سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)؛ سمتگیری سوسیالیسم دموکراتیک - اصغر ایزدی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : تقی روزبه

عنوان : چپ اجتماعی و قدرت- بخش دوم
الف-یکی از محورهای نقدسوسیالیسم تجربه شده از مارکس به این سو مغفول ماندن نقدقدرت است. در رویکردمورددفاع من انباشت قدرت همزادانباشت سرمایه و تابع قواعد و قوانین عام آن است. یعنی قدرت یک رابطه اجتماعی است مثل سرمایه و انباشت آن به معنی خلع یداز خلع یدشوندگان است مثل خودسرمایه و ماهیتا طبقاتی-بورژوزای. یعنی قدرت ـقدرت منتزع شده از جامعه درست مثل سرمایه به مثابه انباشت ارزش اضافی و نیروی کارجداشده از کارگر یک امربی طرف و خنثی نیست عمل می کند. طبعا چپ ها و کمونیست هائی که قائل به زوال دولت به مثابه قدرت منتزع از جامعه و مشرف برآن هستند برای نیل به آن هدف نمی توانند به خودآن بیاویزند. ب- تمامی تجربه ها نشان داده است که چپ با نشستن در پشت سکان ماشین قدرت به سرعت استحاله یافته و وظایف بورژوازی را به عهده گرفته است. ج- علاه برچپ انقلاب و چپ رفرمیست چپ اجتماعی هم وجود داردکه با نقدتجربه ناکام گذشته پیشروی سوسیالیسم و بدیل را نه در حوزه تصرف قدرت و بازی در آن زمین بلکه اساسا در متن جامعه یعنی همان جائی که نبض زندگی و مبارزه طبقاتی می زند دنبال می کند. این هم یک نقدبه گمان من بنیادی به تجربه یکصدو پنجاه ساله سوسیالیسم از مارکس بدینسو است. در حالی که در این نگاه سوسیالیسم به مثابه بدیل نظام سرمایه داری قبل از هرچیز اساسا در مناسبات سوسیالیستی قابل تعریف است که در زهدان جامعه سرمایه داری مثل همه فرماسیون هائی که در بطن جامعه کهن رشد کردند بوجود می آید. بدون وجود چنین مناسبات عینی و مبارزه برای نضج و شکوفائی آن در بطن مناسبات سرمایه جهانی شده (از خرده بدیل ها در همه عرصه های زندگی که هم اکنون جاری است تا فراروی آن ها به یک بدیل سراسری ) اساسا سخن گفتن از بدیل و بطریق اولی ادعای شکل دادن به آن توهمی بیش نبوده است. یعنی با پروژه سیاسی و تصرف دولت و با توسل به دیکتاتوری پرولتاریا برای گذار به آن آن گونه که تجربه شد نمی توان جلورفت و بدیل آفرید. برعکس حاصل کار بازتولیدسرمایه داری ولو دراشکالی بهتریا بدتر وحتی بدوی تر از نسخه اصلی همت گماشت که فی الواقع با وجود جسارت آمیزبودنش پرشی در تاریکی و حرکت به سمت ناکجاآباد بوده است. البته این نقد و رویکردمبتنی برآن به تفصیل بیشتری نیازدارد .. ولی در اینجا برای آن که سوال ترا بی پاسخ نگذاشته باشم به اشاره بسنده کردم
نکته نهائی آنکه اگر چپ ضدقدرت و معطوف به جامعه با چنین هویت و رویکردی شناخته می شود‌ و دارای جهت گیری و راهبرد بالکل متفاوتی است، طبیعی است که نگاهش به چالش ها و شکاف های درون سیستمی و حاکمیت و حضوربرخی گرایش های چپ در نهادذاتا بورژوائی دولت را تنها می تواند به عنوان تضادهای درونی سیستم که بازتابی از مبارزه طبقاتی و کشاکش های جامعه است صورت بندی کند و بر همان اساس به بهره برداری از این شکاف ها برای پیشروی مسیرواقعی و اصلی خود بهره بگیرد. در این رابطه و در مواجه با آن اشکال تاکتیکی گوناگونی می تواند مطرح بشود و چه بسا حتی تحت شرایطی با تشدیدشکاف ها و یا از طریق حمایت و تقویت چپ درون سیستمی کل سیستم را به چالش بکشد و راه پیشروی را هموارترکند. مهم آن است که چپ مسیراصلی خود را داشته باشد و از همدات پنداری با این صورت بندی ها فاصله بگیرد. بهرحال ایجادشکاف در صفوف بورژوزای و تقویت جناح چپ در برابرتعرض جناح راست سیستم هم می تواند به عنوان بازوی مکمل در خدمت هدف اصلی شکل دادن به بدیل اجتماعی و واقعا سوسیالیستی باشد.
٨۵٨۷۴ - تاریخ انتشار : ۱٣ مرداد ۱٣۹۷       

    از : تقی روزبه

عنوان : چپ اجتماعی و حضوردرقدرت
بخش اول
بازتاب مبارزه طبقاتی در درون دولت همانطور که در همان نقل قول مرتضی عزیز هم آمده تابعی است از توازن قوا. بحثی که در آن یاداشت کوتاه به آن اشاره کردم نه انکاراین مبارزه بلکه واقعیت تضعیف کفه آن است بسودکفه بورژوزازی. که البته مبتنی بر فاکتها و واقعیت های مسجل یک بازه زمانی بلنداست. که می توان آن را با گزارش های متعدد پیرامون فربه ترشدن طبقه بورژوازی جهانی وتمرکزثروت جهانی در دستان عده هرچه کمتری مشاهده کرد. چنین توازنی به طوراجتناب ناپذیر به کنترل بیشتردولت ها توسط بازاربورس و سرمایه ها شده است. (مثلا در مبارزه انتخاباتی آمریکا شعارسندرز مبارزه با تسلط وال استریت بردولت وسیاست بود و مواردمشابه دیگر.... طبیعی است که هرتئوری و نظریه ای باید در ارجاع به واقعیت های عینی بتواند از آزمون و خطا سربلند بیرون آید. خلاصه آنکه در نوشته من به فرایندتضعیف نسبی و نه مطلق آن اشاره شده است. بدیهی است دولت خالص به معی تاثیرنپذیرفتن از چالش های درون جامعه وجودخارجی ندارد.
نکته دوم آن که به موازات تقویت کفه توازن قوا به سودبورژوزای در دولت نبض اصلی مبارزه طبقاتی بیش از پیش به خیابان و بیرون از سیستم و سازکارهای آن متقل شده است. وقتی هم از این مبارزات به عنوان مبارزات بیرون از سیستم و یا ضدسیستم صحبت میشود منظور جریان یافتن آن ها بیرون از سازوکار و نهادهای موجود وکنترل کننده سیستم است و گرنه این مبارزه هم همانطور که در آن یادداشت هم آمده هم برای اصلاحات و تحمیل آن به سیستم مبارزه می کند و هم ضدسیستم و برای شکل دادن به بدیل (و خرده بدیل ها) که بیان کننده وجه مهم دیگری از ضدسیستمی آن هاست.
نکته سوم انکه در موردآن رفقا گفته ام که نقدشان از حزب دولت و سوسیالیسم دولتی نیم بنداست و این نقد بین چپ انقلابی (سنتی) و چپ رفرمیست (سوسیال دمکرات) صرفنظر ازاختلافاتشان مشترک و سوای شکل و شیوه بهرحال هردو درون سیستمی است (چون دولت بخش لایتجرائی از سیستم است). بنابراین آن ها را الزاما رفرمیست به معنای سوسیال دموکرات ننامیده ام. گرچ رگه های از آن مشهوداست اما احتملا بدلیل همان نقدنیم بندشان بین چپ انقلابی و رفرمیست ها در نوسانند.
چهارم در موردشرکت چپ در قدرت سیاسی البته من مقالات و مطالب متعددی نگاشته ام که شاید در یک جمله و یا عبارت کوتاه نتوانم آن ها را دقیقا بیان کنم.
ولی اگر بخواهم تصویری فشرده از آن ارائه دهم در چندنکته زیر شاید بشود ارائه کرد:
٨۵٨۷٣ - تاریخ انتشار : ۱٣ مرداد ۱٣۹۷       

    از : morteza malek

عنوان : تئوری دولت
من از زاویه انتقادی روزبه به این بحث این طور برداشت می کنم که او با هر گونه شرکت چپها در قدرت سیاسی مخالف می کند ؟ . آنجا که او نقد "راه کارگر هیئت اجرایی" به "سوسیالیسم دولتی" را در چهار چوب رفورمیسم ارزیابی می کند , و یا در نقدر نظر پولانزاس در باره دولت به مثابه میدان مبارزه طبقاتی روی موقعیت عینی قدرت گرفتن بورزوازی و تبدیل دولت به کمیته اجرایی بورژوازی اشاره می کند. ایا این برداشت من درست است؟ آشنایی پیشین من با نظرات روزبه این تلقی را برجسته می کرد که تاکید او برای تدوین یک راه کار به سوی سوسیالیسم تکیه کردن بر جنبش های اجتماعی بیرون از قدرت است . که او ماهیت آنها را ضد سیستمی تعریف می کند , که البته این مفهوم جندان دقیق نیست. اما به رغم این تاکید روزبه مشارکت در قدرت را تماما رد نمی کند , و حتا تعریف دولت لیبرال دموکراسی را به یک عرصه نبرد طبقاتی می پذیرد . مثلا او در نوشته خود به نام فیدل کاسترو و تجربه قرن می نوسد "
از منظر رویکردرادیکال به نظرم آزادی در جامعه طبقاتی، رهائی از سیطره مناسبات سرمایه (استثماراقتصادی) و مناسبات قدرت مبتنی برسلطه و دیگرملحقات آن و مبارزه برای آن است. که این مبارزه با درجات و سطوح
گوناگونی از اصلاح تا انقلاب عرصه های گوناگون اجتماعی را در برمی گیرد. حوزه دموکراسی مربوط به مناسبات قدرت است و مبارزه تانفی قدرت بیگانه شده و جدا شده از جامعه و لاجرم سرکوبگر و مسلط برجامعه در تمامی سطوح اعم ازدولت و عرصه های دیگراجتماعی تا حصول خودگردانی کامل را در برمی گیرد. اما در این میان دولت تانفی کامل از دوسو محل منازعه ومناقشه بورژوازی و جامعه و زحمتکشان است. بورژوای در جهت کنترل و بکارگرفتن کامل دولت درخدمت خودو حدف هرنوع خدمات اجتماعی و بازتوزیع ثروت بسودجامعه است و جامعه نیز درجهت بازتوزیع ثروت و امکانات بسودجامعه و علیه بورژوزای....نبرددئمی همواره در این حوزه جاری است و تابعی از توازن نیروی دوطرف است......تلاش برای مصادره هرچه بیشتر دموکراسی (یعنی حق حاکمیت مردم) از سوی بورژوازی همواره وجود دارد اما هم چنان بخشی از فرایندکشاکش فوق است." فکر اصلی در این قطعه دقیقا در همسویی با نظرات پولانزاس و جریان فکری سوسیالیسم دموکراتیک است . یک تفاوت عمده که سوسیالیسم دموکراتیک را از سوسیال دموکراسی جدا می کند همین توجه به جنبش های خارج پارلمان است . یعنی سوسیالیسم دموکرایتک می خواهد ضمن بهره کرفتن از کارکردهای مثبت قدرت برای پیش روی مانع از استحاله و تغییر ماهیت خود بشود. آیا روزبه در این فکر خود تجدید نظر کرده است ؟
٨۵٨۶۵ - تاریخ انتشار : ۱٣ مرداد ۱٣۹۷       

    از : تقی روزبه

عنوان : آیا گامی است به جلو یا به عقب؟
تا آنجا که به نقدتجربه سوسیالیسم غیردموکراتیک مبتنی برحزب دولت برمی گردد این رویکر (که رویکردمشترک خیلی از چپ های انقلابی وسنتی و چپ های رفرمیست هم هست )هنوزنقدی است درون سیستمی نیم بند و در چهارچوب سوسیالیسم معطوف به تصرف دولت (و قدرت که تنها در این چهارچوب این دو چپ از هم متمایز می شوند). در حقیقت این مدل بورژوائی حزب-دولت در خودغرب و دموکراسی بورژوائی گرچه با توسل به سازوکاررآی و نوعی دموکراسی صورت و سطحی، به کمال خودرسیده است. چنان که در آمریکا عموما دوحزب انحصار تشکیل دولت را تقریبا به تناوب در دست دارند. در انگلس هم به نحوی.. درسایرکشورها هم ولو به شکل ائتلافی از احزاب همین طور.
۲-تا آنجا که به این قطعنامه مشخص برمی گردد،‌ بنظر می رسد که این رفقا برخلاف رویکردهای قبلی اشان در اصرار به جداکردن سوسیالیسم و دموکراسی( و به نحوی که شائبه مرحله بندی آن) سعی کرده اند که این دو مهفوم را از در پیوند باهم قراردهند و از هم جداناپذیربدانند و مثلا به تعریف پولانزاس یعنی سوسیالیسم بدون دموکراسی اصلا سوسیالیسم نیست نزدیک شوند. خوب این در قیاس با آن جداسازی ها گامی مثبت و به جلو است... که البته باید به تناقضات خود در این باره پاسخ بدهند.
۳-نفس تاکید این دوستان بر مرجعیت رآی مردم به عنوان بخش لاینفکی از سوسیالیسمی دموکراتیک تاکید خوب و درستی است، اما ایراد آن ها این است که آن را بیشتر در قالب اشکال و نهادهای بورژوائی مثل واگذاری حق تصمیم گیری مردم به نمایندگان ) و دموکراسی غیرمستقم و سلسه مراتبی (مثل مجلس موسسان و پارلمان و...) که ذاتا ابزارهای کسترون سازی و کنترل کننده دموکراسی رادیکال و مستقیم هستند می بیند که در این قطعنامه به آن ها اشاره ای نکرده اند. (البته این رفقا و بسیاری دیگر از چپ ها سالهاست که علیه نظام افقی و دموکراسی مستقیم موضع داشته اند و امر تازه ای نیست. مطالب واسناد مبسوطی حول این منازعه و بحث وجوددارد).
۴- تا آن جا که به نظرپولانزاس برمی گردد، سرمایه داری لیبرال نیز در سیرحرکتی خود با تغییر و توازن قوا و شکل تعرضی بخودگرفتن به سمت کنترل هرچه بیشتردولت و تبدیل آن به ابزاراجرائی بورواژی حرکت کرده است( مثلا در قیاس با دوره دولت های رفاه و سوسیال دموکراسی. دولت های کنونی در دست آنهاست ) و به همین نسبت منازعات طبقاتی درون دولت تضعیف شده و نقش خیابان و اعتراض های بیرون از سیسم و فشارآن برای ایجادتغییر واصلاحات و.. اهمیت بیشتری پیداکرده است. و حال که آن که مشارکت در سیستم و پارلمان عملا این نیروهای چپ دموکرات را به رائده بورژوازی تبدیل کرده است (تجربه های زیادی در همه جا وجود داردیونان و فرانسه و......)
با توجه به واقعیت فوق از یکسو و دست آوردهای انقلاب تکنولوژیک سوم وچهارم از سوی دیگر در مسیرپیشرفت تاریخی بشر نقش دموکراسی مستقیم بیشتر و بیشترشده و می شود. در حقیقت افزایش وزن خیابان به معنی تضعیف دموکراسی غیرمستقیم و نمایندگی و نشانه سترون تر شدن آن است. بورژوازی به مثابه سلطه اقلیت بسیارمرفه و برخوردار قادر نیست که به شکل ارگانیک و وسیع و در همه سطوح از دموکراسی مستقیم -یعنی جاری شدن بدون فیلترنیگ اراده کارگران و زحمتکشان و... استوارباشد. چرا که نظام طبقاتی ذاتا به شکل هرمی است و هرم طبقاتی ایجاب می کند که دموکراسی از بالا به پائین باشد و گرنه نه از تاک ماند نشان و نه از تاک نشان.... (این نکات در رابطه با زیرنویسی و ملاحظات دوستمان مرتضی مطرح شده است)
چپ معطوف به جامعه بدیل و رهائی از مناسبات سرمایه را، در آن عرصه دنبال می کند و البته نسبت به نظم بورژوائی مسلط بر جامعه و نهادهای آن نیز از همان منظر می نگرد و از طریق فشارهای جنبش های اعتراضی سعی در تحمیل برخی مطالبات و اصلاحات به آن می کند. چپ اجتماعی با فاصله گرفتن از دستگاه فکری سنتی و رفرمیستی به این آگاهی رسیده است که مسیرپیشروی و دست بابی به سوسیالیسم نه از طریق دولت و رفرم در آن و یا مشارکت و تسخیر آن نیست.... که در این صورت خروجی آن جز بازیچه قدرت قرارگرفتن نبوده و البته این به معنای نادیده گرفتن قدرت موجود و بهره برداری از نهادهای موجود در راستای بالغ کردن یک آلترناتیواجتمعی نیست.
٨۵٨۵۷ - تاریخ انتشار : ۱۲ مرداد ۱٣۹۷       

    از : morteza malek

عنوان : تئوری دولت
دربحث مربوط به مبانی فکری سوسیالیسم دموکراتیک باید در نظر داشت که تئوریسین های این نطریه شرایط سرمایه داری های پیشرفته و نظامات مستقر دموکراسی های لیبرال را در نظرداشتند. مساله بطور مشخص چگونگی گذار به سوسیالیسم در چنین نظامهایی بود. نیکوس پولانزاس در نقد نظرات ارتدکسی مارکسیستی در باره دولت بعنوان کمیته اجرایی بورژوازی نظریه دولت جدید بعنوان میدان مبارزه طبفاتی را پیشنهاد. اصرار او براین بود که قدرت مردم و هژمونی اجتماعی ای که در سطح جامعه مدنی اتفاق افتاده است به بدنه دولت نفوذ کرده و آن را از عرصه انحصاری فدرت بورژوازی خارج ساخته است. مبارزه برای دموکراتیزه کردن بیشتر ساخترا های دولت می تواند بخشی از استراتژی به سوی سوسیالیسم باشد . هم پو لانزاس و هم قالب طرفداران سوسیالیسم دموکراتیک منجمله حزب چپ آلمان بر این باور هستند که پارلمان به تنهایی برای زوال دادن دولت و گسترش جنبش کفایت نمی کند و باید میان پارلمان و جنبش خیابانی هماهنگی ایجاد شود. پس صورت مساله اینجا با شرایط کشورهای دیکتاتوری بکلی فرق دارد و راه مبارزه چندان به مبارزات پارلمانی ربط پیدا نمی کند. یعنی در شرایط ما مدل فکری همان مارکسیسم ارتدکسی و دولت بعنوان ابزار کمیته بورزوازی بیشتر معنا دارد . و تاکتیک های خیابانی و درهم شکستن قدرت و غیرو. حال صورت مساله در شرایط حاکمیت یک دولت مردمی یا پرولتری و دموکراسی های سوسیالیستی چگونه خواهد بود؟ یعنی ماهیت و عملکرد پارلمانها چگونه خواهند بود؟ این جا نیز بین سوسیالیستها اختلاف های زیادی بر سر پارلمان و مدل های دموکراسی مستقیم هست . مثلا نربرتو بابیو از سوسیالیست های دموکراتیک ایتالیا مقوله پارلمان و نمایندگی های غیر مستقیم را از پیچیدگی ساختار های اجتماعی دولت مدرن , شکل گیری شهر های میلیونی , پیچیدگی رهبری اقتصادی و تکنو لوژی های جدید استنتاج می کند . درست مثل مدیریت شرکت های غول پیکر که در هر نظامی که تصور شوند تقسیم کار و تقطیع سطوح تصمیم گیری از قوانین واحدی پیروی می کند. جان کلام ولی برای همه سوسیالیست های دموکراتیک این است که پارلمان و نمایندگی غیر مستقیم بهیج وجه مشخصه دولت بورزوازی نیست. همانطور که دموکراسی تنها در ظرف بورژوازی قرار ندارد و می تواند در مدل سوسیالیستی عمل کند. برداشت من این است که راه کارگر به این نظریه که نباید با نمایندگی غیر مستقیم مخالفت کرد رسیده است , اما همانطور که ایزدی عزیز نوشته است همه حرفش را یک جا نمی زند , این البته می تواند ناشی از ناروشنی های فکری و عمیق نشدن تئوریک باشد.
٨۵٨۴۵ - تاریخ انتشار : ۱۱ مرداد ۱٣۹۷       

  

 
چاپ کن

نظرات (۵)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست