سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

نگاهی به مقاله «دولت رفاه؟!» ف تابان - نقی حمیدیان

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : peerooz

عنوان : تشکر و توضیح
جناب رهگذر,
با تشکر از الطاف شما,
جناب ف. تابان سالهاست که بدون هیچ چشم داشتی نظریات مختلف را منتشر کرده است و کاملا حق دارند با نظریات متفاوت و مخالف به نحوی که می پسندد و در چهار چوب مقررات سایت بر خورد کند و همه ما باید از ایشان کمال امتنان را داشته باشیم. علت غیبت من این بود که زمانی یکی دو کامنت من, ابتدا منتشر و بعد حذف گردید و من گمان بردم که باید ادیتور های مختلفی باشند که یکی از آنها این کامنت ها را نپسندیده است و فکر کردم که لابد این مسجد جای این کارها نیست, با اذعان به اینکه ادیتوری کار بسیار مشکلی ست و نمیشود همیشه همه ر ا راضی نگه داشت.

در باره اختلاف مسلک ها گمان من اینست که ما بیشتر از آنچه باید, تنگ نظری میکنیم. کسی به تحقیق نمیداند نظریه کدام فیلسوف ما را به خوشبختی هدایت خواهد کرد و تنها ترازوی ما جهت سنجش, وزن آنها در مرحله آزمایش است و بعضی از آزمایش ها هنوز در جریان میباشند. معنی اقتصادی و فلسفی کمونیسم و سوسیالیسم به وضوح برای من روشن نیست گر چه چندین بار عقیده شخصی ام را در این سایت بیان کرده ام ؛ ولی کیست که به قطعیت بداند که کمونیسم چیست ؟ آیا چینی ها و کره ای ها و کوبایی ها کمونیست اند؟ خیلی ها چین را کمونیست فرضی خود نمیدانند ولی چینی ها به اسم و به رسم, خود را کمونیست میدانند و چین تحت نام حزب کمونیست اداره میشود و ظاهرا مردم آن راضی و به پیشرفت های بزرگی نائل شده اند. همین را میشود در باره کوبا گفت.همین را میشود در باره کشور های " سوسیال دمکرات " گفت که در مراحل مختلف تکامل و یا تنزل سیر میکنند. اینکه رفتار آنها با فلان صفحه " سرمایه " نمیخواند به نظر من درست نیست. " کاپیتال " صد و سی چهل سال پیش منتشر شد و نیمی از جمعیت دنیا تا مدتی با اصول آن زندگی کردند و میکنند ولی امروز دنیا آن دنیا نیست وهمه آن اصول نمیتواند برای اوضاع امروز درست باشند.

بهر حال از طول کلام عذر می خواهم و امید آنکه شما هم از طول کامنت ها بکاهید و دگم راکنار بگذارید چون هنوز نمیدانیم کی درست میگوید و از تفرقه به پرهیزیم. موفق باشید.
٨۰۹٨۱ - تاریخ انتشار : ۱۲ شهريور ۱٣۹۶       

    از : جمشید برومند

عنوان : «یک کلاغ و چهل کلاغ »کمک هزینه ی کودک
آقای شفیعی با سلام ، جای تاسف دارد که همه چیز خیلی راحت گفته میشود و زنجیر وار با دخل و تصرف نقل قول میشود و در نهایت همه به هم بی اعتماد خواهند شد . وای بر ما..
کامنت اول را بدلیل اینکه آقای حمیدیان را می شناسم نوشتم و از ایشان انتظار میرود که چون ساکن سوئد هستند .سوئد را در پروسه ی تکاملی آن ؛ آنطور که یوده و هست و میرود نشان دهند. نه آنطور که خودشان فکر می کنند. علاوه بر این چون شبیه این نگاه را آقایان امیر ممبینی و احمد پورمندی با مقالاتی در میهن نشان داده اند و نگارنده در ایران امروز مطالعه کرده ، خواستم عرض کنم که این دوستان با پیشینه ی فدائی تا زمانیکه جایگاه جدید سیاسی خود را مشخص و معرفی نکنند موجب شک و شبهه و تشتت بیشتر خواهند شد. هر کسی آزاد است دیدگاه و خهان بینی خود را تغییر دهد ولی همزمان نمی شود هم مارکسیست بود هم سوسیال دموکرات هم لیبرال و هم فدائی خلق ... خانم الهه بقراط با پیشینه فدائی خلق بعداز کنگره اول راه خود را جدا کرد مگر اتفاقی افتاد ؟ هر چه بنویسد و بگوبد برای جایگاه جدیدش می باشد .مگر حشمت الله رئیسی با پیشینه ی فدائی و بعدا توده ای مسیر خود را باز هم عوض نکرد ؟ این ها همه طبیعی است . ولی نگارنده هنوز نمی داند آقایان حمیدیان ، ممبینی ، پورمندی و همفکران آنها هنوز فدائی خلق هستند یا نه ! بهمین دلیل نوشتم و می نویسم که بیاموزم بکجا میرویم.
در مورد کمک هزینه کودک در سوئد : در سال ۱۹۳۷ فقط برای کسانی که در مضیقه اقتصادی بودند ۲۶۰ کرون در ماه در نظر گرفته و اجرا شد تا در سال ۱۹۴۸ تبدیل به حقی عمومی شد که دولت به تمام خانواده ها که فرزند داشتندپرداخت نمود و ادامه دارد . امروزه ۱۰۵۰ کرون به اولین فرزند پرداخت میشود. نکته ی مهم این است که سوسیال دموکرات ها با استفاده از روانشناسی و پداکوژی تمام مزایائی که برای شهروندان در نظر گرفتند را بدون استثاء برای تمام شهروندان بدون در نظر گرقتن جایگاه طبقاتی میخواستند و اساسا و اشکارا از مذاکره کارکنان و کارقرمایان برای حل مشکلات دفاع میکردند. امروز دیگر از این حرفها خبری نیست..
مطابق قانون ،خانواده های پر جمعیت بعداز فرزند دوم از کمک هزینه ی بیشتری بر خوردار می شوند که مثلا خانواده ای که ۶ فرزند دارد ۶۳۰۰ نرون اصل کمک هزینه و ۴۱۱۴ کرون اضافات که روی هم می شود ۱۰۴۱۴ کرون در ماه ...
برای آنها که علاقمندند اضافه می کنم که از فرزند هفتم به بعد کمک هزینه کودک به ۲۳۰۰ کرون افزایش می یاید.
نکته مهم :
۱ ـ در آمریکا کمک هزینه ی فرزند عمومی و دولتی نیست و اداره مالیات بشکل دیگری شبیه ۱۹۳۷ در سوئد تسهیلاتی برای بعضی از شهروندان در نظر میگیرد که چون عمومی نیست عده ای به آن مادران لقب " ملکه ولفرد " میدهند.در سوئد خانواده ی سلطنتی هم از این حق برخوردار است در تنیجه امکان «تعرض» به دیگران از بین میرود.
۲ـ اگر کسی فکر می کند که این قوانین برای خانواده های پرجمعیت خارجی تبار است سخت اشتباه می کند. این قوانین برای رفاه مردم سوئد در نظر گرفته شده بود و با توجه به میزان بالای طلاق و ازدواج مجدد خانواده های پر جمعیت بسیار بوده مثلا زنی با سه فرزند از شوهر سابق با مردی که ۲ بچه از زن سابق خود دارد ازدواج می کنند و صندوق بیمه دولتی که پرداخت کننده ی این کمک هزینه است مطابق جدول برای ۶ فرزند کمک هزینه به این خانواده پرداخت می کند تا هزیک از بچه ها ۱۶ شوند که در آن موقع کمک هزینه به حساب نوجوان زیخته میشود تا ۱۸ سالگی.
بدیهی است که پناهجویانی که به سوئد میایند نیز بعداز دریافت اقامت از این کمک هزینه ها برخوردار بوده و هستند. حال بنده نمی خواهم وارد این بحث شوم که یک خانواده ۸ نفری سوئدی( ۶ فرزندی) کم در آمد یا این کمک هزینه چگونه می تواند کرایه خانه و بقیه هزینه های زندگی خوراک و پوشاک و.و.و را تامین کند . در مورد خارجی ها از این هم غیر ممکن تر است . بهمین دلیل حاشیه نشینی در سوئد . کار سیاه در این ۳۰ سال بشدت افزایش یافته است.
به امید نزدیکی و دوستی بیشتر
موفق باشیم
٨۰۹۷۰ - تاریخ انتشار : ۱۱ شهريور ۱٣۹۶       

    از : سیامک رهگذر

عنوان : به هموطن گرامی جناب peerooz
با درود فراوان به جناب پیروز که بعد از مدتی طولانی با حضور مجدد خود در اینجا جمع کامنت نویسان را همراهی میکنند. خصوصا با ادبیات همیشه گیرایشان که من شخصاً از آن در گذشته لذت بردم و میبرم هنوز! نام شما از قدیم در این سایت برای من آشناست ولی نمیدانم که دلیلش چه بود مدتی از شما خبری نبوده؟ همانطور که مدتی طولانی است از هموطن گرامی دیگر ما جناب - البرز- خبری نیست؟ بهرحال اگر ایشان نوشته های ما را میخوانند برایشان آرزوی سلامت و خوشی میکنم. قهر کرده؟
همانطور که جنابعالی بهتر میدانید در باره این دو نوشته جناب حمیدیان و آقای تابان در نوشته های دیگر به اندازه کافی اظهار نظر شد ولی چیزیکه گفته نشد در باره شیوه برخورد سردبیر محترم این سایت جناب تابان با استاد حمیدیان میباشد. شما هم میدانید که من و شما و یا دیگران در این سایت مهمان آقای تابان هستیم و ایشان بعبارتی میزبان ما میباشد و تصمیم میگیرد کدام نوشته روی سایتش بیاید یا نه. برای من اما این شیوه برخورد جناب تابان هنوز تعجب برانگیز است که ایشان ابتدا به جناب حمیدیان مجال میدهد که نظرش را به گوش من و شما برساند ولی بعد خودش بدنبالش به جناب حمیدیان حمله ور میشود و بقول ایشان توسط جناب تابان حکم هم صادر میشود ( حالا شانس آوردیم جناب تابان بر علیه آقای حمیدیان فتوا نداد!). این شیوه کاری مثل اینست که شما کسی را به مهمانی به خانه تان دعوت کنید ولی بعد در غذایش سم بریزید یا او را چیزخورش کنید. خب اگر از همان اول از مهمان تان خوشتان نمی آید چرا دیگر به سایت خودتان دعوتش میکنید تا اینکه شاید به بهانه او حرف دل خودتان را بر علیه سوسیال دموکراتها زده باشید؟ اگر مرد نازنین جناب تابان حرف مرا به دل نمیگیرد شاید قبول کند که این شیوه برخورد ایشان با جناب حمیدیان کمی تند و دور از انصاف بوده و شاید دست رفاقتش را بسمت ایشان دراز کند و عذرخواهی بشود؟ البته بمن ربطی ندارد که ایشان چه مسئولیتی برعهده بگیرد!؟
نکته دردناک دیگر جناب پیروز اینست که برخی ایرانیها با نظر دهی خودشان مثل برخی در پای همین مقاله فورا سنگ بدست آماده اند تا هر نویسنده ای را که باب طبعشان حرف نزد یا ننوشت فورا سنگسارش کنند. انتقاد من به اینها این است گیریم که حتی جناب تابان با انتقاد تند خودش گفته باشد ( البته نگفته!! ) که حمیدیان را سنگسارش کنید آیا قبل از اینکار این جماعت ایرانی نباید هنوز بعد از ۴۰ سال گذر از تلخیهای انقلاب ۵۷ یاد گرفته باشند که قبل از حکم صادر کردن و به اجرا در آوردنش از خود بپرسند چرا باید کسی را که جنایتی نکرده باید تنبیه اش کرد؟ مگر قرار است که همه مثل خودمان یک جور فکر کنند و یا باید تفکر و اندیشیدن برای پیدا کردن آلترناتیوی دیگر یا بهتر از کمونیسم ممنوع باشد و هر کسی با ما نیست پس بر علیه ماست؟
آنچه بیش از هرچیز اپوزیسیون ایرانی نیاز دارد داشتن متفکرانی مثل جناب حمیدیان است وقتیکه چرخ کمونیسم و کمونیستها به گِل نشسته خب باید فکری کرد که چطور در مقابل دشمن مشترک ما که سرمایه داری هار و غارتگر باشد ایستاد و آنرا متوقف کرد یا ترمزی برای سرعتش پیدا کرد که ما همگی سقوط نکنیم و سر از دره درنیاوریم؟ بقول آلمانیها راه های زیادی به شهر رم ایتالیا ختم میشوند. خب اگر میبینم از راه کمونیسم بخاطر پرونده بسیار خرابش نمیشود که مردم را جذب مبارزه بر علیه کاپیتالیسم کرد چرا نباید راه سوسیال دمکراسی را امتحان کرد؟ آیا حالا شخصی مثل جناب حمیدیان که به خودش زحمت فکر کردن آنرا داده حالا باید دشنام هم بشنود؟ ما ایرانیها تا کی باید یاد بگیریم که روشنفکران خودمان را احترام بگذاریم و ارزشی برایشان قائل بشویم؟ به نظر من این طرز برخورد جناب تابان با همه بزرگواری اش کمی نابجا و ناصحیح بوده و میباشد که برای جناب حمیدیان حکم صادر کرد و به او برچسب زده! ناگفته نماند که من به جناح چپ سوسیال دمکراسی معتقدم که به انقلاب و گاهی رادیکالیسم اعتقاد دارم چونکه زمانی میشوید با رژیم هار و فاشیستی مثل رژیم ملاها طرف هستیم و راهی بجز راه خشونت آمیز نمیشود حالیشان کرد که دست از سر ملت درمانده ایران بردارند. گاهی با انقلاب سریعتر میشود به هدف رسید! فرقی نیست که شما با یک دوچرخه به هدفی برسید یا با ماشین (انقلاب) که سریعتر است؟ جناب پیروز ممنون از توجه سرکار عالی با حرفهای همیشه عاقلانه و دل نشینتان! پیروز که هستید پیروزتر باشید!
٨۰۹۶۹ - تاریخ انتشار : ۱۱ شهريور ۱٣۹۶       

    از : peerooz

عنوان : یک کلاغ و چهل کلاغ,
نمیدانم آقای روزبه اطلاعات خود را از کجا کسب کرده اند که " مخصوصا حزب دمکرات آمریکا " عامل جنایت پیدایش " ملکه رفاه " میباشد, ولی زمانی که خبر از سرکار شفیعی به جناب شفیعی میرسد " هستند خانواده های غیر سوئدی که گاه تا ۱۱ بچه قدو نیم قد به این جهان در صلح وارامش،،ارزانی داشته اند" " غیر سوئدی !! " و " مردی از غرب ایران : خانم شفیعی، نیازی ندارم کار کنم ۷ فرزند دارم و در ماه ۲۶ هزار کرون در حسابم پول میریزند،احتیاجی ندارم به کار!!!!!". ". . قبل از همه بگویم که یا ایشان میزان مخارج ۱۱ قد و نیم قد را نمیدانند و یا ارزش " کرون " را.

ایشان, هردو , خبر ندارند که در امریکا حزب دموکرات و جمهوری خواهی وجود ندارد و به قولی هردو, دو بال همان پرنده مخوف میباشند. کلینتون گرگی بود در جامه میش که شدید ترین مضیقه ها را برای " ملکه های رفاه " ایجاد کرد و با القای Glass–Steagall Act of ۱۹۳۲ دست بانک ها را برای سود جویی بی بند و بار باز کرد که منجر به بحران بانکی ۲۰۰۸ گردید و جناب حسین اوباما بانک ها را از ورشکستگی حتمی نجات داد.

در امریکا نرخ ایدآل بیکاری ۵ در صد است, یعنی از هر صد نفر آماده کار برای پنج نفر کاری وجود ندارد که مادر ۱۱ کودک قطعا یکی از آنها خواهد بود. کارهای موجود برای افراد بی مهارت - که فقرا را شامل میشود - کارهای نیمه وقت و یا کارگرانی ست که برای مخارج زندگی مجبور به استفاده از
Food Stamp اند و در این باره تنها دعایی که میتوان کرد اینست که خداوند این هدیه را نصیب جناب و سرکار ایشان ننماید. انشاالله و تعالی.
٨۰۹۶۵ - تاریخ انتشار : ۱۱ شهريور ۱٣۹۶       

    از : peerooz

عنوان : " تو مرا بین که درین راه بجان میکوشم ". حافظ.
جناب رهگذر,
گرچه مارکسیسم و سوسیالیسم و کاپیتالیسم و نازیسم و غیره به مفهوم ریاضی, علم به شمار نمی آیند ولی زمانی که به مرحله اجرا در آمدند به بوته آزمایش گذارده میشوند و اگر از این بوته ( کوره آتش ) سالم بیرون آمدند درستی آنها ثابت میشود. بنابر این تمام " ورژن " هایی که آزمایش نشده اند جز ادعا هایی بر کاغذ چیز دیگری نیستند و با اگر چنین میشد و مگر, نمیشود آب را گل آلود و نتیجه بدست آمده را مخدوش کرد.

خوشبختانه دوران نازیسم کوتاه بود و خوشبختانه تر آنکه در دوران آنها اسلحه اتمی ساخته نشده بود. امروزه به اندازه چند بار تخریب دنیا اسلحه اتمی موجود است و " دموکراسی " امریکا به مرحله ای رسیده است که باید بین هیلری و دونالد یکی را انتخاب کند و کلید این سلاح مخوف را به دست آنها بدهد. از تخریب محیط زیست چیزی نمی گویم.

مساله امروز دنیا این نیست که فلان " ورژن " سوسیالیسم بهتر است یا سوسیال دمکراسی و یا ...مساله این ست که چپ - و به احتمال بسیار زیاد تا حدودی در نتیجه دسیسه رقیب - به چنان فلاکتی افتاده است که بجای مقابله با دشمن, هم خود را صرف خود زنی و گفتگو هایی کرده است که عملا راه به جایی نمیبرد جز امکان نابودی دنیا. و " تو مرا بین که درین راه بجان میکوشم ". حافظ.
٨۰۹۵۵ - تاریخ انتشار : ۱۱ شهريور ۱٣۹۶       

    از : سیروس شفیعی

عنوان : "ملکه رفاه" اقای روزبه
برادر و همشیره بنده دراغاز دهه ۸۰ میلادی به سوئد مهاجرت کردند،چیزی حدود سی سال است که ساکن این کشورند..این مطلبی که اقای روزبه نوشت..نظام :بارن بیدراگ) که فارسیش میشود:مخارج فرزند) درست کپی شده از همان سیستم امریکائی ست.البته در سوئد از دهه ۶۰ برقرار بوده ،اگر درست بخاطر داشته باشم گفته های همشیره را! باری این سیستم زنان را از شکوفائی و حرکت باز داشته است در ان کشور.شما وقتی میدانید که ماهانه مبلغی برای داشتن فرزند هر ماه به حساب شما ،میریزند،این اطمینان،اعتمادی ست کاذب و نه در چارچوب پدیده های طبیعی روزمره زندگی.هستند بسیاری از کارشناسان و محققان سوئدی که این سیستم را در چنین فرم و شکلی ،تشبیه به سم کرده اند.البته در انسوی این دیدگاه نیز..ادم از خود میپرسد :
پس مقصود از نظام سوسیال دمکراسی ،مگر این امکانات رفاهی نیست که دولت موظف به دادن اش هست؟
جالب است که جمعیت های خارجی از این امکانات بهره برداری نموده و پشت سر هم تولید مثل میکنند، که از این درامد ما هانه بهره مند گردند!
هستند خانواده های غیر سوئدی که گاه تا ۱۱ بچه قدو نیم قد به این جهان در صلح وارامش،،ارزانی داشته اند!.او تعریف میکرد :از مردی که از غرب ایران امده بودند پرسید:
فلانی کجا کار میکنی؟ جواب:
خانم شفیعی، نیازی ندارم کار کنم ۷ فرزند دارم و در ماه ۲۶ هزار کرون در حسابم پول میریزند،احتیاجی ندارم به کار!!!!!
این نظام سوسیال دمکراسی بعد از پالمه بزرگ است.پالمه برنامه های بسیاری در دست داشت که گویا تا کنون در رسانه ها منتشر نشده اندووقتی صحبت از این قبیل امکانات مالی میشود،در سیستم سوسیال دمکراتی..گفته میشود در معادلات و برنامه های اینده مالی در خصوص "خانواده" این برنامه ئی نیست و نبود که او در نظر داشت.بدین طریق که همیشگی برای فرزند ماهانه درامدی در نظر گرفته شود، بدین شکال ،او نمیاندیشید و نمیخواست...در مجموع انچه از تحقیق و پژوهش جامعه شناسان اسکاندیناوی،برامده است و در روزنامه های سوئد( داگنس نیهت ؟ گویا)پیداست که این سوسیال دمکراتهای امروز اسکاندیناوی از بنیاد و اساس تغیر نموده است و ان فرمی نیست که رهبران دهه ۶۰ این کشور ساخته بودند و با برنامه های انان ،گفته میشود اختلاف ها بسیار چشمگیر و ریشه دار اند.اقای جمشید برومند بهتر از من باید در قبیل این پرسش ها وارد و اشنا باشند که در ان کشور زندگی میکنند..
با تشکر از اخبار روز.س.شفیعی راد
٨۰۹۴۹ - تاریخ انتشار : ۱۱ شهريور ۱٣۹۶       

    از : روزبه

عنوان : ملکه رفاه
در ایالت متحده آمریکا به تعدادی از زنان سیاه پوست که از مزایای رفاه استفاده می کنند لقب ملکه رفاه (Wellfare Queeen) داده شده بود زیرا آنها کار نمی کنند و فقط بچه دار می شوند و ماهانه برای هر بچه مبلغی پول دریافت می کنند و این نظام را مخصوصا حزب دمکرات آمریکا حمایت می کند. سرمایه داران آمریکای این را کم و بیش تحمل می کنند زیرا این سیستم مانند سوپاپ اطمینان عمل می کند و مانند افیونی هست که این مردم را در شرایط وابسته نگه می دارد و دیده شده که در یک خانواده مادر بزرگ و مادر و نوه دختری هم از اداره رفاه پول و مزایا دریافت می کنند و این سیستم نسل اندر نسل ادامه پیدا می کند! این دولت رفاهی است که برای نقی حمیدیان نظام سرمایه داری را کارا نشان می دهد و نه نظامی که مردم در آن به رشد جامعه ای که در آن زندگی می کنند کمک کنند و ملکه رفاه و سربار بقیه جامعه نباشند. شاید او نیز از زمانی که دست از فدایی خلق بودن برداشته است خود به خرج همسایه در کشورهای دولت های رفاه اروپایی شمالی زندگی کردن را تجربه کرده است و آن را از نظام پسا سرمایه داری ترجیح می دهد. این نظام رفاه یک نظام گندیده و فاسدی است که نظام های سرمایه داری مانند همان افیون مذهب برای بخش های از مردم محروم جامعه استفاده می کنند که مبادا آنها یک سیستم کارا را جایگزین نظام ورشکسته و سودجو نکنند. او بهتر می داند که این دولت رفاه و امثال آن از ثمره کار مردم کارگر کشور خود و کشورهای که نیروی کار آنها را ارزان می خرند زالو مانند استفاده می کنند و برای مهار نارضایتی عموم مردم این رفاه کاذب را تا زمانی که آنها را از فکر تغیر این نظامها نباشند را مانند افیون استفاده می کنند. زمانی که همین سوسیال دمکرات های تازه دوست ایرانی شروع به پرداخت مالیات می کنند آنگاه ناله آنها بلند می شود که این چه وضع است که آنها باید آنقدر مالیات بدهند تا فلان پناهنده افغانی یا ایرانی مجانی درس بخواند و یا به خرج آنها زندگی کند! البته یقینا فدایی خلق سابق حمیدیان از این دسته نیست چرا که او هنوز از دولت های رفاه اروپایی حمایت می کند و سوسیالیسم را نوع دیگری اما ناممکن از همین دولت های رفاه می داند!
٨۰۹٣۹ - تاریخ انتشار : ۱۱ شهريور ۱٣۹۶       

    از : عباس تهرانی

عنوان : اقای حمیدیان گرامی
سلام بر شما.
اقای تابان درست فکر میکند..منطقی و علمی ارزیابی میکند چرا؟
دوست گرامی روند تکاملی تاریخ را هیچ نیروئی نمیتواند که سد کند و یا به راه دیگری ببرد.در تاریخ انسان ،در قرن هجدهم دو انسان یکی درالمان و دیکری در بریتانیا،پایه مکتبی را،ائین و مذهبی را نهادندکه در مقابل نظام امپریالیسم قد علم کرد.همانطورکه نمونه های بیشماری در تاریخ داریم که چگونه مذاهب،نظامهای سیاسی/اجتماعی بعد از پایه گذاران شان ،توسط نمایندگان انها به راه و اهداف دیگری رفت..این یک نیز همچون دیگر نمونه های تاریخی جهان ،گرفتار همان سرنوشت گردید.ایا شما اشاره داشتید به موفق نبودن ان،مگر این نیست دلیل موفق نبودن مقوله که :نسخه درست ان ،کپیه ان ،اجرا نشد؟
چنانچه مکتبی ،مرامی اولین بار که میتواند دلائل بیشماری داشته باشد..موفق نگردید،دلیل بر رد ان مقوله و یا غلط بودن ان،نادرست بودن ان ،باید ارزیابی شود؟
ائین سوسیالیسم/مارکسیسم...سیستم اجتماعی/اقتصادی و سیاسی "اشتراکی/شورائی..در ۷۰ سال به شکست انجام شد.دلائل ان هم از طرف کارشناسان متعدد اقصی نقاط جهان ،مطالعه و پژوهش شده و مشخص و روشن است چرا؟ اولین ضربه را رهبریت اغازین ،استالین با عملکرد نادرست و غیر علمی و بر خلاف نسخه مارکس و انگلس،شروع کرد و زد.با اعدام مغزهای متفکر ،اما منتقد..با فرستادن انبوه منتقدان متفکر به اردوگاه های سیبری..با زندان و اعدام.
اقای حمیدیان گرامی از شما میپرسم:در کدام یک از صدها مانیفست و توصیه ها و فرمول های مارکس گفته شده که منتقدان را باید اعدام کرد؟
استالین در ۱۹ سالگی در دستگاه پلیس شهرش ۱۳ یا ۱۱ پرونده فقره تبهکاری در کارنامه اش داشت.چنین شخصی را به رهبریت گذاشتند..وانهم در کجای مکتب مارکسیسم گفته شده است که قدرت باید در مرکز به یک رهبر منتقل و متمرکز شود؟پس ببینید دوست عزیز..دلائل زیادی دردست است و منطقی با شواهد مسلم که این ائین اگر بنا به همانی که میبایست اجرا شود..اجرا میشد ،توسط نه یک اقا بلکه هیت رهبری متشکل از روشنفکران دانا و متفکران موجود ان زمان..شما فکر میکنید به شکست میانجامید؟ بنظر و عقل جور در نمیاید.وباز چه دادگاه عدلیه ئی حکم داده است که بعد از یک بار تجربه ،انهم چنین امر مهم و حیاتی و سختی را ،اگر شکست خورد ،نباید دو باره با دانش تجربه ها و بازسازی مجدد..به ثمر رساند؟
اقای حمیدیان گرامی..بنظر میرسد بشر راهی جز زندگی مشترکا در صلح و ارامش،راه دیگری داشته باشد.نگاه کنید جهان را به قصاب خانه ئی تبدیل کرده اند و که و چه دستگاهی؟ایا جز سرمایه داری که جهت تثبیت منافع و ازدیاد ان ،چنین کشتاری ،مرگ انسان به دست انسان..اینهمه قتل و جنایت..ایا بجز نظام مقدس! سرمایه داری ست که مسول همه این نابسامانی ست؟..ملیونها فرزندان ما،دختران ما تن و جان شان را برای پشیزی به حیوانات مذکر میفروشند..اینهمه اعتیاد،خرابی،تبهکاری،بقول انگلس: سرمایه داری مادر تمام فجایع عالم است...نسل امروز وفردا دو باره این راه را خواهند رفت و اینبار از روی نسخه اصلی ان و نه اینکه تمام فرمان این مهم را بدست یک نفر بسپارند..این تجربه خوبی بود برای بار دوم..به هر حال اینده را نمیتوان دریافت..تا چه پیش اید..
با تقدیم احترام .تهرانی
٨۰۹۲۵ - تاریخ انتشار : ۱۰ شهريور ۱٣۹۶       

    از : سیروس شفیعی

عنوان : در ادامه نظرات اقای ثابت قدم و برومند و صدری
تا اغاز سالهای ۹۰ میلادی،سوئد به عنوان بهترین و کامل ترین نمونه یک سیستم سوسیال دمکرات، سیستمی که تجربه عینی بدست اورده و در جهان مقام نخست را داراست..یاد شده و نام برده میشد.سپس در سال ۹۱ گویا مدارتها(بخش خصوصی ) قذرت را در دست گرفت.اولاف پالمه به همین علت ترور شد که اداره کشور را بعد از یک دوره مدارت ها در دست بگیرند و که گرفتند.ترور ان مرد بزرگ بحث دیگری ست.اما از زمانی که قدرت در دست بخش خصوصی"سرمایه داری افتاد،تمام کشور به هم ریخت و اهسته اهسته به دامان سرمایه داری غرب(ایالات متحده) لغزید و جا خوش کرد.بعد از مدراتها نیز هر گاه سوسیال دمکرات ها نشستند..هیچ تغیری به نفع مردم ندادند که هیچ..درست شیوه و متد انها را در پس گرفتن امکانات رفاهی داده شده..زمان پالمه ،ادامه دادند تا به همین امروز که سوسیال دمکرات ها کشور را اداره میکنند.بزرگترین کارخانه های مشهور سوئد در جهان ،امروز در دست بخش خصوص یست که صاحبان انها امریکائیها هستند با چند خانواده قدرتمند سوئدی(خانواده یهودی تبار والن بری ).اقای برومند بهتر از من میدانند که سوسیال دمکراتها تنها دکوری هستند امروز و فقط طبق برنامه داده شده به انها ،عمل میکنند.نخست وزیر فعلی هیچگونه دانش و سابقه سیاسی تجربی ندارد.به او همه وظائفش را دیکته میکنند.رشوه های بزرگ،دزدی های بزرگ را همین سوسیال دمکرات ها کرده اند.چندی پیش در سطح روسای بالای اداره مالیات این کشور رشوه و دزدی های بزرگی منتشر شد.در بخش درمانی و پانسیون های نگهداری از سالمندان ،بیمارستانها،مدارس،و غیره روز به روز با پائین اوردن تعداد کارمندان و کم کردن بودجه ها،مردم ناله و اعتراض دارند و هیچکس پاسخ گو نیست.بیمه بیماری را علنا پرداخت نمیکنند.معلولینی که تمام وقت نیاز به کمک های درمانی دارند را به مراتب از ساعات و هزینه رفاهی انان،کاسته اند..اقای برومند تمام اینها را میدانند و بدرستی مینویسند
غم انگیز است و باید برای سوسیال دمکرات سوئد زار زار گریست..بی کاری جوانان،بیداد میکند.پلیس با فلسفه:
بگذار تبهکاران جوان خودشان خود را بکشند،چرا ما هزینه کینم..وبا این فلسفه پلیس هیچ دخالت جدی با امر تبهکاری در این کشور نمیکند..زیرا برای سوسیال دمکرات ها کم هزینه تر و بی درد سر تر است که انان را به حال خود ،واگذارند!!
در ضمن اقای حمیدیان گرامی،شما متذکر شدید که "به لنینیسم" دیگر معتقد نیستید..
تعجب کردم زیرا مارکس و انگلس بعنوان پایه گذاران و خالقان مکتب،مذهب و ائین سوسیالیسم/مرام اشتراکی مشهور بودند.لنین اشتباهات بسیار زیادی داشت و صدمات جبران ناپذیری به مکتب و فلسفه مارکسیسم وارد اورد،متاسفانه.اما کار بزرگ او در تاریخ خواهد ماند و نامش نیز همواره بعنوان بزرگترین مرد تاریخ یاد خواهد شد اما این اعدام ها و اشتباهات او را توجیه نمیکند.مارکس و انگلس هر دو مخالف سر سخت اعدام بودند.
مارکس معتقد بود کسی که از ما انتقاد میکند،چنانچه از روی کینه نباشد و انتقادش مثبت ارزیابی شود،به عنوان پاداش باید به خانوده دعوت گردد..اما لنین و بعد از او درست بر عکس عمل کردند.مکتب سوسیالیسم/مارکسیسم روزی طبق همان نسخه اصلیش پیچیده خواهد شد.تمام خساراتی که به ابن مذهب وارد امد از مترجمانش بود،از کسانی که به راه دل خود رفتند وتعبیر خویش کردند.همان شد که نمیبایست میشد.

س.شفیعی
٨۰۹۲۰ - تاریخ انتشار : ۱۰ شهريور ۱٣۹۶       

    از : سیامک رهگذر

عنوان : خطاب به - آرمان کارگر
شمائی که به استاد عزیز و بسیار محترم جناب حمیدیان توهین میکنید و نوشتید که نفهمیده و"مارکسیسم علمی است که این شاگرد ابتدایی ترین اصول آن را ندانست!"
اولا خودتان بروید اول یاد بگیرید که اصلاً علم به چه میگویند. ریاضی و فیزیک و شیمی علم هستند و علم به چیزی میگویند که قابل تجربه کردن باشد و در لابور اگر صد بار آزمایشش بکنید همیشه جواب مشابه بدست میآورید مثل ترکیب دو مولکول آب با یک مولکول اکسیژن که میشود فرمول آب H۲O. یعنی باید reproduzierbar باشد. بنابراین مارکسیسم فقط یک نظریه یا تئوری است نه علم! در برخی زمینه نکات جالب دارد ولی بعضی جاهایش اشتباه فراوان دارد طوریکه خود کارل مارکس میگفت که من مارکسیست نیستم. حالا امثال شما کاسه داغتر از آش شدید یا بعبارتی کاتولیک تر از پاپ؟
درود فراوان بر جناب حمیدیان که سعی میکنند یکسری ناآگاهان و نادانان ایرانی را به بلوغ سیاسی برسانند خصوصاً آنها را با بهترین نسخه که سوسیال دموکراسی باشد آشنا کنند. خسته نباشید و سلامت و زنده باشید جناب حمیدیان. از طرف من صد آفرین دارد این کار شما! در نبرد با جهل برخی ها پیروز باشید!
٨۰۹۰٨ - تاریخ انتشار : ۱۰ شهريور ۱٣۹۶       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۲۶)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست