چرا آمریکا نمی تواند مدافع دموکراسی باشد؟ (۲)
بی اعتنایی به حقوق بشر، سازمان ملل و افکار عمومی جهان
علی فیاض
•
تا آنجا که به رعایت حقوق بشر در کشورهای مختلف جهان مربوط می شود، آمریکایی ها به هیچ وجه از سابقه مثبت و نیکویی بر خوردار نیستند.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۵ اسفند ۱٣٨٣ -
۲٣ فوريه ۲۰۰۵
alifayyaz1@yahoo.se
در پی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و یک قطبی شدن جهان که در آستانه هزاره سوم روی داد، علیرغم تحلیل های برخی از نظریه پردازان راست گرا که سمت و سوی و روند تحولات را به سوی آرامش جهانی ارزیابی می کردند، تئوری پردازان سیاست های امپریالیستی آمریکا، با مطرح کردن نظریه تازه ای زیر عنوان جنگ تمدن ها، عملا نشان دادند که نه تنها در پی آرامش و ثبات نسبی جهان نیستند، بلکه با تئوریزه نمودن سیاست های سرکوبگرانه بوش های پدر و پسر، زمینه را برای رشد و توسعه فاشیسم و استیلای امپریالیسم بیش از پیش مهیا می سازند. آنچه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی زیر عنوان نظم نوین جهانی، طرح ریزی شد، در واقع ادامه سیاست های تنش آفرین و رقابتی جنگ ستارگان بود که به جز در دست گرفتن رهبری تمام عیار جهان توسط آمریکا، انگیزه دیگری نداشت. جورج بوش کوچک! که توسط راست ترین فاشیست های نومحافظه کار پس از پیروزی مشکوک خود بر ال گور درهای کاخ سفید را به روی خود گشاده می دید، با تاکید بر رهبری آمریکا و از بین بردن "محورهای شرارت"، با حمله به افغانستان و عراق و اشغال آن دو کشور، نشان داد که هیچ تفاوتی با اسلاف جنگ طلب خود از قبیل رونالد ریگان و جورج بوش پدر ندارد. در همین راستا، او به درستی نشان داد که یاغی گر بزرگی است که تنها با تکیه بر قدرت نظامی گری و زور، و بدون توجه به افکار عمومی جهان و سیاست های سازمان ملل متحد – که علیرغم ایرادات اساسی خود همچنان مشروع ترین ارگان ناظر بر تغییر و تحولات جهانی است – سیاست های امپریالیستی ایالات متحده را بر جهان تحمیل می نماید.
حقوق بشر همه جا، همه وقت!؟
تا آنجا که به رعایت حقوق بشر در کشورهای مختلف جهان مربوط می شود، آمریکایی ها به هیچ وجه از سابقه مثبت و نیکویی بر خوردار نیستند. روابط بسیار صمیمانه دولت های مختلف آمریکا با کشورهایی که با رژیم های استبدادی و ناقض حقوق بشر اداره می شده و می شوند، خود نمونه کوچکی از بی اعتنایی های آمریکایی ها به رعایت حقوق بشر و قوانین دموکراتیک می باشد.
تا پیش از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، از آن جایی که "منافع" آمریکا در عرصه رقابت با آن کشور، حرف اول را می زد، و از آن جایی که اقمار آمریکا همگی مخالف "چپ" و "سوسیالیسم موجود" بودند و تمام آنها یا کشورهای راست پیش سرمایه داری، و یا سرمایه داری پیشرفته به شمار می رفتند، منافعشان با منافع آمریکا به هم گره می خورد. در این میان، بسیاری از این کشورها با سیستم های دیکتاتوری اداره می شدند. رژیم هایی که سرکوب، زندان، شکنجه و کشتار مخالفان، از وجوه برجسته ماهیت آنان به شمار می رفت. دولت های مختلف آمریکا، بدون کمترین احساس شرم و یا ناراحتی وجدان، نه تنها صمیمانه ترین روابط را با این نوع رژیم ها داشته، بلکه به اشکال مختلف از موجودیت آنها دفاع می کردند. حکومت شاه در ایران، رژیم اشغالگر اسراییل، حکومت مارکوس در فیلیپین، حکومت ژنرال های آرژانتینی، شیخ نشین های خلیج فارس از جمله عربستان سعودی، دیکتاتور بدنام شیلی آگوستینو پینوشه، و ... نمونه هایی از این نوع حکومت ها می باشند که همه آنها در اعمال روش های خشونت آمیز با مخالفان و منتقدان خود، شهره خاص و عام می باشند.
تجربه های تاریخی، عملا این امر را به اثبات رسانده است که دولت های آمریکایی، اساسا حفظ "منافع" خود را در داشتن روابط نزدیک با حکومت های استبدادی می دانسته اند. یکی از دلایل داشتن چنین موضعی، نگرانی و ترس حکومت های استبدادی بوده است که به دلیل نداشتن پیوندی سالم با توده های مردم خود، لازمه حفظ خود را تکیه به قدرت های جهانی و داشتن روابط حسنه با آنها می دیده اند. آمریکایی ها نیز با آگاهی از این مهم، نه تنها به روابط خود عمق می بخشیده اند، بلکه با نادیده گرفتن نقض مداوم حقوق بشر، به غارت و چپاول منابع ملت ها می پرداخته اند. آنان به خوبی آگاه بودند که بستن قراردادهای اسارت بار، تنها در شرایط اختناق و در رابطه با رژیم های استبدادی امکان داشته است. چرا که در نظام های دموکراتیک، که کمتر چیزی را می توان از توده ها دور نگه داشت، پنهان ساختن قرار دادهای غارت گرانه و غیر عادلانه، به سادگی امکان پذیر نیست.
آمریکا در رابطه با اسراییل نیز به همان شکل رفتار کرده است که با دیگر رژیم های گوناگون استبدادی و سرکوب گر رفتار می کرده است. اسراییل نه تنها یکی از شناخته شده ترین کشورهایی است که حقوق بشر در آن رعایت نشده و نمی شود، بلکه با اشغال و غصب سرزمین های فلسطینی ها به کشتار کودکان و زنان نیز پرداخته و می پردازد. آمریکا نه تنها منافع خود را با منافع اسراییل گره زده است، بلکه تمامی طرح های سیاسی و استراتژیک خود در منطقه خاورمیانه را بر اساس منافع مشترک خود و اسراییل استوار می سازد. و در تمامی این طرح ها، برای منافع اسراییل نوعی اولویت قایل می شود. طبیعی است که چنین طرح هایی حتی منافع دیگر کشورهای منطقه را که جز ابزاری جهت "منافع" آمریکا به شمار نمی روند، و یا در تضاد با آن هستند، نادیده بگیرد.
بیشتر حکومت های کشورهای "جهان سوم" که روابط آمریکا با آنان دوستانه و صمیمی بوده است، با مشت های آهنین جوامع خود را اداره می کرده اند. و نخستین ویژگی این حکومت ها نقض آشکار و مداوم حقوق بشر بوده است. موردی که آمریکایی ها بیش از تمامی دولت ها و جریانات سیاسی دیگر از آن آگاه بوده و شناخت داشته اند. اما به دلیل اهمیت "منافع"، آنها هیچگاه نسبت به این بی عدالتی ها واکنشی در خور توجه نشان نداده اند. مگر اینکه آن روابط بنا به دلایلی رو به تضعیف گذاشته، و یا رقیبی دیگر موقعیت آمریکا را مورد تهدید قرار داده باشد.
بدین ترتیب، به درستی می توان مدعی شد که نگاه آمریکا به حقوق بشر و دموکراسی، تنها بر پایه مناسبات منافع طلبانه اقتصادی آن کشور است که معنا و مفهوم می یابد.
سازمان ملل و افکار عمومی جهانی
سازمان ملل متحد که نطفه های اولیه آن در پایان جنگ جهانی دوم (١۹۴۶) بسته شد، علیرغم ساختار غیر دموکراتیک خود(١) تا کنون به عنوان تنها مرجع جهانی مورد توافق اکثریت مطلق کشورهای به رسمیت شناخته شده جهان قرار داشته است. تضعیف این مرجع جهانی، به جای تقویت و اصلاح آن، تنها به نفع نیروها و دولت هایی بوده است که بدون توجه به افکار عمومی جهانی، خودسرانه، قصد اعمال هژمونی و اعمال سیاست های منافع طلبانه خود را داشته اند. در این میان، نقش دولت های آمریکا و اسراییل در بی تفاوتی نسبت به سازمان ملل و آرای اعضای آن بی نظیر می باشد. اسراییل تا کنون، با تکیه بر حمایت های بی دریغ آمریکا، بارها قطعنامه های مصوبه سازمان ملل را نقض کرده و با بی اعتنایی به مفاد حقوق بشر و تبعات آن، از تسلیم شدن در برابر افکار عمومی جهانی و دوستداران آزادی و برابری حقوقی انسان ها سر باز زده است.
پرونده آمریکا اما در این رابطه، تراژیک می باشد! آمریکا که همواره تمامی جنبش های آزادی بخش ملی و کشورهای مستقل را با اسلحه سازمان ملل سرکوب و مرعوب می کرده است، هر گاه که جو آن سازمان را به نفع خود احساس نمی کرده، یاغی گری پیشه کرده و به طور مستقل و بدون توجه به قطعنامه های آن، دست به اقدام می زده است. حمایت های همه جانبه آمریکا به نفع اسراییل که بارها به خاطر نقض حقوق فلسطینی ها محکوم شده، حتی با استفاده از حق وتو، نمونه دیگری از این بی اعتنایی ها به حقوق بشر و قطعنامه های سازمان ملل می باشد.
به علاوه، آمریکا، علیرغم مخالفت های جهانی مردمی، سازمان ملل متحد و حتی برخی از کشورهای غربی با اشغال عراق، طی تهاجمی خشونت آمیز به آن کشور، به بهانه واهی سلاح های کشتار جمعی تجاوز نمود و نهادهای سیاسی و اجتماعی آن کشور را در هم ریخت؛ موردی که تا کنون به جز نا امنی و خشونت دست آورد دیگری نداشته است. البته، این نخستین اقدام خودسرانه آمریکا نبوده است.
آمریکا از دیر باز تا کنون، بارها سازمان ملل را تهدید کرده است که چنانچه طرح های آمریکا دنبال نشود، بدهی های خود را به آن سازمان پرداخت نخواهد کرد. نه تنها خود سازمان ملل که حتی زیر مجموعه های آن نیز از تهدیدات آمریکا، برکنار نبوده اند. کما اینکه آمریکا، بیش از پانزده سال، سازمان علمی – فرهنگی یونسکو را به این دلیل مورد تحریم قرار داد که چرا تابع نعل به نعل دستورات واشنگتن نبوده است.
آمریکا از نفوذ خود برای انتخاب و یا برکناری دبیر کل و روسای بخش های گوناگون سازمان ملل بارها سوءاستفاده کرده است.
سازمان ملل، از نگاه آمریکایی ها، نه مجموعه ای برای صلح و دوستی بین ملت ها، که ابزاری برای پیش برد سیاست های بازدارنده سرمایه داری غرب و تحکیم مناسبات قدرت مدارانه به شمار رفته و می رود. نتیجه این نوع نگاه، تا کنون این بوده است که هر گاه سیاست ها و قطعنامه های این سازمان با سیاست های آمریکا همخوانی داشته است، آمریکایی ها با تقویت آن، خود را حامی و پشتیبان آن نشان داده اند، و هر گاه، سیاست ها و قطعنامه ها با سیاست های آمریکا همخوانی نداشته، آنها نه تنها از آن فاصله گرفته، بلکه با دور زدن سازمان ملل و بی اعتنایی نسبت به قطعنامه های آن، در تضعیف و تحقیر آن کوشیده اند.
١) برای نمونه، تنها چهار کشورغربی (اروپایی) روسیه، فرانسه، انگلستان، و آمریکا که آن نیز جزو کشورهای "غربی" به شمار می رود، و تنها یک کشور غیر غربی – چین – پنج عضو ثابت شورای امنیت می باشند که از حق وتو برخوردار می باشند. اگر صرفا نگاهی جغرافیایی به این حق و حقوق داشته باشیم، خواهیم دید که آفریقا، آمریکای لاتین، و استرالیا، از داشتن نماینده ثابت در شورای امنیت و حق وتو برخوردار نیستند. حق وتو بدین معنی است که اگر اکثریت مطلق کشورهای جهان بر سر موضوع مشخصی بر اساس آرای دموکراتیک و حق رای برابر به توافق برسند، مخالفت تنها یکی از این پنج کشور، برای ریختن آرای نمایندگان همه ی کشورها و ملت ها به آشغالدانی کافی است.
|