سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

سازمان یابی کارگری - محمد قراگوزلو

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : برزویه طبیب

عنوان : گروه کوهنوردی
به رفیق مرتضی اسدی . به نظر میرسد شما مسئله را بیش از حد ساده کرده اید . سئوال اساسی اینست که ایا کارگران باید از منافع خودشان دفاع کنند یا حزب بلشویک باید از منافع کارگران دفاع کند ؟ در موردبورژوازی مسئله ساده تر است . ماهیت بورژوایی احزاب و طبقه سرمایه دار منافاتی با تضاد بین تقسیم کار ذهنی و عینی ندارد . بنابراین طبقه بورژوا کسانی را استخدام میکند و به انها لقب سیاستمدار حرفه ای میدهد و انها منافع بورژوازی در کلیت اش راپیش میبرند. در مورد طبقه کارگر مسئله فرق میکند . عده ای بر این نظرند که حزب همان بخش اگاه طبقه کارگر است ، و این بخش اگاه با پشتیبانی توده کارگران منافع طبقه کارگر را پیش میبرد . خطر این شیوه برخورد مینواند این باشد که بگوییم کمیته مرکزی حزب همان بخش اگاه تر حزب است که با پشتیبانی اعضای حزب که از پشتیبانی توده کارگران برخوردارند ، منافع طبقه کارگر را پیش میبرد .و یک قدم دیگر نیز برداشته شود و بگوییم دبیر کل حزب همانا اگاهترین فرد کمیته مرکزی است که با پشتیبانی اعضای کمیته مرکزی که از پشتیبانی اعضای حزب که از پشتیبانی توده کارگر برخوردارند ، منافع طبقه کارگر را پیش میبرد . و بدینسان استالین را بدست خود ،خلق کنیم . اشکال این نظر، در نقش انفعالی دادن به توده کارگران ، نقش پشتیبانی ، از یکسو و فرض کردن حزب کمونیست به عنوان بخشی از طبقه کارگر است .نظر دیگری نیز وجود دارد که نقش حزب را انفعالی نسبی و نه مطلق ، ارزیابی میکند . در این نگرش دفاع و پیشبرد منافع طبقه کارگر ، جنگیدن ، پیروز شدن و حکومت کردن به خود طبقه کارگر و سازمان های کارگری مثل سندیکا در شرایط افت انقلاب و شورا در شرایط اعتلای انقلابی و پس از پیروزی، واگذار میشود ونقش حزب به فورموله کننده این جنبش ، انتقال و نشر کننده این تجارب ،و هشدار دهنده و غیره تقلیل مییابد. ساده تر اینکه در نگرش اول حزب نقشی چون رئیس گروه کوهنوردی و در دیدگاه دوم حزب نقشی مانند راهنمای محلی گروه کوهنوردی را دارد .راهنمای کوهنوردی غالبا جزو گروه نیست و در محل توسط گروه استخدام میشود و به گروه میپیوندد. هدف گروه فتح قله است ، هدف راهنما نشان دادن بهترین راه فتح قله . حالا این راهنما میتواند خودش کوهنورد (بخوان کارگر) باشد و یا کارش فقط چوپانی (بخوان روشنفکر ) باشد. برزویه طبیب
۵۱۵۰۷ - تاریخ انتشار : ۲۷ بهمن ۱٣۹۱       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : به قول حافظ جان شیراز که بعد قرن ها هنوز می خرامد به ناز: ... ذاکَ دعوایَ وَها اَنتَ و تِلکَ الایّام*
به قول حافظ جان شیراز که بعد قرن ها هنوز می خرامد به ناز: ... ذاکَ دعوایَ وَها اَنتَ و تِلکَ الایّام*

*این داد خواست من و این هم تو و این هم روزگار

سلام آقای قرا گوز لوی عزیز

من حداقل تا بهار رفته بودم پی کار، تا به کار های خود بپردازم. حالا هم نیامده ام کامنت نویسی را ادامه دهم. ولی چون دفعه پیش در پای مقاله ی شما عزیز، بطور فعال و با کمال دلسوزی شرکت داشتم. و حالا شما هم به آن مطلب دوباره برگشته اید؛ پس لازم می دانم کلامی چند را با همگان در میان نهم.

جناب قرا گوز لوی عزیز، نظر دادن دلسوزانه که جرم نیست. جرم دو رویی ای است که تیره ابر آن زمانه ی ما را پوشانده چنان، که اگر راستگویی کنی و صداقت داشته باشی، کلاغ سپید را می مانی در این چنین جهان.

شما دفعه ی پیش هم با عصبیت نوشته بودید که «شرم هم چیز خوبی است.»
برای اینکه خوشتان نیامده بود مردم نظرات خود را نوشته بودند. پس هر کسی که با شما همنظر است، چشمه سار شرم است و هر کسی که مخالف شما عزیز می باشد بی شرم!
ایندفعه هم آمده اید و معترضین را غوک نامیده اید!
با آن ادعایی که شما دارید؛ ما از شما انتظارات خیلی بیش از این داریم. ما وقتی به عکس مبارک شما نگاه می کنیم و می بینیم که کتابی به نام حالات عشق پاک را پشت سر خود دارید، خوشحال می شویم که شما عشق را و پاکی را و راستی را و مهر را و قضاوت درست ر ا می شناسید؛ و جایگاه آنها را مقدس و والا می دانید؛ و به هیچ روی حاضر نیستید که آن همه زیبایی را بیالایید.
و ما به چنین کسی می بالیم.
پس انتظار ما از شما بیش از اینهاست. خیلی بیشتر از اینها که شما بروز می دهید.

جهان ما جهان جنگ است و عمومن در گیری دو طرف. گاه بعضی انسان ها هستند که جنگ آغاز شده را، به هر دلیلی جنگ عادلانه نمی دانند. پس دلسوز به میدان در آمده می گویند: مزنید! که این ره به ترکستان است. در نتیجه می شوند مجرم. و یک طرف دعوا، آنها را در طرف دیگر قرار می دهد و با او دشمنی می ورزد. در حالی که پابرهنه به میدان آمده، قصد سَمت گیری به سود این و یا آن طرف را نداشته. نگران این بوده که مبادا حقی زیر پا افتد. و یا مردمی شریف به دامچاله ای در افتند و تلف گردند. دقت داشته باشید که دامچاله پوشیده است. یعنی به رهرو اجازه نمی دهد چاله ی مرگ خود را پیشاپیش ببیند. یعنی نمی گذارند شرایطی پیش آید که قربانی به فکر چاره بیفتد.
پس دلسوز مردمی واقعی - نه دروغین - فقط و فقط آنچه را حق می بیند به دفاع از آن می پردازد. ولی چون به صف شما و یا مخالفین شما نپیوسته؛ پس بیرحمانه مجرم شناخته می شود. گاه از سوی یک طرف و گاه از هر دو سو. این قبیله گرایی است؛ و ضد منطق و حق طلبی و آزادی خواهی می باشد. هرکه با من است، در قبیله ی من است؛ چس بهترین است.

آن تند زبانی هایی را که شما نموده اید، چون کلی است؛ پس من لطف شما را شامل خود نیز می دانم. پس کمی در این باب بناچار توضیح می دهم.
برای من شما و بچه های صدر سندیکا در تهران و هم منصور اسانلو به یک اندازه عزیز و شریف هستید. یعنی هرگز من با سَمت گیری وارد بحث نمی شوم. زیرا آن را ضد عدالت و وجدان بشری می دانم. من فقط نظر خودم را بدون توجه به جایگاه شما و دیگران می نویسم.

در آن بحث قبلی ما، من سوالات بسیار مشخصی داشتم. شما که خود را استاد کار می دانید، چرا برای گریز از پاسخ با توهین به دیگران، خود را می رهانید.
و بعد می نشینید و قضاوت می کنید و از عصبیت سخن به میان می آورید. در حالی که من عصبیت را در نوشته ی شما به وضوح می بینم.

من سال ها در کارخانه ها کارگری کرده ام. برای من سیاست بازی های روزگار دو ریال نمی ارزد. برای من ارزش یگانگی و اتحاد کار کران مظلوم میهن غارت شده ی من است. کشوری که هر وقت مسئولین اش با هم شاخ به شاخ می شوند، یک و یا چند نفر دزد که یک شبه، به دلاری میلیاردر شده اند را به عنوان برگ برنده ی خود برای طرف دیگر رو می کنند.
من بیش از بیست و هفت سال است که در هیچ گروه و حزب و دسته ای فعالیت نمی کنم. و اگر بکنم به همه ی جهان اعلام می دارم. به نظر من صداقت از هر چیزی در زندگی بشر اهمیت اش بیشتر است. برای این سخن خود می توانم ده ها دلیل بیاورم. برای بیش از حد طولانی نشدن کامنت، از آوردن آن دلایل سر باز می زنم.
دو دوزه بازی را هم کار مردم شیاد و شارلاتان می دانم. برای من همرزم دیروز من رحمان هاتفی کم نظیر در جهان، همانقدر عزیز است که سعید سلطان پور، که شهید مطلو ایران زمین شریف واقفی، فاطمی بزرگ و هر فرزند عدالتخواه دلیر و عاشق و پر شور میهن. شاید جز نادر کسانی باشم در بین ایرانیان که اینگونه غریب و نا آشنا برای دیگران، به جهان می نگرم. نشسته ام به گوشه ای تا شاید امیر کبیری، ستار خانی، ارانی ای، مصدقی، خسرویی به میدان در آید مردمی و با عشق پاک. و ما نیز همراه شویم با سینه ی چاک چاک.
ولی چون دعواست؛ پس تو نیز باید در یک سو قرار گیری وگرنه مارک خورده در لیست سیاه قرار می گیری.
یعنی یارو همه را به کیش خود پندارد.

من سوالات بسیار مشخصی داشته ام.
چرا آن نامه مشکوک نوشته شده؟
چه کسی آن را نوشته؟
بچه های مرکز سندیکا نمی توانستند آن را بنویسند.
به دو دلیل نمی توانستند آن نامه را بنویسند.
۱ - منصور در این سال ها از برادر هم به آنها نزذدیک تر بود. پس برای کنار زدن اش حیثیت او را لکه دار نمی کردند. می نوشتند رئیس سندیکا در یک رای گیری عادلانه تغییر کرد و تمام. و اعلام این خبر برای سازمان های جهانی کارگری نیز می توانمست خیلی عادی صورت گیرد. رفقا ما در یک رای گیری رئیس قبلی سندیکا را بر کنپر کردیم و همینک مسئولیت با آقای ... استو تمام. در آن نامه مانند دعوای های ارزان سر کوچه بر خورد شده. اینجاست که باید گفت: شرم هم چیز خوبی است.
باری، و تشکر نیز باید از جانبازی های کم نظیر او می کردند.
شما می نویسید: نقل به مضمون است - چون لحن نامه چنان بود چس در آن نامه تشکر را نمی شد گنجاند. سخن شما؛ شما را لو می دهد. یعنی ای خلایق ما در این نامه چنان او را از ریشه زده ایم که اگر پشت سر اش تشکر آید، کمدی تراژیکی بیش نخواهد بود. دوست عزیز و دانشمند و ارجمند، به شعور مردم لطفن توهین نکنید.
چنان نامه ای که گفتم اگر می نوشتید می شد نامه ی دوست و همرزم؛ حتی اگر امروز با هم اختلاف نظر شدید دارند۱.
آن نامه فقط کینه بر علیه منصور سازمانده ۲ نیست. آن نامه اهداف شومی را در خود دارد.
اهدافی مثل پاره پاره کردن، و در نهایت نابود کردن سندیکایی که با خون دل کارگران جان بر کف درست شده. و هم هدف دیگر آن نامه این است که منصور اسانلو و طرفدارن اش نیز موضع بگیرند و بر علیه ی بچه های گرامی و شریف سندیکا بنویسند و آتشی پا شود چنان، که مپرس.

۲ - در آن نامه فامیلی منصور اسانلو را نویسنده ی نا آشنا، یا کم آشنا به او غلط نوشته. این نکته ی به ظاهر فنی، فنی نیست. لو دهنده ی یک توطئه ی بزرگ بیرونی است بر علیه کارگران جان بر کف سندیکا. و هم توطئه است برای از هم پاشاندن آن سازمان کارگری. دفعه پیش نیز نوشتم: فراموش نکنیم که وقتی می خواهند ترا بزنند، یواشکی بزنندد که بر نخیزی؛ بیشک، بی هیچ شکی، لباس ترا می پوشند.

دفاع شما عزیز از آن نامه حق نبود. شما متخصص و دانشمندید؛ درود بر شما. ولی خدا که نیستید. شما هم می توانید اشتباه بکنید. از شما هم باید انتقاد کرد تا در جامعه شرقی ما دوباره بتی دیگر ساخته نشود. شما هم ظاهرن نشان دادید که خیلی بدتان نمی آید که بت گردید. پس می آیید و با غوک نامیدن دیگران برای خود در بن بست ره می گشایید. به کودک، به زن به دستان پینه بسته ی کارگران؛ به زیبایی، به شعر حافظ قسم من شما را همانطور نگاه می کنم که به برادر خود؛ که به دوست و رفیق خود. من با خون دل و در یک باخت در قماری بزرگ و تاریخی به این رسیده ام. فکر نکنید دشمن شما هستم که رُک سخن می گویم. من فقط و فقط از حق و عدالت و آزادی دفاع می کنم. من حتی اگر زیبایی را در دشمن خود ببینم بیانش می کنم. با زهار و هاوار بیانش می کنم تا همه ی جهان بشنوند و بدانند.
خسته و خرد و خمیر از خُولتُونَک ساواک آمده بودم بیرون که انقلاب مردم ایران پیروز شد - در مرحله آغازین خود، بی هیچ تردیدی انقلاب پیروز شد؛ و بعد ضد انقلاب، از مردم، از نمایندگان مردم، فرمان را ستاند.
در همان حال وقتی شکنجه گرانی چون ثابتی در رفته بودند؛ وقتی دیدم سر لشکر رحیمی حتی روز سقوط سیستم خود ساده و صادقانه رفت سر کار؛ در شعری بلند که برای بزرگان ایران زمین سروده ام و هر یک در آن یک و یا دو بیت دارند؛ رحیمی در آن شعر بسیار بلند دو بیت دارد.

رحیمی آن سپه سالار شیدا
نماید روی خود را چون هویدا
همو که راستی را پاس دارد
در اینجا، احترام خاص دارد

شنیده اید که کسی برای دشمن خود که بندی او بوده، شعر بسراید!؟
نشنیده اید.
ولی ما که خود را وجدان زمانه ی خود می دانیم؛ حتی از حق دشمن خود دفاع می کنیم. این از ساده لوحی نیست. بل از ژرف وجود ماست. «چو ما شوی بدانی» البته اگر توانش باشد. یعنی بتوانی شدن.

با همین خلوص و راستی در باب نوشته ی شما و آن اطلاعیه ی نفاق به میدان در آمدم پابرهنه و مسئول و از جان و دل، نه از روی گند سیاست بازی و گروه بازی قبیله گرایانه ی دوران، نوشتم.

می دانید چرا این صداقت درک نمی شود؟

برای اینکه در جهان پر از دروغ، بیداد و سَمت گیری قبیله گرایانه ی دوران ما، چنین چیزی مرسوم نیست. تقریبن همه به هم دروغ می گویند. بخش بزرگی از مردم سیاسی کار، حالا دروغ را به عنوان وسیله ی کار پذیرفته اند. خدا پدر ماکیاول را بیامرزد.
پس به فصل قضاوت یارو همه را به کیش خود پندارد.
واژه ی یارو را برای شما عزیز زحمتکش و اندیشمند بکار نبردم. برای دودوزه بازان بیداد گر جهان بکارش بردم. که تمام تلاش شان ایجاد نفاق و جنگ و در گیری و برادر کشی و بیرحمی است تا مبادا بشریت دوست را از دشمن تشخیص دهد. آنها اما غافل اند که بشر دو قرن ما و بخصوص قرن اخیر، هوشیار تر و آگاه تر از اینها است.

این لحظه وقت ندارم. زیر نویس های شماره ی ۱ و ۲ را دیر تر خواهم نوشت.
در پایان دستتان را گرم می فشارم و عزیزتان می دارم.
با احترام فراوان
لیثی حبیبی - م. تلنگر
۵۱۵۰۶ - تاریخ انتشار : ۲۷ بهمن ۱٣۹۱       

    از : مرتضی اسدی

عنوان : کارگران و حزب
فرض کنیم که هیچ حزب کمونیستی نماینده تمام و کمال کارگران نیست اما اگر یک حزب کمونیست مانند حزب بلشویکی از منافع طبقاتی کارگران دفاع کرد و ماهیتن کارگری بود دیگر بحث در مورد میزان حضور و غیاب کارگران در آن تمام است
۵۱۴۹۲ - تاریخ انتشار : ۲۷ بهمن ۱٣۹۱       

    از : الف باران

عنوان : اگر نوع سرمایه داری کشور‌های مستقل با امپریالیسم جهانی تضاد ندارند پس این همه مداخلات نظامی در کشور‌های مستقل برای چیست ؟
"امپریالیسم لولوی سرخرمن نیست و مبارزه ی ضد امپریالیستی در راستای مبارزه با سرمایه ی داخلی شکل می بندد.اگر کسانی نمک گیر امپریالیسم و نهادهای هزار دستان آن نباشند؛ نمی توانند میان مبارزه ی دو سویه با بورژوازی داخلی و بورژوازی جهانی اولویت بندی کنند."

نوع بورژوازی در سطح جهانی یکسان نیست،بورژوازی آمریکا با کشورهای اورپایی فرق دارد حتی در بین کشورهای اورپایی هم این تفاوت موجود است . بورژوازی کشور آلمان و یا انگلستان با بورژوازی کشور‌های پرتغال ،یونان ، ایتالیا و اسپانیا نیز فرق دارند تا چه رسد به نوع بورژوازی در ونزوئلا ، نیکاراگوئه،پاراگوئه و...لیبی‌ قذافی ،عراق،سوریه و... در اینگونه کشورها ،حکومت‌ها از نوعی استقلال سیاسی برخوردارند که در تضاد با منافع امپریالیسم جهانی است.در صورت حمله تجاوزکارانه امپریالیست‌ها به این کشور‌ها نمیتوان دو شمشیر بدست کارگر و یا "حزب طبقه کارگر" داد و گفت که از یک سؤ با سرمایه‌داری خودی و از سوی دیگر با سرمایه داری ناخودی بجنگ تا "سوسیالیسم" در کشور خود بسازی ! این همان جهان وطنی بودن کارگران را تبلیغ می‌کند که در ایران به "خط سوم" مشهور است . این عقاید، عقاید تازه‌ای هم نیست مشابه آن در انترناسیونالیسم دوم که سرمایه داری به بالاترین مرحله خود یعنی‌ امپریالیسم نرسیده بود وجود داشته است. آنها سرمایه داری امپریالیستی کنونی‌ را با "هر نوع سرمایه داری" یکی‌ میدانند.لنین وقتی‌ در باره انقلاب میگوید:
" تعیین سرنوشت ملتها به معنی استقلال سیاسی آنهاست. هدف امپریالیسم اینست که این استقلال سیاسی را نقض کند زیرا که در شرایط الحاق سیاسی ، الحاق اقتصادی غالبا راحت تر، ارزان تر(آسان تر است کارمندان را خرید. امتیاز بدست آورد، قانون مطلوبی گذراند و غیره ) پنهانی تر و آرام تر است...".
از این گفته لنین که بارها تکیه کرد " مسئله اساسی هر انقلاب کسب قدرت سیاسی است" یعنی جنبه سیاسی اهمیت دارد روشن است که وی میان اقتصاد و سیاست فرق می گذارد. وی به استقلال سیاسی ممالک اعتقاد دارد. وی مدعی نیست که در دروان امپریالیسم به علت وابستگیهای اقتصادی هیچ دولت مستقلی در جهان وجود ندارد. این نظریه بیشتر تروتسکیستی است تا کمونیستی. نیهیلیسم و نفی واقعیت، چهره اساسی سیاستهای تروتسکیستی و چپروانه آنها را آرایش می کند.جالب اینجاست که آنها خود را طرفدار لنین هم می‌دانند !
اگر نوع سرمایه داری کشور‌های مستقل با امپریالیسم جهانی تضاد ندارند پس این همه مداخلات نظامی در کشور‌های مستقل برای چیست ؟
۵۱۴۹۰ - تاریخ انتشار : ۲۶ بهمن ۱٣۹۱       

    از : نگین شیخی

عنوان : حزب و طبقه
به نظر من هم این سلسله مقالات دارای نکات مهمی هستند و هم کامنتهائی که برخی رفقا میگذارند بسیار بارزشند. کامنت رفیق برزویه طبیب دارای موضوعی بسیار حساس است که رفیق نویسنده البته خئش باید جواب بدهد. اما من میخواهم ابتدا توجه رفیق برزویه را مطالعه کتاب "حزب و طبقه" نوشته کریس هارمن از اعضای wspجلب کنم. این کتاب به فارسی هم ترجمه شده و بخش های خلاصه ای از آن در نشریه اینترنتی آلترناتیو هم منتشر شده است. با این حال من فکر میکنم که انقلاب اکتبر توانست برای همیشه به موضوع مرزبندی های غیرواقعی اما مشهود میان کارگران و حزب سیاسی کارگری کمونیست(اشتباه نشود منظور من مدل های ایرانی کمونیزم کارگری نیست) خاتمه دهد. در میان شوراهای کارگری پتروگراد بسیاری از کارگران عضو حزب بلشویک بودند.
اما نکته که نباید از آن به سادگی گذشت این است که آیا یک فعال کارگری می تواند در شرایط ایران یک فعال سیاسی عضو حزب هم باشد؟
مسئله به سادگی این این است که از آنجا که ما در ایران (منظورم حوزه جغرافیائی ایران نیست منظورم از ایران احزاب خارج از کشور هم هست) هنوز حزب کمونیست نداریم و خودخوانده شدن به نام حزب کمونیست با گرایش های فرقه ای هنوز تا حزب کمونیست واقعی و بلشویکی خیلی تفاوت دارد در نتیجه من فکر می کنم فعال کارگری می تواند فعال سیاسی باشد و فعالیت کارگری هم بکند اما از آنجا که احزاب موجود "کمونیست" ایرانی در خارج از کشور ربطی به طبقه کارگر ندارند و دارای پایگاه کارگری نیستند و خودشان هم چنین ادعائی ندارند و عملن هم نشان داده اند که قادر به سازماندهی یک اعتصاب ده دقیقه ای نیستند می توانم بگویم که ما تا رسیدن به دورانی که بلشویک ها تجربه کردند و در این مقاله بخوبی از آنها یاد شد هنوز خیلی فرصت داریم و در نتیجه هر چقدر این بحث ها بیشتر انجام شود به سود جنبش کارگری و جنبش سوسیالیستی ایران است.
ازین که کامنت من طولانی شد معذرت می خواهم
۵۱۴۷۴ - تاریخ انتشار : ۲۶ بهمن ۱٣۹۱       

    از : برزویه طبیب

عنوان : نکته ظریف
نوشته اید دوستانی با اشاره به این نکته که بخش عمده یی از این مجموعه به جای تبیین سازمان یابی کارگری وارد مقوله ی سازمان یابی حزبی شده است؛ سئوالاتی را در میان گذاشته اند. اگر فرصتی باشد به این مولفه خواهیم پرداخت اما فی الجمله باید عرض کنم که وقتی ما از ضرورت تشکل یابی توده یی کارگران سخن می گوییم و از ضرورت ایجاد تشکل مستقل کارگری دفاع می کنیم ؛ به هیچ وجه از انتزاع کارگران پیشرو از احزاب سیاسی چپ بحث نمی کنیم.
من نمیدانم منظور از این دوستان چه کسانی است . ولی من نیز یکی از کسانی بودم که در یکی از کامنت ها همین ایراد را بر نوشته های رفیق نویسنده داشتم . نکته ظریفی در اینجا وجود دارد که بی توجهی به ان منشا انحرافات بعدی میتواند باشد. ببینید یک کارگر تنها یک بعد ندارد. کارگر علاوه بر کارگر بودن مثلا شوهر هم هست . بعلاوه مثلا بلوچ هم هست . هرچند قبول دارم که کارگر بودن او تعیین کننده است ؛ولی دیگر ابعاد زندگی او نیز اهمیت کمی ندارند .بنابراین کارگر مذکر ؛در درون خانه و در رابطه با زن خود بیش از انکه کارگر باشد ؛در نقش شوهری که کارگر است ؛ظاهر میشود. در مورد حزب و طبقه کارگر هم باید به این تمایز در نقش ها توجه شود . کارگری که در جلسه حزبی شرکت کرده است نه به عنوان کارگر ؛بلکه بعنوان عضو حزب که کارگر هم هست ؛عمل میکند. همچنانکه در خانه ؛کارگر بودن او عمیقا تحت الشعاع شوهر بودن او قرار میگیرد ؛در جلسه حزبی نیز کارگر بودن او عمیقا تحت الشعاع حزبی بودن اوست . درست به همین دلیل است که او میتواند با عضو دیگر حزب که ممکن است سرمایه داری باشد که سرمایه دار بودنش تحت الشعاع حزبی بودنش است ؛همکاری کند . این تمایز بدین معنی نیست که انسانها و از جمله کارگران ؛موجوداتی چند شخصیتی هستند این تمایز در واقع تمایز انواع سازمان هاست که ایفای نقش های متفاوتی را بر انسانها تحمیل میکند.از نظر من حزب کمونیست ؛حتی اگر تمام اعضای ان نیز کارگر باشند ؛سازمان طبقه کارگر نیست بلکه سازمان و تشکل کمونیست هایی است که از طریق کارگری امرار معاش میکنند . روابط انها ؛مثلا بر اساس ضروریات ناشی از محیط کار تنظیم نمیشود ؛بلکه ایین نامه حزب ان ها را تنظیم میکند. افراد خانواده انها اعضای سازمان حزب نیستند ولی اعضای خانواده کارگران خود بخود ؛بخشی از طبقه کارگر هستند . معیار اساسی برای عضویت در سازمان کارگری امرار معاش از طریق کارگری کردن خود و یا نان اور خانواده بوده و ربطی به مثلا موضع گیری سیاسی فرد ندارد ؛ولی معیار اساسی عضویت در حزب ؛موضع سیاسی است وهزاران تفاوت بدیهی دیگر . اهمیت اثبات تفاوت سازمان و تشکل کارگران با تشکل کمونیست ها که نه امری انتزاعی بلکه امری عینی است در موارد زیر تجلی میکند . اولا پیروزی و یا جکمروایی حزب کمونیست علیرغم تعداد زیادی عضو کارگر لزوما به معنی پیروزی یا حکمرانی طبقه کارگر و یا حتی بخش اگاه ان طبقه نیست . نمونه شوروی ؛حتی در دوره خروشچف . در عین حال فرمانروایی دولتی که کمونیست ها در ان اقلیت ناچیزی هستند ؛میتواند حکومت کارگران باشد.نمونه کمون پاریس .از طرف دیگر شکست حتی مفتضحانه کمونیست ها نیز ؛لزوما به معنی شکست طبقه کارگر نیست . نمونه ایران که علیرغم سقوط روزانه کمونیست ها هر روز با بالندگی مبارزه کارگران روبرو هستیم . با درود های رفیقانه . برزویه طبیب
۵۱۴۴٨ - تاریخ انتشار : ۲۵ بهمن ۱٣۹۱       

  

 
چاپ کن

نظرات (۱۶)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست