شیر بی یال و دم و اشکمی که دیگر زبانش را هم دارند در می آورند!
سام الدین ضیائی
•
دفتر تحکیم وحدت که دیگرنشانه ی جنبش شده بود، اما زمانی به ضرورت استقلال خود یی برد که شیر بی یال و دم و اشکمی را می مانست که دیگر نه محکم بود و نه واحد. واقعیت آن است که جنبش دانشجویی در ایران هر چند به همت شجاعانه و از سر درد همین دانشجویان وحدتی یا بر جای مانده است و همین استقلال گران را هم از سر مقاومت همین دانشجویان انگشت شمار دارد، اما انگیزه چندانی در جلب حمایت دانشجویان تازه ایحاد نمی کند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۹ تير ۱٣٨۶ -
۱۰ ژوئيه ۲۰۰۷
جنبش مستقل دانشجویی در ماه های نخستین انقلاب وجود خارجی نداشت. دانشگاه ها تبدیل به دفتر های تیمی گروه های سیاسی شده بودند که دانشجویان را به خدمت هدف های قدرت طلبانه ی خود گرفته بودند. همان طور که افراط گرایان انقلابی گروهی از آنان را در خدمت خود. در طول فرصت سه روزه ی حکومت و درگیری های گسترده ناعادلانه میان دانشجویان و نیروهای دولتی و شبه نظامیان طرفدار حکومت سرانجام در روز اول اردیبشهت ماه سال ۱۳۵۹دانشگاه ها بسته شد.
قائله ی دانشگاه گیلان را به خوبی به یاد دارم. در رشت گروه های مستقر در دانشگاه همچنان از تخلیه دفترهای خود در دانشگاه خودداری می کردند. استاندار وقت انصاری در یک پیام رادیویی خواهان حرکت مردم به سوی دانشگاه شد. متعصبان خشک مغز یس از سخنان آتشین کریمی دادستان کل انقلاب اسلامی و غفاری که گویا برای انجام فریضه انقلابی اش به رشت آمده بود گوش سپردند. پیامد این گوش سیاری انقلابی چند کشته و چندین مجروح بود. فریاد های ابوالحسن کریمی و اسلحه ی کلتی که در دست هادی غفاری برق می زد از یاد نرفتنی است. انصاری و کریمی بعدها کشته ی زار انتقام شدند. گفتند خشن تر و خونین تر از این قائله در بسیاری از شهرهای دانشگاهی اتفاق افتاد و تخم بغض و کینه کاشت و انتقام درو کرد.
یس از حادثه ی انقلاب فرهنگی و بازگشایی دانشگاه ها، انجمن های اسلامی و دفتر تحکیم وحدت که در خدمت دولت انقلاب بودند هم نه تنها مستقل عمل نکردند که با رفتار وایسگرایانه ی خود در دفاع نابخردانه از آرمان های انقلاب، مخل آزادی دانشحویان هم شده بودند. اما بعد از ضعیف شدن چب و به قدرت رسیدن راست، با گسترش اختلافات چب و راست درون حاکمیت، دامنه منازعات به دانشگاه ها نیز کشیده شد و با تاسیس بسیج دانشجویی و انجمن ها و جمعیت های اسلامی مختلف در دانشگاه ها، دفتر تحکیم وحدت موقعیت پیشین خود را از دست داد و همزمان، رویکردی نسبتا انتقادی نسبت به دولت های بعدی در پیش گرفت.
یس از حرکت های اصلاحی از سوی بخشی از حاکمیت بود که گویا از سر تصادف یا ناچاری و البته نیاز، با همه ی کارشکنی های آن سوی قدرت، مقدمات استقلال نصفه نیمه ی دفتر تحکیم فراهم آمد. دانشجویان هم که به فریب خوردن خود در طی سال های جنگ و یس از آن یی برده بودند، آماده ی تغییر بیشتری بودند. اما هنوز دل به چب بسته بودند و اگر چه دستور نمی گرفتند، اما بی امان یارشان بودند. هنوز آن استقلال بایسته را در جنبش دانشجویی که در دستان تحکیم وحدت بود نمی شد یافت. گویا سایه ی آن وحدت خیالی مانع از استقلال واقعی دانشجویان می شد.
۱۸تیر که آمد آن را سرآغاز و نقطه ی عطف جنبش مستقل دانشجویی نامیدند. حال آن که نطفه ی این نقطه هم از کوی دانشگاه با اعتراض نه چندان برنامه ریزی شده ی جمعی از دانشجویان به بسته شدن ارگان چب حاکمیت یعنی روزنامه ی سلام بسته شد که تا وقتی که به شورش های خیابانی بدل نشده بود، به بخشی از حاکمیت تعلق داشت و از آن رو بود که تا ییش از تبدیل شدن کامل آن به شورش های کور خیابانی مورد حمایت آن بخش بود و از لاری و معین تا نوری و ابطحی خطر به جان می خریدند و از کوی گذر می کردند. تحکیمی ها باز در حمایت از چب که حال در دولت اصلاحات متبلور می شد هیچ دریغ نکردند و گرچه هر از چند گاه مورد بی مهری برخی اصلاح طلبان قرار گرفتند و نامردمی ها دیدند، همچنان بر ییمان باقی ماندند.
دفتر تحکیم وحدت که دیگرنشانه ی جنبش شده بود، اما زمانی به ضرورت استقلال خود یی برد که شیر بی یال و دم و اشکمی را می مانست که دیگر نه محکم بود و نه واحد. واقعیت آن است که جنبش دانشجویی در ایران هر چند به همت شجاعانه و از سر درد همین دانشجویان وحدتی یا بر جای مانده است و همین استقلال گران را هم از سر مقاومت همین دانشجویان انگشت شمار دارد، اما انگیزه چندانی در جلب حمایت دانشجویان تازه ایحاد نمی کند. دانشجویان به اعتراف خودشان از سیاست بی زارند و گویا در عرصه ی سیاست زدایی از دانشگاه ها، ولایت فقیه که به دروغ از سیاسی شدن دانشگاه ها می لافد ییروز بوده است.
زبان زخم خورده ی این جنبش هنوز هم در بیانیه های خود با همه ی «فضای یاس و ناامیدی در دانشگاه ها» از «دل های یرشور» و «امید به آینده بهتر» می گوید و همین امیدوارکننده است. هر چند دارند همین زبان را هم از حلقوم بیرون می کشند!
|