فرصتهای ازدست رفته و بازیگران جدید
امیرفرشاد ابراهیمی
•
تا این تنبلی مفرط و عقب ماندگی ذهنی و روحی بر اپوزیسیون ایران حاکم و جاری باشد فخرآورها خواهند آمد و شاید روزی برسد که دیگر جایی برای آنها نباشد، پس فراموش نکنیم که ما ایستاده ایم و زمان چون برق و باد می گذرد و اینچنین است که فرصتها از دست می رود و اپوزیسیون ایران امروز به مثابه فردی هست که در هواپیمای در حال سقوط بدنبال شماره صندلی خود می گردد!
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
٣۰ خرداد ۱٣٨۶ -
۲۰ ژوئن ۲۰۰۷
بیست و هفت سال قطع رابطه سیاسی و دشمنی دیرینه دول ایران و آمریکا هر چند که مانع از آن نشده که رابطه هر دو کشور به طور کامل قطع گردد و هر دو جسته و گریخته در مقاطعی که لازم دانستند با یکدیگر ارتباط برقرار نمودند که اشاره به آن بطور کامل در حوصله این مقال نمی باشد و اشاره به آخرین مورد ارتباط پنهان جمهوری اسلامی با آمریکا که همین چندی پیش با ارسال یکی از بلند پایه ترین اعضای شورایعالی امنیت ملی ج . ا . ا به آمریکا اتفاق افتاد شاید کافی باشد، به هر حال در عین این ارتباط زیر جلدی دشمنی این دو کشور نیز هیچگاه تعطیل نشد گر چه ایران هیچگاه علنا و مشخصا دست به اقدام نظامی علیه آمریکا نزد اما آمریکا بارها و بارها این دست آویز را نیز امتحان نمود؛ از عملیات نافرجام دلتا در طبس گرفته تا حمله به ناوچه ها و هلی کوپترها و حتی هواپیمای مسافربری ایران در خلیج فارس دلیلی بر این مدعا می باشد، گرچه به زعم بسیاری ایران این بغض فرو خفته حمله نظامی را در عراق ترکاند و علنا در مقابل امریکا به رویارویی پرداخت و یا هر آنچه که حزب الله در جنوب لبنان انجام میدهد به ترغیب و تشویق ایران است اما به هر حال در طول این مدت خصومت، ایران همواره فقط به تهدید علنی و آتش زدن پرچم آمریکا در تهران مشغول بوده است و هیچگاه فرمان جنگ ناب از تهران علیه آمریکا صادر نشده است! اما در آنسو و در آمریکا همواره واشنگتن هیچ ابایی نداشته است تا بطور واضح و مشخص خود را در حال مبارزه با تهران اعلام کند و بارها و بارها با تخصیص بودجه های کلان و نیروهای تابلودار مشخص خود را مشغول مبارزه پیدا و پنهان با تهران دانسته و در این راه البته که از نقاط ضعف جمهوری اسلامی هم استفاده کرده است. یکی از آنها نقض گسترده حقوق بشر در جمهوری اسلامی بوده است.
از قدیم هم گفته اند دیکته نانوشته غلط دارد و طبیعی است که آمریکا هم در این مبارزه نرم و سخت افزاری پیچیده، گاها دچار اشتباهات فاحش نیز شده است! یکی از این اشتباهات استفاده از عناصری است که دانه های کوچکی هستند برای این پازل بزرگ مبارزه با ایران!
این دانه ها توانسته اند با استفاده از فرصتهایی خود را وارد بازی جنگ ایران و آمریکا کنند، فرصت طلبی در هرجا که امری ناپسند باشد در حوزه سیاست به نظر من امری است کاملا پسندیده! و یک نیروی سیاسی باید که بلد باشد تا از تمامی شرایط و فرصتها برای خود استفاده کند تا بتواند عقاید و اندیشه های خود را به عرصه ظهور برساند و اگر یک حزب سیاسی و یا یک فعال سیاسی نتواند فرصت طلب باشد طبیعی است که محکوم به فراموشی و شکست است. دولت آمریکا هم در این مبارزه با نظام حاکم بر ایران طبیعی است که همواره بدنبال فرصتها و شکار لحظه ها و عناصر مبارز با جمهوری اسلامی است و در این مسیر شدیدا نیازمند نیروهایی است که ضمن مبارزه با جمهوری اسلامی، تمایل به همکاری با آنها را نیز داشته باشند. و از سوی دیگر نیز چون دولت آمریکا دولتی است دموکراتیک و پاسخگو به شهروندان خود برای اقناع افکار عمومی شهروندانش و داشتن جایگاهی قانونمند در این راه و البته تخصیص امکانات و بودجه های قانونی و مشخص به نهادهایی کاملا مشخص و قانونی نیازمند است و از همین روست که نهادهایی چون کمیته خطرات جاری، بنیاد دفاع از دموکراسی، خانه آزادی ویا حتی رادیو فردا را تاسیس نموده است و از حضور دولتمردان بنام خود در آنها استفاده می نماید. این نهادها اکنون وظیفه آنرا دارند تابا شناسایی نیروهای مستعد و جذب آنها در صفوف مبارزه نرم افزاری با جمهوری اسلامی از ایشان در راه سیاستهای آمریکا نیز استفاده نمایند. اما به دلیل خلق و خوی ایرانیان و همچنین تابوهایی ناپسندی که همواره برای اپوزیسیون ایران مطرح بوده است گاها این نهادها برای استفاده از عناصر شایسته و فعال به بن بست میرسند. اینجاست که خود دست به کار می شوند و به ساختن و پرورش نیروهای اپوزیسیون مورد علاقه خویش می پردازند. به عنوان مثال در جزوه ای که کمیته خطرات جاری منتشر نموده است، به صراحت یکی از ارکان این کمیته را مامور به "ساختن اپوزیسیون" معرفی نموده است و در این زمینه نیز اعلام کرده است پیشنهاداتی به کنگره و دولت آمریکا داده است.
از دیگر نهادهایی که به شدت در حال فعالیت نرم افزاری مبارزه با جمهوری اسلامی در آمریکا می باشند، گروهی است بنام «بنادور» که از نومحافظه کاران سرشناسی چون جیمز ولسی (رئیس پیشین CIA و دبیر کمیته خطرات جاری)، ریچارد پرل (رئیس پیشین شورای سیاست دفاعی امریکا) و مایکل لدین (از اعضای با نفوذ AEI)، کنت تیمر من و ... تشکیل شده است. این افراد که غالبا از میان دولتمردان با نفوذ و قدر قدرت نئوکانها هستند. در این مبارزه در طی این سالها از تمامی نهادهای ذکر شده پیشروتر و رادیکالتر عمل نموده اند. این نهادها گرچه که غالبا با عنوان سازمانهای ان جی او و یا غیردولتی عمل می نمایند و بعضا خود را دفاتر و مراکز تحقیقاتی و مطالعاتی عنوان می نمایند اما با توجه به حضور چهره های شناخته شده بلندپایه دولت آمریکا در آنها گروههای فشار و اهرمهایی اجرائی با نفوذی را نیز در مراکز قانونگذاری و اجرایی دارند که به نظرات و استراتژی های آنان جنبه قانونی و اجرائی می دهد. به عنوان مثال یکی از فعال ترین چهره ها در سنا، سناتور جمهوریخواه ریک سنتروم است که ایشان به شدت به دنبال تخصیص بودجه های کلان میلیون دلاری برای ایجاد و ساخت اپوزیسیون امریکایی در میان مخالفان جمهوری اسلامی، بوده و هست. و یا سناتور دموکرات جوزف لیبرمن که اخیرا به دلیل نزدیکی بسیار به جرج بوش مورد انتقاد و طرد دموکراتها قرار گرفته است که ایشان نیز یکی از طرفداران حمله نظامی به عراق بوده است و بارها رویکرد نظامی آمریکا بر علیه ایران را نیز تبلیغ نموده است و از اعضای بانفوذ کمیته خطرات جاری می باشد. لیبرمن در طی این سالها بارها و بارها با آمدن به اروپا و همچنین قبرس و ترکیه در صدد شناسایی و جذب مستقیم عناصر ایرانی مخالف جمهوری اسلامی بوده است.
اکنون با توجه به نکات ذکر شده و اهتمام جدی دولت آمریکا در این رویارویی با جمهوری اسلامی بسیار واضح است که آمریکائیها با در نظر گرفتن همه شرایط وارد زمین بازی مخالفان جمهوری اسلامی شده اند، از تماسهای پنهانی و مکاتبات گسترده این نهادها با غالب نیروهای مخالف جمهوری اسلامی گرفته تا دعوتهای علنی و مشخص آمریکائیها نشان از همت آمریکایی ها در این بازی دارد اما به دلیل ضعف و فقدان جدی نبود سازمانی مشخص و اپوزیسیونی منسجم در این میان که بتواند خواسته ها و مبارزه خود را با جمهوری اسلامی بصورت تئوریک و مدون و با برنامه و سازمان مشخص به آمریکا و یا هر کشور دیگری اعلام نماید تا در بستر یک هماهنگی و یا همکاری مشترک بتواند به هدف خود نائل آید و همچنین همچنانکه ذکر شد تابوهای غلط و بی پایه و اساسی که در این میان وجود دارد مشکلات بسیاری تا به حال بوجود آمده است، به عنوان مثال اسرائیل همواره در قبل از انقلاب ۵۷ از متحدین و دوستان استراتژیک ایران بوده است و هیچگاه بر ضد منافع ملی ایران قدم برنداشته است. با پیروزی انقلاب و بروی کار آمدن آیت الله هایی که اسرائیل را بزرگترین دشمن اسلام می دانستند رفته رفته این دشمنی را دشمنی با ایران و ایرانیان نام نهادند و رابطه با اسرائیل را امری زشت و محکوم قلمداد کردند تا جائیکه امروز ما می بینیم این تابو در میان اپوزیسیون نیز کاملا مشهود است. در حالیکه اپوزیسیون ایران اگر منطقی به ماجرا نگاه کند می بیند که اسرائیل همواره متحد استراتژیک خوبی برای ایران و منافع ایرانیان در مقابل زیاده خواهی های دیگر دشمنان ایران از جمله کشورهای عرب منطقه بوده است و اگر دشمنی هم در این میان وجود دارد دشمنی با نظام حاکم بر ایران است نه دشمنی با ایران و ایرانیان و شما کدام مخالف جمهوری اسلامی را سراغ دارید که بدون هیچ ترس و واهمه ای امروز خود را دوست اسرائیل بنامد و یا با دولتمردان آنها بر پای یک میز بنشیند؟
پس طبیعی است که در این میان وقتی که اپوزیسیون واقعی ایران و مبارزان بنام جمهوری اسلامی گرفتار تابوهای غلط خویش هستند و از فرصتها به خوبی استفاده نمی کنند دیگرانی وارد زمین بازی بشوند و آنها را دریبل کنند و از سوی دیگر هم آنسوی معادله یعنی آمریکائیها با ساختن نیروهای موردنظر خود وارد بازی بشوند و وقتی که آن افراد به میدان می آیند و خود را در وارد بازی می کنند آنوقت است که همگان به انتقاد می پردازند و باب افشاگریها و بیان خطرات و ورود نیروهای نفوذی را می گشایند در حالیکه متهم اصلی خودشان هستند، چراکه اگر ایشان به مبارزه با جمهوری اسلامی اعتقاد دارند و خود را نیروی سیاسی میدانند باید که از زمان و مکان و فرصتها به بهترین نحوه استفاده کنندو بدانند که اگر اینچنین نکنند بازی را باخته اند و دیگرانی که میتوانند البته مبارزان واقعی ای نباشند و چه بسا مبارز نما باشند تا مبارز از فرصتها استفاده کنند و خود را در بازی جا بزنند و بسیار هم طبیعی است که آمریکائیها هم که در این خلاء گرفتار آمده اند از آنها استفاده به موقع و شایسته بکنند.
نمونه ای را که این روزها بسیار بر سر زبانهاست و همگان میدانیم برایتان کالبد شکافی می کنم، هنگامیکه جنبش اصیل دانشجویی ما که چه در داخل و چه در خارج از کشور نیروهای بسیار مناسب و فعال و شایسته ای دارد و خود را در حال مبارزه با دیکتاتوری و تمامیت خواهی حاکمان جمهوری اسلامی میداند هنوز گرفتار تابوهای غلط و ناشایست پیشینیان خویش است و نمیتواند از فرصتها در این مبارزه برای اهداف خویش به بهترین نحو ممکن استفاده کند پس طبیعی است که بازی را واگذار کرده است به بازیگران دیگر و اینچنین است که چهره های دیگری از فرصتها برای خویش استفاده می کنند و در صدد پر کردن این خلاء بر می آیند و در کمتر از دوماه خود را چنین وارد بازی میکنند که به یکباره در میان سناتوران آمریکایی در مجلس سنای آمریکا اعلام می کند: "من به اینجا آمده و در مقابل شما ایستاده ام تا حقیقت! را در مورد مردم ایران و بویژه دانشجویان با شما بازگویم..."
اینجاست که همگان داد سخن سر داده و یکی از میانه زندان تکذیب می کند و دیگری افشگری و آن یکی متهم که هیچ کدام اینها ارزشی ندارد! کلام را صریحتر بیان می کنم؛ «امیر عباس فخرآور»! به نظر من ایشان نه عامل جمهوری اسلامی است و نه رهبر گروهی از اپوزیسیون جمهوری اسلامی و نه هیچ چیز دیگر اما جسارت و سیاست ایشان را می ستایم به اینکه ایشان چگونه به یکباره در حالیکه اعلام نموده بود فراری است و ممنوع الخروج است و حکم تیر دارد اما به صورت قانونی سر از فرودگاه دوبی و سپس آمریکا درآورد کاری ندارم، من کاری ندارم به اینکه آیا ایشان فعال سیاسی بوده است یا خیر! آیا زندان ایشان به اتهام سیاسی بوده است و یا مثلا اتهاماتش آنچنان که گفته می شود دختربازی و منکراتی بوده است. هیچ کدام اینها نه ارزشی دارد و نه سندیت. آن چیزی که در این میان مهم است و اپوزیسیون ایران و تمامی مخالفان جمهوری اسلامی چه در داخل و چه در خارج از کشور از این ماجرای تاریخی باید درس بگیرند این است که بدانند اگر دیر بجنبند، اگر همچنان به واگذار کردن فرصتها به فردا مشغول باشند، اگر از زمان عقب بیفتند و همچنان گرفتار تابوهای خویش باشند، برای همیشه فراموش می شوند و بازی را به دیگرانی واگذار می کنند که زود می آیند و بر جایگاه آنها می نشینند که آنها سالها برای بدست آوردن و حفظ آن تلاش نموده اند، ای کاش تمامی آن عزیزانی که در این روزها به نقد و افشای امیر عباس فخر آور می پرداختند، از فرصت طلبی وی درس می آموختند! پیشتر و در بالا ذکر نمودم که فرصت طلبی در حوزه سیاست امری ناپسند نیست و ما باید که بتوانیم از فرصتهای موجود و به دست آمده در راه اعتقاداتمان و مبارزه با جمهوری اسلامی به بهترین نحو استفاده جانانه بکنیم و اگر نکنیم شاهد بروز پدیده هایی چون فخرآور هستیم، امیر عباس فخر آور نه اولین است و نه آخرین. بی شک تا این تنبلی مفرط و عقب ماندگی ذهنی و روحی بر اپوزیسیون ایران حاکم و جاری باشد فخرآورها خواهند آمد و شاید روزی برسد که دیگر جایی برای آنها نباشد، پس فراموش نکنیم که ما ایستاده ایم و زمان چون برق و باد می گذرد و اینچنین است که فرصتها از دست می رود و اپوزیسیون ایران امروز به مثابه فردی هست که در هواپیمای در حال سقوط بدنبال شماره صندلی خود می گردد!
|