از : آرمان شیرازی
عنوان : ... و خداوند در شبی تاریک از زهدان نادانی برون آمد ... از همین ست کو دروغی ست باندازه ی خویش!
هم میهن و دوست گرانمایه دکتر اسماعیل خویی (که به گفته ی خودش نه اسماعیل ست و نی خویی) موضوع را به خوبی پرورانده است. در راستای سخنش, نکته ای را در میان می گذارم:
از هم-ریشگی واژه ها به پذیرش هستنِ «خدا» رسیدن نشان از جزم باور دارد. دست کم میتوان گفت که دو گستره ی نا پیوسته را بزور به هم می چسبانیم تا نتیجه ای را بگیریم که از پیش در ذهن ما "چپانیده" شده ست. چنین سنجش های نادرست را در پاره ای از بررسی های به ظاهر علمی نیز میتوان یافت که همبستگی یا هم-روندی میان دو پدیده ی گسسته از هم را به "اثبات" می رساند.
چنین اندیشیدن, آسمان به ریسمان بافتن است. درست مانند باور به اینست که گفتنِ"شکر" (با فتح "ش" و تشدید "ک") آن را شیرین تر از آنی می سازد که هست! دارندگان چنین اندیشه ای, با چینش و آرایش واژه ها, پدیداری و زایش واقعیت ها را انتظار می کشند. چنین واژگونه بینی, سنگ پایه ی ذهنیتی ست که شعور را بر ماده مقدم می شمرد...
و در پایان, بر بنیاد منطق این گفته که "جهانِ ذهنی ی هر فرد در پرتوِ دانش و بینش و زمان ومکان و نیازهای او شکل می گیرد و رنگ وانگی عاطفی و انسانی دارد", این پرسش را میتوان در میان نهاد که:
آدمیانِ هزاره های پیش که, در مقایسه با دوران کنونی, دانش و بینش هیچ رنگی در زندگیشان نداشت, آنانیکه در خرافه و با خرافه می آغازیدند و پایان می گرفتند, با کدام دانش "خدا" را آفریدند که "دانشمندان" کنونی را هنوز پرستیدنی و "عزَّوجلَّ" است.
٨۰۵۷۶ - تاریخ انتشار : ۲٨ مرداد ۱٣۹۶
|