یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

بازگشت سردار رهایی بخش!
آیا بازگشت اکبر بهرمانی رفسنجانی، سناریویی از پیش تعیین شده بود؟


علی فیاض


• ترساندن مردم از یک آدم کش مفلوک و بی مقدار چون احمدی نژاد و ساختن هیولایی دهشتناک از او و بزرگ نمایی این موجود حقیر نیز، همه گی در این راستا انجام می شود تا از بهرمانی رفسنجانی، چهره ای مهربان، آزادی خواه، دلسوز و رهایی بخش بسازند. تا اگر او اهریمنی مجسم است، این یکی اهورایی مجسم جلوه گر شود... اکبر بهرمانی که طی سالیان اخیر حتی مسئول تداوم جنگ و تلفات انسانی آن و ویرانی اقتصادی و سیاسی کشور به شمار می رفت، در این چند روزه ناگهان تبدیل به "حر"ی شده است که هیچ امام حسینی هم به پایش نخواهد رسید! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲ تير ۱٣٨۴ -  ۲٣ ژوئن ۲۰۰۵


alifayyaz۱@yahoo.se
 
سرانجام پس از مدت ها، کشمکش ها و تلاش های سردمداران رژیم برای برگزاری "انتخابات"، با به کارگیری ترفندهای گوناگون برای کشاندن مردم به صندوق های "رای"، و البته پس از نقش آفرینی های مزورانه علی خامنه ای و شورای نگهبان، به انجام رسید، و به گفته خود گردانندگان حکومت، حدود ۲٨ میلیون نفر – که تقلبات و اضافات را هم حتما باید در نظر گرفت – از جمعیت ۴۷ میلیونی واجد شرایط رای، وارد ستادهای انتخاباتی شدند و به افراد مورد نظر رای دادند. اینکه چرا حدود ۱۹ میلیون – باز هم با در نظر گرفتن دروغ ها و تقلبات که می تواند با یک شمارش معکوس از تعداد رای دهندگان بکاهد و به تعداد کسانی که رای ندادند، بیفزاید – رای ندادند، از یک سوی خود نشان از هوشیاری و بی علاقه گی و بی اعتمادی حداقل ۵۰ درصد از مردم – آن هم طبق گزارش خود حاکمیت! – به رژیم و سران آن می باشد، و از سوی دیگر می تواند برآیند مثبت تحریم انتخابات از طرف نیروهای مختلف اپوزیسیون به شمار رود.
عدم شرکت حدود ۴۵ درصد – باز هم با توجه به تقلبات در افزایش احتمالی تعداد شرکت کنندگان – سیلی محکمی به کسانی است که مدعی هستند که مردم انتخابات را تحریم نکرده اند. (۱)
اینکه در ایران مقوله ای به نام "انتخابات" با موازین دموکراسی هیچگاه محلی از اعراب نداشته است (۲) بر هیچ عنصر آگاهی پوشیده نیست. "انتخابات" در این رژیم، همیشه قبل از رای گیری از مردم، توسط ولی فقیه و شورای نگهبان، به نتیجه دلخواه رسیده بوده است. رای گیری از مردم، تنها برای تایید "انتخابات" اصلی که به طور خصوصی و در محضر "علما"!! انجام می شود، صورت می پذیرد. اینکه مردم به چه کسانی باید و می توانند رای دهند، طبق موازین شرعی! و تشخیص مصلحت و منفعت نظام، از پیش توسط سردمداران حکومت معین شده است. و این سناریویی است که در ایران تنها با تغییر چند نام، به طور متناوب تکرار می گردد.
* * *
نتیجه این انتخابات هر چه بود و هر چه بشود، از یک جنبه کاملا آشکار بود و آن شکست احتمالی "اصلاح طلبان" بود. مردم خسته از وعده های دروغین اصلاح طلبانه، که نه از مجلس ششم خیری دیدند و نه از رییس قوه مجریه و نه شوراهای شهر، در دوره های بعدی، به ترتیب با عدم شرکت در انتخابات شوراهای شهر و مجلس هفتم، نارضایتی و بی اعتنایی خویش به "اصلاح طلبان" را با صدای رسا فریاد زدند. طبیعی بود که این روند – با توجه به عملکردهای اصلاح طلبان – همچنان تداوم یابد. آنها با این رفتار خویش به درستی نشان دادند که بیش از روشنفکران خوش بین، و مدعیان آگاهی سیاسی، نسبت به سرنوشت خود و تغییر و تحولات سیاسی – اقتصادی در عرصه قدرت آگاه اند. آنان به درستی دریافته اند که نه رفت و آمدهای اصلاح طلبان حکومتی و نه محافظه کاران و میانه بازان، هیچ تاثیری در وضعیت سیاسی اقتصادی آنان ندارد. فساد و جنایات بیست و پنج ساله این حاکمیت وحشت و سرکوب، گسترش فقر و فحشا، و انباشت سرمایه در دست قدرتمداران و اقمارشان، چنان این سیستم را به فساد و تباهی کشانده است که هیچ راهی برای بازگشت و یا اصلاح آن باقی نمانده است.
• بازگشت اژدها!
بازگشت اکبر بهرمانی رفسنجانی به صحنه "انتخابات"، اتفاقا یکی از نتایج شکست اصلاح طلبان و انفعال توده های مردم می باشد. بازگشتی که چنانچه دقیق تر بدان بنگریم، متوجه خواهیم شد که از پیش طرح ریزی شده و با مطالعه و بررسی دقیق شرایط سیاسی انجام پذیرفته است. اینکه فردی چون اکبر بهرمانی که از همان آغاز حاکمیت در تمامی جنایات و فسادهای آن سهیم و شریک بوده است، ناگهان تبدیل به قهرمان آزادی و آزادی خواهی می شود، و حتی شکنجه شده گان دوره ریاستش نیز خواهان جلوس این بزرگ ترین آزادی خواه و بشر دوست قرن بر کرسی ریاست می باشند، در عین حال که بیانگر یک تراژدی دردناک غیرقابل درک می باشد، نشان از به هم ریخته گی و آشفته گی درک سیاسی مدعیان مبارزه با رژیم و روشنفکری نیز می باشد!
به راستی آیا بازگشت کسی که در انتخابات مجلس ششم با سیلی سهمناک مردم از صحنه کنار رفت و با خفت و خواری تن به تقلب آشکار داد تا شورای نگهبان او را از جایگاه پنجاهم به سی ام و سپس بیستم برساند تا با رسوایی هر چه تمام، خود مجبور شود دمش را روی کولش بگذارد و از مجلس فرار کند، بازگشتی آگاهانه نیست؟ چگونه است که چنین فردی که عالیجناب سرخپوش لقب گرفت و از سوی مطبوعات و روزنامه نگاران "اصلاح طلب" سکه یک پول شد و تمامی جنایات و فسادهایش را به رخش کشیدند و او باز هم به جز زندان افکندن و سرکوب کردن، هیچ دفاعی از عملکردهای ننگینش نتوانست که انجام دهد، دیگر باره به پا خاسته و با منت هر چه تمام از مایه گذاشتن از توانایی! و آبروی!؟ خویش برای سر بلندی ایران وارد معرکه شده است؟
با توجه به موارد فوق، به نظر نگارنده، باز آمدن این سردار سرکوب و زندان، نه تصادفی است و نه قضا قدری! بدون تردید اکبر بهرمانی و مشاوران و همفکرانش، با برنامه ریزی دقیق و از پیش طرح ریزی شده و با آگاهی از دو فاکتور تعیین کننده وارد میدان "انتخابات" شده است:
۱. عدم گرایش و اقبال مردم به "اصلاح طلبان"، بنا به تجارب دو دوره ریاست جمهوری، که خود به خود "اصول گرایان" و محافظه کاران را در اکثریت قرار می دهد؛ آنچنان که در آخرین "انتخابات" شورای شهر و مجلس هفتم خود را نشان داد.
۲. تبلیغات وسیع و گسترده ای که پیرامون بهرمانی رفسنجانی از سوی کلان سرمایه داران و حاشیه نشینان قدرت که وجود فردی چون او امنیت اقتصادی و سیاسی آنان را تضمین می کند، آن هم با توجه به تمایل وی به غرب و له له زدن هایش برای برقراری رابطه با "شیطان" بزرگ، و نیز ترساندن مردم از قمه کشانی چون قالیباف و محسن رضایی و نیز تروریست هایی چون احمدی نژاد و علی لاریجانی.
و گر نه کاملا آشکار است که نه رفسنجانی و نه مشاورانش – به ویژه پس از تجربه مجلس ششم – آنقدرها هم کودن نبودند که بی گدار به آب بزنند. تقلباتی که صدای "خودی" هایی چون کروبی و معین را هم در آورده است، و نتیجه آن فرستادن رفسنجانی و احمدی نژاد به دور بعدی بود، و عجله رژیم در برگزاری دور دوم "انتخابات" نشان می دهد که همه چیز از پیش تنظیم شده بود. تجربه خرداد ۷۶ و مات شدن دار و دسته ناطق نوری - بهرمانی رفسنجانی و محافظه کاران بنیادگرا، رژیم را برای یکدست کردن حاکمیت کاملا مصمم ساخته بود. بدون شک در دست داشتن هر سه قوه مجریه، مقننه و قضاییه، بهترین گزینه برای حفظ "سلامت" و تمامیت رژیم می باشد، هر چند که این گزینه در بطن خود، تناقضاتی را نیز حمل می کند. (٣)
تبلیغات وسیعی که اینک به نفع بهرمانی رفسنجانی در جریان است و گروه های مختلفی چون "اندیشمندان"، "روشنفکران"، "هنرمندان"، "ورزشکاران"، و ... را شامل می شود و در میان اینان چهره های به نام نویسنده و شاعر لاییک نیز به چشم می خورد، حکایت از تکرار سناریوی خرداد ۷۶ دارد؛ اما با این تفاوت که در این دوره رقیب کریه المنظر این تروریست کریه المنظر، نه یک به اصطلاح اصلاح طلب مدعی جامعه مدنی، که یک محافظه کار جنایت کاری است که مسئولیت حداقل نیمی از تمامی جنایت ها، خیانت ها، زندان ها، سرکوب ها، شکنجه ها، کشتارها و اعدام های ۲۵ ساله بر عهده اوست.
ترساندن مردم از یک آدم کش مفلوک و بی مقدار چون احمدی نژاد و ساختن هیولایی دهشتناک از او و بزرگ نمایی این موجود حقیر نیز، همه گی در این راستا انجام می شود تا از بهرمانی رفسنجانی، چهره ای مهربان، آزادی خواه، دلسوز و رهایی بخش بسازند. تا اگر او اهریمنی مجسم است، این یکی اهورایی مجسم جلوه گر شود. عجله رژیم در برگزاری دور دوم نیز با این انگیزه ایجاد می شود تا زیر این تبلیغات وسیع کسی فرصت فکر کردن نیابد. این است که هنگامه ای بر پا شده است که آن سرش ناپیداست. اکبر بهرمانی که طی سالیان اخیر حتی مسئول تداوم جنگ و تلفات انسانی آن و ویرانی اقتصادی و سیاسی کشور به شمار می رفت، در این چند روزه ناگهان تبدیل به "حر"ی شده است که هیچ امام حسینی هم به پایش نخواهد رسید!!!
و فاجعه بار تر این است که در این بسیج همگانی برای بر تخت نشاندن اکبر بهرمانی، چهره های شاخص ادبیات، روشنفکری، هنر و ... نیز قرار دارند. و تلخ تر این که، برخی از امضاء کنندگان آن نامه معروف نود امضایی که به جرم چند انتقاد خفیف ماه ها به دستور مستقیم همین فرد به شکنجه گرفتار آمدند هم به صف حامیان او پیوسته اند و می خواهند که همه به او رای دهند. اینان فراموش کرده اند که سعیدی سیرجانی و بسیاری دیگر که از سر دلسوزی و وطن دوستی انتقاداتی نه چندان تند با او مطرح کردند سر از کجا در آوردند. و نیز فراموش می کنند که فلاحیان و سعید امامی و دیگر شرکای ریز و درشت، در زیر عبا و قبای همین موجود، نقشه کشتار روشنفکران و دگراندیشان را طرح ریزی نمودند. بیشترین حجم ترورهای خارج کشور، از جمله میکونوس که رسما بهرمانی را رفسن جانی معرفی کرد نیز در دوره ریاست همین هیولا بود. همین هیولایی که دست در دست احمد خمینی و علی خامنه ای، منتظری "خودی" را هم به روز سیاه نشاندند.
بدیهی است هر چه چهره احمدی نژاد کریه تر جلوه شود، چهره رفسنجانی نورانی تر و دلنشین تر به چشم آنهایی که دوست می دارند او را مهربان و زیبا ببینند، جلوه گر خواهد شد. اما آیا این پایان ماجراست؟ و آیا در نهایت مصباح و جنتی و خامنه ای بین عزیز مدعی و عزیزتر حقیر و ذلیل و گوش به فرمان، به گزینش عزیز مدعی تن در خواهند داد؟
___________________________________
۱) از جمله این جماعت یکی هم، یکی از "طنز نویسان" به اصطلاح اصلاح طلب کنونی و چماقدار سابق که مدتی نیز کیف کش ناطق نوری بوده است، می باشد که بدون هیچ شرم و حیایی نسبت به گذشته ننگینش، ناگهان سر از خارج درآورده و به جرگه "اپوزیسیون" پیوسته و در عین حال برای رای دادن و تشویق دیگران به رفتن به سفارت نیز ید طولایی دارد. البته چون از قدیم الایام در خدمت هر دو علی اکبر (ناطق نوری و رفسنجانی بهرمانی) بوده است و نمکشان را خورده است، و از آنجایی که ایشان خیلی حق نمک! را به جا می آورند، طبیعی است که...
۲) البته به جز نخستین سال انتخابات که بیشتر چهره های اپوزیسیون از جمله مسعود رجوی، محمد ملکی، علی اصغر حاج سید جوادی، رقیه دانشگر، مستوره احمدزاده و ... توانستند به عنوان کاندید خود را به حاکمیت تحمیل کنند که صد البته در شمارش آرا همه آنها را با تقلب حذف کردند!
٣) یکدست شدن حاکمیت و فشار شدیدتر بر مردم و اعمال خشونت های آشکار و وحشیانه، نه تنها بر نارضایتی مردم خواهد افزود و آنها را به سوی حرکات قهرآمیز و انفجاری سوق خواهد داد که رژیم را در سطح جهان نیز بیشتر منزوی خواهد ساخت.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست