چرا چپ نو زاییده ی سرکوب نیست؟
«نقدی بر نقد بابک احمدی»
یاسر عزیزی
•
هم برای فلسفی هایی که رکود و سکون را مجال بهتری برای فلسفیدن ِ رخوت آلود خود می یابند و هم برای سیاسیونی که بافت نامتکثر کنونی را - که فرصت هر نوع منفعت اندیشی کثیف را برای هم کاسه های دیرپا فراهم می کند- ایده آل می بینند، توان تحمل چنین جنبش مستقل و رادیکالی وجود ندارد، بلکه در برابر سیل هجمه های تاریخی خود، انگشت به دهان از این واقعیت مانده اند که راز این نوباوه گان ِ تازه رو چیست که از متن تکفیرها و طعن ها، چنین سترگ سر برآورده اند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۱ تير ۱٣٨۶ -
۲۲ ژوئن ۲۰۰۷
چندی پیش در روزنامه ی هم میهن جملاتی به نقل از بابک احمدی فلسفه دان و استاد دانشگاه در یکی از سخنرانی های وی نقل شده بود که در همان زمان انگیزه ی پرداخت به واقعیت آن سخن را در من ایجاد کرد، اما جهت پرهیز از دخالت احساسات در تحلیل، سعی در فاصله گرفتن از زمان آن ادعا نمودم. حال و روزها گذشته از آن زمان قدری بدان می پردازم.
بابک احمدی در آن سخنرانی ضمن انتقاد از گرایشات گسترده نسل جدید دانشجویان به اندیشه های چپ و کمونیستی، این رویکرد را ناشی از عدم آگاهی و نیز سرکوب شدید عقاید چپ از سوی دستگاه حاکم دانست و به نوعی این مهم روانشناختی را در این مسئله داخل کرد که سرکوب هر واقعیتی میل بدان را افزایش می دهد.
در این مجال نقد خود را از سه جهت برسخنان آقای احمدی وارد می کنم؛
1- رنگ تکلیف گری در نگاه احمدی:
بابک احمدی را اگر فیلسوف بدانیم «که البته نیست، چه فلسفه دانی است که مفسر بلکه سخنگوی فیلسوفان بزرگ جهان است»، نمی تواند فراتر از کسانی باشد که اوج هنرشان تفسیر جهان بوده است و نه تغییر آن که خاصیت مدرن اندیشه ورزی است. با اینهمه وی از راویان بزرگ اندیشه های جدید جهان اندیشه است. خاصیتی که به وی جایگاه ارزنده ای در حوزه ی آموزه های آکادمیک داده است، چنانچه در حوزه مدرنیته و اندیشه انتقادی قلم و بیان وی دریچه بزرگ و مهمی به جهان نو و اندیشه های جدید بوده است. با اینهمه گویی آنچه وی اندیشه ی انتقادی و خصایص مدرنیته می دانسته است گاهی از کف اختیار کلامی اش خارج می شود و بی مناسبت با برجسته شدن حق در برابر تکلیف که ممیزه خاص دوران مدرن از جهان پیش مدرن است، در مقام تکلیف گری بر می آید که بی بیان دلایل نقد در اندیشه ها به نقد علت های آن مرام بر می خیزد و به همان علت ها سعی در پایین کشیدن لباس اندیشه از تن ذهن کسانی می کند که چون او نمی اندیشند و خطا و صواب اندیشگی شان با او در تباین است.
اینکه کسی دیگران را زیر سوال ببرد که چرا فلان اندیشه را مرام خویش کرده است نمی تواند محصول صبغه ای مدرن و از باب انتقادی اندیشیدن فرد باشد. در واقع مطلب نه جناب احمدی که واجد بسیاری صلاحیت ها بوده است،که حتی یک دانشجوی ساده و عاری از بضاعت علمی و حتی یک عامی بی سواد این حق را دارد که چارچوب های نظری و حتی مصداق های یک اندیشه را به تیغ نقد بکشد تا عیار آن را فاش کند، اما نمی تواند صاحب همان اندیشه را استیضاح کند که چرا چنین اندیشه ای را مرام خویش نموده است؟ که این کار خود کف گیر زدن به ته دیگ اندیشه ای پیش مدرن است تا غذایی برای ادعای مدرن به کف آورده شود. این نگاه تکلیف گر که پیشتر در زبان کسانی چون "اکبر گنجی" نیز دیده شده است، تردیدی جدی بر ماهیت نظری چنین نقدهایی را به ذهن متبادر میکند.
2- شرایط زمانی بیان سخن:
دقیقا همزمان با این ادعای عجیب جناب احمدی، نقل گفته ای از "مهدی کروبی" در جمع تعدادی از اعضای انجمن های اسلامی دانشگاه امیرکبیر در روزنامه شرق نیز ذهن خوانندگان را به خود معطوف می کرد، آنجایی که مهدی کروبی چاپ کاریکاتورها در نشریات دانشجویی دانشگاه امیرکبیر را منتسب به دانشجویان مارکسیست می کند و این خود در حالیست که گسترش برخورد با دانشجویان و بویژه فعالین چپ در دانشگاهها در اوج خود ادامه دارد و از سوی دیگر به ادعای برخی از فعالین آگاه به برخی واقعیات پنهان، اصل برخورد با دانشجویان چپ حتی مورد اهتمام برخی از افراد و گروههای آوانگارد اصلاح طلب نیز بوده است. این همزمانی رویدادها تردید مضاعفی را نسبت به انگیزه های افرادی با سوابق بابک احمدی نیز ایجاد می کند. آنچه در این بین جای تاسف دارد، بزرگی و سنگینی باریست که دانشجویان و فعالین چپ در این بن بست غبارآلود سیاسی و اجتماعی بر دوش می کشند و شاهد این مدعا نرخ بالای تحرکات چپ در همه حوزه های دانشجویی و اجتماعی است. صرف نظر از پاره ای تندروی ها که در میان بخش هایی از جنبش چپ وجود دارد و البته صدور چنین رفتاری تنها از حیث آسیب رساندن به خود این نیروها مورد سوال قرار می گیرد، در شرایط کنونی تنها جنبش رادیکال و موثر ِ سیاسی که می تواند هم در نتایج و هم در تاثیرات، گشایش هایی را در بافت خشن کنونی ایجاد کند، جنبش چپ می باشد و هم از این روست که فلسفی هایی که رکود و سکون را مجال بهتری برای فلسفیدن ِ رخوت آلود خود می یابند و هم برای سیاسیونی که بافت نامتکثر کنونی را - که فرصت هر نوع منفعت اندیشی کثیف را برای هم کاسه های دیرپا فراهم می کند- ایده آل می بینند، توان تحمل چنین جنبش مستقل و رادیکالی وجود ندارد، بلکه در برابر سیل هجمه های تاریخی خود، انگشت به دهان از این واقعیت مانده اند که راز این نوباوه گان ِ تازه رو چیست که از متن تکفیرها و طعن ها، چنین سترگ سر برآورده اند بلکه این مآل اندیشان فرصت های بی خلق را نیز به طعن و سخره می گیرند؟
3- شرایط اجتماعی و عمومی ورود چپ نو:
اما بخش اصلی این نوشتار به تبیین ادعای نگارنده در عنوان مطلب است که "چرا چپ در ایران زائیده سرکوب نیست؟" که بخش اصلی نقد ادعای بابک احمدی است.
سخن بابک احمدی به نوعی در مورد خود من تا حدودی و از جهاتی مصداق دارد. در سنین 15- 16 سالگی که آرام آرام به سمت اندیشه های چپ گرایش پیدا می کردم، مهمترین مدخل ورود من به اندیشه ها و افکار چپ، بجز تعداد انگشت شماری از کتاب های درجه دوم و سوم چپ و سوسیالیستی، غالبا کتاب های ِ نقدگونه ای بود از افرادی چون "علی شریعتی"، "مرتضی مطهری"، "عبدالکریم سروش" و دیگران. روزهایی را بیاد دارم که برای پیدا کردن نسخه ای از "سرمایه مارکس" به دست فروشی های کنار خیابان در شیراز رو می انداختم و به قیمتی بالا آنرا بدست می آوردم. در واقع خود من به مارکس، مارکسیسم و اندیشه های چپ در فضایی بسته و آلوده نسبت به اندیشه های چپ گرایش پیدا کردم و این مسئله برمی گردد به سالهای 77 – 78. تقریبا از همان سالها، فضایی بوجود آمد که بخش های زیادی از منابع فکری چپ و مارکسیستی آرام آرام به زیر چاپ رفت و امکان دسترسی آسانتر به این منابع فراهم آمد. کتاب هایی چون "سرمایه، هیجدهم برومر لوئی بناپارت، جنگ های داخلی فرانسه، مبارزات طبقاتی در فرانسه، فقر فلسفه، درباره مسئله یهود، رساله دکترا، مقدمه نقد فلسفه حق هگل مقالات مختلف و ... از مارکس، آنتی دورینگ ِ انگلس، مجموعه آثار لنین، کتاب هایی از چهره ها و مکتب های مختلف مارکسیستی، و دهها و صدها کتاب و نوشتار دیگر" فضای فکری جامعه جوان ایران را در تسخیر خود درآورد. کتاب ها و آثاری که برخی برای اولین بار و پاره ای پس از بایکوت سی سال بیش و یا کمتر انتشار می یافتند. این فضا را در کنار محیط گسترده و فراخ اینترنت که قرار دهیم با بیشمار کتاب هایی که همچنان در فضای رسانه ای و فرهنگی رسمی مجال انتشار نیافته اند، وضعیت تا حدودی ممتازتر می شود.
در باب فضای فرهنگی و غذای ذهنی کوشندگان فکری اگر سخن کوتاه کنیم، باید به گرایشات جدید نسل جوان و دانشجو پیرامون رهیافت ها و آراء چپ و مارکسیستی بپردازیم.
شاید اگر بخواهیم یک مقطع زمانی مورد توافق برای ورود نسل جدید نیروهای اجتماعی چپ به عرصه جامعه را ارائه کنیم، عموما به سالهای آغازین دهه هشتاد و در حقیقت سالهای 81-82 اشاره شود. و این مهم دقیقا زمانیست که طیف گسترده آثار و اندیشه های چپ و مارکسیستی که در بالا تنها به بخش هایی از آنها اشاره رفت وارد فضای فکری جامعه شده بود. خود من در همان سالهای آغازین دهه هشتاد برای بهره گیری بهتر از آثار مارکس اقدام به خرید "واژه نامه فلسفی مارکس" اثر آقای "بابک احمدی" نمودم که کتاب ارزشمندی در آشنایی نسل جوان ما با مفاهیم و اندیشه ای مارکس و مارکسیستی بوده است. پس عملا فضایی که از دل آن گرایشات چپ نو بیرون آمد فضایی مطلق بسته و سرکوب آمیز نسبت به چپ نبود. چنانچه می بینیم نسل جدید چپ در ایران قویتر از همه دوره های تاریخی چپ هم از لحاظ تئوریک و هم از لحاظ توان و انرژی سنی در حال توسعه و گسترش حوزه های نفوذ اجتماعی خود می باشد. البته در این میان یک نکته شاید بتواند بعنوان خطای استراتژیک جریان های لیبرال درون دولت و نهادهای تصمیم گیرنده فرهنگی مورد نظر واقع شود و آن هم فریفته شدن این جریانات به تبلیغات غرورآمیز لیبرالیسم جهانی در شئوناتی چون تز پایان تاریخ و شمول جهانی لیبرال دموکراسی سرمایه داری بوده باشد.
یاسر عزیزی
پنجشنبه 31 خرداد 86
http://azizi61.multiply.com
|