارکسیست هاست که از آموزش های مارکس برای شناخت شرائط امروز جهان بیشتر بهره کیری کنند. ولی بدون کمک از خلاقیت های اساتید مارکسیسم امروز جهان ، تعلیمات کلیشه ای و مجرد مارکسیسم نمی تواند پاسخگوی نیاز امروز و بهمنی که در راه ست باشد.
٣۱۶۶۴ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣٨۹       

    از : آرش

عنوان : نه به ضد لیبرالیسم و نه به ضد سوسیالیزم!
تردیدی نیست که هر انسانی مالک حیات و آزادی خودش و در نتیجه محصول حیات+آزادی می باشد و هیچ فرد یا گروه یا حکومتی نمی تواند آن را از او سلب کند. این گوهر فلسفی لیبرالیسم است که پرواز آدمی را تا مرز بی نهایت ممکن می کند. خب جایی که افراد با استعدادهای متفاوت به دنیا می آیند و در حیات خود از وقت و انرژی خود به طور مساوی استفاده نمی کنند محصول حیات آن ها مساوی نخواهد بود.

از طرف دیگر هر انسانی چون دیگر موجودات زنده و غیر زنده جزو لاینفک و اینتگرال یونیورس می باشد. یعنی آزادی ما از مسیر آزادی دیگران می گذرد. اینجاست که سوسیالیزم خودش را نسان می دهد.

هیچ نظام فکری (سیاسی-اقتصادی-اجتماعی) نمی تواند دائمی باشد. چون نمی تواند متاثر از دانش انباشه شده که آن هم در طول زمان افزایش پیدا می کند نباشد.

بیایید همه چیز را به اقتصاد (کمونیستی و یا سرمایه داری) تقلیل ندهیم. گوهر حیات و آزادی را مرکز قرار دهیم در جهان به هم تنیده ای که هر روز پیکسل تار و پود آن کوچک تر می شود.

گوهر لیبرالیسم و سوسیالیزم را نمی توان منکر شد چرا که جزو ناموس حلقت است. شکل حکومت هم که با زمان رشد و تکامل پیدا خواهد کرد. فعلن که درجه سوسیالیزم به مقدار و براکت مالیات بر درآمدها استوار است!!

برای جنایاتی که کمونیست ها و لیبرال ها و مذهبی ها در تاریخ مرتکب شده اند و می شوند باید بحث های ریشه ای تر کرد. برای مثال این که چطور این انسان آزاد و هوشمند قدرتی را که با استعدادها و دانش خود کسب می کند در جهت تخریب زمین و کشتار و نابودی نسل بشر به کار نگیرد.
٣۱۶۵۷ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣٨۹       

    از : بهمن

عنوان : خدمت جناب صبوری
جناب صبوری، بسیار متاسفم که عرایض من چنین شما را برآشفته کرده که از راه صبوریت به عصبانیت رسیده اید و چنین جنتی وار به من «بچه لیبرال» حمله میکنی و فحش و ناسزا میدهی.
آقای «محترم»، فرمایشات شما در مورد جنگ دوم جهانی و وابسته کردن مطلق آن به سرمایه داری آنقدر بی ریط و بی اساس است که نیازی به رد آن نیست. مشکل شما و دیگر همفکران شما در این است که قادر به درک این مسئله نیستید که سرمایه داری بر خلاف کمونیزم بسیار تحول پذیر است. آقای «محترم»، این من نیستم که امروز صحبت از «ناناز» بودن سرمایه داری میکنم. واقعیت این است که بنابر شواهد و مدارک موجود جامعه جهانی به موفق بودن سیستم اقتصاد آزاد (یا به قول شما ناناز بودن سرمایه داری) اعتقاد دارد. این اعتقاد را در جهش بزرگ همان ویتنامیهایی که به قول شما ۲ میلیون کشته داده اند به سوی سرمایه داری میبیند. (در ضمن آمارهای شما خیلی شبیه آمارهای احمدی نژاد است. در اندونزی چند میلیون کمونیست بود که آمریکاییها فقط یک میلیونش را کشتند :)). آقای صبوری من هیچ علاقه ای ندارم که دیدگاههای شما و یا فردی چون شما و یا این آقای نویسنده را در مورد اقتصاد آزاد عوض کنم. شما مختارید هر چه دوست دارید فکر کنید. عرض بنده این است که نه شما و نه این آقای نویسنده و نه هیچ فرد دیگری حق ندارد برای توجیه ایدئولوژی خودش واقعیات را وارونه جلوه دهد. این یک واقعیت است که همان سیاهانی که قربانیان سرمایه داری بودند امروز خود در نظامهای دموکراتیک ضامن و حافظ سرمایه داری هستند. این یک واقعیت است که نظام اقتصاد آزاد در تمامی جبهه ها شما کمونیستها را شکست داده. هیچ ملتی را در دنیا نمیبینید که در یک انتخاب آزاد کمونیزم را به اقتصاد آزاد و دموکراسی ترجیح دهد. هیچ کارگری را نمیبینید که شعارهای تو خالی کمونیزم را به واقعیات اقتصاد آزاد ترجیح دهد. ولی شاهد هستیم که مردم روسیه بعد از هفتاد سال زندگی در جهنمی که لنین و سازمان امنیتی چکا و حزب بلشویک برایش درست کرده بود (و بعدها توسط جانشین خلف لنین استالین و کا گ ب ادامه پیدا کرد) سرانجام به همراه دیگر ملل اروپای شرقی مارکسیزم لنینیزم را نابود کردند و یک نظام سرمایه داری را جایگزین آن نمودند. شکی نیست که نظام اقتصاد آزاد دارای نقائصی است. ولی از عملکرد شهروندان جامعه جهانی، از نوادگان برده داران سفید گرفته تا نوادگان بردگان سیاه، و از بازماندگان جنگهای اسپانیا گرفته تا دو جنگ جهانی، چنین بر میاید که آنها ترجیح میدهند که مشکلات خود را در چارچوب اقتصاد آزاد حل کنند تا آنکه خود را درگیر جهنم مارکسیزم لنینیزم نمایند.
آقای صبوری شما در این بحث هر کاری میکنید تا بحث را از مسیر اصلی آن منحرف نمایید. همانطور که خدمت آقای نویسنده عرض کردم بنابر شواهد و مدارک موجود شما کمونیستها دارای کوچکترین پایگاهی در بین طبقهء‌ کارگر در هیچ کجای دنیا نیستید. پس حق ندارید از قول آنها فتوا صادر نمایید و برایشان تعیین تکلیف کنید.
با امید پیروزی شما برای رسیدن به آرامش و صبوریت!
٣۱۶۴۹ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣٨۹       

    از : صبوری

عنوان : به بهمن
ممنون از اینکه یادم اوردید که مارکسیسم معادل نکبت و بد بختی است و سرمایه داری خوبی است وخیر وبرکت خوشا بحال کارگران که چنین ولی نعمت هائی دارند و ممنون از شما که برای کارگران چنان فضائی درست کرده ایدکه هر شب خانواده های کارگری به شما و وال استریت دعا می کنند که یک روز بیشتر کار داشتند.
دوست من اگر تاریخ خوانده باشیدسرمایه داری هم چندان ناناز نبوده. ۲ جنگ خانمان سوز که به کشته شدن بیش از ۶۰ میلیون انسان انجامید بتوسط سرمایه داری بله آخوندوار به شما بچه آخوند تازه لیبرال شده می گویم فقط در جنگ های بین امپریالیست ها برای تقسیم بازار جهانی ۶۰ میلیون کشته شدند. این بجز کشتار ۲ میلیون در ویتنام، ۱ میلیون کمونیست در اندونزی صدها هزار کمونیست در اسپانیا ۱ میلیون در الجزایر میلیون ها سیاهپوست در آفریقا و حین حمل برده ها به جاها ی دیگر دوست من سرمایه داری دولتی روسی -چینی جنایتکار بودو است. اما باور بفرمائیدجنایات آنها یک صدم جنایات انگلیس و یک دهم آمریکا هم نبوده. بله آخوندوار به شمای بچه آخوند تازه لیبرال شده می گوئم یک بار فقط تجارت برده این حرام لقمه سرمایه را بخوان آنگاه از گذشته اکثریتی خودت چندان شرم نمیکنی که برای تقرب به لیبرال ها هر جند قدم لگدی به کمونیست ها بزنی.
خواهش دارم با دانش فراوانی که داریدمی خواهم یادتان بیاورم که در ایالات متحده مهد بازار آزاد تا سال۱۹۶۸ بله سیاهان از حقوق اجتماعی محروم بودند.
درست می گوئید روسیه در سال ۱۹۰۷-۱۹۱۷ تقریبآ شباهت به سوئد فعلی داشت. جنگ با ژاپن شایعه آخوند ها است. ناگهان در بهشت تزاری لنینی آمد و روسها را بفلاکت کشاند بله در عرض هفت سال از سال ۱۹۱۷-۱۹۲۴ چنان روسیه پیشرفته را به عقب برد که خدا هم نمی توانست. روسیه جنگ با ناپولئون که نداشت در جنگ اول که درگیر نبود با ژاپن هم که جنگی نداشت لنین که بقدرت رسید گفت جنگ جنگ تا رفع فتنه ودر عرض هفت سال ناقابل همه نعمت ها از بین برد.
بله این سرمایه داری آلمان نبود که از وسط جنگ امپریالیستی با انگلیس و فرانسه یکهو دلش هوای یخ های لنینگراد کرد تا ۲۰ میلیون کمونیست روسی را قصابی کند اینها موعظه آخوندهاست. آمریکائی ها از سال ۱۹۴۰-۱۹۴۳ قول جبهه دوم می دهند اما مشغول چپاول در آسیای شرقی هستند. وقتی روسیه المان ها را نفله کردند آنگاه با عجله می ایند تا جا نمانند سر راه هم چند میلیون زاپنی راسرمایه دارانه نفله می کنند.
دوست من نکبت سرمایه داری با یک یا ابو الفضل پیروز نشد به تاریخ فرانسه مراجعه کنید توقع نداشته باشید سوسیالیزم با یک یا لنین بهشت زاییده باشد. اگر در امریکا پس از ۲۵۰ سال تاریخ تسلط سرمایه ۴۰ سال قبل جدائی نژادی رسمأ منقرض می شود انگاه زیاد سوسول بازی در نیاورید روسیه برزنف هم در مقایسه چندان بد نبود. دیوار برلین فجیع است اما اپارتاید سرمایه انگلیسی آمریکائی در آفریقای جنوبی چندان هم نارا حتتان نمی کند. شاید یادتان رفته در بیست سال اخیر تنها سرمایه است که بمب می ریزد.تنها رژیمی که قرارداد منع استفاده از مین های ضد نفر را امضاء نمی کند رفیق عزیزتان است.
٣۱۶٣٨ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣٨۹       

    از : Hadi Shahab

عنوان : نبرد طبقاتی عالیترین شکل مبارزه برای رسیدن به آزادی اجتماعی است.
بد نیست مسائل را نیمه بازگو نکنیم.
راستی جنبش کارگری لهستا ن در دهه ۸۰ میلادی زیر هزمونی کلیسای کاتورلیک چه ارمغانی برای کارگران آنجا به ارمغان آورد؟
اشتباه نشود من به هیچ وجه طرفدار حاکمین سابق نبوده و نیستم . اما اگر این کارگران به منافع خود آگاه بودند که دیگر مشگلی در این زمینه نبود.
آقای بهمن، برای بیان یک نظر اول باید از طریق یک طبقه انتخاب شد. اگر این اصل درست است پس چرا حضرت جنبشه همبستگی برای طبقه خود چیزه مثبتی به ارمغان نیاورد؟
انگار که طبقه کارگربه منافع آگاه است و این امکان را دارد که نمایندگان خودش را انتخاب کند پس ترس نباید داشته باشیم که طبقه کارگر به امسال محمد قراگوزلو رای نخواهد داد؟
من که قراگوزلو را از چند نوشته اش میشناسم بخوبی میدانم که این همه ترس او از کجا بر میخیزد.
یک امر برایم مسجل است ان اینکه نبرد طبقاتی عالیترین شکل مبارزه برای رسیدن به آزادی اجتماعی است.
اینهمه نظرات موافق و مخالف دل بر جالب بودن مقاله قراگوزلو دارد.

پیروز باشد

هادی شهاب
٣۱۶۲۲ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣٨۹       

    از : بهمن

عنوان : با تشکر از آقای صبوری
از آقای صبوری گرامی بسیار سپاسگذارم که وقت گرانبهای خود را صرف توضیح دادن به «تازه واردینی» چون بنده نمودند. من نمیدانم چگونه است که رفقای عزیز تمام حرفهای بحث انگیز را به مباحث درونگروهی کمونیستها حواله میدهند. مطالبی که نه مستند است و نه دلیل و مدرکی معتبر برای آن وجود دارد.
هیچ سند و مدرکی وجود ندارد که ثابت کند نیروهای کمونیست ایرانی ضد استالین بودند. کمونیستها از توده ایها و چریکهای فدایی خلق و راه کارگر گرفته تا سازمان انقلابی و سازمان پیکار و طرفداران انورخوجه همگی به استالین به عنوان رهبر بزرگ سوسیالیزم احترام میگذاشتند. این یک واقعیتی است که جناب صبوری و همفکرانشان نمیتوانند منکر شوند.
آقای صبوری بحث بر سر عملکرد کمونیزم را به بحث در مورد عملکرد شوروی محدود میکنند. خدمت ایشان عرض میکنم که نیروهای کمونیستی در تمامی مقاطع و در هر کشوری که به حکومت رسیدند جز شکست و ناکامی و نهایتاْ فرار توده های مردم از این ایدئولوژی نتیجه ای به بار نیاوردند. من از آقای صبوری سوال میکنم از زمان به قدرت رسیدن لنین ( که نتیجه ای جز فقر و فلاکت و کشتار برای مردم روسیه نداشت) تا به امروز که رفیق فیدل و برادرش خود فروشی را به بزرگترین منبع درآمد کوبا تبدیل کرده اند، کدام دولت کمونیستی توانسته کوچکترین قدمی در جهت بهبود زندگی شهروندان خود بردارد.
آقای صبوری در مورد عدم موفقیت کمونیستها در انتخابات کشورهای دموکراتیک «روحانی وار» ‌فتوا میدهند که کارگران انتخابی جز انتخاب بین بد و بدتر ندارند. این فرمایش آقای صبوری نه تنها فاقد هر نوع منطق و استدلال است بلکه توهینی است به مردم و بویژه طبقهء کارگر. در کشورهای اروپایی احزاب کمونیست دارای سابقهء طولانی هستند. ولی شاهدیم که در انتخابات بیش از چند درصد رای نمی آورند. حال چرا باید کارگران این کشورها از انتخاب اصلح (البته به زعم آقای صبوری) خودداری کنند و بین «بد و بدتر» (مجدد به زعم آقای صبوری) یکی را انتخاب نمایند؟ آیا این تعیین تکلیف کردن آخوند مدارانه توهینی به طبقهء کارگر نیست که علی رغم ادعاهای آقای صبوری و رفقای همفکرشان همچنان از مارکسیسم دوری میجویند و طرفداران اقتصاد آزاد را برای ادارهء‌ جامعه خود بر میگزینند؟
چپ ایرانی باید یکبار برای همیشه پروندهء کمونیسم را ببندد و راهی را که متضمن اصول اعلامیه جهانی حقوق بشر است برای خود برگزیند!
٣۱۶۱۶ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣٨۹       

    از : صبوری

عنوان : به بهمن
شما متأسفانه تازه واردید و اطلاع چندانی از جنبش کمونیستی ندارید. مخالفت با سرمایه داری دولتی روسی بسیار پیش از اینها به ایران رسید تمامی گروه های چپ ایران به استثناء حزب توده که زائده سیاسی روسیه در ایران بود نسبت به روسیه زاویه داشتند از فدائی ها که جریان ناسیونالیستی چپ را در ایران نمایندگی می کردبا روسیه مشکل داشت تا خط سه و چهار و غیرو. جهت اطلاع بهمن بخش بزرگی از چپ ما از حواشی سال ۱۳۴۰ روسیه را امپریالیسم می خواندند بالاخص در کنفدراسیون دانشجویان گروه همگام با روسیه اقلیت مطلق بود.
در مورد استالین اینکه وی رهبران کارگری روسیه را ابتدا حذف کرد سپس کادرهای حزب من الجمله اکثریت کمیته مرکزی نشان از مقاومت کمو نیست ها و کارگران دارد. حتمأ می دانید در جنبش جهانی کمونیستی در سالهای ۳۰انشعابی ضد استالینیستی ایجاد می شود که از طرف روسها به تروتسکی منتصب می شد شما. در درون سازمان فدائی مصطفی شعائیان واضحأ استالین را جانی خطاب می کرد. تا آنجا که من اطلاع دارم گروه رهبران اولیه فدائی ها پویان واحمدزاده با استالین و روش وی مسئله داشتند . احمد شاملو از ابتدای سالهای۱۳۴۰ از پرچمداران مبارزه ضد استالین در ایران بود.
در مورد اینکه چرا کارگر ها به کمو نیست ها رأی نمی دهند یک بخش بزرگی از این کمونیست ها اساسأ خرده بورژوائی و یا لیبرال(طرفدار اقتصاد بازار- آزادی برای لیبرال آزادی استثمار است) هستند و اساسأ کارگر محور نیستند ولی نکته مهمتر این است که انتخاب در سرمایه داری عمدتأ انتخاب بین بد و بدتر است. ۷۵ در صد آمریکائی ها نه دموکرات ها را نماینده خود می دانند و نه جمهوری خواهان را ولی بر اساس تفکر انتخاب "کم بدتر" به یکی از این دو جانور رأی می دهند.
هر کس که مالکیت خصوصی بر وسائل تولید را رد می کند نا خواسته نماینده تاریخی طبقه کارگر است. بر این مبنی کمونیست ها از خواست طبقاتی کارگران دفاع می کنند. اما اینکه این پیوند در ایران هنوز ارگانیک نشده شکی نیست. مشکل اینکه کمو نیست ایرانی بهر بازی بها می دهد بجز وظیفه اصلی اش یعنی شرکت فعال در مبارزه کارگران.
٣۱۶۰٨ - تاریخ انتشار : ۲۶ مهر ۱٣٨۹       

    از : خ منتقد

عنوان : دموکراسی کارگری
جناب صبوری با سلام ": آقای قراگوزلو در نوشته خود مطلبی را ثابت نکرده است.ایشان در نهایت پذیرش دموکراسی کارگری را از سوی مارکس اعلام کرده است.که متاسفانه در رابطه با تمایز آن بامقوله دیکتاتوری پرولتاریا و یا زمان دست یابی به آن نیز بحثی صورت نگرفته است.در رابطه با دیکتاتوری پرولتاریا حداقل نیم قرن است که بحث های تئوریک بسیار جدی صورت گرفته و اگر انکشاف جدیدی صورت نگرفته است نیاز به تکرار نیست . دموکراسی مورد نظر مارکسیست های کلاسیک از جمله مارکس پس از اعمال دیکتاتوری پرولتاریا و محو طبقات استثمار گر از جمله سر مایه داری قابل طرح است در هنگامه مبارزه طبقه کارگر برای سلطه بر نظام اقتصادی و پیروزی بر نظام سرمایه داری دیکتاتوری پرولتاریاست که حکم میکند.ضمن آنکه تصور نمیشود حد اقل در جامعه ایران اکثریت با طبقه کار گر باشد که دموکراسی اکثریت در قالب دموکراسی کارگری محق باشد . موفق باشید .
٣۱۶۰۵ - تاریخ انتشار : ۲۶ مهر ۱٣٨۹       

    از : بهمن

عنوان : نمایندهء طبقهء کارگر؟
آقای محمد قراگوزلو میفرمایند که چپ های کارگری از نخستین منتقدین جنایات استالین هستند. آقای عزیز برای من با ارائهء سند و مدرک نشان دهید که این به اصطلاح چپ های کارگری لااقل در نوع وطنیش کی و کجا ابتدا به جنایات استالین انتقاد کردند. کمونیستهای ایرانی تا دههء ۹۰ میلادی همچنان از ثناگویان رفیق استالینشان بودند و این در حالی است که حتی حزب کمونیست شوروی از سال ۱۹۵۳ در نکوهش این دیکتاتور خون آشام صحبت میکرد. دلایل این عقب ماندگی چهل ساله چیزی نیست مگر علم کردن یک قربانی و تمام کاسه کوزه ها را گردن او شکستن. استالین ادامه دهندهء‌ روند سرکوب و و جنایاتی بود که قبل از او و در زمان لنین آغاز شد و در بعد از او نیز هم در شوروی و هم در دیگر کشورهای کمونیستی ادامه یافت.
آقای قراگوزلو صحبت از «چپهای کارگری» میکند. نمیدانم منظور ایشان از چپ کارگری کیست. آیا مقصود کمونیستها هستند؟ اگر چنین است چه کسی آنها را نمایندهء کارگران کرده. به عبارت دیگر چه دلیل و مدرک تاریخی وجود دارد که ثابت کند کمونیستها نمایندگان طبقهء کارگر است؟ در هیچیک از دموکراسیهای موجود شاهد نیستیم که طبقهء کارگر از احزاب کمونیست کوچکترین حمایتی بکند. این در حالی است که کمونیستها در فعالیتهای سیاسی کاملاْ آزادند و در انتخابات نیز چیزی بیشتر از چند درصد رای نمی آورند. همچنین شاهد هستیم که این طبقهء کارگر کوچکترین تمایلی به انقلاب پرولتاریا ندارد. در عوض شاهد بودیم که در لهستان طبقهء کارگر بر ضد حکومت کمونیستی قیام کرد. این قیام به سرعت در حوزهء امپراتوری کمونیستی نفوذ کرد و سرانجام منجر به سقوط آن و برقراری سیستمهای مبنتی بر اقتصاد آزاد شد. با چنین کارنامه ای چگونه آقای قراگوزلو و یا هر کمونیست دیگری خود را نمایندهء طبقهء کارگر مینامد.
٣۱۶۰٣ - تاریخ انتشار : ۲۶ مهر ۱٣٨۹       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (٣۱)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست