سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

معمای مثله‌شدگی «بشردوستان ژنده‌پوش»

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : بهرام خراسانی

عنوان : گفتگو با آقای رضا یزدی
جناب آقای رضا [فانی؟] یزدی
با سلام و سپاس از شما. من رهنمود شما را پذیرفتم، و دوباره نوشته دراز آقای مالجو را خواندم، و تا اندازه ای نظرم درباره نگاه ایشان به زنده یاد نامور و حزب توده ایران اصلاح شد. اما هنوز نمیفهمم در شرایط کنونی، آقای مالجو چه هدفی از انتشار این نوشته دارد. همانگونه که از چرایی و انگیزه‌ی چند نوشته دیگر ایشان که شاید زیر پوشش یک مارکسیسم اورتودکس مدرن! با وامگیری اصطلاح نقد اقتصاد سیاسی، به نقد انقلاب اکتبر پرداخته چیزی نفهمیده ام. البته هنوز نمیدانم اشکال در گیرنده است یا فرستنده. بر کسی پوشیده نیست که امروز بسیاری از مارکسیستهای سالهای پیش از جمله شاید کسانی چون خود شما، در برداشتهای پیشین خود بازنگری کرده اند. اما این بازنگری برای آنها هنوز به معنای ساختن یک مارکسیسم آزمایشگاهی و کتابخانه ای نیست. بازهم نمیدانم من اشتباه میکنم، یا مدعیان تازه مارکسیسم چیز دیگری میخواهند و چیزدیگری بر زبان میآورند. من این سخن آقای مالجو را که میگوید "بازسازی چپ در ایران امروز در گروِ بازنگری‌هایی بسیار گسترده در اندیشه‌های سابق‌مان [؟] است"، دربست میپذیرم و درست میدانم. اما جانمایه نوشته های ایشان را نه نقد علمی گذشته درسایه امکانات جدید و تجربه گذشته، که نفی گذشته و بی پروایی به واقعیتهای آن روز گار میبینم. آقای مالجو در پایان نوشته خود، "پنج محور: فاصله‌گیری از سیاست امید، غلظت بالای گرایش اکونومیستی، غفلت از خاص‌بودگی‌های سیاست محلی در سویه‌های مبارزه‌ی طبقه‌ی کارگر، ایمان عمیق به رویکردی لنینیستی در شیوه‌ی مبارزه با سرمایه‌داری" را ویژگی البته نادرست "بخش‌های وسیعی از چپ ما از یک سده پیش تا امروز" برشمرده است. اگر ما همواره در سکوی امروز میبودیم، البته توجه به همه این محورها بجز "فاصله‌گیری از سیاست امید" را درست میدانم. زیرا در گذشته و حتی تا سال ۱۳۶۷، امید گوهری پررنگ و شاید بیش از حد در بیشینه مارکسیستهای ایرانی بود. این امید به آینده یک اندیشه و راه برای بهبود زندگی جامعه را که گیتا علیشاهی جوان و سدها پیر و میان سال دیگر نمونه آن بودند، در هیچ جمعیت دیگری نمیتوان دید. اما اکنون شاید کمتر از دو دهه از زمانی میگذرد که بخشی از مارکسیتهای قدیمی به دلیل آزمونهای سختی که از سر گذرانده اند، و نه به دلیل خواندن کتابهای کسانی که هیچگاه دستی بر آتش نداشته اند، بایستگی بازنگری در اندیشه های خویش را به خوبی دریافته اند. اما بدون گذر از آن آزمون تلخ، بایستگی تغییر در نگاه به واقعیتها چه در ایران و چه در جهان شدنی نبود، و مارکسیسم آزمایشگاهی و کتابخانه ای هم شاید هیچ زمینه ای برای زایش نداشت. شاید اگر آقای مالجو همین چند سطر یا پنج محور را می‌نوشت، من نیز آن را دقیقتر میخواندم و نیازی به این گفتاگو نمیبود. اما من در نوشته آقای مالجو و کسانی مانند ایشان، نه بوی نقد سازنده از تاریخ سد سال گذشته، که بوی نفی روشنفکرانه و آماتور تلاش انبوهی از نخبگان گذشته برای بهبود سرنوشت یک ملت را با پهن کردن بساط وفاداری به گونه ای مارکسیسم، میشنوم. اگر شما برخی از گفتارنامه های مرا خوانده باشید، میتوانید دریابید که من خود به آن گذشته به ویژه باور به نقش کانونی طبقه کارگر نقدی جدی دارم. من بارها نوشته ام که نقش سازنده مارکسیسم در آینده، در گرو رها ساختن خود از تله کهنه طبقه کارگر است. این شاید یک کفر، رویزیونیسم و ارتداد مارکسیستی باشد، اما من به آن باور دارم. اما هیچ انسانی نمیتواند گذشته را تغییر دهد. تنها کاری که میتوانیم امروز بکنیم، واکاوی منتقدانه گذشته برای یافتن درست راه درست آینده است. کسانی با این هدف که از آن واکاوی و نقد برای تغییر وضعیت بهره گیرند، و کسانی نیز شاید برای خوار شماری نسل پیشین، و بزرگ وانمودن نسل یا شخص خویش. این دومی را البته من در نسل آقای مالجو و کسانی چون ایشان میبینم. این نفی گذشته برای اثبات اکنون خویش، تا کنون زیانهای بسیاری برای کشور ما داشته است. نفی جنبش سیاسی چپ در سالهای پیش از ۱۳۵۰ به امید رسیدن به سرنوشتی مانند کوبا، نمونه آنست. اگر شما جز این میاندیشید، راهنمایی فرمایید.
با سپاس دوباره از شما
بهرام خراسانی
دوم مرداد ماه ۱۳۹۷
٨۵۷۴۴ - تاریخ انتشار : ۲ مرداد ۱٣۹۷       

    از : م مالجو

عنوان : به آقای خراسانی
آقای خراسانی گرامی،

من نیز مثل آقای یزدی گمان میکنم چنانچه مقاله را مطالعه بفرمایید سوتفاهم های فراوانی که در اظهارنظرتان جلوه میکنند بلااستثنا برطرف خواهند شد. این یادداشت را از آن جهت در اینجا مینویسم که بگویم متاسفانه بنده در دانشگاه نیستم تا از «امکانات زیاد» مورد اشاره تان استفاده کنم. شاد باشید.
٨۵۷۴۰ - تاریخ انتشار : ۲ مرداد ۱٣۹۷       

    از : رضا یزدی

عنوان : آیا مقاله را مطالعه کرده اید؟
آقای خراسانی، من مقاله را مطالعه کردم و چنین برداشتهایی که شما از نوشته آقای مالجو داشته اید را نداشتم. نویسنده نه مرحوم نامور را تحقیر کرده و نه حزب توده را. مثلا توجه شما را به دو جمله زیر به ترتیب درباره آقای نامور و حزب توده جلب میکنم. «همه‌ی نشانه‌های دسترس‌پذیر به‌قوت گواهی می‌دهند که مترجم فقیدِ متن فارسیِ «بشردوستهای ژنده‌پوش» با معیارهای زمانه‌ی خودش در آغاز عهد پهلوی دوم کار ترجمه‌اش را به‌خوبی انجام داده بود». هم چنین: «می‌توان با اطمینان گفت انتساب مسئولیت «مثله»شدگی اثر به «رفقا»ی توده‌ای مطلقاً حظی از حقیقت ندارد.»

مطالعه مجدد مقاله شاید شما را به نتیجه ای عکس آنچه نوشتید برساند
٨۵۷٣۷ - تاریخ انتشار : ۲ مرداد ۱٣۹۷       

    از : بهرام خراسانی

عنوان : لگد به گور دیگران نزنیم
من نمیدانم نویسنده در این نوشته خود درپی گشودن کدام قفل از بیشمار قفلهای امروز جامعه ایران است. اما بر آنم که هرکسی فرزند زمان خویش است. هر روشنفکر و نویسنده ای هم براین پایه داوری میشود که آیا از فرصتهای در دسترس خود به خوبی به سود جامعه بهره گرفته است یانه. بر جامعه هدف خود تأثیری درخور گذشته است یا نه، و ذره ای روشنگری موثر کرده است یانه. رحیم نامور فرزند زمان خود بود و کمابیش ۷۰ سال پیش در جامعه ای که کمتر از ۲۰ با سواد داشت و هیچیک از امکاناتی که امروز در دسترس یک نوجوان ۱۵ ساله هم هست وجود نداشت، آن کتاب را ترجمه کرد. از زمان انتشار کتاب تا دستِکم آستانه انقلاب ۵۷، هیچ روشنفکر و مبارزی در ایران نبود که کتاب بشر دوستان ژنده پوش را نخوانده باشد، و با خواندن آن بر حس مسئولیت اجتماعی اش افزوده نشده نباشد. کسی هم نه دنبال بخشهای ترجمه نشده آن بود و نه از آن آگاه بوده است. اگر آنچه آقای مالجو از زبان آقای نامور واگو میکند درست باشد و "آنچه به دست او رسیده خلاصه مثله‌شده‌ای بوده است در ۲۴ فصل از یک کتاب پنجاه و دو فصلی ...." و او همان نوشته را ترجمه کرده است، اکنون باید شخصیت بی ادعا و بی افاده نامور و خوانندگان ریسک پذیر و مبارز او را ستود. نه فخر به اینکه: "دو ویراست متفاوتِ متن انگلیسی که من در اختیار دارم ..... ". امروز هرکسی میتواند به ویرایشهای گوناگون میلیونها کتاب در کتابخانه ها و اینترنت دسترسی داشته باشد. دیگر این دسترسی نه افتخاری است و نه دستاویزی برای تحقیر نامور، حزب توده ایران و خوانندگان آن روزی کتاب بشر دوستان ژنذه پوش. هنر آقای مالجو باید این باشد که فرزند زمان خود باشد و با امکانات زیادی که در دانشگاه در اختیار دارد، این هنر را به جامعه امروز و خوانندگان فردا نشان دهد. دراز نویسی و ایرادگیری و خودنمایی، هنر نیست. باید دید افراد کجا ایستاده اند، چه میکنند، و چه تأثیری بر اکنون و آینده جامعه دارند. تنها ایرادگیری بر تاریخ و گذشتگان، هنر نیست. این میتواند پرگویی و فضل فروشی بیجا هم باشد. هنر اینست که لگدی به سنگ گور دیگران نزینیم، و پیشاپیش برای خود گوری بسازیم که شاید روزی دیگران روی آن دسته گلی بگذارند. پیشنهاد میکنم آقای مالجو گفتارنامه "پیرمرد و مهاجرت" نوشته ابولفضل محققی درباره رحیم نامور را بخواند، تا شاید به گفته چارلز هندی "درپوست خود آرام بگیرد". آنگاه او نیرومندتر هم خواهد شد، اگر فروتنی بیاموزد.
بهرام خراسانی
دوم امردادماه ۱۳۹۷
٨۵۷٣٣ - تاریخ انتشار : ۲ مرداد ۱٣۹۷       

  

 
چاپ کن

نظرات (۱۴)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست