شاید سوءتفاهم باشد!
هادی پاکزاد
•
درک درستیست که جدل بر سر «پوچ» از بیخردیست! ابدا سالم بهنظر نمیرسد که ما بهخاطر رقص یک خرس بر روی یک سوزن ته گرد، به بحث بپردازیم و پس از ساعتها و سالها به این نتیجه برسیم که اساس کار را بر فرضی غیرواقعی و بیهوده بنا کرده بودیم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۲٨ خرداد ۱٣٨۶ -
۱٨ ژوئن ۲۰۰۷
قبل از هر چیز مایلم از شخصی تشکر کنم که نسبت به نوشتهام (واکنشهای اعتراضآمیز به سفر اورتگا به ایران، چرا؟) توجه کرد و نظر و هیجان خودش را ابراز کرد. – همهی مطلب ایشان را که با عنوان: قدیس ضدامپریالیست نگاشتهاند میتوانید درسایت «اخبار روز: www.akhbar-rooz.com آدینه ۲۵ خرداد ۱٣٨۶ - ۱۵ ژوئن ۲۰۰۷ ، ملاحظه کنید.
اما در پاسخ به ایشان و خودم... باید صمیمانه اذعان کنم که بنده نیز یکی از همان افراد منجمد در تاریخ هستم!! که متاسفانه با تمام تلاشی که در حد محدود و اندک خود میکنم تا در فضایی قرار گیرم که از انجماد و یخزدگی خارج شوم، متاسفانه چنین فضایی یا وجود ندارد و یا ما منجمدان در تاریخ قادر نیستیم تا آن را درک کنیم. کاش و واقعا کاش چنان فضایی وجود میداشت و... این ما بودیم که توانایی درکش را نداشتیم!! اما با نهایت تاسف باید اعتراف کرد که اگر فضا بود و انجمادی واقعی وجود نمیداشت، امروز میتوانستیم شاهد خودنمایی منسجمی از «چپ» در جامعهی خودمان باشیم که فکر میکنم همه قبول داشته باشیم که چنین نیست.
تردید نیست که باید پذیرفت، اگر چنین نیست، باز هم علت عمدهای از آن مربوط به ما و عملکردهای ما افراد منجمد در تاریخ میشود که من به سهم خود، صادقانه، قبول دارم و البته توجه هم خواهیم داشت که ما موجودات نیز به هر دلیلی که به حق باشد و یا نباشد... فرزندان همین ملت و مرز و بوم بودهایم... همانگونه که شما اکنون چنین هستید. بد نیست در همین ارتباط، کوتاه حکایتی گفته شود: جوانی قوی بنیه و رشید به پدرش انتقاد میکرد که اگر تو حواست را در زندگی جمع میکردی و آن همه مال و ثروتت را به باد نمیدادی، امروز وضع ما چنین و چنان نمیبود!! پدر در پاسخ گفت: حق با تست پسرم! اما توجه کن که من آنچه بهدست آوردم حاصل لیاقتهای خودم بود و آنچه از دست دادم نتیجهی بیعرضگیهایم. امروز شما، خود جوانی قوی، هشیار و جویای نام هستی... این گوی و این میدان! برو و بهدست آر آنچه در آرزو داری! نشستن و غصه خوردن و در حسرت اگرها بهسر بردن و تمامی خطاها را متوجهی پدرت دانستن که میراثی برایت باقی نگذاشت تا با آن کیف کنی و آسوده زندگی کنی... کاری را حل نخواهد کرد و بهعکس تو را هر چه بیشتر افسرده و پریشانحال نگه خواهد داشت. به هر حال چنین شیوهای که کنار گود بنشینی و مرتبا گذشتگان خودت را منجمد و فسیل و بیحاصل و نالایق خطاب کنی... چیزی و خیری عاید تو و هیچ کس دیگری نخواهد شد... هر چند که تو بسیار حقها داری و خواهی داشت اگر بتوانی پدرت را بدون حب و بغض نقد کنی و او را همهجانبه مورد واکاوی و بررسی قرار دهی... آنگاه شک نکن که تو خواهی توانست راه پدر را به شایستگی اصلاح کرده و در مسیر دستیابی به آنچه میخواهی، موفق شوی. و اما نیک بدان که اگر کمی و فقط کمی یکسو نگری را کنار بگذاری متوجه خواهی شد که پدرت نیز دستاوردهایی داشته است که با آنها زندگی کرده است و چون حرکت به سوی هدف را سعادت دانسته و نه فقط رسیدن به هدف را، پس بدان که او نیز هماکنون سعادتمند است و سعادتمندتر خواهد شد که تو بتوانی توشههای او را که بسیار است، مورد استفاده قرار بدهی؛ هر چند که متاسفانه تو نمیخواهی، به دلیل راحتطلبیات، آنها را درک کرده و مورد استفاده قرار بدهی!! در این صورت چارهای نخواهی داشت تا خودت و خودت... باز و همچنان بهای اعمال و کارهایت را بپردازی.
جوانها، این حرفها را گوش کردند!... عده زیادی به تفکر نشستند، اما بودند کسانی که همچنان در انجماد و یخزدگی گذشتگانشان تردید بهخود راه ندادند و ماندند در همان فضای منجمد و یخبستهای که خود خواهان ماندگاریش هستند!!
از این حکایتچه که بگذریم، تصور میکنم لزومی نداشته باشد که هر موضوعی را به کس و چیزی که به فکر ما مردود میرسد ربط دهیم و اصل آن موضوع را در نطفه خفه کنیم!! واقعیت این است که بر فرض، نگاه شما به «اکثریت» صحیح باشد واکثریت بسیار منفی بوده و میخواهد برای ابد هم منفی باقی بماند. این ربطی به موضوع مورد نظر ندارد! اگر دارد بگوییم چه تعدادی از مردم سینهچاک بنده و شما هستند که گول نوشتهی بنده و شما را نخورند؟ بگذار بر درجهی انجماد یخها نیافزاییم...! شما با هر عنوان و اسمی که به نظر خودتان کامل و عالی و بدون عیب و لغزش است، همانطور که در همان نوشتهی مورد نقد شما آوردم، یک فراخوان بسیار ساده بدهید و سپس ملاحظه کنید که چند نفر از علاقهمندان به خودتان به شما پاسخ خواهند داد!! پدر جان به آنچه میگویم بدون هیچ حب و بغضی توجه کنیم. شما هر نسبتی که بدهید، قبول دارم. بگویید، فسیل، یخزده، بگویید در خدمت رژیم که میخواهد برای آن هورا بکشد... بگویید در داخل کشور در نهایت فشار قرار دارید و ضرورتی نمیبینید که تابع روشنفکرنماهایی باشید که کنار رود تایمز و سن لم دادهاند و انتظار دارند که شما مردم برای اورتگا هورا بکشید!!... هر چه میخواهید بگویید، اما فقط توجه داشته باشیم که منظور و هدف چیست؟
آیا بررسی و تحلیل شما از اورتگا همان بود که در نوشتهاتان آمد؟ «او در انتخابات بهخاطر مخالفت با سقط جنین انتخاب شد؟» آیا مبارزات به گفتهی شما مردم نیکاراگوئه همین بود که برآیندش اورتگایی باشد که به دختر خواندهاش به تکرار تجاوز کرده است؟ آیا این حرفها، واقعا نشاندهندهی دلسوزی به مردم خودمان و مردم آمریکای لاتین است؟
میگویم؛ شبانهروز بیست و چهار ساعت بیشتر ندارد، اما آمریکا بیش از بیست و چهار ساعت برای مردم ما برنامه دارد، این حرف چه معنا میدهد؟ آیا مبارزهی مردم نیکاراگوئه که به هرحال، چه بخواهیم و چه نخواهیم، در وجود اورتگا تجسم یافته و به همین دلیل «چپ»هایی در وطن و خارج از وطن از او متوقع هستند که دم به دم مثلا جمهوری اسلامی ندهد، همان است که شما از اورتگا نگاشتید؟ سمبل مبارزات مردم آن کشور که از پانزده سالگی درگیر بوده است و سالها زندانی شده و عمری را گذرانده و بخشی از مبارزات کنونی مردم آمریکای لاتین را نمایندگی میکند که ابر امپریالیسم جهانی اگر دستتش برسد همان بلایی را بر سرش میآورد که بر سر آلنده و مردم شیلی آورد که خود بهتر از هر کس میدانید چرا که ریز گفتار شما در بارهی اورتگا نشان میدهد که در این موارد دستی غنی بر آتش دارید.
ما میتوانیم سینه چاک دهیم که انتخابات ایران دموکراتیک نبوده و نیست. ما میتوانیم بگوییم که انتخابات گزینشی، انتخابات نیست. ما میتوانیم بگوییم مردم را به زور در فراخوانهای حکومتی میآورند. ما هر چه دلمان بخواهد میتوانیم بگوییم... اما شما که در داخل کشور هستید، آیا مردم خود را از نزدیک نمیبینید؟ آیا باید سر خودمان را کلاه بگذاریم؟ آیا این حرفها، حرفهای اکثریتیهاست؟ این شیوه استدلال کردن چه مشکل و مسالهای را حل کرده و یا حل خواهد کرد؟ شما توجه کنید که آوردم آنچه اورتگا، چاوز و... از ایران دریافت میکنند شرکت بیست میلیونی مردم در انتخابات است، اجتماع چند صد هزار نفری مردم را مشاهده میکنند که فریاد مرگ بر آمریکا سر میدهند و... در این صورت اگر شما هم که در کوبا و یا نیکاراگوئه و یا خود واشنگتن هم باشید همان فکر را میکنید که اورتگا کرده است. چرا آمریکا مرتبا میگوید ما مردم ایران را دوست داریم و با رژیم ایران که چنین است و چنان است مخالفیم؟ آیا واقعا آمریکا مردم ایران را دوست دارد؟ آیا آمریکا پول، انحصارات و چپاول دنیا را بر هر چیر و کسی ترجیح نمیدهد؟ آیا به هنگامی که آمریکا همچون عراق دست به کشتار مردم زند... شما چه میکنید؟ آیا «چپ» باید برای آمریکا کف بزند؟ اگر چنین است، کماکان، وای به حال «چپ» این سرزمین...
ما میتوانیم تمام طول تاریخ زندگی فردی و اجتماعی خودمان را با انگزدن به یکدیگر پر کنیم ولی باید مطمئن باشیم که اینگونه دعواها و جدلها، از همان نوعی است که آوردم: «...کار را به بیراهه میکشاند. در این صورت دعوا میکند، خود و دیگران را مجروح میسازد، اما شیر را کسان دیگری نوش جان خواهند کرد!! همان کسان که شیرهی جان بشریت را مکیدهاند!!.»
بد نیست توجه شما را به نوشتهی آقای احمد سپیداری با عنوان «چاوز، اورتگا، ما» در سایت «فرهنگ توسعه» ( http://www.farhangetowsee.com )جلب کنم... موضوع این است که «چپ وطن»، چه در داخل و چه در خارج از کشور، از این آقای اورتگا توقع داشته است، و مقالهی بنده اصرار دارد که نباید از کسی توقع داشت و البته لزومی ندارد که کسی را و کشوری را و کشورهای آمریکای لاتین را و آنان که با چنگ و دندان در برابر آمریکایی که نزدیک به نیمی از بودجهی نظامی تمامی کشورهای جهان را در اختیار دارد، مبارزه میکنند... لجنمال کرد و فقط نوک بینی خود را دید که چرا من چنین هستم و چنان نیستم!! با این وجود در همان مقال نیز آوردم که دیدن نوک بینی هم از واجبات است!! هرگز نگفتم که جمهوری اسلامی پایان دموکراسی و عدالت است، اشاره کردم که در این کشور بر زنان، کارگران، معلمان و اقشار ناتوان جامعه چه میگذرد!! آوردم که جلو زدن در صف شیر هم بیعدالتی است و فریاد برآوردم که همهی این کلافهای سردرگم که مردم ما را مسخ کرده و در خود فرو برده است... همه و همه مساله است و نباید نسبت بدانها بیگانه بود، اما کلاف اصلی دست کسانیست که علتالعلل همهی اینها هستند. باور نمیکنید؟ هر شب به صدای آمریکا گوش دهید و ببینید که چگونه برای ملتها و به ویژه برای ملت ما دل میسوزاند و بسیار بهتر از بنده و شما اورتگاها را به زیر ذرهبین میبرد و دموکراسی خودش را پاک و منزه و زیبا و تنناز به تصویر میکشد که البته هرگز هیچ اقلیت و یا اکثریت و یا هیچ آدم منجمدی آن حرفها را باور نخواهد کرد، هر چند که متاسفانه تکرار مداوم تبلیغات ممکن است بعضیها را گهگاهی غلغلک هم بدهد!!
کاش آن مطلب را (واکنشهای اعتراضآمیز به سفر اورتگا به ایران، چرا؟) دوباره بخوانید و به مثال شیر یارانهای توجه کنید تا در برداشت خود از آن مثال و کل آن نوشته شک کنید. زیرا متاسفانه منظورم برداشت شما نبود.
و بالاخره چگونه شما استنباط کردید که منظور از آن مثال این بوده است که: «به دیگر سخن اورتگا که به فکر منافع ملی کشور خویش است میخواهد خارج از نوبت و بیرون از صف شیر بگیرد و حق دارد این کار را انجام دهد تو ایرانی هم دندت نرم که تو صف ایستادهای چون مشکل اصلی کمبود شیر توسط امریکا بهوجود آمده و بقال که همان رژیم محترم جمهوری اسلامی ضدامپریالیستی است حق دارد گهگاه چند شیشه شیر را به مشتریان خاص برای پارهای از منافع خاص خارج از صف تقدیم کند پس زنده باد صف مرگ بر آمریکا».
روشن بگویم: منظور این است که مشکل، افراد در صف ایستاده نیستند؛ چه آنکه نوبت را رعایت میکند و چه کسانی که با تقلب، این شیری را که برای تهیهاش از اساس نباید در صف باشند، آن را بهچنگ میآورند...؛ مشکل مناسباتی است که چنین شرایطی را برای مردم فراهم کرده است. آنان که همگی در صف شیر هستند، لزومی ندارد که عدالت و عدم آن را، فقط، در رابطه با هم ببینند و یک دیگر را نهایت مشکل بپندارند و با هم درگیر شوند... باید دانست که مشکل در جای دیگری است.
بههرحال میپذیرم که ایراد در بیان بنده است که نتوانستم حرفم را مفهوم کنم!! اما بر این اعتراف اضافه کنم که متاسفانه بضاعت بنده در بیان مقصودم، به هر دلیلی، اندک است و از شما استمداد میخواهم که مطلبم را با حوصله و دقت بیشتری بخوانید، شاید لزومی نداشته باشد که من و شما بر سر چند پاکت شیر یارانهای با هم درگیر شویم!!
Hadi.pakzad@yahoo.com
|