یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

خوار شود آخر، خارا سنگ ذهن و باور نقدستیز


بهنام محمدی


• هستند در این میان عده ای که نمی دانم به کدامین دلیل و برهان خویشتن را چنان در تنگنای، تنگ نگری و تنگ نظری قرار می دهند. و بدون توجه به تحولات و دگرگونی ها تیشه را از ریشه می زنند، سوال از اینها بقدری سخت و دشوار است که همیشه با جوابی دندان شکن مواجه می شود. به قول معروف نفسی که از گرم گاه سینه اینان بیرون می آید مانند ابری تاریک جلوی چشمانت را تیره و تار می گرداند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۲ تير ۱٣٨۶ -  ٣ ژوئيه ۲۰۰۷


"مارکسیسم نظام فکری بسته ای نیست. عینیت یا اعتبار آن همان اعتبار تاریخ است. مارکسیسم خود در تاریخ نیرویی موثر است و در تاریخ دگرگون میگردد، بی آنکه مبنای نظری خود را رها کند. این مبنا تجزیه و تحلیل دیالکتیکی جامعه ای است که تحول اجتماعی بر حسب ضرورت انسانی – و نه طبیعی – از آن حاصل می آید"
                                                                                                هربرت مارکوزه

   

سر گذشت پر افت و خیز این مکتب تا به امروز چون همه نحله های فکری، از زمینه و زمانه پیدایی و بالندگی خود جدا نبوده است. تفکر عده ای برج عاج نشین است که همیشه با یک نگاه سرمدی در برابر حوادث، به این جریان توجه دارند. باید به این عالیجنابان هشدار داد اگر هر چیزتان را هم بخشیدید، لااقل چشمانتان را نگهدارید. چون مردن با چشمانی کور خیلی تلخ است. و تلخیص چشم در این مقال، تنها به حس بینایی از سترگی و ثقل لازم مسئله می کاهد. بهتر است این چشم را در جوانب مختلف از جمله خرد و عقل و دانائی ... تعمیم داد. اما هستند در این میان عده ای که نمی دانم به کدامین دلیل و برهان خویشتن را چنان در تنگنای، تنگ نگری و تنگ نظری قرار می دهند. و بدون توجه به تحولات و دگرگونی ها تیشه را از ریشه می زنند، سوال از اینها بقدری سخت و دشوار است که همیشه با جوابی دندان شکن مواجه می شود. به قول معروف نفسی که از گرم گاه سینه اینان بیرون می آید مانند ابری تاریک جلوی چشمانت را تیره و تار می گرداند، چرا؟!!!!
در این حیص و بیص والا مقامی چون آقای آزاد وارد میدان می شود. چه شهرت بی مسمائی، زیرا بجز رنگ و لعاب آزادی بر نام چیزی عرضه نمی کند. شما به نام آزادید اما از آزادی که حرمت دار حقوق دیگران باشد ماترکی در بساط تان بچشم نمی خورد، که این چنین یمین و یسار را برای مدح گوئی به فرادستان تان به باد سخره می گیرید. چنان مداهنه گری می نمائید که گویی همین فردائی کوه موش زاید و بجای آن یکی بریده ای که از نایره اش صداهای شوم و ضد انسانی بگوش می رسد، شما یکی جایش را بگیرید. آقای علی اکبر آزاد شما که در اروپا و در دنیای مدرن زندگی می کنید. حداقل آزادی سیاسی در آنجاها معمول است، همه می توانند بنویسند و بگویند و دمکراسی سیاسی را لمس نمایند. یکی از اهرم های راستین و دم دستی آن جوامع، انقادی می باشد که باعث پیشرفت و ترقی آنها در بسیاری از موارد شده است. در تعجب ام که چرا نسیم و بوی این انتقاد پذیری به مشام شما نخورده است، و شاید هم این خبط دماغ که ریشه در سنت گرایی و افکار دگم تان دارد، موجب این پریشان گویی شده است. که نتوانسته اید حتی با قرار گرفتن در آن فضای باز یارای شنیدن چند کلمه انتقاد به حق را داشته باشید. کسی که تا این حد در اعتقادش سست و در پذیرش انتقادش ضعیف است حق دارد در زمره آن تنگ نظرانی قرار گیرد که شما بهتر از ما آنها را می شناسید. کسانی که سانترالیسم را اعمال می کنند و چون به دموکراسی اش میرسند، مثل جنابعالی داد و هوارشان به هوا می رود. هوادار را چه حقی است که از رهبران سازمانش انتقاد نماید. هوادار باید صم و بکم در گوشه ای بایستد و به خزعبلات قیم هایش گوش فرا دهد.
آری نقد اندیشانه گذشته را به مصطبه داوری کشاندن و سرانجام برخورد منطقی با آن است که ثابت می نماید، دیگر گذشته روشنی بخش آینده و هادی حال نیست. بلکه حال است که گذشته را روشن می کند، و چنین کاری را می شود به خرد اندیشی در گذشته تعبیر نمود. این کار انسانهای بزرگ است، نه میان مایگانی که ابزار قیمومت را بعنوان تیول دار برای خود محفوظ داشته و باد در غبغب بیاندازند و هنر نمایی کنند. و امر عظیمی را که باید در خود بیآزمایند از یاد می برند و نقد اندیشی و ایزار نقد را به عنوان توهین یا تمرد محسوب می نمایند. در صورتیکه انتقاد چیزی نیست جز گفتن مواردی که احیانأ به آنها بی توجهی شده یا از نظر به دور مانده است. نیآیید این چنین سهلی را به آنچنان ممتنع مبدل نمائید.
آقای علی اکبر آزاد شما خیلی چراغ بدست به دنبال جمعی می گردید که بقول خودتان از دو یا چندین نفر تشکیل شده است. کمیت را برای خودتان به توهمی تبدیل ننمائید، کیفیتی که باعث اعتراض و انتقاد شده را مطرح نمائید. و یقین بدانید هواداران داخل کشور که این چنین پی گیرانه و مسئولانه مسئله را تعقیب می نمایند، کس یا کسانی نیستند که بخاطر منافع شخصی خودشان را درگیر مسئله ای نمایند. شمائیکه بقول خودتان سوسیالیسم را قبول ندارید و اعلام می کنید که "این خبر جدیدی نیست من اعلام کرده ام که نه سوسیالیسم راه نجات بشریت است و نه کمونیسم." وقتی این کلمات قصار از زبان یک چپ سابق به این حدت و شدت و بدون هیچ ابایی بیرون می تراود، این بار هواداران سازمان خصوصأ در داخل کشور از سازمان به اصطلاح مال شما حذر کرده و دوری می جویند. چرا که اساس این سازمان بر اصول راستین مارکسیسم- لنینیسم و سوسیالیزم و کمونیزم بنا نهاده شده است. و این شمائید که به ربایشی اهریمنانه در این وادی گام نهاده اید. زحمتکشان فدائی و آن پیران پیرهن دریده مبارز در راه سوسیالیزم محق اند، که شما را بریدگانی مرتد بنامند.
شماهائیکه این چنین از سوسیالیزم و کمونیزم تبری می جوئید، بدیلش چه دارید و چه چیزی را پیشنهاد می کنید. بخوانید راه غیرانسانی و خونخواری سرمایه داری جهانی، وهیچ لازم نیست ابایی کنید و مأخوذ به حیا شوید، اگر مدافعان و هواداران واقعی سوسیالیزم را با طعن و سخره به حزب توده ارجاع می دهید. این شمااید که می بایستی شرمنده روزهایی باشید، که شبانه روز برای ادغام سازمان در حزب توده تلاش می کردید. اسناد و مدارک آنرا هنوز هم می توانید در بایگانی آقای فرخ نگهدار پیدا کنید. اگر کمی تعمق می نمودید و با تأمل سخن می گفتید، اینگونه خود را در مخمصه گرفتار نمی نمودید. تمامی این اتهامات مستقیمأ پای خود شما را می گیرد نه گریبان هوادارانی را که شما آنها را متهم به دفاع از فقر و بدبختی با پیروی از سوسیالیزم وکمونیزم می نمائید.
چگونه شرم نمی کنید، و با دروغ و بهتان و فریب می خواهید مبارزین راستین را مرعوب کرده و برای پیشبرد اهدافتان آنها را منزوی نمایید، تا خودتان را به عنوان پیش قراولان آزادی و ترقی جلوه گر سازید. هیچ فکر کرده اید که اگر سوسیالزم موجود با شکست مواجه شده این نیست که عدل و عدالت خواهی از جهان رخت بر بسته و مارکسیسم اعتبار تاریخی و عینیت خود را از دست داده است. این بار فقط افکار پریشان شما به سوی دایگان مهربانتر از مادر یعنی نظام ناعادلانه سرمایه داری معطوف می باشد. که دنیا را مورد لطف و عنایت و تفقد خود قرار خواهند داد. آقای آزاد شما با چه پوزخندی و ریشخندی اطاله کلام فرموده و می گوئید نیمی از جهان در دست مکتب شما بود و نتوانست نگهدارد، و آنچنان به باد داد. می گویم زهی خیال باطل نظر شما پیروان فوکویاما هاست که تاریخ به پایان رسیده، چون هیچوقت به روند علمی جریان و تجزیه و تحلیل دیالکتیکی آن فکر نمی کنید و نمی دانید که لحظه های تاریخ، هزار سال است. و چگونه این مسایل مجددأ در روند تحولات اجتماعی بر مبنای خواست انسانها بر حسب ضرورت و عدالت در جای راستین خود قرار خواهد گرفت. و به شماره گم کردگان نشان خواهد داد که تابندگی و شفق خورشید با ابری سیاه زایل نمی گردد.
این همه از اتیوپی و سومالی و افغانستان و... می نویسید، گویا این اسامی که نام برده اید قبلأ ممالکی آباد و آزاد با مردمانی سعادتمند بوده اند که با آمدن ما به روز سیاه نشانده شدند. گیرم که دیروز باعث بدبختی آنها شوروی سابق بود، حال که از آن نظام خاطره ای مانده باعث ادامه و تشدید این فلاکت و بدبختی کیست؟ شما چگونه چشم هایتان را بخشیده اید و کور و کورمال بدنبال نئولیبرالیسم روانید؟ چرا از بدبختی های مردم فلسطین، لبنان، عراق و افغانستان که بدست نظام سرمایه داری جهانی و به نام صدور دموکراسی به وجود آمده کلمه ای سخن نمی گوئید؟ باز هم بخوان که امپریالیسم حق است و اشتباه نمی کند.
آقای علی اکبر آزاد، کوتاه سخن آنکه: آزادی انسان تنها محدود به داشتن حق انتخاب چیزی دل بخواه نمی شود. دمکراسی و آزادی واقعی هنگامی است که در انتخاب، توانایی درک چگونگی انتخاب و ارزیابی نظر و انتقاد دیگران را نیز به شمار آورد.

بهنام محمدی
۱۱/۴/۱٣٨۶


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست