از : امیر ایرانی
عنوان : پاسخ به درخواستی
هموطن گرامی امیر خوش سرور درود برشما
اگر لطف کنید یکبار دیگر نظر قبلی اینجانب را مطالعه بفرمائید شاید به این نتیجه برسی که آن نظر پاسخی است به تمام پرسش های شما!
در نظر قبلیم تلاش کردم با اشاره به روند مبارزاتی از ۲۸ مرداد به بعد، جو حاکم بر مبارزان وقت را یادآوری کنم.
بلاجبار جو حاکم بر مبارزان، عدالتخواهی آنهم با دیدگاه طبقاتی یا ایده لوژیکی بوده که می توان ادعا کرد صحبتی از آزادی خواهی و دمکراسی خواهی در بین آنها نبوده ( بجز گروهی اندک که آنها هم متهم به لیبرال بودن و ...) اگر صحبت از آزادی و دمکراسی هم می شد این دو مفهوم را زیر مفهوم طبقه یا ایده لوژی خاصشان حبس می کردند و این دو مفهوم را فقط در چارچوب دیدگاه طبقاتی یا ایده لوژی خودشان تعریف می کند که در حقیقت یعنی هیچ.
آن دارندگان نگرش طبقاتی و ایده لوژیکی های خاص وقتی به سال ۵۷ می رسد ، در یک حالت سردر گمی اقداماتی را انجام می دهند که در نهایت نتیجه کار همه شد شرایطی که ۴۰ سال داریم تجربه می کنیم.
که این تجربه تلخ ۴۰ ساله بسیارانی از همان دارندگان دیدگاه طبقاتی و ایده لوژیکی خاص تلاششان این شده که مفاهیم سیاسی آزادی و دمکراسی را فراتر از هر دیدگاه طبقاتی و ایده لووژیکی پی بگیرند
اما اینکه شما می خواهید مجدداً آزادی و دمکراسی را به زیر مفهوم طبقه و یا یک ایده لوژی خاص ببرید
این عمل شما تعجب آور است و حتی پرسش برانگیز!
شاد و تندرست باشید
٨۵۵۵۴ - تاریخ انتشار : ۱۷ تير ۱٣۹۷
|
از : امیر خوش سرور
عنوان : یک توضیح و چند پرسش
امیر ایرانی
سلام
از توجهتان به مقاله سپاسگزارم.
در کامنتتان اشاره کردهاید که «پررنگ کردن خطاها و شاید خیانتهای دارودستهای بهنام مجاهدینِ مریم و مسعود رجوی دلیلی بر مشروعیت گروه رقیب آنان بهنام پیکار نیست...»
۱. من، چه در مقاله و چه در مباحثه با حسین عزیز، به «خطاها و شاید خیانتهای دارودستهای بهنام مجاهدینِ...» اشارهای نکردهام، چه برسد به پررنگ یا کمرنگ کردن آنها. موضوع مباحثه با حسین عزیز صرفاً نقد و ارزیابی یک روایت تاریخی (حقیقت= «تصویر ذهنی مخاطب در مواجهه با واقعیت») از یک واقعیت تاریخی بوده است و بس!
۲. از اینرو نتیجهگیری شما درباره مشروعیتبخشی به «گروه رقیب آنان بهنام پیکار» که پس از خرداد ۶۰ اساساً وجود خارجی نداشته است که بتواند با کسی رقابت کند با محتوای مباحثه ما همخوانی ندارد.
۳. لذا نه از دکان خبری هست و نه از دکاندار.
از سوی دیگر در کامنتتان اشاره کردهاید که «تقویت چپ ایرانی (ملی) که در یک بازی دمکراسی، در ایران آینده عرض اندام کند راهگشاست؛ که این روش حضور چپ، در بازیهای تحولخواهانه ایران، تقویت آزادیخواهی و دمکراسیخواهی خواهد بود.»
مفاهیمی چون «تحولخواهی» و «آزادیخواهی و دمکراسیخواهی» برایم آشنا هستند اما امروز دیگر در دایره لغاتام قرار نمیگیرند. چرا که خاستگاه طبقاتیشان برایم مشخص نیست. تحول، آزادی و دموکراسی از جانب چه کسی و برای چه کسی؟! کل بحث من همین تاکید بر «چه کسی و برای چه کسی» است. به عبارت دیگر، یعنی؛ میگویید پس از ۴۰ سال مبارزه بیامان طبقاتی، پروژه مبارزاتیمان تحولخواهی در راستای دستیابی به آزادی و دموکراسی باشد؟ همین؟! خُب. فرماسیون اقتصادی- اجتماعیِ ایران آینده چه میشود؟ سرمایهداری میماند البته با روبنای سکولار دموکرات؟ یعنی؛ این همه سال جان کندهایم تا در نهایت مذهبیها بروند و غیرمذهبیها بیایند؟ همین؟! یعنی؛ در ایران فردا زندگی کارگر همان است و زندگی سرمایهدار همان و وظیفه دولت حامی طبقه حاکم هم همان؟! و...
در انتظار پاسختان هستم.
شاد باشید.
٨۵۵۵۱ - تاریخ انتشار : ۱۷ تير ۱٣۹۷
|
از : امیر ایرانی
عنوان : نظری
گاهی وقت ها فرد در شرایطی قرار می گیرد که از بعضی مسائل دور می ماند و یا دور می مانندش مثلاً: همین مسئله ی عالم نظر دهی؛ آنهم در تارنمای گاهاً مفید اخبارروز خودمان ، خودتان و همه خودمان.
اگرچه نوشتار آقای امیر خوش سرور( آقا را بجای رفیق بکار می برم! این لفظ رفیق بازی می تواند بار خطرناکی را در تحولات کشورمان بیآفریند) به پشت صفحه اصلی منتقل شده اما چون به موضوع مهمی پرداخته است نظر زیر ارائه می گردد.
پرداختن به اینکه بعداز کودتای ۲۸ مرداد که باعث حذف فیزیکی زنده یاد دکتر مصدق شد( کودتای امریکایی، انگلیسی، آخوندی(کاشانی) و سهل انگاری و یا غیر سهل انگاری چپ آن دوران( حزب توده) ) نوع مبارزه گری جوانان کشور چگونه شد و چرا روحیه آزادی خواهی و دمکراسی خواهی در آنان کمرنگ شد و چرا دانش افزایی سیاسی آنان محدود به بولتن های درون گروهی شد و چرا کلاس های آموزشی، محدود به خانه های تیمی شد- که این دو روشِ دانش افزایی قطعاً به آزادی خواهی و دمکراسی خواهی منجر نخواهد شد- خود پرداختن مفصلی می طلبد. بگذریم.
این روزها با توجه به شرایط منطقه ای و جهانی بحثی به نام براندازی پر رنگ شده و هر کس هم بر اساس آرزو های خودش روش خاص خودش را خواهان شده است که این روش های آرزومندانه کم کم دارد شکل کمیک پیدا می کند و ذهن تحولخواهی را بسمت آدرس های غلط می برد.
یکی از گروه هایی که شاید بر اساس وظیفه مامورانه ی خاص، پی گیر براندازی به شیوه خودش است گروهی به نام مجاهدین خلق است که پرداختن به روند رسیدن به این مرحله اشان شاید تکراری باشد اما باید گفت
یک نکته مهمی که در این به این مرحله رسیدنشان بسیار برجسته است اینست:
گذر از هر مرحله به مرحله بعدیشان همراه با کشت و کشتار شدیدی بوده، که این کشت و کشتار برای سازمانشان دو کارکرد داشته است:یا کارخانه ی شهید سازی شده یا کارخانه خائن سازی!؟
آخرین گذر تحولی اشان که با خروج از عراق شکل گرفت با کشته شدن بیش از صد نفر از نیروهای قدیمی سازمان پایان پذیرفت که ظاهراً روی این قسمت بعدا مانوری ندادند. بگذریم.
اما در رابطه با روش آقای امیر خوش سرور:
هموطن گرامی! پررنگ کردن خطا ها و شاید خیانت های دارو دسته ای به نام مجاهدینِ مریم و مسعود رجوی دلیلی بر مشروعیت گروه رقیب آنان به نام پیکار نیست از این روش های تضادی، آزادی خواهی و دمکراسی خواهی در نمی آید بلکه باز کردن دکانی و دکاندارانی خاص است و ...
تقویت چپ ایرانی (ملی) که در یک بازی دمکراسی، در ایران آینده عرض اندام کند راهگشاست؛ که این روش حضور چپ، در بازی های تحولخواهانه ایران، تقویت آزادی خواهی و دمکراسی خواهی خواهد بود.
در مورد مطالب ایران ایلخانی که این روزها سنگ مجاهدین را به سینه می زند بماند برای بعد.
٨۵۵٣٨ - تاریخ انتشار : ۱۷ تير ۱٣۹۷
|
از : حسین
عنوان : آقای خوش سرور ممنون از توضیحاتتان
پاسخ شما مرا به فکرو برد و به این نتیجه رساند که شاید ما تا حدودی اسیر تبلیغات یکجانبه مجاهدین و مذهبیون درون و حاشیه حکومت شده ایم. بدون اینکه بخواهم در تایید شهرام و یا سازمان پیکار سخنی بگویم، معتقدم در جای خود باید نقش هر دو طرف از سوی افراد معتبر و باخبر از مسائل آن زمان بازبینی شود. مجددا از شما سپاسگذاری میکنم.
٨۵۴۹۴ - تاریخ انتشار : ۱۴ تير ۱٣۹۷
|
از : امیر خوش سرور
عنوان : شارلاتانها به بهشت نمیروند!
حسین گرامی
با سلام مجدد
از ارسال مقاله سپاسگزارم اما؛
ملاک ارزیابی تاریخ توسط شما چیست؟ فلان مقاله بهمان نویسنده؟!!! یا فکتهای تاریخی؟
منظور از «فکتهای تاریخی» را به اجمال توضیح میدهم:
۱. رفیق «تقی شهرام» بهیکباره و از آسمان نازل نشد او متناسب با اصل «سانترالیسم دموکراتیک» به عضویت کمیته مرکزی انتخاب شده بود. بنابراین هم از وجاهت تشکیلاتی (رعایت سلسله مراتب) و هم از اتوریته مرکزیت برخوردار بود. ما بهخوبی میدانیم که در سازمانهای ایدئولوژیک، عضو مرکزیت علاوه بر سمت عالیه اجرایی، مسئول سیاسی- ایدئولوژیک هم هست. از اینرو، تقی متناسب با اصل سانترالیسم دموکراتیک، هم در امور سازمانی و هم در امور ایدئولوژیک، هیچ اقدام تشکیلاتستیزانهای انجام نداده است. از قضا، اقدام تشکیلاتستیزانه را «مجید شریف واقفی» مرتکب شد که بدون اطلاع مرکزیت به یارکشی موازی در تشکیلات اقدام کرد و منابع مالی و تسلیحاتی را ضبط کرد. این مهم بهمعنای تایید شدتِ برخورد با مجید نیست. اما این توضیح نیز ضروری است که شدت برخورد در این ماجرا به تقی و... ربطی نداشت بلکه مهمتر از سیاه و سفید دیدن تقی و... به مشی مسلحانه (که اولویت اولش «امنیت»، اولویت دومش «حفظ ساختار تشکیلاتی»، اولویت سومش «اعمال هژمونی» و ... است) مربوط میشود. خاستگاه انتقاد اصولی رفقای بنیانگذار پیکار به این مشی از همینجا نشأت میگرفت.
۲. به تأسی از مقاله همنشین موضوع حق و خودحقپنداری را مطرح کردهاید. بهراستی «حق» چیست؟ بهمنظور سهولت بحث، من تعریفام را از حق اینچنین فرموله میکنم: «تصویر ذهنی مخاطب در مواجهه با واقعیت». در اینجا بهمدد کانت، معرفت «پیشینی» و «پسینی» را هم بر آن میافزایم تا موضع روشنتر شود. بهایناعتبار واقعیت در اینجا ایدئولوژی مجاهدین است. یقین دارم که بهغیر از هواداران مجاهدین، همه (یعنی؛ چپ و راست/ مذهبی و غیرمذهبی) روی این مسأله توافق دارند که این ایدئولوژی، التقاطی است. یعنی، از تلفیق ایدهآلیسم و ماتریالیسم بهوجود آمده است. در مواجهه با این واقعیت، تقی (بهزعم خودش، یعنی؛ تصویر ذهنی مخاطب در مواجهه با واقعیت) و با توجه به همان وجاهت تشکیلاتی و اتوریته مرکزیت عمل کرده و عنصر ماتریالیستی ایدئولوژیاش را برجسته کرده است. نکته جالب آنجاست که مسعود هم همینکار را (بهزعم خودش، یعنی؛ تصویر ذهنی مخاطب در مواجهه با واقعیت) و با توجه به همان وجاهت تشکیلاتی و اتوریته مرکزیت در سال ۶۴ انجام داده است. یعنی؛ بر خلاف داستانپردازیهای عاشقانه و تحلیلهای کوتهبینانه در زمینه ارتقای اقتدار رجوی در تشکیلات پس از سال ۶۴، آنچه در انقلاب ایدئولوژیک به وقوع پیوست برجسته شدن عنصر ایدهآلیستیِ ایدئولوژیشان بود. اوجگیری و مشاهده المانهای مذهبی در مجاهدین امروزی (تا به این حد که شاهد برگزاری مراسم شب قدر و سینهزنی و... در اشرف بودهایم) به این دلیل است و نه خاستگاه یکسان ایدئولوژیشان با جمهوری اسلامی. بنابراین تضاد آن ایدئولوژی باید حل میشد که شد. تقی بهگونهای و مسعود بهگونهای دیگر این «تضاد» را حل کردند.
تحلیل چرایی آن انتخاب و این انتخاب اما بماند برای بعد...
موضع همنشین اما چیزی دیگری است. او و باند کذاییاش از یک سو کسی که به زعم خودش به حق دست یافته (یعنی؛ تقی شهرام) را «خودحقبین» میداند و با ملاک مصلحت (...چگونه ساواک و جریان راست ارتجاعی حلوا حلوا میکرد و دور میگرداند...) به ارزیابیاش مینشیند از سوی دیگر اما در مواجهه با مجاهدین امروزی ملاکاش را حقیقتگویی و دوری جستن از مصلحت میداند. این رویکر اگر شارلاتانیسم سیاسی نیست (که بهباور من هست) قطعا ولنگاریسم اخلاقی است.
٨۵۴۹۲ - تاریخ انتشار : ۱۴ تير ۱٣۹۷
|
از : ایران ایلخانی
عنوان : به امیر خوش سرور،رفقای شما اشتباه نمی کنند،رسما عناد می کنند.
رفقای شما جنگ را که نه،قافیه را باخته اند و ۴۰ سالی میشود که ریشه «پراکسیس»ی شان خشک شده است،میفهمی؟!
سال ۵۸ و ۵۹ که مجاهدین و اقلیتی از چپ ها،مشت و لگد و تیغ و چوب و چماق را به قیمت جان می خریدند،رفقای شما چشم و گوش بر واقعیات جاری جامعه بستند و با تاکتیک سکوت،سرکوب آنها را تائید کردند؛فردای خرداد سال ۶۰ بعد از اینکه مجاهدین فاز سیاسی و بحث نظری را پاس کردند و بنا به ضرورت ناگزیر به شعار خود «بترسید از روزی که مشت را با مشت و گلوله را با گلوله پاسخ دهیم» عینت بخشیدند و عملا با شعار مرگ بر خمینی وارد فاز نظامی شدند؛کلیت نظام به چالش کشیده شد و بامداد خمار رفقای شما طلوع کرد و اشتباه محاسباتیشان آنها را دربند آچمز و کیش و ماتی قرار داد که نه راه گریز داشتند و نه دست تیز؛به همین خاطر در گرداب تکرار و بیهوده گی،دچار بی عملی و پرگویی شدند و روز به روز ناامیدتر از دیروز؛اینچنین است که بعد از ۴۰ سال در مواجهه با «مجاهدین خلق» هنوز احساس حقارت می کنند و تنها استراتژی شان نسبت به مواضع درست و غلط آنها چیزی نیست بجز تحریف و تخریب و اتهام و پیشداوری و نادیده گرفتن بدیهیات و عمده کردن پیشداوریهای ذهنی سخیف و بی ربطی که نه معقول است و نه مقبول است و نه مطلوب؛اینچنین است که شما باید از تهران به رفقای ۶۰ و ۷۰ و ۸۰ ساله خود توصیه بی ثمر کنید که رفقا شایسته و بایسته آن است که به ریشه «پراکسیس»ی خود باز گردید و با خودِ واقعیت و نه با «سایههای واقعیت»مبارزه کنید؟!
می گویم توصیه بی ثمر،چرا که اولا بازگشتن به ریشه «پراکسیس»ی خود کار ساده ای نیست،دوما در خارج از کشور فضای فعالیت«عملی- انقلابی» محدود به جلسات محفلی سالگرد و سالروز و یادبود و شعرخوانییست که از فرط تکرار حکم نوار نخ نما شده ای را پیدا کرده که چنگی به دل نمیزند،سوما فعالیت«عقلانی- انتقادی»در قالب وحدت کار مادی و کار فکری هم انگیزه قوی و از خودگذشتگی و منش دمکراتیک میخواهد که رفقای ۶۰ و ۷۰ و ۸۰ ساله شما فاقد آن هستند؛اینچنین است که رفقای شما دون کیشوت وار با آسیابهای بادی می جنگند و از دیوار کوتاه مجاهدین بالا می روند و ادعای قدبلندی می کنند.
پ.ن.
درصورت امکان قبول زحمت کنید و چند خطی درباره طرح ده مادهای مریم رجوی بنویسید.
سپاس و تشکرم را بپذیرید و با صراحت و جسارتم آن کنید که باید.
٨۵۴٨٨ - تاریخ انتشار : ۱٣ تير ۱٣۹۷
|
از : امضا محفوظ
عنوان : کدام قطار؟ کدام حرکت؟
کاری به این همه «رفیق، رفیق» گفتن و نثر و طرز نگارش و نوع منطق و حرف حساب یا غیر حساب نویسنده محترم مقاله حاضر ندارم، اما در پاسخ به تحرک مجاهدین مستقر در بخش تبلیغات سازمان که در مواردی مثل این مورد، با نام مستعار و تحت عنوان یک خواننده معمولی، به منظور جعل واقعیت ها وارد عمل می شوند باید توجه خوانندگان را به این پرسش جلب کنم که آیا هر قطاری در حال حرکت به هر کجایی که باشد، چون در حال حرکت است را باید ارج نهاد؟
حرکت یک قطار، تحت امر و رهنمود و راهنمایی و هدایت کنندگی و رانندگی جان بولتون و جولیانی و هار ترین و وحشی ترین جناح های امپریالیستی، و تبدیل شدن راننده و کمک راننده ها و خدمه قطار به خدمه این افراد و جناح ها، به سوی اهداف تعیین شده در خاورمیانه توسط این ها را چگونه باید ارزیابی کرد و چه باید نامید؟
طرفدار نظام پادشاهی نیستم و به رضا پهلوی هم فقط به عنوان یکی از رهبران اپوزیسیون با خوب و بد های خودش نگاه می کنم.
مجاهدین به دلیل هراسی که از مطرح شدن نام رضا پهلوی و پدر و پدر بزرگش در تظاهرات مردم و جوان ها پیدا کرده اند به سنگ پرانی و بد دهانی و اتهام زنی علیه او پرداخته اند، و این حرف مضحک هم که به تناسب مخاطبان این سایت نوشته شده است که گویا کسی که «در انتظار ابدی حمله نظامی به ایران» است، رضا پهلوی است نه مجاهد خلق، مسعود رجوی و بانو، جزو کوچکی از همین مجموعه حرکات است.
از رفتار رضا پهلوی، یا از رفتار مریم و مسعود، انتظار ابدی و آرزوی ابدی حمله نظامی به ایران، و حتی شرکت فعال در حملات نظامی مکرر صدام به ایران را می توان استنباط و نتیجه گیری کرد؟
این ها چند روز است که دست به دامان روزنامه «جمهوری اسلامی» شده اند و با استناد به نوشته ای در آن روزنامه علیه تظاهرات مردمی و مبارزات کوچه و خیابان مردم به جان آمده، مرتبا می نویسند که جناح مقابل روحانی (که مجاهدین آن را بر عکس آن نوشته، به صورت کلی و تحت عنوان رژیم معرفی می کنند) مردم تظاهر کننده را با شعار های طرفداری از رضا پهلوی به خیابان و جلوی مجلس می آورد و اسکورت می کند!
٨۵۴٨۷ - تاریخ انتشار : ۱٣ تير ۱٣۹۷
|
از : حسین
عنوان : یک بار دیگر تقی شهرام
تیتر بالا مربوط به یادداشتی از همنشین بهار است که توصیه میکنم حتما بخوانید. همنشین بهار علیرغم دید ملایمی که به تقی شهرام دارد، عملکرد وی را بسیار منفی و در جهت منافع ساواک و ارتجاع معرفی میکند. و البته باحتمال همکاری وی با ساواک نمیپردازد. قسمتی از این مقاله را با لینک آن را پست میکنم تا ببینید میتوان از تقی شهرام تا «تقی روزبه» ها را رفیق نامید؟ بخوانیم:
«اینکه تقی شهرام (به درست یا غلطش کار نداریم)، به نظرش اینگونه آمد که از «جهل اسلام» به«علم مارکسیسم» رسیده است، هیچ اشکالی ندارد. خیلی هم خوب است که فردی با خودش و دیگران روراست باشد و تغیر نظرگاهش را پنهان ندارد. اشکال در این است که خود را مساوی حق پندارد و نظرش را به نام سازمان و انقلاب قالب کند.
تغئیر نظرگاه و ایدئولوزی حق طبیعی هر آدمیاست. موضوع بر سر این است که او (جریان او) خودش را نوک پیکان تکامل میپنداشت. هوا برش داشته بود و با «خودحقبینی»، به غصب تشکیلات همت گماشت و جوّی ایجاد نمود که همه به خضوع و خشوع کشیده شوند (به قول خودش از ایدهآلیسم و دگماتیسم به درآیند) و زیر عَلم او سینه بزنند تا سخت سر و عقب مانده و فالانژ و خائن نام نگیرند...
با اِعمال روشهای ضد انقلابی، نهال سرسبز و زیبایی را که امثال حنیف نژاد با خون دل کاشته و آبیاری کرده بودند، شکستند و بر ریشه هایش تیشه زدند و در مسیر فرصت طلبی سلطه طلبانه خود به روی همرزمان خویش تیغ کشیدند و اسباب نفاق و اختلاف درونی نیروهای خلقی را به بالاترین درجه فراهم کردند. همان تفرقه ضد انقلابی که آثار ارتجاعی آن هنوز نیز دامنگیر بسیاری از نیروهای به اصطلاح مسلمان است و طالبان نفت و دلار از آب گِل آلودش ماهی میگیرند.
اینکه شهرام ، قابیل را (که نماد دوره کشاورزی بود) از هابیل (چون نماد دوره شبانی بود) مترقی تر ارزیابی میکرد !
در مورد خرده بورژوازی، و احتضار امپراطوری دلار مقاله نوشت، (البته برخلاف آنچه در کتاب سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام آمده و به صفحه ۹۱ اظهارات خودش در دادگاه استناد شده، دفاعیات بنیانگزاران مجاهدین را ایشان نقریر نکرده اند.)
اینکه تیز و هشیار بود، به مصطفی شعاعیان و علیرضا شکوهی علاقه داشت و پیش از فرستاده شدن به زندان ساری و همسلول شدن با شهید حسین عزتی کمره ای، به مارکسیسم گرایش داشت و... همه واقعی است اما کسانیکه حوادث دردناک سال ۵۴ را بیاد دارند و آنرا نه با اعلامیه و جزوه، با پوست و گوشت و جانشان حس کرده اند، یادشان هست که آن به اصطلاح پوسته شکنی را که به جدال نو با کهنه نسبت میدادند و در زرورق چپ ارائه میشد، چگونه ساواک و جریان راست ارتجاعی حلوا حلوا میکرد و دور میگرداند...»
http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-۲۸۵۵۸.html
٨۵۴۷۴ - تاریخ انتشار : ۱٣ تير ۱٣۹۷
|
از : امیر خوش سرور
عنوان : حق با شماست!
حسین عزیز؛ سلام
از اینکه از نثر مقاله آزردهخاطر شدهاید، پوزش میخواهم. این را به حساب خامدستی من بگذاریم و بزرگوارانه از کنارش بگذرید!
در زمینه «ایراد» اما «حق با شماست»! این «ایراد» وجود دارد. منشأ آن اما همان «همبستگی طبقاتی» است که «شهرام» و «روزبه» و... را در یک «concept» قرار میدهد و «رفیق» میداند. من عمیقاً به این همبستگی (فراتر از خردهاختلافهای تئوریکِ درونِ طبقه یا اگر شما صلاح میدانید، اختلاف ایدئولویکاش بنامید) باور دارم. به باور من، کمونیسم مارکس همین همبستگی طبقاتی است که حول «تاکتیکهای سیاسی واحد»(نه چیزی بیشتر، نه چیزی کمتر) نمود عینی و مبارزاتی مییابد. از این منظر و با تأسی به تاریخ، اختلافات درونی چپ ایران نه به مثابه اختلافات بنیادین لنین با پلخانف یا حتی کائوتسکی بلکه در حد و اندازه اختلاف رفقا؛ «بیژن جزنی» و «مسعود احمدزاده» است.
تا باور شما چه باشد؟!
سربلند باشید.
٨۵۴۷۰ - تاریخ انتشار : ۱٣ تير ۱٣۹۷
|
از : اسد غیاثی
عنوان : سنگباران قطار در حرکت، چرا؟
این نوشته از نظر تکنیکی بر خاطره یی استوار است به نقل از حمید ارض پیما که دیگر زنده نیست. این که مضمون و محتوایش به کار نویسنده آمده تا نتایجی بگیرد هم باز جای اعتراض ندارد. اما خواننده (راقم این سطور) نمی تواند میان جمله نقل شده از مسعود رجوی با آن چه که بلافاصله پس از آزادی از زندان شاه و طی دو سال و نیم قبل از ۳۰خرداد۶۰رخ داده و همه تحولات مبارزه مسلحانه مجاهدین با این حکومت اعم از شهر و کوه و جنگ و مناطق مرزی عراق و با همه فراز و نشیبهایش (تا زمان خلع سلاحشان توسط آمریکا) مصداق و بدیل عینی پیدا کند. ساده تر کسی که در دیماه ۵۸گفته باشد دیر است، چگونه به ساخت و بافت این مسیر ۴۰ساله برآمده است؟
با این همه نتیجه گیری پایانی نویسنده منطقی و سیاسی است و برای آنها که از تکرار مکرر بعضی داوریها یا رقابتها خسته نمی شوند، میتواند آموزنده باشد.
اگرهمه اتهامات یا داوریها یا انتقادها به سرشت واندیشه و گذشته و سیاست و استراتژی مجاهدین را در همین چیزی خلاصه کنیم که نویسنده انجام داده یعنی یک آلترناتیو «بورژوا لیبرال» آن بخشی از نیروهایی که خود را چپ می نامند و برای وحدت با رضا پهلوی و سلطنت طلبان تلاش می کنند، چه حرفی به عنوان یک استراتژی برای گفتن دارند، جز این که استراتژی شازده (در انتظار ابدی برای حمله نظامی آمریکا به ایران)را گردن نهاده اند؟ و اگر نیرویی خود را «چپ» می نامد، مثل اروتگا در نیکاراگوئه که آن انقلاب را رهبری کرد، اما یک گام به پیش کشورش در انقلاب علیه دیکتاتوری را به بقای خودش و حزبش در قدرت نفروخت و حکومت را برای پرهیز از جنگ داخلی و مداخله خارجی به رقیبان لیبرال واگذار کرد و دو دهه پیروزی در انتخابات را انتظار کشید.(بگذریم که وقتی به حکومت تقریبا بلامنازع رسید امروز به سوی ناراضیان اقتصادی و محرومان کشورش آتش می گشاید).
بنابراین متعاقب نویسنده اگر نیروهایی که خود را «چپ» می دانند و واقعا «چپ» و بدیل سوسیالیستی مطلوب خودشان را ممکن می یابند، چرا چند دهه است توانایی هیچ اقدامی در این جهت را از خود بروز نداده اند؟ و مقدم بر آن چرا هربار مجاهدین خلق در مسیر آلترناتیو بودن یا شدن آکت عمده یی دارند، از نوع همان حرفها که نویسنده برشمرده حتی به شیوه های غیراصولی و غیر اخلاقی علیه آنها تبلیغات می کنند؟
بنابراین جدای از درست و نادرست خاطره یی که نخ تسبیح این مقاله قرارگرفته، کمترین نتیجه این است که اینان خوابیدن و استراحت را دوست تر می دارند و حتی شاید اقدامات و اکتهای سیاسی مجاهدین خواب و آرامشان را آشفته می سازد(از قدیمی ترها شنیده بودم که وقتی نخستین بار در مسیر شهرری قطار-به اسم ماشین دودی- راه اندازی شد، تا قطار در ایستگاه بود صدها نفر بچه و بزرگسال در اطراف ریل بیکار نشسته بودند.اما به محض حرکت قطار، همه از جایشان بلند می شدند و در میان هیاهوی بسیار بارانی از سنگ و کلوخ و زباله به سوی واگنها پرتاب می کردند).
برآمدن از پس این اتهام هم راهی ندارد جز این که به آن چه سالها و سالهاست وعده می دهند، بپردازند و ساخت و بافت آلترناتیوی را که می طلبند، آغاز کنند.
٨۵۴۶۷ - تاریخ انتشار : ۱۲ تير ۱٣۹۷
|