از : آرمان شیرازی
عنوان : برای آنکه نفس زنان بدنباله روان نباشی, گوش دار که مردمان چه می خواهند و می گویند!
هم میهنِ گرامی, آقای مرتضی ملک محمدی, درود و سپاس بر شما! نوشتارِ اندیشیده و ارزشمندی بود که میتوان و باید با بیشینه نکات مطرح شده در آن با شما همراه بود.
فزون بر آنکه گفته اید, برای جلب اعتماد مردم, آپوزیسیونِ دمکرات باید برنامه اقتصادی-اجتماعی-فرهنگی جامع و مشخصی ارائه کند که خواسته های اکثریت عظیم یعنی کارگران, مزد بگیران و زحمتکشان را در خود داشته باشد و فراتر از آن, پیگیرانه در راستای آن برنامه, همه ی تلاش خود را بکار گیرد.
با رویکردی دیگر, گفته های آقای احمد پورمندی در پای نوشتار شما در خور تأمل بود... با این گفته ی سنجیده ی آقای پورمندی باید همراه بود که در پهنه ی مبارزه, دارندگانِ خرد و دانشِ بیشتر, شایستگی بیشتری از خود به نمایش می گذارند و پذیرشِ اجتماعی برتری بدست می آورند. او همچنان می گوید "اکنون شرایط بسیار مساعدی برای کار روی سر و گردنِ اصلاح طلبانِ صادق و دیالوگ جاندار انتقادی با آنها فراهم آمده است. این فرصت تاریخی را نباید با ارایه چهره عبوث (منظور, عبوس) از دست داد."
نخست توجه کنیم که سرکرده اصلاح طلبان (آقای خاتمی) و شجاع ترینشان (آقای تاجزاده؟) از خط سرخ سلامت اجتماعی (یعنی محکوم کردنِ جنایات و تبهکاری های حکومت) گذر نکرده اند. و اکنون نیز اینکه خود این "صادقان" تا چه اندازه در این تبهکارها, دزدیها و جنایات همراه و هنباز بوده اند, در مه انبوهی قرار دارد.
برین پایه, اهمیت حیاتی دارد که دقت شود مبادا تبهکارانِ بزک کرده با خوشباورانِ نو-رسیده, با خوبی و خوشی, روی "مشروعه" دیگری به توافق برسند و تمامی جنایات گروه نخست در یک "زد و بند همه-برنده-زا" به فراموشی سپرده شود. پیداست که سیاست ورزی خردمندانه درین میان, تنها از تکیه بر اعتراضات بنیان کن مردمی در راستای سوسیالیسم گذر دارد و نه پس نشینی از معیار های عدالت اجتماعی برای بدست آوردنِ دلِ هنبازانِ ویرانگری های چهل ساله ی حکومت اسلامی.
دوم آنکه, پیدا نیست آیا اصلاح طلبان "سر و گردن" گذاران به خواسته های "جمهوریخواهان" بی شناسنامه (بخوان بی برنامه) خواهند بود یا "زد و بند کنان" با بیگانگانِ نیرومندی که همیشه, در راستای آزمندیهای بیکرانِ خود, در کمینِ دگرسان کردنِ تاریخ کشورهای جهانند و اکنون تنها خواهانِ تغییرِ رفتارِ حکومت اسلامی در ایرانند...
داوری آقای پورمندی اینست که "مرتضی... به نوعی زیرِ افسونِ "دیگه تمومه ماجرا" قرار دارد و اصلاح طلبی در شکل و شمایل کنونی را تمام شده می بیند و شانسی هم برای باز سازی و حضورِ موثرِ این جریان در تحولات آتی قایل نیست." انگار که آقای پورمندی, بی اعتنا به شعارِ صد-شهری "اصلاح طلب, اصولگرا دیگه تمومه ماجرا", اصلاح طلبی در چهارچوب حکومت اسلامی (منظور, "در شکل و شمایل کنونی") را تمام نشده میداند. بگفته دیگر, تو گویی چند دهه کافی نبوده و باید فرصت داد تا "خاتمی از کنج کتابخانه ملی" برون آید و هشت سال دیگر, با تدارکاتچیگری و چرخانیدنِ کشور و مردم بر سرِ انگشت, همچنان سوخت-رسانِ گیجی دیرینه "جمهوری خواهانِ بی شناسنامه" باشد!
آیا آقای پورمندی به عدالت اجتماعی و سوسیالیسم بعنوانِ کارپایه اصلی و راهبردی "برای کار روی سر و گردنِ اصلاح طلبانِ صادق" باور دارد؟ از سوی دیگر, آیا میداند که اگر اصلاح طلبان, سرشتی برای دادنِ پاسخی اصولی به اعتراضات اجتماعی کنونی داشته باشند, دیگر همین که هستند, یعنی اصلاح طلب در چهارچوب حکومت اسلامی, نبوده و نیروی دگری خواهند بود!
پرسش دیگر اینست که در فرآیند "ایجاد تعادل در نگاه به پایین و بالا" آقای پورمندی کدامیک را متغیر و کدام را تابع می انگارد؟ آیا اگر بالایی ها را به حال خود بگذاریم کاری, جز آنکه خود می خواهند, انجام می دهند؟ آیا (خطر) زلزله در پایین نیست که خواب از چشمشان می رباید و آنان را وادار به واکنش می سازد؟ اگر همخوان با اصول علمی, رقص در بالا محصول زلزله در پایین است, آیا دوم خرداد را میتوان یکسر محصول هجوم از پایین انگاشت؟ اگر نه, آیا لازمست بار دیگر خیرخواهی شیخ اصلاحات را, که بی اصلاحات همچنان برجاست اما زبونانه مانع التنفس گردیده ست, به انتظار بنشینیم تا شاید, در ناباوری میلیونی کنونی, بگفته مذهبی ها "انشاء اله" کاری بکند که با پشتوانه میلیونی آن سالها نتوانست بکند؟
٨٨۰٣۰ - تاریخ انتشار : ۲۶ دی ۱٣۹۷
|