سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

به دنبال تحلیل مشخص از شرایط مشخص


هادی پاکزاد


• در این محاصره‌ی تبلیغاتی که به سختی می‌توان منفذی برای تنفس پیدا نمود، چگونه است که همه‌ی تجربیات، حداقل، صدو پنجاه شصت ساله‌ی چپ را [خود چپ] زیر سئوال می‌برد و هیچ چیزی را در باور خود نمی‌گنجاند؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۶ تير ۱٣٨۶ -  ۲۷ ژوئن ۲۰۰۷


باید بتوان در برخورد با هر نمود یا پدیده‌ای، براساس منافع «انسان»، جنبه‌های مثبت را مال خود کرد و قسمت‌های منفی‌ آن را به‌دور ریخت و یا با آن جنبه‌های منفی مبارزه‌ای سالم و هدفمند انجام داد، در این صورت همه‌ی پروسه‌ی هدف که همان زندگی بهینه و واقعی برای هر انسان و به‌ویژه «چپ» است، تحقق می‌یابد.
نکته در این است که اگر امروز، جمعی از ما با حرارت و البته با دلسوزی از اورتگا، چاوز و کاسترو گله‌مند می‌شویم و آن را با هر صدا و فریادی، چه تند و چه ملایم، اعلام می‌کنیم و جمعی در دفاع از آن‌ها حرف‌ها ابراز می‌داریم که به نظر بسیاری از دوستان و رفقا «لزومی ندارد که ما هزینه‌ی کارها و رفتار آنان را به‌پردازیم» در خوشبینانه‌ترین حالت که باور داشته باشیم که همه؛ «چپی» بی‌شیله‌پیله هستیم، پس باید درک کرد که چرا در هر قضیه‌ای از قضایا که در این زمان به‌خصوص، واقع می‌شود؛ «چپ» نظر و حضوری چند صد پاره دارد؟
فرضا در ماجرای فلسطین و حضور حماس، «چپ» چه در داخل و چه در خارج نظرات و دیدگاه‌های متفاوتی ارایه می‌دهد که بعضی‌ از آن‌ها متضاد نیز هستند، جمعی محمود عباس را خائن و عامل امپریالیسم معرفی می‌کنند و عده‌ای هانیه و حماس را مرتجع و عامل کشورهای واپس‌گرا به تصویر می‌کشند و به‌عکس! در موضوع عراق و کشتاری که در آن‌جا صورت می‌گیرد نیز نظرها و دیدگاه‌ها متفاوت است... چنین دیدگاه‌هایی از سوی نمایندگان نگرشی به اسم «چپ» مرتبا ابراز می‌شود و صاحبان هر کدام از این دیدگاه‌ها بر نظرات خود پافشاری و اصرار می‌ورزند. بهتر است از خود بپرسیم؛ کدام صحیح می‌گویند؟ دلایل چنین اصرارها بر چه اساسی استوار است؟... و بسیار سوال‌های دیگر از این دست که نخواهد توانست به آن‌ها پاسخ دهد مگر این‌که؛ بتواند به‌نظری نسبتا مشترک از رویدادهای موجود جهانی و داخلی دست یابد.
نوشته‌ی بسیار صمیمانه‌ی «در دفاع از خطای اورتگا نبایستی به حساب چپ هزینه نمود»، (برای مطالعه‌ی این نوشته به www.sedayemardom.net مراجعه کنید) به‌خودی خود بابی را می‌گشاید که در این شرایط مشخص؛ موضوع و مساله‌ی «چپ» است، همان‌هایی که در طول تاریخ پیدایی خود، هدفی جز برقراری نظامی مبتنی بر عدالت، که همان محو و نابودی استثمار انسان بر انسان است نداشته‌اند؛ که همین، به‌خودی خود، دربرگیرنده‌ی همه‌ی آزادی‌هایی است که انسان امروزی می‌تواند به تصور آورد... اینان که چپ نامیده شده‌اند، امروز نیز چاره‌ای ندارند تا برای پاسخگویی به بسیاری از مسایل ذکر شده، «تحلیل مشخص از شرایط مشخص» را در دستور کارشان قرار دهند.
روشن است که چنین کاری بزرگ نیازمند کاری همگانی‌ست که البته این همگان باید که بتوانند بر سر منظور و هدفشان در مورد چنان کاری اتفاق نظر داشته باشند!
در اولین گام برای تلاش برای شناخت از «تحلیل مشخص از شرایط مشخص»، باید بپذیریم که درک هر یک از ما محدود به امکانات و شرایطی است که به ما اجازه‌ی ارایه‌ی آن را می‌دهد و یا داده است. پس اگر چنین است، باید از هرگونه حکم قطعی برای فهم و درک خود از تبیین «تحلیل مشخص از شرایط مشخص» خودداری کنیم و آن را نهایت درستی و صحت ندانیم که در این صورت خواهیم توانست با کمک هم فهم جامع‌تری از «تحلیل مشخص از شرایط موجود» داخلی و جهانی را ارایه دهیم.
در راستای این امر، چپ گریزی ندارد تا با «وسایل خود» به چنان کاری مبادرت ورزد. این حرف بدان معناست که هر کس و یا گرایشی با هویت خود است که جهان را تعریف می‌کند و چپ نیز باید همین کار را با هویت ویژه‌ی خود انجام دهد. این هویت چیست؟. ما بر این باور مشترک هستیم که خمیره و جوهره و ریشه‌ی چپ بر ستیز با هرگونه بهره‌کشی مادی، مالی و معنوی انسان از انسان استوار شده است و چپ در طول تاریخ پیدایی‌اش تلاش داشته است تا چنین هویتی را برای بشریت نهادینه سازد تا در این صورت زندگی معنای حقیقی و انسانی‌اش را به منصه‌ی ظهور برساند. به بیانی دیگر؛ چپ خواهان تحولی بنیادین است تا بساط ‌مقوله‌ای به نام «قدرت و ضعف» از بیخ و بن ریشه‌کن شود.
برای بارورتر کردن چنین هویتی، چپ، نمی‌تواند در خلاء به‌سر برد و خود را بی‌گانه و برکنار از مجموع تضادها و رویدادهای موجود که حاکم بر زندگی انسان جهانی ساخته‌شده‌ی امروز است، بداند. این‌جاست که؛ همین چپ گریزی ندارد مگر این که بتواند در این انبوهی از تضادهای گوناگون، نه‌تنها خود را بیابد بلکه جهان پیرامون را نیز تبیین کند.
همان‌طور که اشاره شد، باور محدودم ندا می‌دهد که جهان امپریالیستی مچاله‌شده‌ی امروز، مانند گویی حصار کشیده می‌ماند که همگان را با تمام وسایل رسانه‌ای و نظامی و سیاسی... در آن جای داده‌اند و اگر کسی بخواهد فراتر از آن سرش را از آن حصار بیرون آورد و جهان دیگری را به‌تصور آورد، آن کس با تمام وسایل مریی و نامریی مورد هجوم قرار می‌گیرد.
در این گوی نسبتا بزرگ به وسعت کره‌ی زمین، همه و همه باید به ساز جهانی‌سازان برقصند و در این میدان همه می‌توانند همه چیز باشند!! چپ می‌تواند چپ باشد مشروط به این‌که کم‌ترین تکانی را براین گوی تحمیل نکند. در این شرایط است که «دموکراسی» به واژه ای مقدس تبدیل می‌شود و همه چیز و همه کس را با این «واژه» مورد سنجش قرار می‌دهند. این دموکراسی می‌تواند و اجازه دارد در کنوانسیون‌های مربوط به حقوق کودک، محیط زیست و حقوق بشر جایی برای خود قایل نشود و در آن‌ها شرکت نکند... اما در بوق‌های غیر قابل توقفش، مرتبا از حقوق کودک، محیط زیست و حقوق بشر و دموکراسی حرف بزند و مطمئن هم باشد که هیچ کس اجازه ندارد تا به فضای دیگری، خارج از این گوی قفس مانند فکر کند و یا سخن و حرفی دیگر داشته باشد.
گردانندگان این گوی وحشت، که بی‌وقفه مشغول ساختمان سازی این جهان هستند و دقیقا هم در راستای برنامه‌های خود که همانا نابودی «انسان» به مفهوم انسان است... گام برمی‌دارند و البته باید اعتراف کرد که موفق هم هستند. آنان باید بسیار مسرور باشند که حرکت موزون، اما زیگزاکی چپ را مخدوش ساخته‌اند و بخش وسیع و گسترده‌ای از آنان را دارند به «دموکراسی» تحمیلی امپریالیستی عادت می‌دهند.
امروز اگر باور داریم که "امپریالیسم بمثابه آخرین مرحله سرمایه‌داری" است و اگر مشخصات آن را به روشنی چنین ابراز می‌داریم: «"امپریالیسم مرحله انحصاری سرمایه داری" است. و اگر در مشخصات آن دقیق تر گردیم، "امپریالیسم عبارت از استیلای انحصارات، شکل‌گیری الیگارشی مالی، صدور سرمایه، تقسیم جهان بین انحصارات بین‌المللی و قدرت‌های سرمایه داری" است.»
... واگر باور داریم که پینوشه، صدام، القاعده و رییس آن، اسامه‌بن‌لادن و دیگران... محصول مستقیم و گاهی غیرمستقیم همان انحصارات بین‌المللی است. حال چگونه می‌توان بن‌لادن را بیش‌تر از آن انحصارات مقصر دانست و یا «او و آن» را کاملا یکی دانست...؟ درحالی‌که بر ما واجب و وظیفه است تا بتوانیم چگونگی بستر رشد این بن‌لادن‌ها را درک کنیم و ببینیم چرا و چگونه است که همان انحصارات توانسته‌اند سمبل‌هایی مانند بن‌لادن‌ها را به‌وجود بیاورند.
حق با شماست که نباید از هر جریانی که مستقیم و یا غیرمستقیم در راستای منافع همان انحصارات جهانی حرکت می‌کند، پشتیبانی کرد. اما در این ملغمه‌‌ای که هجوم بی‌وقفه‌ی رسانه‌های انحصارات به‌وجود آورده‌اند و مرتبا گنجشک را به‌جای قناری در ذهن‌ها جا می‌اندازند، چه باید کرد؟ بن‌لادن که زمانی قهرمان رونالد ریگان بود امروز تروریست می‌شود! اگر خیلی بدبینانه به قضیه نگریسته نشود، حداقل باید پذیرفت که این انحصارات لجام گسیخته، قادر بوده و قادر هستند تا در هر زمان و با هر شکل و شمایلی از امثال بن‌لادن‌ها استفاده برند.
توجه کنید که این آقایان مورد استفاده، موجوداتی تنها و مجرد نیستند... آنان فدایی‌هایی دارند که برای رفتن به بهشت در صف ایستاده‌اند و برای خودنابودسازی عجله می‌کنند. امپریالیسم با شناخت دقیق و هوشیارانه‌اش که به مدد امکانات مالی، نظامی، فرهنگی، فلسفی و همه چیز دیگرش، موفق بوده است تا فهم درستی از «تحلیل مشخص از شرایط مشخص» داشته باشد و بر همین اساس است که می‌تواند «چپ» را در التقاط نظری و عملی در کارهایش قرار دهد.
بیان این موضوع که ما ابراز داریم؛ فرضا امپریالیسم با بن‌لادن‌ها فرق ندارند و ما با هر دوی آن‌ها مخالف هستیم و مبارزه می‌کنیم کافی نیست. مساله در این است که باید پذیرفت که دومی محصول اولی است و اگر لبه‌ی تیز حمله و مبارزه به طرف اولی سمت‌گیری نشود، اولی هم‌چنان پا برجا می‌ماند و البته به حسب شرایط و منافع خود، دومی‌ها را نیز برکنار و یا عوض می‌کند.
همان‌طور که آمد، هرگز نمی‌توان ادعا کرد که شخص بتواند تحلیل مشخص از شرایط مشخص را ارایه دهد؛ اما ابراز هر نظر این حسن را دارد که در مجموعه قرار گیرد و حاصلی به‌بار آورد که آن محصول مفید واقع شود.
در تبیین مسایل، لزومی ندارد که فقط از اعمال و کارهایی که امپریالیسم و عوامل آن‌ انجام می‌دهند نمونه و فاکت آورد و آن‌ها را دلایل نفرت برشمرد. آن‌ها را به این دلایل باید بیان کرد که اهمیت و مرتبه‌ی هر یک را به‌درستی متوجه شد و براساس فهم از شرایط مشخص تصمیم‌گیری و عمل کرد.
وقتی صحبت می‌شود که در جامعه‌ی ما، حدود ده تا بیست درصد جمعیت ثروت هشتاد تا نود درصد را در تملک و انحصار خود دارند... تکلیف همه‌ی مسایل روشن می‌شود. وقتی بیان می‌شود که عواملی درکارند تا جمعیت بیش‌تری را به زیر خط ‌فقر هول دهند، تکلیف مشخص است که باید با آن عوامل مبارزه کرد؛ اما باید باز هم دید و فهمید که جمع‌بندی ما از عملکرد این عوامل و سر منشاء آن کدام است. تردید نیست که شکل و محتوا را باید در رابطه با هم شناخت و ارتباط آن‌ها را نادیده نگرفت... اما این ماهیت گندم است که در شرایط مناسب گندم به‌وجود می‌آورد و نه چیز دیگر... باید توجه داشت که این ماهیت امپریالیسم است که این چنین جهان را به ورطه‌ی نابودی رهنمون شده و می‌کوشد از هر عاملی در حد امکان و توانش استفاده کند!! این عامل می‌تواند بنده‌ی بدون جیره و مواجب باشم و یا بلندگوهای صدای آمریکا که حقیقتا بیش از بیست و چهار ساعت درشبانه روز سینه چاک می‌دهند و دموکراسی امپریالیستی را در همان گوی حصار کشیده، تعریف می‌کنند و اجازه نمی‌دهند تا کسی خارج آن خط راه برود.
در این محاصره‌ی تبلیغاتی که به سختی می‌توان منفذی برای تنفس پیدا نمود، چگونه است که همه‌ی تجربیات، حداقل، صدو پنجاه شصت ساله‌ی چپ را [خود چپ] زیر سئوال می‌برد و هیچ چیزی را در باور خود نمی‌گنجاند؟: کاستروی کوبا، چاوز ونزوئلا، اورتگای نیکاراگوئه،... و به‌طور کل همه‌ی رهبران آمریکای لاتین، چین، ویتنام و هر ته‌مانده‌ی دیگری که کمی هم نشانی از چپ داشته باشد، باید زرد و رنگ پریده شوند... که چه؟
این که هر کسی و هر جریانی و هر کشوری و هر رهبری و هر بتی!! خطا کرده و یا خطا خواهد کرد... کم‌ترین تردید را نباید کرد، اما اگر همه‌ی این‌ها را با یک علامت تساوی، همانند امپریالیسم و وابستگان آن‌ها قرار دادن... حکایتی دارد که آن حکایت‌ها را هر روز شب، آمریکا و وابستگانش بیش‌تر به تکرار درمی‌آورند و شاید که موفق هم شده‌اند تا وجود «چپ» را از محتوایش تهی هم کرده باشد! آیا واقعا موفق شدند؟
... و بالاخره این پیشنهاد که «چپ» بکوشد تا به «تحلیلی مشخص از شرایط مشخص» برسد، کمک خواهد نمود تا هر کس در پوشش «چپ» نتواند همه‌ی «چپ» را زیر سئوال ببرد. این درصورتی امکان‌پذیر است که «چپ» قدر و ارزش داشته‌هایش را بداند و خود با دست خودش، به هر بهانه‌ای، کمر به نابودی آن نبندد.
اگر اورتگا، چاوز، کاسترو و... همه اشتباه و خطاهایی دارند... و ما نیز بسیار بیش‌تر از آن‌ها!! خود نیک می‌دانیم که امپریالیسم، هویت وجودی‌اش خطا است. پس اگر چنین استدلالی باری از حقیقت را در خود داشته باشد، لزومی ندارد آنان که منافعی فردی از خطاهای خود حاصل نمی‌برند، مطلقا حذف شوند... بگذار راه کم ‌خطا یابیده شود.
و آخرتر: چگونه می‌توان با بسیاری از انتقادات شما نسبت به بسیاری از دیدگاه‌های خود باور نداشته باشم. انتقادات شما عزیران، به خودی خود کمک است بسیار مفید و سودمند...


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست