سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

شمه ای از خاطرات زندگیم - مرضیه تهی دست شفیع (شمسی)

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : شیب

عنوان : تروریست کیست؟
آقای هومن مبشری،

تروریسم ادبی و ابتذال عین نوشته ی شماست در رد صمد بهرنگی. تروریست ادبی یعنی چه؟ هر چیزی معنای خودش را دارد. ادبیات داستانی یعنی نوشتن با تخیل و قلم خوب و قوی. ترور یعنی ارعاب مردم از طریق به قتل رساندن. حرفهای شما معنی ندارد، نشان می دهد که خود شما هیچ درکی از ادبیات ندارید و صمد را هم هیچ خوب نمی شناسید.

شما چه بخواهید و چه نخواهید، صمد بنیانگذار ادبیات کودکان در ایران بوده، او یک نویسنده ی قوی با تخیلی شگفت انگیز بود، او توانست خودش را به دنیا و زبان کودکان نزدیک کند و از دریچه کودکان با آنها سخن بگوید. کتابهای او برای کودکان و نوجوانان بسیار جذاب بود و هست. بچه ها به طور طبیعی با زبان و داستانهای صمد ارتباط برقرار می کردند و این هیچ ربطی به تئوریهای سیاسی و زدو خوردهای جناحهای روشنفکری راست و چپ ندارد. ما هنوز هیچ نویسنده ای را نداریم که توانسته باشد همچون صمد با نوجوانان و کودکان ارتباط برقرار کند.

کتابهای صمد به چندین زبان زنده ی دنیا ترجمه شده، ماهی سیاه کوچولو در میان ادبیات کودکان جهان، ناشناخته نیست. از روی این کتاب آلمانیها تئاتر عروسکی ساخته اند، سمبلهای این داستان وارد آثار شاعران و نویسندگان معاصر ما شده،

صمد مترجم شعر های فروغ و نیما به زبان ترکی بوده و بازگو کننده ی افسانه های ترکی در زبان فارسی. صمد مربی و آموزگار کودکان بوده و نخستین کسی بوده که بر آموزش دوزبانه ی در مناطق غیر فارس زبان ایران تأکید می کرده، صمد در آموزش کودکان بر تابو شکنی جنسی کار کرده، و مروج آموزش و پرورش ضد اتوریته برای کودکان بوده، حق پرسیدن، حق نه گفتن، حق انتخاب کردن، اینها را صمد در کتابهایش برای بجه ها به تصویر می کشد.

اگر همه این چیزها را در کارها و آثار صمد دیدید و دانستید و درک کردید، آنوقت می توانیم به نقد شما از صمد هم گوش بدهیم، نقد شما اما بسیار "مبتذل و تروریستی" به نظر می آید.
۷۹۲۴ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣٨۷       

    از : هومن دبیری

عنوان : تبلیغ ، تفسیر یا تحریف
دوست گرامی ما مرضیه تهی دست شفیع، خاطرات خود را صمیمانه تعریف کرده، در این جا قصد ندارم در باره ی سخنرانی ایشان اطهار نظر نمایم بلکه در باره ی یک قسمت از سخنان او که مورد استفاده ی ابزاری دوسمان محوی برای " آگهی های تجارتی" قرار گرفته صحبت کنم . دوست ما مرضیه تهی دست از جمله گفت:
«جوان کم سن و سالی بودم شاید به سختی شانزده ساله می شدم که از طریق همکلاسی ام زهرا آقانبی قلهکی با کتابهای صمد بهرنگی آشنا شدم......»

اگر آقای محوی بخواهد می توانم در باره جو عمومی آن شرائط برایش بیشتر بنویسم چون غیر از این نبود که دوستمان مرضیه ترسیم نمود.

بهر صورت جمله ی دوستمان مرضیه در باره ی " کتابهای صمد بهرنگی » را چند بار مرور کنیم تا در باره کم و کیف آن بتوانیم بهتر نظر دهیم .
در باره ی سخنرانی گزارش گونه ایشان و نطرات امروز او هرکس میتواند هر طور که بخواهد به بحث و گفتگو بنشیند و یا سئولاتی را طرح نماید. ولی برخورد "کلیشه ای" آقای "حمید محوی" به موضوع صمد بهرنگی ، آن هم با تکیه به یک جمله "گرارشی" از یک سخنرانی، حکایت از یک برخورد "جزمی" با موضوع مینماید.

برای اینکه این ادعا ثابت شود لازم ست که گفته ی کوتاه سخنران در باره صمد بهرنگی را با عین «کامنت » آقای محوی مقایسه کنیم تا قضاوت نمائیم که چرا محوی با این متد تکراری و منجمد به قضایا برخورد می نماید ایشان فرموده :
«در این سخنرانی نیز مشاهده می کنیم که موضوع صمد بهرنگی تا چه اندازه در رسانه های امروز مثل دیروز مطرح می گردد.
تنها خواستم این نکته را یادآوری کنم زیرا که مقاله اخیر من در مورد صمد بهرنگی مورد بی مهری رسانه ها قرار گرفته بود.
از این سخن رانی می توانیم نتیجه بگیریم که توهمات انقلابی تا چه اندازه در پیوند با توهماتی بوده و هست که پیرامون صمد بهرنگی در اذهان عمومی تبلور یافته بوده و این توهمات هم چنان ادامه دارد.

متأسفانه این نویسنده هنوز به عنوان نویسنده انقلابی مطرح می گردد، امیدوارم امکاناتی فراهم گردد تا علاقمندان به ادبیات کودکان و ادبیات انقلابی بتوانند واقعیت این به اصطلاح نویسنده را در خوانشی دقیق کشف کنند و صمد بهرنگی را نه به عنوان نویسنده بلکه به عنوان تروریست ادبی و مبشر ابتذال دوباره کشف کنند.
وقت آن رسیده است » پایان نقل قول تمام کامنت محوی

خب مقایسه کنیم که یک جمله ی سخنران از زندگی و نوجوانی خود در باره ی کتابهای صمد بهرنگی چه گونه اعصاب آقای محوی را ناخواسته متشنج نموده که محوی دنیا را "قرمز" می بیبد ( در زبان سوئدی نمی گویند چشماشو خون گرفته !)
رسانه های دیروز و امروز ـ تروریست ادبی! مبشر ابتذال
ادبیات انقلابی ـ ادبیات کودکان ـ

البته درست ست که امروزه خیلی راحت در باره لنین یا سارتر صحبت می شود اما نه به این شکل "بچه گانه" ـ چسبیدن به خاطره ی ساده ی !

مرضیه تهی دست شفیع که در طول سخنانش به بسیار ی از نامهای ایرانی و خارجی از تمام نحله های فکری اشاره کرد.پس انتخاب بی مورد "صمد بهرنگی" توسط محوی فقط می تواند ناشی از فرصت طلبی برای تبلیغ مقاله ی انتقادی ایشان راجع به صمد بهرنگی باشد ،یا تفسیر و برداشت غلط از بخشی از یک سخنرانی و متاسفانه تحریف سخنان یک سخنران ـ اگر محوی مقاله انتقادی برای صمد دارد ربطی به سخنرانی مرضیه ندارد که آنرا سکوی پرش کنیم.

«جوان کم سن و سالی بودم شاید به سختی شانزده ساله می شدم که از طریق همکلاسی ام زهرا آقانبی قلهکی با کتابهای صمد بهرنگی آشنا شدم......»

محوی با خواندن جمله ی بالا حتما بر افروخته شده و گفته : چه فاجعه ای !

در باره ی اندیشه های صمد بهرنگی همه و آقای محوی حق دارند که انتقاد نمایند ، اما نه به این شیوه ی ولنگارانه که محوی به یک نقل قول ساده چسبیده که حامل هیچ اندیشه ای نیست ، نه از صمد بهرنگی و نه از مرضیه تهی دست شفیع.
۷۹۰۷ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣٨۷       

    از : به نسبی گرایان گمنام

عنوان : برای اینکه ما نسبیت را خوب نمی فهمیم .
نظردهندگان محترم از راست تا چپ
واقعیت این است که چریک ها و مجاهدین جوانان پرشوری بودند که نمی دانستند چه می خواهند۰
اطلاعات سیاسی شان همین کتابهایی بود که قصه غصه انواع بشر در سرزمین های مصیبت زده است نه واقعیات سیاسی روز۰
اخبارشان داستان درگیریها و شهادت ها و چریک بازیهای جوانی بود که در این گوشه و آن گوشه دنیا به پشتیبانی ابرقدرت استعماری نوی دیگری به خانه رقبای سرمایه دار غرب سنگ می پراندند۰ آنهم با تفسیرهای هدفدار احزاب طرفدار آن ابرقدرت۰
در نبود فضای باز روشنفکری و سلطه روشنفکران روس زده بر ادبیات و فرهنگ زیرزمینی مجالی برای تحقیق و تفحص نبود۰
هرچه از بوغ های تبلیغاتی استالینگراد بیرون می آمد حقیقت وهر چه از منابع سرمایه داری غرب می آمد خود به خود کفر زندیق بود۰

اگر کسی را باید سرزنش کرد
اول دستگاه شاهنشاهی و کارگزارانش هستند که فضای روشنفکری آلوده شده به ویروس روس زدگی را بستند۰
دوم حزب توده و آنها که هرچه روسی بود را به عنوان کالای انقلابی به خورد این جوانان از همه جا بی خبر دادند۰
حالا که درب مهاجرت باز شده و همه حتی فقرا به خاطر پناهندگی سیاسی به این کشورهای غربی آمدند و آن بهشت صوری و زری سوخت و روسها و متحدینشان هم به مثل جهان سومی ها از آن بهشت گریختند و به این سرزمین های مشهور به جهنم آمدند چشم ها شسته شد و دروغ ها آشکار گردید۰
اما ما ایرانیها هرگز تمام مسئولیت اشتباهاتمان را به گردن نمی گیریم۰ انگشتمان بر خلاف این غربیها همیشه دیگران را نشان میرود۰
شاه هر چه بود از ج ا بهتر بودولی ما نمی دانستیم۰
برای ما لیبرال ها بدتر از ملاها هستند.بعدها اما خواهیم فهمید.
برای ما رفسنجانی و خاتمی بدتر از احمدی نژادند.
برای ما سلطنت مریم و مسعود بهتر از ج ا است.
برای اینکه ما نسبیت را خوب نمی فهمیم .

اما ما مخالفت و انقلابی گری و شهادت و احساسات و فردپرستی و فرقه گرایی و افراط و تفریط را بیش از حد می شناسیم و ارج می نهیم

این است راز گرفتاری روز افزون ما۰
۷٨۶۰ - تاریخ انتشار : ۱۱ اسفند ۱٣٨۷       

    از : بیاتی

عنوان : برداشت من
برداشت من از سخنان این خانم محترم این است که ایشان هم مثل خیلی از کسانی که به مبارزه مسلحانه روی آوردند بیشتر از روی مشکلات فردی و خانوادگی و احساسات بدنبال مبارزه رفتند تا شناخت و آگاهی از جامعه ای که در آن زندگی می کنند.

به نظر من دشمنی کور و ایدئولوژیکی با رژیم شاه در خیلی از این افراد باعث شده بود که حتی دستاوردهای مثبت رژیم رضا شاه و پسرش را در زمینه آزادی زنان، ایجاد دادگستری بر اساس قوانین عرفی، بالا بردن سطح آموزش و بهداشت در شهرها و روستاها و ... را نبینند و فقط تصویر رژیم شاه را در خفقان سیاسی و شکنجه کردن مبارزین مسلح خلاصه کنند.

ایشان اظهار می دارند که « بالا رفتن قیمت نفت و اصلاحات ارضی تغییراتی در جامعه بوجود می آورد ولی چون این تحولات همه جانبه و عمیق نبود هر یک از این عرصه ها با مشکلات عدیذه ای روبرو بودند. » . ساده نگری به مقوله مملکتداری در کشوری فئودالی و بشدت مذهبی ( ظاهری و باطنی) مثل ایران، و درست و مطلق دانستن دیدگاههای سیاسی باعث میشود که شخصی در سنین نوجوانی با خواندن چند کتاب فکر کند مشکلات تاریخی و ریشه ای مملکتی را بتوان در طی چند سال با وجود نیروهای ارتجاعی فئودال و آخوندی بسادگی حل کرد و هیچ نابسامانی هم پدید نیاید! که اگر رژیمی نتواند این کار را انجام دهد پس باید با آن به مبارزه مسلحانه پرداخت.

ما ایرانیها باید اول از خود بپرسیم که ما برای آن مملکت چه قدم مثبتی برداشته ایم و چه کاری در جهت اعتلای مادی و معنوی جامعه مان انجام داده ایم و بعد براساس آن سطح توقعات و انتظاراتمان را از یک رژیم تعیین کنیم.

جامعه آرمانی مورد نظر این رفقا در گذشته و حال، فقط و فقط در بین کتابها وجود دارد و در طول تاریخ بشر نمونه عینی آن در هیچ جامعه ای دیده نشده و احتمالا دیده نخواهد شد. لذا جای بسی تاسف است که این خیالبافیهای کودکانه و یا آرمانخواهیهای نوجوانانه چنان بلایی ظرف ۳۰ سال گذشته بر سر ملت ایران آورده که هیچ راه فراری از آن متصور نیست.

برای آن که خیال دوستان راحت باشد من طرفدار رژیم سلطنتی موروثی نیستم.
۷٨۵٨ - تاریخ انتشار : ۱۱ اسفند ۱٣٨۷       

    از : روزنامه هنر و مبارزه حمید محوی

عنوان : با تشکر از نادر از ایران
با تشکر از توضیحات نادر از ایران
البته ابر تروریست بودن مجاهدین خلق را نیز بهتر است با دقت بیشتری تحلیل کنیم. متأسفانه برخی تمایلات سیاسی و انقلابی شانس این را نداشتند تا در مسیر والاگرانه ای قرار گیرند و به عملکرد پیشگام در سطح و عمق جامعه تحقق ببخشند.

در خصوص مجاهدین البته، از دیدگاه من، (علاوه بر تمام مطالبی که پیش از این پیرامون این موضوع مطرح کرده ام) اعضای این گروه و خود گروه به عنوان ماهیتی مستقل از اعضای آن، به از خود بیگانگی مضاعفی دچار هستند. زیرا از خود بیگانگی افراد عادی را دارند و در عین حال از خود بیگانگی دیگری نیز دارند که منشأ آن در قدرت عاریتی آنان نهفته است.

اگر این جریان های بین المللی که از این گروه علیه ایران سوء استفاده کردند، پشتیبانی ها یشان را متوقف کنند، ابر تروریستی آنها نیز روشن خواهد شد که در چه موقعیتی ست.

و امّا در مورد مزدوری من برای جمهوری اسلامی، پرولتاریای فرهنگی باکی از این اتهامات احتمالی ندارد. متأسفانه آن کاری که از عهده افرادی نظیر من ساخته است و آن متاعی که من دارم در حال حاضر با توجه به موقعیت بازار جهانی کار، خریداری ندارد و مزدی به آن تعلق نمی گیرد. فدایی واقعی من هستم. من که خودم این همه فدائیان را بخاطر فدائیتشان به باد انتقاد می گیرم، خودم عملا در موقعیت فدایی قرار گرفته ام به این علت که باید مجانی کار کنم.
من نوحه ننوشته ام و دعای خاصی نیز کشف نکرده ام که خریداری داشته باشد و یا از سنگسار و آدم کشی های جمهوری اسلامی هم ننوشتم که در این سوی مرز ها خریدار داشته باشد. و نوشتن این گونه مطالب نیز نیاز به مطالعه و تأملات عمیقی ندارد. به همین علت نیز هست که اپوزیسیون ایران تقریبا سی سال است که مثل صفحه خط افتاده، مثلا، از چادر حرف می زند. ولی وقتی صمد بهرنگی زیر علامت سوال می رود مثل گربه ای که سبیلش را قیچی کرده باشند، تلو تلو می خورد و چاره ای نمی بیند بجز واپس زدن.

متأسفانه با گفتن مرگ بر جمهوری اسلامی هیچ مسئله ای حل نخواهد شد. تنها ما اگر می توانستیم یک اپوزیسیون مستقل و واقعا پیشگام داشته باشیم خیلی از مسائل حل می شد. متأسفانه استبداد مذهبی از یک سو و استبداد امپریالیسم جهانی از سوی دیگر مانع تبلور پتانسیل انقلابی و پیشگام شدند. یکی از مشکلات این است که تمام گفتمان اپوزیسیون متمرکز شده روی سرنگونی رژیم. با سنگ بزرگ شروع می کند و با سنگ بزرگ هم می خواهد تمامش کند. سرنگونی رژیم آنهم در شرایطی که هیچ جریانی نیست که واقعا بتواند به وعده هایش عمل کند. به عنوان مثال در خصوص موضوع حقوق بشر من از ایران نمی گویم، من از فرانسه می گویم. فرانسه با دو سه میلیون بیکار و بیش از ده میلیون نفر زیر خط فقر (از جنایات جنگی کمک به صدام حسین و استفاده از بمب های اورانیوم رقیق شده و شرکت در قتل عام روآندا و...قطع نظر می کنیم) و تمایلات نژاد پرستانه که در بنیاد قوانینشان ثبت شده است، واقعا نمی تواند ادعا کند که حقوق بشر را رعایت کرده است. الان هر جریانی که بیاید و بگوید که ما حقوق بشر را رعایت خواهیم کرد و چه و چه خواهیم کرد، بدانید که یک کلاه بردار ساده دل است که فکر می کند می تواند سر من و شما را کلاه بگذارد.
۷٨۵۱ - تاریخ انتشار : ۱۱ اسفند ۱٣٨۷       

    از : نادر از ایران

عنوان : به روزنامه هنر و مبارزه حمید محوی
این حضرت پویان صدام بسیار صدامی رجوی ست. و بارها کنج بویناک ایدئولوژیکش را بر باد داده و مشام جان آزادگان و ایرانیان را آزده است. دوستان پویان خان صدام آدرس خانه ی خواهر و مادر ما را به سربازان صدام دادند تا آنها بیایند و :آر آ«ها را بسازند. چندی پیش من برای شرکت در مراسم خاوران از یکی از شهرهای نزدیک تهران به تهران و گورستان خاوران رفتم این مسئله را به خانوادهها گفتم، یکی از خانوادهها گفت آدرس خانوادههای دیگران که چیزی نیست آنها آدری خانه های خواهر و مادر خودشان را هم به صدام داده اند. صدام کار ما را هم از لطف آنها ساخته است. بیچاره پیرزن « بچه شونزده ساله اش را....» بنام مجاهد کشته بودند. اما مرگ بر جمهوری اسلمی را بخاطر بسپارید. چون این پویان مدائن تا شما بگویید که مریم و مسعود رجوی و سازمان مجاهدین ابرتروریستهای ایران و جهانند فورا شما را به مزدوری رژیم متهم می کنند.
۷٨۴٣ - تاریخ انتشار : ۱۱ اسفند ۱٣٨۷       

    از : از جنوب شهر تهران

عنوان : دلتنگی
نوشته ی این خانم محترم بسیار مایوس کننده است! یعنی « جوانانه» مانده است. اولا کشور ایران زمان شاه را با کشور نلسون ماندلا مقایسه کردن، و بعد هم گفتن که مقایسه نمی کنم، اینهمه از درجازدگی استفهام کلیت این خانم و حتا این گروه سرچشمه می گیرد. گروهی که نادانسته و از سر خصوصا کم دانی ما را و مملکت ما را به این روز سیاه نشاندند. بنده هم با شما موافقم که حکومت شاه حکومت کاردان خوبی نبود! ولی شما چه کسی را می خواستید سر کار بیاورید که بهتر از او عمل کند. شما با خواندن چهار تا کتاب و گاهی حتا با خواندن یک بخش از یک کتاب به ناگاه مارکسیست می شدید و کومونیست می شدید و قیام می کردید. خب قیام کردید و حالا این گلوله ی سربی را آوردید سر کار! شما هر قدر هم از این حکومت آخوندی انتقاد کنید یادتان باشد که شماها و خصوصا پدر و مادر من هم که جزو سران شماها بودند و اینک در زیر زمین خانه ی ما با «ذغال روضه» و تریاک افغانی خاک بر سر خود و من و ما می کنند مقصرید. این شما ها بودید که با خمینی و کارگر و برزگر متحد می شدید تا ریشه ی شاه را بکنید. نوارها و نوشته ی پدر و مادر من و شماها هنوز موجود است. نوشته این خانم و عمق نوشته ی او، حکایت از هیچ نیاموختن این سی ساله دارد، او می نویسد و می گوید که جوان بوده است و کم تجربه! ولی ای وای که حالا هم که پیر شده هیچ نیاموخته است. این بغض مثل حناق گلویش را گرفته و باعث می شود که نتواند راستش را بگوید که اشتباه کرده است و خصوصا آنرا باصدای بلند بگوید که او و همراه او هزاران و همراه آن هزاران ملیونها را به اشتباه کشیده است. آخر مگر می شود هر اشتباه بزرگ و نزدیک به جنایتی را به خاطر فقر و عدم آزادی مرتکب شد...اگر اندکی باشرافت و نه تاکتیکی با تاریخ ایران بر خورد کنیم خواهیم دید که رضا شاه پهلوی و محمد رضا شاه در زمانی به قدرت رسیدند، و یا به قدرتشان رساندند که صورت بچه های ایرانی زیر مگس ماسک شده بود، و آنها با آن طرح نویی که در انداختند بسی کارها کرده اند، و امروز هم با اینهمه پیشرفت جهان اگر چهار تا ساختمان قابل اعتماد در ایران هست بازهم ساخت همان دوره است. من اینها را هر روز هزار بار در ماشین پیکانم از کسانی می شنوم که باور کنید آنها را نه می شناسم و نه دوباره خواهم دید! من معتقدم که تاریخ قضاوتی بسیار مثبت تر از آنچه تا کنون شده در حق پادشاهان پهلوی خواهد کرد. با اینهمه آنچه را این خانم از نظر فقر و فاقه نوشته درست است، و پدر و مادر من نیز جزو قربانیان آن بوده اند و خود من نیز با اینکه دانشجویم مسافر کش هم هستم و با آن درگیرم، اما نتیجه گیری و توجیه عملیات چریکها ، خصوصا عملیات خشونت آمیز ( که اگر آنان را نام برم حتما نوشته ام حذف خواهد شد) به هیچ وجه قابلیت توجیه ندارند. من واقعا از نوشته ای اینچنین سطحی از یک زن فدایی با تجربه ی سی ساله نا امید شدم. در اینجا باید بگویم که پدر و مادر من، پسر دایی من و چند دوست دیگر که به خانه ی ما می آِیند و می روند آنها نیز از چریکهای فدایی بوده اند و آنها نیز از چنین استدلالاتی با پاهای چوبین استفاده می کنند که جای بسی دلتنگی ست. ایکاش دوستان فدایی که من بشخصه در نوعی صداقت آنان شکی ندارم اندکی عقدههاشان را کنار بگذارند و با یک «رودرباستی زدایی» و بی حب و بغض راست و پوستکنده بگویند که آیا همدست شدن با ارتجاعی ترین قشر جامعه ی ایران یعنی روحانیت که حتا اجازه ی چه پوشیدن و چه نوشیدن و با که نشستن را هم بما نمی دهد چه رسد به اجازههای دیگر ، آری با این قشر همدست شدن برای کندن ریشه شاه و شاهنشاهی ایران کاری درستی بوده یا نه. به نظر من پاسخ به این پرسش را مردم ایران به نیکی دریافته اندو من هر صبح تا شام و سه روز در هفته که در تهران مسافر کشی می کنم را به چشم گوش می بینم و می شنوم، اما چه خوب است که برادران فدایی و حتا مجاهد هم ، پاسخی درخور به این پرسش بیابند. ما در ایران با مردمی سروکار داریم که هر صبح و شام ملیونها و باورم کنید ملیونها سلام و صلوات بروح رضا شاه و محمد رضا شاه می فرستند، حالا چه خوب و چه بد ما با این مردم سروکار داریم. آخر مگر ما می توانیم برویم آدم از خارج وارد کنیم ، رژیمی را که نسل شما و پدر و مادر من سر کار آورده اند اینک مردم زیر سیطره اش چنین می گویند.
چه می گویید؟؟
متاسفانه من در جایی هستم که هم باید تند بنویسم و هم تند بفرستم و هم تند همه چیز را پاک کنم، برای همین از لکنت ها و لغرشهای دستوری و املایی معذرت می خواهم.
۷٨۴۲ - تاریخ انتشار : ۱۱ اسفند ۱٣٨۷       

    از : روزنامه هنر و مبارزه حمید محوی

عنوان : پاسخ
در پاسخ به آقای پویان مدائن، البته فکر می کنم ما پیش از این گفت و گو هایی با یک دیگر داشتیم و من در طول مطالعه نظریات شما پی بردن که گویا شما یک کمی مجاهد خلق تشریف دارید که به هیچ عنوان در فنجان چای من قرار نمی گیرد و هشتصد و هشتاد میلیارد و ششصد و پنجاه وشش سال نوری از دورترین کهکشانی که ده میلیارد سال پیش حدودا تحت تأثیر سوپر نوای ایکس ۲۴۵ معروف نابود شد به دور می باشد.

و البته این گرایش شما بیش از همه در جمله آخر شما کاملا آشکار است که می گویید : « واقعیات خارج از ذهن ما جریان دارند وموافقت یا مخالفت ما تاثیری در روند ان نخواهد گذاشت بخصوص که قبلا اتفاق افتاده باشد.....»

پس اگر چنین است که شما می گویید، و اگر موافقت و مخالفت ما در روند واقعیات تأثیری ندارد، پس چرا مبارزه می کنیم؟ پس چرا فکر می کنیم؟
و البته یک جمله دیگر نیز حاکی از خط مشی شماست یعنی وقتی از « هدایت مبارزان ومخالفان به سمت روشنگری» حرف می زنید.
که باز هم چنین نظریه ای از ذهنیت من خیلی فاصله دارد. زیرا موضوع برای افرادی نظیر من این نیست که از ولایت فقیه پی روی کنیم و یا مثل گوسفند رد پای چوپان را دنبال کنیم ، تا گاهی اوقات هم همین چوپان ما را به کشتارگاه هدایت کند. و یا به ناکجا آباد ببرد.
نه بینش افرادی نظیر من و درکی که ما از فرد مبارز در زندگی و خصوصا در عرصه مبارزات طبقاتی داریم یک کمی پیچیده تر از آن است که بتواند راهنما و چوپانی نظیر صمد بهرنگی و یا بهتر و بدتر از او را بپذیرد.

و باز هم فکر می کنم که شما کمی بی احتیاطی کردید و علاوه بر پیش داروی هایی که در بالا توضیح دادم، بی آن که نقد من را در باب صمد بهرنگی بخوانید، و بی آن که بدانید چه موضوع تازه ای در این رابطه مطرح شده است، هم چنان در موضع سنتی و طرفدارانه خودتان باقی مانده اید. و همین مسائل نشان می دهد که ما تا چه اندازه می توانیم دچار اشتباه و توهمات باشیم. و شما خودتان قضاوت کنید و ببینید که کدام یک از ما بیشتر از دیگری در توهم به سر می بردو و نتیجه را هم برای خودتان نگهدارید.

تفاوت من با شما این است که منتظر هیچ رهبری نیستم که مبارزه من را هدایت کند، و اگر مطلبی می گویم بر اساس تحلیل سیاه روی سفید است و نه دعاوی بی پایه و اساس.

البته توهم، واپس زدن و جزء اینها در خصوص فرد آدمی کاملا طبیعی ست، ولی اصرار ورزیدن در آن اصرار ورزیدن در توهم و واپس زدن است. متأسفانه برای همه امکان پذیر نیست که از چنین موانعی عبور کنند.

و اما در پاسخ به دوستی که پرسیده بود در کجا می تواند مقاله من را در مورد صمد بهرنگی پیدا کند، او می تواند به آدرس زیر مراجعه کند : «مقدمه ای بر پایان اسطوره صمد بهرنگی» و در پی آن می توانید مقایسه «تلخون» و «چکاوک خواننده و پرنده» از قصه های گریم را مطالعه کنید. اگر با این نقد مشکلی داشتید در همان جا می توانید مطرح کنید، با کمال میل پاسخ گوی خوانشگران کنجکاو و کوشا و پژوهشگر خواهم بود.
http://makalat.blogfa.com/
۷٨٣۶ - تاریخ انتشار : ۱۰ اسفند ۱٣٨۷       

    از : سهراب دره‌شوری

عنوان : جنبش فدایی
سخنان خانم مرضیه تهیدست یادآور دلایلی است که چگونه در دوران حاکمیت پهلوی، هزاران نفر بر ضد رژیم مبارزه کردند. ایشان به ضرورت نگاه انتقادی به حرکت جنبش فدایی اشاره می کند، کاری که همچنان بر زمین مانده و باید هر چه زودتر انجام شود. حاکمین تبهکار میهن ما در غیاب مبازرین پیشکسوت‌، به جعل تاریخ مشغولند و تصویری مخدوش از جنبش فدایی ارایه می دهند.
۷٨٣۲ - تاریخ انتشار : ۱۰ اسفند ۱٣٨۷       

    از : احمدی

عنوان : صمد
آقای محوی اگر ممکن است بگویید مقاله شما در مورد صمد بهرنگی را در کجا می توان خواند
۷٨٣۱ - تاریخ انتشار : ۱۰ اسفند ۱٣٨۷       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۲۲)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست