نقد یک «ارزش» و ارزش ِ یک «نقد»
نگاهی به «نقد» آقای فریبرز رئیس دانا، بر کتاب «مشروطه ی ایرانی»
احمد افرادی
•
به باور من، یکی از دلایل ناکامی های پی در پی «جنبش چپ» ایران ـ از دوره ی مشروطیت تا به امروز ـ غیبت ِ اراده، همت و توانایی نقد ِ بی رحمانه از خود است. آن جایی هم که، محققینی چون دکتر آجودانی یا فریدون آدمیت، به نقد گوشه ای از عملکرد جریانات روشنفکری ِ چپ، یا موسوم به چپ ایران می نشینند، به ضدیت با «انقلابیون» متهم می شوند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲۲ تير ۱٣٨۶ -
۱٣ ژوئيه ۲۰۰۷
تلاش ِ آغازین برای کشف و تدوین قواعد و اصول آفرینش های ادبی را به ارسطو نسبت می دهند. همو نخستین کسی بود که کوشید، داوری در مورد فرآورده های ادبی را نظام مند کند؛ و روش ها، موازین و معیارهایی برای نقد و سنجش آثار ادبی فراهم آورد ؛ که از جمله می توان به « رساله ی ناتمام فن شعر » ( مطرح ترین رساله ی به جا مانده از ارسطو، در زمینه ی نقد ادبی ) اشاره کرد. ( ۱ )
گرچه « المعجم فی معاییر اشعارالعجم » از شمس قیس رازی، « چهارمقاله » از نظامی عروضی، « اساس الاقتباس » و رساله ی « معیارالاشعار» ازخواجه نصیرالدین طوسی و... از حضورنوعی سنت نقادی (عمومأ در شعر و شاعری ) در ایران حکایت می کنند، و حتی « در شکواییات منوچهری، انوری و ظهیر، پاره ای نکات ِ نقد اجتماعی به چشم می خورد » ؛ اما، « نقد» ـ به معنای امروزی ـ قدم های آغازینش را با حرکت نواندیشی و تجددخواهی ایران برداشت. در واقع، به دنبال آشنایی با ادبیات نوین اروپا ( از جمله نقد ادبی ) و همراه با جنبش مشروطه خواهی بود که ـ برای اولین بار ـ نه تنها نقد و بازنگری ادبیات گذشته ی ایران، بلکه نقد جامعه نیز در دستور کار نواندیشان و منورالفکران آن سال های ایران قرارگرفت. ( ۱ )
میرزا فتحعلی آخوند زاده، به احتمال بسیار زیاد اولین کسی بود که ـ حدود ۱٣۰ سال قبل در ایران، از « ژانر» جدیدی به نام « نقد ادبی » نام برد:
«... این قاعده در یوروپا متداول است و فواید عظیمه در آن متدرج. مثلأ وقتی شخصی کتابی تصنیف می کند، شخص دیگری در مطالب تصنیفش ایرادات می نویسد، به شرطی که حرف دل آزار و خلاف ادب نسبت به مصنف در میان نباشد. و هرچه گفته آید، به طریق ظرافت گفته شود. این عمل را قریتقا، به اصطلاح فرانسه کریتیک می نامند. مصنف به او جواب می گوید. بعد شخص ثالث پیدا می شود، یا جواب مصنف را تصدیق می کند، یا قول ایراد کننده رامرجع می پندارد. نتیجه ی این عمل این است که رفته رفته نظم و نثر و انشاء و تصنیف، در زبان هر طایفه ی یوروپا سلامت به هم می رساند و از جمیع قصورات به قدر امکان مبرا می گردد [و] مصنفان و شاعران از تکلیفات و لوازم خود استحضار می یابند. اگر این قاعده به واسطه ی روزنامه ی تهران در ایران [ روزنامه ی ایران، در تهران ( نک. تاریخ جراید و مطبوعات ایران. محمد صدرهاشمی، ج ۱، ص ٣۰۵) ] نیز متداول شود، هر آینه موجب ترقی طبقه ی آینده ی اهل ایران... خواهد شد » . ( ۲) » . پایان نقل قول
اما ـ متأسفانه ـ با آنکه بیش از یک قرن از شناخته شدن این « نوع ِ ادبی » در ایران می گذرد، جای خالی « مکتب نقد و نقادی »، درعرصه های گوناگون حیات فرهنگی و سیاسی انسان ایرانی خالی است.
تاریخ معاصر ایران، اگر چه نمونه های ارزشمندی از «نقد ادبی» به خود دیده است. اما (صرف نظر از چند استثنا) این نقد ها، عمومأ از سوی کسانی قلمی شده است که دلمشغولی و فعالیت ادبی شان در زمینه های دیگری جز« نقد ادبی » بود. از این رو، جریان، یا جریاناتی پیگیر، جدی و حرفه ای از ارباب « نقد و نقادی » ، در ایران به وجود نیامد، تا با دامن زدن به مباحث نظری ِ مربوط به « نقد ادبی »، بررسی کارشناسانه ی آن چه که به نام « نقد » به بازار « فرهنگ و ادب » عرضه می شود و نظارت حرفه ای بر تولیدات ادبی، ۱ـ اعتلا و رشد کیفی ژانر « نقد » را موجب شود ۲ ـ در غیبت قوانین مربوط « حق مولف » ( به عنوان وجدان فرهنگی اهل قلم ) با افشای سرقت های ادبی ( دست کم به لحاظ معنوی ) از حقوق قلمزنان و پژوهشگران دفاع کند. ٣ ـ زمینه های گذار از عصبیت های قبیله ای، تسویه حساب های شخصی و آیین دوست یابی در « نقد » را، به « سنجشگری »، از روی « خبرت ، بصیرت » و انصاف فراهم آورد.
تری ایگلتون، « نقد ادبی » را همزاد با ظهور طبقه ی متوسط اروپا می داند. به باور او « نقد [ گرچه ] اقدامی سیاسی و زاده ی پیکار با دولت خودکامه است »، اما، این « اقدام سیاسی » ، درایجاد فضایی ـ میان دولت و جامعه ی مدنی ـ برای داوری خردمندانه و روشنگرانه معنا می یابد.
در واقع ، در غیبت همین نگاه ِ معطوف به « خرد و روشنگری » است که ( چه در حوزه ی نقد ادبی و چه در نقد سیاست و جامعه ) « عصبییت » و « افراط و تفریط » ، جایگزین « توازن » و « تعادل » می شود. و از تبعات همین « عصبیت » است که « نقد ادبی»، یه جای « روشنگری » و دامن زدن به « بحثی کارشناسانه »، تا حد « پرونده سازی » سقوط می کند.
نمونه ی چنین « نقدی » را، در نوشته ای به نام « ضد مشروطه ی ایرانی ـ تاریخ تجدد خواهانه ی نو لیبرال » از آقای فریبرز رئیس دانا ، در ماهنامه ی « نقد نو، سال سوم، تیر و مرداد ۱٣٨۵» ، می توان دید.
نوشته ی آقای رئیس دانا ـ در یک کلام ـ مایه تأسف است ؛ چرا که، از آغاز تا انجام آن، تلاشی است بی وقفه در « پرونده سازی »، برای نویسنده ی کتاب « مشروطه ی ایرانی...».
« نقد ادبی»، می تواند جدلی باشد ؛ سرقت های ادبی و تاریخی نوشته ی مورد نقد را افشاء کند ؛ و حتی ( تنها ) برنارسایی ها، خطاها و کجروی های نوشته ی مورد نقد انگشت گذارد ؛ اما ،« پرونده سازی » ، « تحریف »، « جعل»،« تخطئه »، توهین، کینه ورزی ، که در جای ـ جای نوشته آقای رئیس دانا، آشکارا دیده می شود، نه ربطی به نقد ادبی دارد و نه می تواند به رشد « اندیشه ی انتقادی» کمک کند.
مشکل آفرین ترین ویژگی « نقد » آقای فریبرز رئیس دانا، غیبت بحثی کارشناسانه است. نوشته، بر بستر زنجیره ای از گزاره های آشفته، شعارهای پوپولیستی وموضوعات بی ربط پیش می رود. از این رو، کسی که بخواهد به بررسی نقد آقای رئیس دانا بپردازد، نمی داند از کجا آغازکند و بر چه مواردی انگشت گذارد.
بر این باورم، که در « نقد »، درستی و نادرستی « ادعا » را، اسناد ِ ( به قول معروف ) محکمه پسند نشان می دهد. از این رو، می کوشم هر آن چه را که به « نقد » آقای رئیس دانا نسبت داده ام، با رجوع به همان نقد و درپیوند با کتاب « مشروطه ی ایرانی » مستند کنم.
پیش از آن که، به بررسی مضمونی « نقد » اقای رئیس دانا بپردازم، ابتدا بخشی از تلاش « پرونده سازانه ی » ایشان را، علیه نویسنده ی کتاب « مشروطه ی ایرانی » پیش رو قرار می دهم، تا خواننده ببیند که به جای « روشنفکر فرهنگ ساز » و «اهل قلم »، با چه کسی سر و کار دارد.
۱ـ رئیس دانا: « این کتاب [ مشروطه ی ایرانی ] چند حرف دل خوشکنک در بخش اول و تحقیر و اهانت های بی پایان به جنبش ها و فهم مردمی دارد. از این رو، کتاب البته با استقبال طبقه ی متوسط مرفه و چشم به راه... حضور آمریکا برای حل نهایی مسئله به نفع آنان و قلع و قمع مجدد نیروهای دموکرات... رو به رو شده است. اما اقبال آن وقتی کتاب در محافل آگاه به بحث گذاشته شد و وقتی " ارتش آزادی بخش آمریکا " ی آنان امید ها را به یأس تبدیل کرد، افول کرد ». پایان نقل قول
این که منتقد محترم، بخشی از مردم ایران را « ستون پنجم آمریکا» ! می خواند، لابد به خودش و وجدان روشنفکری اش مربوط است! این که استاد محترم دانشگاه، تجدید چاپ های مکرر کتاب « مشروطه ی ایرانی » را ناشی ازاقبال همان « ستون پنجم آمریکا » ! می داند، حتمأ حرفی است سنجیده، متین و متکی بردقیق ترین پژوهش های آکادمیک.
اما ـ شرمسار از کند ذهنی خود ! ـ ازآقای « منتقد » می پرسم :
« چند حرفِ [ به گمان ِ شما ] دل خوشکنکِ » کتاب ِ « مشروطه ی ایرانی »، چه نیازی به « سمینار» و « محافل آگاه » و بحث و گفتگو و روشنگری دارد ؟ دیگر این که، آقای منتقد، از سر ِ لطف بفرمایند که ربط بین کتاب « مشروطه ی ایرانی » و « ارتش آزادی بخش آمریکا»» !! در کجا و چگونه است ؟!
نکند آقای منتقد بر این گمان است که دکتر آجودانی، درهمه ی سال هایی که جان و جوانی اش را بر سر تحقیق و تدوین کتاب « مشروطه ایرانی » می گذاشت، از به قدرت رسیدن جورج بوش دوم، ظهور« نو لیبرال ها » و به خصوص طرح « حمله نظامی ارتش آمریکا به ایران » خبر داشت و ـ بر همین اساس ـ برای « ستون پنجم آمریکا در ایران !! »، راهنمای عمل ! تدوین می کرد ؟!
۲ـ رئیس دانا: « نویسنده با پشت گرمی جالب توجهی انحراف را به معنای وجود رگه های باور دینی در تحول می داند و می تواند اثر خود را چاپ کند ». پایان نقل قول
به بیان روشن تر، آقای منتقد می فرماید:
الف ـ از آن جایی که آجودانی، پشتش به جایی یا کسانی گرم بود ، بی دغدغه خاطر این فکر را در کتابش مطرح کرد که، انقلاب مشروطه ی ایران به دلیل « وجود رگه های باور دینی»، به « انحراف» کشیده شد !
ب ـ آجودانی، به پشتیبانی همان « جا » و همان « کسان » توانست « اثر خود را [ در ایران ] چاپ کند » !
با توجه به این که نشر ِ کتاب « مشروطه ی ایرانی » در ایران، در دوره ی ریاست جمهوری آقای خاتمی ممکن شد، آیا این گونه نیست که، آقای منتقد ( در نقش مدعی العموم ) انگشت اتهام ِ پرونده سازانه اش را، سوی وزارت ارشاد دولت آقای خاتمی و مسئولین آن وزارتخانه هم نشانه می رود ؟
بیان صریح تر حکم آقای منتقد را با هم بخوانیم:
رئیس دانا: « البته به گمان من و خیلی از پژوهشگران دیگر که می شناسم، از آن رو که فکر دو نوع تحول، انقلاب، ابتکار اجتماعی ایرانی، حتا به نوعی با تکیه بر اسلام و خلاصه دور شدن از خط محافظه کاری را سرزنش و تمسخر و تحقیر می کند، پاداش چاپ می یابد ». پایان نقل قول
عبارت بالا را، از زبان فاضلانه و فخیم ِ دانشگاهی ِ آقای منتقد ـ به گونه ای همه فهم ـ بازنویسی می کنم، تا مراد ایشان را روشنتر دریابیم:
الف ـ بسیاری از پژوهشگران آشنای آقای رئیس دانا، در اقدامی همآهنگ ، همه ی کارهای پژوهشی خود را، عجالتأ تعطیل کردند تا اندیشه های توطئه گرانه ی !! دکتر آجودانی را، در لا به لای سطور کتاب « مشروطه ی ایرانی » کشف کنند !!
ب ـ حاصل بررسی های همه سویه ی این « پژوهشگران » و آقای رئیس دانا، کشف این نکته ی باریکتر ز مو ! بود که، کتاب مشروطه ی ایرانی ، چون فکر دو نوع تحول یعنی، « انقلاب » و « ابتکار اجتماعی ایرانی » را ( که مشخصه ی هر دو، دوری از خط محافظه کاری است ) « مسخره و تحقیر می کند » ؛ و این امر هم، « به نوعی با تکیه بر اسلام » انجام می پذیرد، « پاداش چاپ می گیرد » !
این که هیچ جای کتاب مشروطه ی ایرانی، به مفاهیمی چون « تحول انقلابی » ! و « ابتکار اجتماعی ایرانی » ! نمی پردازد، تا « با تکیه بر اسلام »، آن ها را « مسخره و تحقیر » کند ، البته مهم است. اما، مهمتر ازآن نسبت دادن ِ « خط محافظه کاری، یا لیبرالیستی » به کارگزاران وزارت ارشاد ِ دولت خاتمی و از این رهگذر « تفهیم اتهام » به آن ها و به دنبالش « عسس برو اونا رو بگیر » است.
٣ ـ رئیس دانا: « جواد طباطبایی، هم اندیش دیگر این نویسنده [ آجودانی ] و از دیگر مخالفان سرسخت تحول با اراده ی همگانی می نویسد ...». پایان نقل قول
بر من معلوم نیست که منظور آقای رئیس دانا، از « تحول با اراده ی همگانی » چیست و کجای تأملات آقای طباطبایی در پیوند با آن قراردارد. اما، این که منتقد محترم آقای جواد طباطبایی را « هم اندیش » نویسنده ی کتاب « مشروطه ی ایرانی » می داند، معنایش این نیست که او را هم در « سیئات » افکار و اندیشه های ! دکتر آجودانی شریک می بیند و همان اتهامات را برایش منظور می کند؟!
از منتقد محترم ( که مدعی پایبندی به معیارهای نقد ادبی است ) می پرسم ، این چه نوع نقدی است که ـ بی نیاز از احتجاج ـ دفتر پژوهش های محققی ( این بار آقای جواد طباطبایی ) را، در نوشته ای دوسطری باز و بسته می کند و خود را پاسخگوی کسی هم نمی داند ؟!
آقای رئیس دانا ، اگر ( در آن چه که ـ به ناروا ـ به کتاب « مشروطه ی ایرانی » و نویسنده اش نسبت می دهد ) زحمت سیاه کردن چند صفحه ای را به خود هموار می کند، در پرونده سازی، برای آقای جواد طباطبایی ( همان گونه که می بینیم ) تنها به دو سطر ناقابل بسنده می کند !
پیشتر گفتم، یکی از ویژگی های نقد آقای رئیس دانا، « بد زبانی » است.
گرچه « نقد پرونده ساز» نمی تواند بر بستر ادبیاتی متین پیش برود ؛ اما ـ محض محکم کاری و مستند کردن این نوشته ـ نمونه هایی از زبان ادیبانه و موقر ! آقای منتقد را پیش رو قرارمی دهم :
رئیس دانا: « این جا دیگر جایی برای پندگویی عمه ی غم خواران سیاسی وابسته به نحله ی محافظه کاری [ یعنی، آقای آجودانی ! ] باقی نمی ماند ».
رئیس دانا: « همین جاست که کینه توزی ضد چپ، ضد رادیکایسم وضد تحول خواهی مردمی و طرفداری متعصبانه از روشنفکران محافظه کار، نویسنده [ یعنی آقای آجودانی ] را به هچل می اندازد ».
رئیس دانا: « هنوز نویسنده ی مزبور [ آقای آجودانی ] دلش خون است...».
رئیس دانا: « ما از پیش می دانستیم شماری عناصراحساساتی از نوع خرده بورژوازی حسرت به دل که در تحولات اجتماعی جایگاهی نمی یابند، شکست می خورند و مأیوس می شوند و... ».
رئیس دانا: اما او [ آجودانی ] ریشه ی این استدلال خود را که تمایل سیاسی ـ ایدئولوژیک او و خصلت راست پارانویایی است، پنهان می کند.
از دیگر ویژگی های « نقد » آقای رئیس دانا، حضور گزاره های آشفته، احکام پریشان و حیرت آور، در آن است. نمونه بدهم:
۱ـ رئیس دانا: « « یکی از خصلت های تعارض آمیز اساسی در کار [ کتاب ] مشروطه ی ایرانی که کاوش ها و مرور منابع فراوان از سوی نویسنده [ آجودانی ] آن را بیشتر می کند ناشی از داشتن دیدگاه تعصب آمیز و محافظه کاری است که منجر به نفی هر نوع نو خواهی در تاریخ می شود.». پایان نقل قول
من، تا پیش از خواندن « نقد » آقای رئیس دانا، بر این گمان ِ باطل! بودم که، « مرور منابع فراوان » و تکیه بر اسناد دست اول تاریخی، راه را بر ساده نگری، بد فهمی و صدور احکام تاریخی مبتنی بر پیش داوری و تأویل های دلخواه می بندد ! حال می بینم که، اینهمه خوابی و خیالی و فریبی ! بیش نبود !
آقای رئیس دانا، اگر در مواردی می کوشد ( با تحریف و وارونه سازی ) رنگ استدلالی به « نقد» ش بدهد، در موارد بسیاری، بی آن که خود را ملزم به نشان دادن سند و مدرکی ببیند، تنها به صدور حکم بسنده می کند. نمونه بدهم:
۱ ـ رئیس دانا: « بخش اول کتاب مشروطه ی ایرانی نوشته ی ماشاء الله آجودانی هیچ کمکی به شناخت مشروطه، آنگونه که کتاب در سر می پروراند، یعنی پدیده ای عبث، باطل، مثل همه ی انقلاب ها پر از نادانی و خشونت و زیانبار برای خرد، آنهم بر حسب خردمندان دلخواه نویسنده تعریف می شود، نمی کند ».
۲ـ رئیس دانا: « قسمت هایی از این بخش کتاب [ مشروطه ی ایرانی ] جعلی و نادرست است . مانند ارتباط دادن زورکی و ذهنی ولایت فقیه وتصوف و رابطه ی مریدی و مرادی... که با فراموش کردن تعارض ها و سازش های نیروهای اجتماعی در مسیر تاریخ تکه دوزی شده است.
پیشتر گفتم که نقد آقای رئیس دانا، بنایش بر « جعل »، « تحریف» است. ببینیم جگونه:
رئیس دانا: « قسمت هایی از [ بخش اول کتاب ] تحریف و نادرست است، مانند آن جا که می خواهد برحسب ذوق و سلیقه ی به غایت محافظه کار نویسنده نشان بدهد که تاریخ ایران فقط و فقط در گذرگاه های خشونت شکل گرفته است ». پایان نقل قول
در فرهنگ دهخدا، تحت واژه ی « تحریف » می خوانیم:
« بگردانیدن سخن، گردانیدن سخن از جای وی ؛ گردانیدن سخن و چیزی را از وضع و حالت خود ؛ تغییر دادن هرچیز عمومأ و کتاب خصوصأ ؛ تغییر، تبدیل، انقلاب، سرنگونی و واژگونی و انحراف سخن و یا چیزی از حالت و وضع خود، تقلب...».
از آقای منتقد ـ که لابد معنی « تحریف » را خوب می داند ! ـ می پرسم که آقای آجودانی کدام سخن را، و در کجا از جای خود « بگردانید » ؟
برای آن که خواننده، هم با « تحریف گر » و هم با یکی از مصادیق « تحریف» آشنا شود، گزاره ی آقای آجودانی را، با « فرمایشات متین ِ » آقای منتقد مقایسه می کنیم:
آجودانی: « تاریخ معاصر ما از درون ِ توازن و تعادل سر برنکرد. دوره ی تاریخ جدید ایران، از قاجار تا به امروز، در بزنگاه های حساس تاریخی، در گذرگاه های " خشونت " و افراط و تفریط شکل گرفته و ساخته شده است. اگر چنین نکته ی مهمی در طرح و تحقیق تاریخ معاصرایران نادیده گرفته شود، کار تحقیق ازتفکر و تعقل تاریخی بی بهره خواهد ماند ». پایان نقل قول
اولأ ـ در گزاره ی مربوط به آقای آجودانی، گفتگو در مورد تاریخ معاصر ( به بیان روشن
تر، گفتگو از« قاجار تا به امروز» ) است، نه « تاریخ ایران »، آن گونه که آقای رئیس دانا « تحریف » کرده است !
ثانیأ ـ بر خلاف فرمایش آقای منتقد محترم، در گزاره ی آقای آجودانی صحبت از « بزنگاه های حساس تاریخی» است ؛ نه همه ی « تاریخ ایران »، یا حتی تاریخ معاصر ایران. ثالثأ ـ آقای منتقد منصف !، برای اثبات مدعای خود، با اضافه کردن ِ مکررِ قید ِ « فقط »، در این جا هم به حربه ی « تحریف » و « تقلب » متوسل شدند. در حالی که در گزاره آقای آجودانی، حتی یک بار هم قید « فقط » نیامده است.
رابعأ ـ همان طور که در گزاره ی آقای اجودانی می بینیم، سخن تنها بر سر « خشونت» نیست بلکه صحبت از حضور « خشونت و افراط و تفریط » و غیبت « توازن و تعادل » است.
یکی از ترفندهای آقای رئیس دانا ـ در نقد کتاب «مشروطه ی ایرانی» ـ جداکردن گزاره ها از متن بحث و ـ از این رهگذر ـ مصادره ی مفهومی آن گزاره ها در اثبات ادعاهایش است. بنا بر این، اگر شناخت درستی ـ هرچند در کلیات ـ از کتاب « مشروطه ی ایرانی » نداشته باشیم، فهم ترفند های منتقد محترم به سادگی مقدور نخواهد شد. همان طور که در جای دیگر آورده ام (٣) :
کتاب « مشروطه ی ایرانی وپیش زمینه های ولایت فقیه »، دغدغه اش کند و کاو در ریشه های فکری نهضت ضد استبدادی وتجدد خواهانه مشروطیت است.
از مشکلات « نقد تاریخ معاصر ایران» ـ صرفنظر از خوانش جانب دار معطوف به این یا آن نگرش سیاست زده ـ بد فهمی های ناشی از « بد خوانی ها»ی اسناد و متون تاریخی است. هم از این رو است که، گزاره های تاریخی نادرستی از این یا آن محقق و صاحب نظر تاریخ مشروطه ایران، به مثابه حقایق خدشه ناپذیر، در وجدان تاریخی ما جا خوش می کنند و زنجیره بد فهمی ها و به تبع آن مشکلات و مصائب تاریخی دیگری را موجب می شوند. به لطف کتاب « مشروطه ایرانی»، با نمونه هایی از این سوء تفاهم های اسفبار، رقت انگیز و در عین حال مضحک تاریخی آشنا می شویم.
دکتر آجودانی، بر خلاف شیوه های سنتی تاریخیگری در ایران، نه توطئه این یا آن سیاست استعماری، بلکه اندیشه ی ایرانی را، در بیان علل ناکامی ها، ابهامات و تناقضات نهضت مشروطه خواهی ایران، مرجع قرار می دهد. روش کار دکتر آجودانی در نقد تاریخ مشروطه ایران ـ اگر نه کاملاَ بی سابقه ـ دست کم، کم سابقه است. در واقع، آن جا که « زبان تاریخی » معیار نقد تاریخ قرارمی گیرد و « مقوله مشروطیت، در متن تاریخی عصر » بررسی می شود، پی می بریم که با لون دیگری از نقد تاریخ سر و کار داریم.
دکتر آجودانی در توضیح همین معنی می گوید: بسیاری ازمفاهیم و واژگان، « مثل آزادی قلم و مطبوعات »، « گارد ناسیونال »، « دموکراسی » و... در پی آشنایی ما با مدنیت و فرهنگ غربی وارد زبان فارسی شده اند. این واژگان و مفاهیم، در بسترفرهنگ و تجربیات تاریخی دیگری شکل گرفته و بالیده بودند ؛ از این رو، انسان ایرانی ـ که این واژگان و مفاهیم رابه لحاظ زبانی و تاریخی تجربه نکرده بود ـ « آن ها را با درک و شناخت وبرداشت تاریخی و تجربه ی زبانی خود، تعبیر، تفسیر و باز سازی می کرد »، تا از غرابت شان بکاهد و صورتی آشنا به آن ها دهد. اما، آشنا سازی ِ واژگان و مفاهیمی از این دست، نمی توانست به تقلیل یافتن ( reduction ) آن ها منجر نشود. در واقع، در تلاش برای همین آشنا سازی ها بود که « " آزادی قلم و بیان »، درزبان و بیان روشنفکرانی چون میرزا یوسف خان مستشارالدوله و میرزا ملکم خان و بسیاری از روحانیون و مشروطه خواهان ، به سادگی به " امر به معروف و نهی از منکر » معنی می شد و از آن مهم تر، اساس مشروطیت و حتی دموکراسی به " امرهم شورا بینهم " تعبیر می گردید ».
دکتر آجودانی، منشأ بسیاری از مشکلات و مصائب پیش آمده در جریان تاریخ مشروطه ی ایران را ناشی از همین « تقلیل دادن » و « بدفهمی »ها می داند و بخشی از مباحث مطروحه در کتاب « مشروطه ی ایرانی »، توضیح و تبیین همین معنی است. یکی از این مشکلات، به رفتار غیر مسئولانه ی « بسیاری از انجمن های مشروطه خواه » و « انقلابیون افراطی» مربوط می شود.
یکی از انگیزه ها ی دکتر آجودانی، در انگشت گذاشتن بر بخشی از کارنامه ی « انجمن های مشروطه خواه » و « انقلابیون افراطی »، نشان دادن پی آمدهای ناشی از« تقلیل دادن » ها و « بد فهمی ها » ی برخی از همان مفاهیمی بود، که در جریان آشنایی با مدنیت غرب وارد فرهنگ ما شده اند. مورد دیگر، به نقد « اجتماعیون ـ عامیون »، یا « سوسیال دموکرات های ایران» و درک آن ها از« سوسیال دموکراسی»، در حوزه ی اندیشه و درعرصه عمل مربوط می شود.
« نقد تاریخ »، جای دسته گل تقدیم کردن به قهرمانان نیست. به منظور تجربه آموزی
، باید بی هیچ ملاحظه، بر ضعف ها، کجروی ها و خطاها انگشت گذاشت. تاریخ روشنفکری ما، تاریخ افت و خیزها و سعی وخطاهای مکرراست ؛ تاریخ تلاشی بی وقفه برای دستیابی به جامعه ای مبتنی برنیکبختی و سعادت انسان ها . اما، این واقعیت که، حدود یک قرن پس از نهضت قانون خواهی و تجدد طلبی درایران، دغدغه روشنفکران روزگار ما، هنوز تحقق همان خواست ها و آرزوهای پدران مشروطه خواه ما است، از بحرانی فکری حکایت می کند که بر جامعه روشنفکری ما حاکم بوده است. این بحران، به گونه ای حاد تر، جریانات « چپ » ایران را در چنبره اش گرفته است.
به باور من، یکی از دلایل ناکامی های پی در پی« جنبش چپ » ایرانی ـ از دوره ی مشروطیت تا به امروز ـ غیبت اراده ، همت و توانایی نقد بی رحمانه از خود است.آن جایی هم که، محققینی همچون دکتر آجودانی و فریدون آدمیت، به نقد گوشه ای از عملکرد جریانات روشنفکری ِ چپ، یا موسوم به چپ ایران می نشینند ، به ضدیت با « انقلابیون » متهم می شوند.
آقای رئیس دانا ـ عالمأ و عامدأ ـ و با وجدانی آسوده، در کار القای این فکر به خواننده است که، گویی کتاب « مشروطه ی ایرانی »، در تعارض و در تخالف با « انقلاب»، « انقلاب مشروطیت» و « نیروهای انقلابی » به تحریر در آمده است ! منتقد، گاه به صراحتی باور نکردنی، مواردی از بیخ و بن نادرست را به کتاب مشروطه ی ایرانی نسبت می دهد و گاه ـ در راستای تحقق این هدف ـ ازترفند های نوشتاری بهره می برد.
از جمله این ترفند ها، گزینش برخی گزاره ها از دل بحث های جاری در کتاب و بهره برداری از آن ها در جهت محق جلوه دادن ادعاهای خود است.
پیش از آن که به موارد فوق بپردازم ، ناگزیرم خواننده را در جریان بحثی که گزاره های آقای رئیس دانا، از دل آن ها بیرون آمده اند، قراردهم.
فصل اول کتاب ( مشروطه ی ایرانی » ـ در ۱۷۹ صفحه ـ به« قدرت و حکومت » می پردازد. نخستین بخش این فصل، که « گذرگاه خشونت » نام دارد، با یورش محمد علی شاه به مجلس آغاز می شود. دکتر آجودانی می نویسد: « مخالفت [ محمد علی شاه ] با مشروطیت و نظام پارلمانی به صورت تمام عیارعلنی گردید. آزادی خواهان را می کشتند یا به بند می کشیدند. دوره ی سیاه وحشت آغاز شد... مستمسک اصلی محمد علی شاه در تعطیل نظام پارلمانی و دستگیری آزادیخواهان، در اساس این بوده است که مشروطیت با شرع مخالف است. او [ محمد علی شاه ] و روحانیون طرفدارش، به بهانه ی پاسداری از قوانین شرع، با خلاصه کردن مفهوم ِ سیاسی ِ حکومت ِ استبدادی و شرعی ِ مورد نظر شان در، « مشروعه » و « مشروطه ی مشروعه »،... به جنگ [با ] مشروطه و اساسی ترین دستاورد آن، یعنی نظام پارلمانی برخاستند...».
جبهه ی ارتجاع بر آن بود تا این جنگ وگریز را، در عرصه ی « نظر » و میدان « عمل » پیش َبَرد .
در تعقیب این هدف، از یک سو « در حوزه ی مسائل نظری و تئوریک، با پیش کشیدن مفهوم سیاسی حکومتِ " مشروعه " ، مباحث ِ سیاسی تازه ای را بر اساس شرع، در مقابل مباحث نظری و سیاسی ِ مربوط به مشروطیت مطرح کردند» ؛ و از سوی دیگر، « در میدان عمل، با به توپ بستن مجلس، تعطیل روز نامه ها، بستن انجمن ها، فرستادن اردوی دولتی به قلب مبارزه یعنی تبریز، با اعدام و تبعید و زندان، به کارزار آمدند و قزاق ها را به خیابان ها کشیدند ».
گرچه حمله ی تمام عیار جبهه ی ارتجاع ِ محمد علی شاهی ( علیه نظام مشروطه ) دیر یا زود عملی می شد ؛ اما به دلایلی، این حمله تسریع شد.
به تأکید آقای آجودانی، مهم ترین عاملی که حمله ی مخالفان را تسریع کرد، « قدرت خواهی و خودسری و حتی اغتشاش طلبی بسیاری ازانجمن های مشروطه خواه، بد فهمی، نادانی و کارشکنی انقلابیون افراطی، سوء استفاده از آزادی بیان و قلم و مطبوعات... بوده است ».
دکترآجودانی، برای مستند کردن داوری اش، در مورد « بسیاری ازانجمن های مشروطه خواه و انقلابیون افراطی » :
۱ـ به منابع تاریخی، مثل خاطرات احتشام السلطنه ( یکی از روسای مجلس اول )، مجد الاسلام کرمانی ( از روزنامه نگاران و مشروطه خواهان ) رجوع می کند.
۲ـ از ادبیات مشروطه شاهد می آورد.
٣ـ به رساله هایی مثل رساله ی " مسافر و مقیم " ، که در آن سال ها، در« توجیه خشونت ِ » برخی مشروطه طلب ها، نوشته شده اند، می پردازد.
همان طور که پیشتر گفته شد، کتاب مشروطه ایرانی در جستجوی ریشه های فکری نهضت مشروطه خواهی است. از این روـ به باور من ـ طرح مسئله « خشونت » از سوی آقای آجودانی را باید ـ عمدتأ ـ در این معنی و در راستای همان « بدفهمی ها » و « تقلیل دادن ها » فهمید . نمونه بدهم:
آجودانی: " جوهرسخن مجدالاسلام این است که از آستین خشونت جز خشونت سر بر نمی کشد. خشونت هم در ابتدایی ترین شکلش محصول جهل است و ناآگاهی. وقتی کار کج فهمی و نادانی ـ به قول [ مجدالاسلام ] ـ تا بدانجا بکشد که برداشت رهبران مشروطه خواه از مفهوم " گارد ناسیونال " و معادل آن " قشون ملی " این باشد که حتمأ ملت باید در مقابل دولت قشون و استعداد نظامی داشته باشد، نتیجه چنین برداشتی هم، رفتاری است که می توانستند با احتشام السلطنه رئیس آزادی خواه مجلس داشته باشند و عرصه را از هرسو بر او تنگ کنند ".
گرچه، در متن و یا زیر نویس برخی از کتاب ها و مقالاتی که درپیوند با تاریخ مشروطه ایران قلمی شده اند، به انجمن ها مشروطه خواه پرداخته شد ؛ اما ـ تا آن جا که به دانسته های من مربوط می شود ـ در مورد انجمن های مشروطه خواه، نوشته ای مستقل و در عین حال جامع در دست نیست (۴ ). فریدون آدمیت، در کتاب « مجلس اول و بحران آزادی » ، از « جبهه ی افراطیون » سخن می گوید و آن ها را ترکیبی از « دسته ی انقلابی با مرام سوسیال دموکراسی روسی، به علاوه جبهه ی اجتماعیون عامیون، به علاوه چند انجمن، به علاوه عناصز مجاهد و فدایی قفقازی، به علاوه ی منفردینی با همکاری محدود » می داند. به باور آدمیت، « جبهه ی افراطیون با عاملان فدایی و مجاهد (گذشته از عناصر محدودی از رده ی متوسط ) بر روی هم ترکیبی بود از عناصر خرده بورژوازی و لومپن های بی ریشه ی شهری که به خصلت سیاست عصر مشروطه، فعالیت اجتماعی را آغاز کردند. اجتماعیون ما در تفکر سیاسی دارای معلومات عمیقی نبودند، و در اندیشه ی رادیکالیسم انقلابی مایه ی علمی نداشتند. در چند اعلامیه ی اجتماعیون که انتشاریافته نشانی از دانش و هوشمندی نیست. پایه ی فرهنگ سیاسی شان را نوشته های روزنامه های قفقازی می ساخت، و در جهت فکر انقلابی توجه شان معطوف به حوادث دوره ی ترور انقلاب فرانسه بود. به گواهی رئیس مجلس، لفظ انقلاب و گیوتین از زبان وکلای افراطیون نمی افتاد...». (۵)
فریدون آدمیت در کتاب « فکر دموکراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت » و آجودانی، در بخش پایانی کتاب مشروطه ی ایرانی، به « اجتماعیون عامیون » می پردازند.
هم آدمیت و هم آجودانی ( با تفاوت هایی در برخی نتیجه گیری ها ) انحطاط مجلس اول را ناشی از تندروی « جبهه ی افراطیون » می دانند. در کتاب مشروطه ی ایرانی، قولی از فریدون آدمیت به این مضمون نقل می شود که، « جبهه ی افراطیون نه خدمتی به آزادی و دموکراتیسم کرد، نه بصیرت و خرد سیاسی داشت که در سیر حوادث روشی منطقی پیش گیرد، به همین سبب در مجلس ملی و جامعه ی آزادی خواه از منزلت و اعتبار سیاسی برخوردار نبود. سهم افراطیون به کتاب مشروطیت خشونت عریان بود، عاملی که در حد خود، در انهدام مجلس مسئولیت داست ». ( ۶ )
چنانچه آقای رئیس دانا، با حسن نیت و با تکیه بر منابع تاریخی، داوری دکتر آجودانی را در مورد « انقلابیون افراطی » به نقد می کشید ، باب بحثی سودمند، در مورد « انجمن های مشروطه خواه و...» باز می شد. اما آقای منتقد، ذهن و زبانش را نه در نقد تاریخ، بلکه در تخریب دکتر آجودانی به کارمی گیرد. نمونه بدهم :
رئیس دانا: « کتاب [ منظور، کتاب مشروطه ی ایرانی است ] انقلاب مشروطه را اساسأ بر بنیاد نیروهای نادرست و نادان و خشن که هرچه گفته اند بیان رمانتیک و شاعرانه ی همین محتوا بوده است ( ص ۲۵) می داند ». پایان نقل قول
برای آن که « ناراستی » ادعای منتقد محترم بر ما معلوم شود، به آدرس مورد استناد ایشان ( ص ۲۵ کتاب مشروطه ی ا یرانی ) مراجعه می کنیم.
دکتر آجودانی: « حقیقت این است که تاریخ معاصر ما از درون توازن و تعادل سر بر نکرد. دوره ی جدید تاریخ ایران، از اغاز تا به امروز، دربزنگاه های حساس تاریخی، در گذرکاه های خشونت و افراط و تفریط شکل گرفته است. اگر چنین نکته ی مهمی در طرح و تحقیق تاریخ معاصر ایران نادیده گرفته شود، کار تحقیق، از... تفکر و تعقل تاریخ بی بهره خواهد شد ». ( ۷)
دکتر آجودانی ـ به دنبال این سطور ـ برای مستند کردن داوری تاریخی اش ( پس از آن که خواننده را به یکی دیگر از منابع تاریخ معاصر ایران، یعنی شعر مشروطیت ارجاع می دهد و خود نیز نمونه هایی روشن از شاعرانی مثل میرزاده عشقی، فرخی یزدی و عارف قزوینی را پیش رو می نهد ) می نویسد:
آجودانی: « بیان شاعرانه و رمانتیک این نوع " خشونت " ها و افراط و تفریط ها را در شعر فارسی دوره ی مشروطه، که مثل شعر هر دوره ی دیگر تاریخ ما، آئینه ی تجلیات روحی و معنوی ملت ماست، به روشنی می توان دید ». پایان نقل قول ( ٨)
از منتقد محترم می پرسم، کجای گزاره بالا، «انقلاب مشروطه را، [ آن هم ] اساسأ بر بنیاد نیروهای نادرست و خشن » ارزیابی کرده است؟ آیا، نقدی این گونه ـ که جز سعی در تخریب چهره ی پژوهشی دکتر آجودانی هنری ندارد ـ می تواند پرتوی برگوشه ی تاریکی از تاریح معاصر ما بیفکند ؟
دنباله « نقد » را بخوانیم:
رئیس دانا: « کتاب از همان صفحات اول به گونه ای عصبی، گرچه همراه با سعی در پنهان کردن آن از نگرش جامع تاریخی و سیستمی [ ؟!] فاصله می گیرد و از این که رفتار مشروطه خواهانی چند غیر دموکراتیک بوده و با این روحیه می خواستند مجلس بنا کنند ( ۲۷) نتیجه می گیرد که صرف وجود این عناصر به معنای نامطلوب بودن مشروطه است ( و مطلوب بودن اصلاح طلبی دست به عصا و کاملأ تسلیم به محافظه کاری انگلیسی ـ نه حتی امپریالیسم انگلیسی ـ و مماشات با قدرت های درباری و غیر درباری زمانه و به ویژه چهره های موجه و آرام و انگلیسی مآب آن دوره ). پایان نقل قول
لابد ـ از نگاه منتقد محترم ـ اقامت آقای آجودانی در انگلیس همان و « تسلیم به محافظه کاری انگلیسی و ... مماشات با قدرت های درباری و غیر درباری زمانه و به ویژه چهره های موجه و آرام و انگلیسی مآب آن دوره » همان !! و این، یعنی نقد تاریخ !
اما، برای آن که با نمونه ی دیگری از ناراستی ادعاهای منتقد محترم آشنا شویم،، به همان منبع مورد استناد ایشان ( صفحات آغازین کتاب مشروطه ی ایرانی ) مراجعه می کنیم، تا ببینیم جریان از چه قرار است. (۹)
اما پیشتر گفته باشم که، در آن روزها که جدال نظری و عملی، بین مشروطه طلب ها و مستبدین، بقاء مشروطیت ایران را به خطر انداخته بود ، چندین رساله ی مهم ـ با دو هدف ِ فوری ِ پیش رو ـ به تحریر در آمد :
۱ـ « دفاع و توجیه شرعی مشروطیت» ۲ـ « توجیه همان خشونت ها و تندروی هایی است که بر سر مشروطه، در جریان شکل گیری و استمرار مجلس اول اعمال می شد ».
آجودانی می گوید که، « یکی از نمونه های بارز این نوع رسالات، رساله ی " مکالمات حاجی مقیم و مسافر در بیان حقیقت معنای مشروطه و مطلقه " نام دارد. دربخشی از این رساله، " حاجی مقیم " که مخالف مشروطه است، حاصل دو سال " کارکردِ" مشروطیت را... این گونه جمع بندی می کند و می پرسد: " اگر اساس مشروطه اسلام است، چرا در این دوسال که این اساس برپا بود، این قدر حرکات ناشایسته از قبیل قتل و نهب اموال و هتک احترام محترمین و بدگویی به شاه و علما و تجار و غیرهم واقع می شود که موجب هرج و مرج و پریشانی مملکت شده بود و نطاقین و روزنامه نویسان ابقاء بر احدی نمی نمودند " ... »
دکتر آجودانی، پس از بازگو یی پاسخ " مسافر ِ " مشروطه خواه ، به " حاجی مقیمِ ِ "
ضد ِ مشروطه ( که تکرارش در این جا و در ربط با موضوع مورد بحث، ضروری نیست ) نتیجه می گیرد :
این که « عمل خلاف چند مشروطه خواه نمی تواند مایه ی نقض حقانیت مشروطه باشد، گرچه در کلیات بحث درست است، اما در سخن [مسافر ِ مشروطه خواه ] یک نکته ی بسیار با اهمیت عمدأ بی پاسخ می مانَد و آن نکته ی با اهمیت این است که نقد و نظر حاجی " مقیم " های واقعی در جامعه ی آن عصر متوجه ی اعمال و رفتار مشروطه خواهانی بود که با همان اعمال و رفتار غیر دموکراتیک می خواستند پارلمان یا مشروطه ی مورد نظرشان را آن گونه که خود می فهمیدند، در جامعه مستقر کنند ».
از آقای منتقد می پرسم، دکتر آجودانی در کجا « نتیجه می گیرد که صرف وجود این عناصر به معنای نامطلوب بودن مشروطه است » ؟ به علاوه، بخش پایانی گزاره ی شما ( اصلاح طلبی دست به عصا و کاملأ تسلیم به محافظه کاری انگلیسی... کذا ) چه ربطی به کتاب مشروطه ی ایرانی و نویسنده اش دارد ؟!
ادامه « نقد » آقای رئیس دانا را به هم بخوانیم:
رئیس دانا : « خِرَد برای او [ آجودانی ] همانا عقلانیت مدرن اروپایی است و لاغیر، آن هم فقط و فقط به شرط حذف عنصر انتقاد و دگرگونی آن ». پایان نقل قول
گزاره ی فوق، شامل دو ادعای حیرت آور است:
۱ـ خرد برای دکتر آجودانی در عقلانیت مدرن اروپایی معنی می یابد و لاغیر.
۲ـ آجودانی، عقلانیت اروپایی را « فقط و فقط به شرط حذف عنصر انتقاد و دگرگونی آن » می پذیرد.
در نقد، تفاوت بین ادعا و واقعیت را سند محکمه پسند نشان می دهد. اما، انگار انتظار ارائه ی سند و مدرک از آقای منتقد، پرتوقعی و زیاده خواهی است ؛ و من ِ خواننده باید، احکام صادره از سوی ایشان را، بی هیچ چون و چرا بپذیرم.
به رغم این، برای آن که با نگاه دکتر آجودانی به مقوله ی « اندیشیدن» و « ایدئولوژی های وارداتی و جدید غربی » آشنا شویم و ببینیم که آقای منتقد، چه راحت و فارغ البال « جعل» می کند، به گوشه ای از کتاب « مشروطه ی ایرانی» مراجعه می کنیم .
« اندیشیدن و آزادی » نام بخشی از فصل اول کتاب « مشروطه ی ایرانی » است که موقعیت دشوار روشنفکران صدرمشروطیت را، در طرح و جا انداختن مقوله هایی مثل آزادی اندیشه و عقاید و مذهب و.. نشان می دهد. به باور آجودانی، این موقعیت دشوار تنها به « ساختارقدرتمند فرهنگ ِ[ مذهبی و ] استبدادی» و یا عوامل باز دارنده ای مثل برخی روحانیون و کارگزاران حکومت و دولت مربوط نمی شد؛ بلکه جریان های تند رو روشنفکری هم ـ که از قضا آرزومند « فضایی برای اندیشیدن و آزادی اندیشه» بودند ـ به دلیل « افراط و تفریط» هایشان، به سهم خود بر دشواری کار می افزودند.
دکتر آجودانی، با پیش رو نهادن شواهد تاریخی، نشان می دهد که در ایران ـ حتی اگر همه شرایط بر وفق مراد می بود ـ تنها « دموکراسی سیاسی » می توانست امکان رشد پیدا کند؛ و چنانچه، کار به مقولاتی مثل « آزادی عقاید و ادیان، آزادی قلم و بیان در مسائل اجتماعی، آ زادی زنان، تساوی حقوق اقلیت های دینی و مذهبی و مهم تر از همه... حقوق شهروندی » کشیده می شد، آن وقت سر و کار روشنفکران با « چماق تکفیر» نهاد های مذهبی وداغ و درفش نظام سیاسی می افتاد.
به بیان روشنتر، اگهی قتل رئیس دولت وقت ( یعنی، امین السلطان ) را می شد در روزنامه دید و یا « حتی محمد علی شاه را در روزنامه به قتل تهدید» کرد؛ اما طرح مقولاتی مثل «آزادی» و « آزادی اندیشه»، در همان روزنامه، مترادف بود با به خطر افتادن موجودیت روزنامه و نویسنده اش و متعاقب آن توبه و توجیه و « تقلیل اصول و مبادی [ نوشته] و تطبیق آن ها با اسلام » .
از این رو، به باور آقای آجودانی، « تا موانع اصلی از سر راه آزادی اندیشه و اندیشیدن برداشته نمی شد، جامعه ی ایرانی نمی توانست و قادر نمی شد که فضایی برای اندیشه های اصیل و تفکر آفرین فراهم آورد. به همین جهت اندیشه ی اجتماعی و فلسفی در درون فرهنگ و در بستر مدنیت ایرانی فرصت بالیدن نمی یافت. " فکر " های سیاسی آزاد می شد، توجیه می شد و شکل بومی می گرفت، اما " تفکر " و اندیشیدن آزاد نمی شد. در نتیجه روشنفکران ایرانی فرصت برای اندیشیدن فلسفی و اجتماعی بر سر مسایل خود به دست نمی آوردند. حاصل چنین وضعیت تاریخی آن بود که وقتی امکانی پیش می آمد، روشنفکر ایرانی سراسیمه وپر شتاب در دام ایدئولوژی های وارداتی و جدید غربی، در جستجوی راه نجات ایران به تأمل می نشست. از درون فرهنگ خود و به طور مستمر، به اندیشیدن نمی پرداخت. از این رو، در گفتار و در میدان عمل و اندیشه، دچار تناقض های اصولی می شد ». ( ۱۰)
رئیس دانا : « شکست انقلاب مشروطه از نطر نویسنده [ آجودانی ] به خاطر حضور انقلابی هاست ! نه به خاطر ضد انقلاب...» پایان نقل قول
آقای منتقد، آشکارا « جعل » می کند. در هیچ جای کتاب « مشروطه ی ایرانی » ، گفتگو بر سر « شکست انقلاب مشروطه [ آن هم ] به خاطر وجود انقلابی ها » نیست. همان طور که پیشتر گفتم ـ و در ادامه ی این نوشته تدریجأ خواهیم دید ـ در کتاب مشروطه ی ایرانی، بحث در « سطح » و در زمینه های دیگری، پیش می رود، که انگار بسیار بالاتر از افق دید آقای منتقد قرار دارد.
رئیس دانا : « تقی زاده از رهبران شناخته شده و معروف مشروطیت که تمایل به لیبرال ها داشت از چنگ نقد نادرست نویسنده در امان نیست و نویسنده در این راه بدجوری خود را در تله انداختن است. او از قول تقی زاده در نامه ای در مجله ی سخن ( ص ۱۱٨ ) می نویسد که تقی زاده گفته است انجمن هایی که او می شناخت همه تقویت کنندگان مشروطیت بودند و نه تروریست. نویسنده در همه جای کتاب در یافتن راهی برای زشت و مخرب نشان دادن و بد نام کردن انقلابی هایی چون ستارخان و حیدرعمواوغلی حتا ملک المتکلمین و سیدجمال واعظ است...به تقی زاده... رحم نمی کند. او می گوید تقی زاده دروغ گفته و تقیه کرده است. پای جمعیت مجاهدین... را که مرکب از انقلابی های رادیکال و سوسیال دموکرات های قفقاز و تبریز و تهران و مشهد بود به عنوان تروریست در قتل میرزا علی اصغرخان اتابک ( امین السلطان ) و بهبهانی باز می کند. می گوید تقی زاده در این قتل ها دخالت داشته و حیدر عمواوغلی به حضور دو تن از اعضای انجمن یعنی ملک المتکلمین و آقای سید جمال واعظ اشاره داشته است و می رسد به این که بگوید این قتل ها از نوع ترور سیاسی بوده اند و به طور ضمنی در تعریف این مقوله دید گاه های راست افراطی نو را در نظر دارد، یعنی هرکس علیه سلطه ی آمریکایی و صهیونیستی وارد اقدام شود. » پایان نقل قول
کافی است که به دو سطر آخر فرمایشات منتقد محترم نگاهی بیندازیم، تا انگیزه ایشان در نوشتن « نقد »، بر کتاب « مشروطه ایرانی»، بر ما معلوم شود ! آن گاه، نه پریشان گویی های آقای رئیس دانا در ما حیرتی بر می انگیزد و نه ـ از این رهگذرـ سرگشتگی ما در برابر « نقد !» ایشان عجیب می نماید.
آقای منتقد، نه تنها سندی بر نادرستی « نقد آقای اجودانی، بر تقی زاده» ارائه نمی کند، بلکه ـ حتی محض رضای خواننده هم ـ نمی گوید که جریان گزاره های مغلوط بالا، که ـ به شکل جرم نامه ـ علیه آجودانی ردیف کرده است، چیست ؟
بحث مربوط به « تقیه ی سیاسی » تقی زاده، در بخشی از فصل اول کتاب « مشروطه ی ایرانی » پیش می رود که « روحانیون و قدرت، روشنفکران و آزادی » نام دارد و تقریبأ ۵۰ صفحه از کتاب را در بر می گیرد. برای آن که خواننده ـ تا آن جا که درحوصله ی این نوشته است ـ در فضای مربوط به بحث ِ « پنهانکاری » و « تقیه ی سیاسی » تقی زاده قرارگیرد، مقدماتی را که ـ بحث مذکور از پی اش می آید ـ در نگاهی کلی، از نظر می گذرانیم .
آجودانی می گوید، نهضت مشروطیت ـ از یک منظرـ حرکتی بود قانون خواهانه و بنای آن داشت تا « دولت را به عنوان تنها مرجع مورد قبول، جایگزین قدرت های پراکنده ی حکومت های شرع وعرف کند ». اما، بخشی از روحانیت مشروطه خواه، به رغم نقش فعال و تعیین کننده اش در پیش برد نهضت، حتی پس از تشکیل مجلس اول و به جریان افتادن امور مملکت در مجرای قانونی، بازهم به روال سابق از دخالت بی رویه ـ به عبارت روشنتر، اعمال قدرت ـ در امور حکومتی دست برنداشت.
آجودانی ـ به عنوان نمونه ـ از آیت آلله بهبهانی ( یکی از رهبران سیاسی قدرتمند و پر نفوذ حرکت مشروطه خواهی ) نام می برد که « آن جا که از قدرت سیاسیش کاری پیش نمی رفت، به قدرت شرعیش پناه می برد» (۹) . دکتر آجودانی، « تداخل دو قدرت شرع و عرف » را یکی از تناقضات نهضت مشروطه می داند و آن را منشاء بسیاری از کشمکش ها و درگیری ها، در روند حرک تجدد طلبی در ایران ارزیابی می کند ؛ و در این معنی می گوید:
« اگر در شکل نظام پارلمانی، کار این نوع درگیری ها ( به عنوان مثال ) برخورد روشنفکر آزادیخواه و حتی معتقد به مذهبی چون احتشام السلطنه، با بهبهانی، اوج بحران شرع و عرف و به زبان دقیق تر بحران " مشروطه ی ایرانی " را به نمایش می گذارد، در اقدام بخش دیگری از جریان های سیاسی روشنفکر تند رو، حاصل این بحران گاه در حذف فیزیکی، ترور و ارعاب هم متجلی می شد.چناچه آیت الله بهبهانی جانش را بر سر همان نوع کشمکش ها از دست داد ».
در ادامه ی همین کشمکش ها است، که شیخ عبدالله مازندرانی و محمد کاظم خراسانی ( دو مرجع بزرگ تقلید وقت ) حکمی مبنی بر " فساد مسلک سیاسی تقی زاده و ضدیت مسلک او « با اسلامیت مملکت و قوانین شریعت » صادر می کنند، که منجر به تبعید تقی زاده از کشور می شود. ( ۱۰)
دکتر آجودانی، در ادامه ی بحث ِ کشمکش بین « قدرت شرع و عرف »، به فضای ترس و سانسوری اشاره می کند ، که تقی زاده را به « تقیه سیاسی » و انکار برخی واقعیت های تاریخی مجبورکرده بود. موضوع، در پیوند با برخی وقایع ِ تاریخ مشروطه ایران است، که درکتاب مشروطه ایرانی ـ با استناد به اسناد معتبر و دست اول ـ مشروحآ ، به آن پرداخته شد. در این جا می کوشم ، به اختصار، به موضوع « تقیه ی سیاسی » تقی زاده بپردازم.
دکتر آجودانی می گوید:
« تقی زاده در تاریخ سیاسی این دوره، به دست داشتن درقتل امین السلطان و سید عبدالله بهبهانی ، یا آگاهی داشتن از مقدمات این قتل ها، متهم است » ؛ اما او، « در هر دو مورد خود را مبرا و بی گناه می داند و بارها موکدآ گفته است که [پیشتر، حتی ] هیچ نوع آگاهی هم از ماجرای این قتل ها نداشته است ». ( ۱۱)
نویسنده ی مشروطه ی ایرانی ، برای نشان دادن « تناقضات سخن » تقی زاده می نویسد:
۱ـ « حیدرخان [ عمواوغلی ] در سرگذشت خود که سال ها پیش در مجله ی یادگار منتشرشده است، می گوید: " حوزه ی مخفی اجتماعیون عامیون طهران که مرحوم حاجی ملک المتکلمین و آقای سید جمال واعظ نیز در آن عضویت داشتند، [ به ] اعدام اتابک [ امین السلطان ] رأی داده، [ و آن حکم را ] به کمیته ی مجری ِ حکم اعدام اتابک فرستادند " » . ( ۱۲)
۲ ـ « مدارک، شواهد و قرائن بسیاری در دست است که [ ثابت می کند، تقی زاده ] به عنوان نماینده ی مجلس، هم با حیدرخان عمواوغلی و هم با احتماعیون عامیون ـ چه در ایران و چه در قفقاز ـ در ارتباط نزدیک بوده است و نمی توانسته است از تصمیمات، دیدگاه ها و اقدامات سیاسی آن ها، آن گونه که خود می گوید، بی خبر بوده باشد. [ فریدون ] آدمیت این اسناد و شواهد را در نوشته های خود به دقت بررسیده است ». ( ۱٣)
٣ـ « چهل سال پس از قتل بهبهانی، عبدالحسین نوایی، در مجله ی یادگار مقاله ای در باره ی حیدرخان عمواوغلی و محمد امین رسول زاده منتشر می کند. بخش مهمی از مطالب آن مقاله زیر نظر تقی زاده و با مشورت و مذاکره ی با او به نگارش در آمد. این همان مقاله ای است که در آن، به صورت کجدار و مریز، دخالت حزب دموکرات در ترور بهبهانی پذیرفته شد. حزبی که تقی زاده لیدر پارلمانی آن بود. در این مقاله آمده است " حدس اعتدالیون در این که باید قاتل مرحوم بهبهانی از طرف دموکرات ها باشد، صحیح بود ولی بعدها معلوم شد که مرتکب قتل یکی از مجاهدین قفقازی بود که نسبت به حزب دموکرات تمایل داشت و این شخص همان است که در تبریز به خانه ی میرزا حسن مجتهد بمب انداخته بود ». ۱۴
به رغم این، « تقی زاده، درنامه ای که در مجله ی سخن، در ربط با قتل امین السلطان منتشر کرد، صریحأ مدعی شد احدی از افراد جمعیت یا انجمنی که او از آن به جمعیت یا انجمن " تقویت کنندگان مشروطیت " یاد می کند، " انقلابی به معنای تروریست نبودند و ابدأ در حق آن ها چنین گمانی نمی رفت " ». ۱۵
با باور دکتر آجودانی، « تلاش تقی زاده در مبرا جلوه دادن آن جمعیت، در واقع تلاشی است برای مبراجلوه دادن خود. اگر [ تقی زاده می پذیرفت ] که اعضای آن جمعیت تروریست بودند و در ترور نافرجام محمد علی شاه و در قتل امین السلطان دست داشتند، باید مسئولیت همکاری با آنان را هم [ به عهده می گرفت ]. و اگر چنین مسئولیتی را [ می پذیرفت ]، چون به قتل بهبهانی متهم است ، در قتل این مجتهد پرآوازه، پای او به جد به میان کشیده [ می شد ]. و او خوب می داند که مسئولیت قتل یک مجتهد، در فضای اسلامی جامعه ی ایران، چه دردسرهایی می توانست [ برای او ] به بار آرد... ». ( ۱۶)
در بخش پایانی گزاره ای که، در سطور بالا از آقای رئیس دانا نقل شد، می خوانیم:
رئیس دانا: « [ آجودانی ]... می رسد به این که بگوید این قتل ها [ قتل امین السلطان و بهبهانی ] از نوع ترور سیاسی بوده اند و به طور ضمنی در تعریف این مقوله دید گاه های راست افراطی نو را در نظر دارد، یعنی هرکس علیه سلطه ی آمریکایی و صهیونیستی وارد اقدام شود ». پایان نقل قول
با عنایت به آدرس های سرراستی که آقای رئیس دانا می دهد ، گمان نمی کنم تعبیر خواب های خوشی که ایشان برای دکتر آجودانی دیده اند، چندان مشکل باشد !
اما برای آن که بدانیم قتل امین السلطان و بهبهانی ـ بی تعارف ـ از « نوع ترور سیاسی » بوده اند، بخشی ازهمان نامه ی شیخ عبدالله مازندرانی را ( که حکم به فساد مسلک تقی زاده داده بود )، از کتاب مشروطه ایرانی نقل می کنم :
«... بحران دیدگاه ها و تلاش برای دست یابی به قدرت سیاسی، کار را از مدت ها پیش به ارعاب و تهدید کشانده بود و در این زمان، یعنی در دوره ی مجلس دوم، برای مرعوب کردن روحانیون و محدود کردن نفوذ سیاسی آنان، مبارزه ی سیاسی، باز سر از آستین ترور در آورد و بهبهانی قربانی آن شد و دو مرجع بزرگ نجف [ شیخ عبدالله مازندرانی و محمد کاظم خراسانی ] هم مورد تهدید قرارگرفتند. موضوع کشمکش ها ی [ بین دو قدرت شرع و عرف ] و ارعاب و ترورها در نامه ی [ شیخ عبدالله ] مازندرانی به خوبی انعکاس یافته است.مجتهد صریحأ نوشت: " حالا که مطلب بالا گرفت، مکاتیبی به غیر اسباب عادیه به دست آمد ه که بر جانمان خائف و چه ابتلاها داریم...و واقعأ خسته و درمانده شده بر جان خودمان خائفیم... خلاف های صادره از او [ تقی زاده ] کاشف از فساد مسلک است و همه با سند [ است ] و اساس دارد. قطعأ و محققأ اصل انجمن سری طهران را یا خودش منعقد کرده یا رکن عمده است " ». ( ۱۷ )
ادامه ی « نقد » آقای رئیس دانا را با هم بخوانیم:
رئیس دانا: « نویسنده در تشخیص ماهیت سیاسی چهره ها گاه دچار اشتباه های شگفت انگیزی است که از تراوش بینشی به نفع محافظه کاری انگلیسی ناشی می شود. او ثقه الاسلام تبریزی را می ستاید چرا که صراحت لهجه و حسن نیت دارد و فداکار و وطن خواه است، اما مهم تر چون برداشتش از مشروطه مبتنی بر " تعادل " بود. او نمی نویسد که به گواهی کتاب خاطره ای بسیار ارزشمند " تبریز مه آلود " چگونه این مرد محترم به وسیله مستبدان و قزاق همره با هفت مبارز دیگر سوار بر گاری رهسپار اعدامی شرم آور شد. لابد از نظر نویسنده " اعدام شدن " با تعادل خیلی بهتر از هرنوع واکنش در برابر ستم های پایان ناپذیر بوده است. حتا اعتراض های تند تبریزیان علیه این جنایت ها ». پایان نقل قول
با ادعای آقای منتقد، در سطرهای بالا آشنا شده ایم. حال گزاره ی تحریف نشده ی آقای آجودانی را نقل می کنم، تا بینیم مطلب از چه قرار است:
آجودانی: « ثقه الاسلام از مشروطه خواهان و آزادی خواهان به نام ِ این دوره است. صراحت لهجه، حسن نیت و فداکاری های او را می توان پاس داشت و بر وطن خواهی اش و تلاش دردناکش برای سربلندی ایران آفرین ها گفت. به شهادت " مجموعه آثار قلمی " اش، از معدود کسانی است که در ان دوره ی بحرانی تاریخ ما، که شور ویرانگر جایگزین شعور سازنده می شد، از تعادل باز نیاستاد و با شهامت و بردباری حرف هایش را زد ». پایان نقل قول
اولآ ـ انگیزه ی دکترآجودانی ـ در پرداختن به ثقه الاسلام ـ کند و کاو در ریشه های فکری نهضت مشروطه ایران است، نه « خاطره نویسی » و شرح وقایع تاریخی.
ثانیأ ـ آن جا که آقای آجودانی از « وطن خواهی و تلاش دردناک [ ثقه الاسلام ] برای سر بلندی ایران » و « فداکاری » اش می گوید ، نه تنها به « واکنش [ او ] در برابر ستم های بی پایان » اجنبی نظر دارد، بلکه حکایت کشته شدن ثقه الاسلام ـ در روزعاشورا ( ۱۰ دی ماه ۱۲۹۰ شمسی ) توسط قزاق های روس ـ را نیز تداعی می کند.
به ثقه الاسلام و نقش برجسته اش در تاریخ اندیشه ی سیاسی مشروطه، در ادامه ی همین نوشته و درپاسخ به یکی دیگر از ادعاهای منتقد محترم خواهم پرداخت. اما، برای آن که، درک ملموسی از « با شهامت و برد باری حرف زدن» و « از تعادل باز نیاستادن » ثقه الاسلام داشته باشیم، چند نمونه از واکنش های « قلمی و قدمی » ثقه الاسلام را، در مقابل « افراط و تفریط ها » های جریان مشروطه خواهی تبریز، پیش رو قرار می دهم.
این نمونه ها، از میان نامه هایی انتخاب شد که ثقه الاسلام ـ در شرح و بررسی جریانات مشروطه خواهی تبریز ـ برای صادق مستشارالدوله، یکی از دوازده وکیل آذربایجان در مجلس اول ارسال کرد. این نامه ها، درجریان مشروطه ی اول و پیش از یورش قزاق های محمدعلی شاهی، به مجلس قلمی شد.
*** « از جمله مذاکرات که در روز دو شنبه شد. موقوف بودن روزنامه جات بود. آقایان [ علما ] گفتند روزنامه ها باید به کلی موقوف شود. بنده گفتم فصول مضره و مخالف اسلام باید منع شود. واِلا منع مطلق روزنامه علتی ندارد. گفتند هتک حرمت می نمایند و غیبت می کنند. گفتم اگر اسم ببرند یا طوری باشد که طرف خطاب معلوم باشد هتک حرمت است. والا عمومات گفتن و نصایح عامه نوشتن چه ضرر دارد. قدری هم بنده به روزنامه ی انجمن ایراد کردم که مذاکره ی نزاع باقلا فروش با لبوفروش را درج کردن چه حاصلی دارد. وانگهی، اصول " انارشیست " خیلی رواج پیداکرده و اغنیا را بالتمام مضمحل می نمایند و دلزده کرده اند. خود ستایی غلط است ولی سایرین هم البته عرض کردند که اگر مقاومت های بنده و نطق های مفصل بنده نبود روز دوشنبه کار خراب می شد و رشته از هم پاشیده می شد... » ۱٨
*** ـ « وضع ما نه دیدنی است و نه شنیدنی.انسان در حرج شدید. اسلحه خانه ی همایونی را توقیف کردند. قونسول پروتست کرد. روز یکشنبه ۱۶ ماه در انجمن مجلسی ترتیب شد. اشخاص حاضر قول دادند که رد شود. کاغذی در این باب نوشته شد اعضاء مهر کردند. در آخر حاج محمد جعفر آقا بلند شد، گفت که ملت این اسلحه را به شما سپرده جواب آن ها چیست. بنده دلتگ شدم گفتم ما باید از دست دولت بگیریم [ دست دولت را بگیریم ] و او را تقویت نماییم نه این که به شئونات خاص او تعرض کنیم. آن مجلس منقضی شد. وقت عصر اجماع کرده باز " هایهو " کرده بودند. کار به فردا رسید. ندادند که ندادند....» ( ۱۹)
*** ـ « حرف های تولستوی روسی در مملکت روسیه که صد مرتبه از ایران مقنن تر است و جای نسبت هم نیست شاید موقعی داشته باشد.اما در مملکت ما که هیچ چیز نداریم و تازه می خواهیم درس این عوالم را بخوانیم گفتن این حرف ها [ صورت ] خوشی ندارد ». ۲۰
*** ـ « باری مشروطه را عجاله رفته باید انگاشت. تا بعد چه شود. آن قوت و قدرت و هیمنت که در مجلس تبریز بود رفته و کار به دست عوام افتاده است و دائره ی فساد هر روز بیشتر می شود. عاقبت کار به کجا خواهد کشید خدا می داند. عقیده ام همان است... جمعی از آزادی طلبان در خیال ترویج آزادی مطلق هستند ولو با استیلای خارجه. جمعی هم ملت خواه و وطن پرست است اما اسم آن را یاد گرفته. به عقیده ی ناقص بنده همه ی این اقدامات که از عوام به تحریک محرکین خاصی اتفاق می افتد، تقویت جانب استبداد، بلکه می توان گفت به تحریک و تدبیر خودشان است ». ( ۲۱)
ه ـ « روز جمعه به انجمن رفتم و خواستم عنوان مطلبی نمایم دیدم از چندین طرف از جانب عوام هجوم عام شد و وکلاء نیز به حال من هستند.هرچه خواستم حرف بزنم دیدم کسی گوش نمی دهد » ۲۲
گرچه می توان با استناد به منابع دست اول تاریخ مشروطه، از نگاه « متعادل » ثقه الاسلام تبریزی، چه در حوزه ی نظر و چه در عرصه ی عمل بیش از اینها گفت، اما برای کوتاه کردن این قصه ی دراز به کتاب « درک شهری از مشروطه »، نوشته ی آقای رسول جعفریان مراجعه می کنیم.
پیشتر گفته باشم که آقای رسول جعفریان پژوهشگری است معمم که چسباندن وصله هایی مثل هوادار « دید گاه های راست افراطی نو» و « محافظه کاری انگلیسی » و...، به او سخت مالیات بر می دارد !
۱ـ « شاید هیچ منبعی در باره ی افکار لاابالیگرایانه ی مشروطه ی تبریز ـ در همان مشروطه ی اول و پیش از جنگ داخلی ـ بهتر از نامه های ثقه الاسلام تبریزی، از علمای مشروطه خواه این شهر که در عین حال با افراط گرایی هم مخالف می بود، نباشد ». ( ۲٣ )
۲ ـ « در زمانی نزدیک به اقدام محمد علی شاه، در ساقط کردن مشروطه، اوضاع تبریز چندان که ثقه الاسلام نوشت: " خدا نیامرزد قاتلین مشروطه را که از روز اول تیغ کشیدند و این بیچاره را کشتند. خیانت های مشروطه طلبان راکتابچه کرده ام و نوشته ام. اگر وقتی حوصله بشود که چاپ بشود خالی از فایده نیست. اما فایده اش چیست ؟ " ».... ( ۲۴ )
نمونه ی دیگری از بهانه جویی ها و غرض ورزی های منتقد محترم:
رئیس دانا: « در اواخر کتاب ( ۴٣۷ ) نویسنده یواش یواش همراه با گردش به راست های تقی زاده نسبت به او رام می شود و می نویسد " از درخشان ترین فصل های کارنامه ی او به تلاش ارجمندی اختصاص خواه یافت که سربلندی ایران را در استقرار جامعه ی قانونی و رشد و گسترش جامعه ی مدنی و دستاوردهای والای دموکراسی جستجو می کرد ". این از آن جا ناشی می شود که تقی زاده پس از مسافرت به عثمانی و برقراری ارتباط های بعدی با انگلیس اصلاح طلبی خاص و وابسته را محور فعالیت های سیاسی خود قرارداد. آن جا که تقی زاده به آرمان های مشروطه پشت می کند، می شود محبوب نویسنده ی مشروطه ایرانی ». پایان نقل قول
داوری در مورد زندگی سیاسی پر پیج وخم ومتناقض تقی زاده، نیازمند بحث و بررسی دراز دامن است. از این رو، ادعاهای جدید منتقد محترم، مبنی بر « مسافرت تقی زاده به عثمانی و برقراری ارتباط های بعدی با انگلیس و اصلاح طلبی خاص وابسته » ! را در کنار دیگر احکام بدون سند ایشان می گذارم ومی گذرم.
اما، همین قدر در نادرستی فرمایش آقای منتقد بگویم، که داوری مثبت آقای آجودانی، در مورد تقی زاده را، نه تنها در « اواخر کتاب صفحه ی ۴٣۷ »، بلکه، در همان صفحات آغازین ِ کتاب مشروطه ی ایرانی می توان دید. این داوری مثبت، مربوط به زمانی است که تقی زاده هنوز مجبور به اخراج از کشور نشده است، تا به قول آقای رئیس دانا، به عثمانی برود و با انگلیسی ها تماس بگیرد و به مشروطه پشت کند و آن گاه بشود محبوب آقای آجودانی !!
دکتر آجودانی درصفحه ی ۲۵ کتاب مشروطه ی ایرانی، در رد نگاه و نظر منفی فریدون آدمیت، نسبت به تقی زاده ـ می نویسد:
« با این همه بی انصافی است که نام مشروطه خواه برجسته ای چون تقی زاده را جزو افراطیون ذکر کرد و نوشت کسانی چون او خدمتی به دموکراسی و آزادی نکرده اند ».
و در جای دیگر:
« این که امروز بخواهیم با بزرگ کردن اشتباهات سیاسی تقی زاده در دوره ی مشروطه ( کارنامه ی سیاسی او در دوره ی پهلوی مورد بحث ما نیست )، او را بانی انحطاط مجلس و مانع اصلی رشد دموکراسی پارلمانی در ایران قلم دهیم و کارنامه ای پر از تزویر وریا برای او دست و پا کنیم، مشکلی را حل نمی کند... مشکل تقی زاده ها با بهبهانی ها، مشکل تاریخی جریان های روشنفکری غیر مذهبی در معنای عرف گرای آن با جریان های روشنفکری مذهبی یا نیمه مذهبی جامعه ی ما بوده است ». (۲۵ )
پیشتر گفتم که « هنر » آقای رئیس دانا، در این نقد، « تحریف » و« تفسیر به رأی » و « مصادره ی به مطلوب » گزاره های مربوط به بحث های جاری در کتاب مشروطه ی ایرانی و در نهایت « پرونده سازی » است. منتقد محترم، در این جا هم ـ عالمأ و عامدآ ـ گزاره ای را از دل بحث جدا می کند. آنگاه با « تفسیر به رأی ِ» آن گزاره می کوشد، « پرونده ی ِ ! » دکتر آجودانی و کتاب مشروطه ی ایرانی را سنگین تر کند. در این جا، چند سطر آغازین متنی را که آقای رئیس دانا ( در جهت اثبات مدعایش ) در گزاره ی خود حذف کرده است، برای داوری خواننده میآورم:
« سید حسن تقی زاده که هم در مجلس اول و هم در بخشی از مجلس دوم، تلاش بزرگی را برای استقرار قوانین عرفی و محدود کردن مداخلات روحانیون، رهبری می کرد، این زمان رهبری پارلمانی حزب دموکرات را در دست داشت. گرچه « مشروطه ی ایرانی » تاب پاره ای از تندروی های او را نداشت، اما نمی توان از نقش پر اهمیت در ایجاد استقرار جامعه ی قانونی و ومدنی در ایران چشم پوشید یا کارنامه ی مخالفان او را از اشتباه مبرا دانست... » ( ۲۶)
مورد دیگر از ادعای های منتقد محترم:
رئیس دانا: « نویسنده ی کتاب مشروطه ی ایرانی می خواست مشروطه یک سره توسط مصلحان روشنفکر و سراپا دل داده و ناب، سره به آئین محافظه کاری، و تا حد ممکن نه لیبرالی فرهنگ و سنت دموکراسی غرب اختراع می شد. سی و هفت سال پیش از مشروطه یوسف خان مستشارالدوله رساله ی معروفی به نام یک کلمه ( منظور همان " قانون " است ) نوشت و در آن رساله بر آن بود که تنها راه نجات ایران در " یک کلمه " یعنی، قانون خلاصه می شود. مستشارالدوله نیت داشت که اصول دموکراسی اولیه ی اروپایی و اعلامیه ی حقوق بشر و میراث های انقلاب را به نوعی در موازین اسلام یک جا بگنجاند یعنی تحولی در سنت جاگیر شده ی اجتماع ایران ایجاد کند.انگیزه ی این نویسنده از آگاهی های اجتماعی به ویژه از تجربه های امیر کبیر ناشی می شد... نویسنده [ آجودانی ] به مستشارالدوله نقد می کند که او می خواسته است به اندیشه ی قانون خواهی و برپایی عدلیه در ایران دست بزند تا اکسیر را بجوید. در حالی که مستشارالدوله یکی از پیشگامان جنبش فکری و نو جویی در ایران خواست هایی را مطرح کرده بود که از درون آن اولین تکانه های اجتماعی بیرون می آمد. و تازه مگر این مستشارالدوله همان را نمی خواست که تقی زاده ۵۰ سال بعد گفت، شد محبوب نویسنده ! بله تفاوت در در دلبستگی و بیش [ ؟!] اندیشی محافظه کاری انگلیسی است ». پایان نقل قول
ابتدا ـ محض آگاهی خواننده ـ بخشی از بحث آقای آجودانی را ( که گزاره ی آشفته و مغلوط آقای رئیس دانا ، در پیوند با آن نوشته شده است ) نقل می کنم. آن گاه به فرمایشات متین آقای منتقد می پردازم:
مستشارالدوله « دو سالی پیش از اتمام ِ " یک کلمه " در نامه ی... [ دیگری به آخوند زاده ] می نویسد که مشغول " کار بزرگی [ است ] که منافع دولتی و ملتی آن زیادتر از وضع الف باست " و اظهار امیدواری می کند که اگر " سعادت یاری کند " و " اهتمامات " او و همکارانش موثر افتد " بهترین نعمات " نصیب هموطنانش خواهد شد. ظاهرأ منظور مستشارالدوله از این " کار بزرگ "، همان مساله تطبیق اصول اعلام شده در اعلامیه ی حقوق بشر با موازین شرع بود.این اصول در قانون اساسی ( کنستی توسیون ) فرانسه هم گنجانیده شده بود. مستشارالدوله می اندیشید با دامن زدن به اندیشه قانون خواهی و برپایی " عدلیه " در ایران، به اکسیر رهایی دست خواهد یافت... او با چنین نیتی " یک کلمه " را منتشر کرد. همه ی آن اصول اعلامیه ی حقوق بشر را که در قانون اساسی فرانسه هم درج شده بود ترجمه و با آیات و احادیث مستند کرده تا بگوید اساس و اصول این قوانین با اسلام تناقض و تخالف ندارد. در همان رساله در باره ی آن اصول برخلاف دانش و اعتقاداتش نوشت: " بعد از تدقیق و تعمق، همه ی آن ها را به مصداق لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین با قرآن مجید تطبیق نمودم » پایان نقل قول ( ۲۷ )
اولأ ـ کجای بحث مربوط به مستشارالدوله حاکی از آن است که « [ آجودانی ] می خواست مشروطه یک سره توسط مصلحان روشنفکر و سراپا دل داده و ناب، سره به آئین محافظه کاری، و تا حد ممکن نه لیبرالی فرهنگ و سنت دموکراسی غرب اختراع می شد » ؟ ! آن چه ( به قول آقای منتقد ) « تقی زاده در ۵۰ سال بعد گفت » چه ربطی به بحث مربوط به «مستشارالدوله » در کتاب مشروطه ی ایرانی دارد ؟!
ثانیأ ـ مشکل تنها این نیست که آقای منتقد ـ به دلیل میل مفرط به عیب جویی ـ انگیزه ی دکتر آجودانی را ـ در نقد " رساله ی یک کلمه " ـ از خواننده مخفی می کند. مشکل آن جا است که آقای رئیس دانا، در بازگویی موضوعات مطروحه در کتاب « مشروطه ی ایرانی » به « جعل » و « تحریف » دست می زند و خواننده را ـ عالمأ و عامدأ ـ گمراه می کند.
در اغاز ( با خواندن سطوری از نامه ی مستشارالدوله، به میرزا فتحعلی آخوندزاده ) با انگیزه ی مستشارالدوله، در نوشتن رساله ی « یک کلمه » آشنا می شویم ؛ آنگاه ( در کلیات ) علل ناکامی ها، ابهامات و تناقضات نهضت مشروطه خواهی ایران را ـ از نگاه ونظر آجودانی ـ مرور می کنیم.
پیشتر گفته باشم که مستشارالدوله، در آغاز قصد داشت که رساله ی " یک کلمه " را با نام " روح الاسلام " منتشر کند .
مستشار الدوله: « کتاب " روح الاسلام " ، انشاء الله تا دو ماه [ دیگر] تمام می شود...خوب نسخه است. یعنی [ در مورد ] جمیع اسباب ترقی و سیولیزاسیون، از قرآن مجید و احادیثِ صحیح، آیات و براهین پیداکردم که دیگر نگویند فلان چیز مخالف آیین اسلام یا آیین اسلام مانع ترقی و سیویلیزاسیون است...بعد از تدقیق و تعمق، همه ی آن ها [ اصول اعلامیه ی حقوق بشر، مندرج در قانون اساسی فرانسه] را به مصداق لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین، با قرآن مجید مطابق یافتم » . ( ۲٨ )
آجودانی براین باور است که، قاطبه ی « روشنفکران عرفگرا، لامذهب و درس خواندگان فرنگ، از مدافعان لیبرالیسم غربی چون مستشارالدوله، ملکم خان و میرزا آقاخان کرمانی گرفته، تا جریان های معروف به سوسیال دموکرات و چپ ایران »، در کارآن بودند که، با توجیه شرعی اصول مشروطیت، امکان طرح و بررسی و نشرآن ها و نتیجتاَ زمینه عمومی برای پذیرش مدنیت غربی فراهم آید.
در این میان، میرزا فتحعلی آخوند زاده استثنایی براین قاعده است ، که « بر سر اصول خود اهل مماشات نبود». او نه تنها درشیوه ی اخذ قوانین مشروطیت وتطبیق دادن آن ها با آیات و احادیث، با امثال مستشارالدوله ها مخالفت داشت، بلکه ـ با این استدلال که روح آن قوانین و اندیشه های مستتر در آن با اساس شرع مخالف است ـ شیوه ی عمل آن روشنفکران را مایه ی گمراهی و« تقلیل» آن مفاهیم می دانست.
به تعبیر دکتر آجودانی، اگر در میان جریان روشنفکری عرفگرا، آخوند زاده از دست زدن به چنین خطای فاحشی اجتناب کرد، از جناح روحانیون، شیخ فضل الله نوری، شاخص ترین چهره ای بود که در مورد « مشروطه ایرانی»، دچار توهم نشد. لوایح او مستند ترین سند تناقض بین «مشروطه ایرانی» و « شرع نبی» است. «اگر صدای آخوندزاده حتی در جرگه جریان های روشنفکری ایران درست شنیده نشد، اما صدای شیخ فضل الله [ گر چه دیر، ولی] شنیده شد و... به بد ترین شکل خفه شد».
دکتر آجودانی، یکی از مهمترین دلایل ناکامی روشنفکران و طلایه داران نهضت مشروطیت را ـ در حرکت تجدد طلبانه ی شان ــ تکاپو در تبیین و توجیه مبانی « مشروطیت »، با استناد به ضوابط شرعی و فقهی می داند؛ چرا که مشروطیت ـ ماهیتاَ ـ در « جدایی کامل دین از سیاست ... و جایگزین شدن قوانین زمینی... به جای قوانین الهی و فقهی» معنی پیدا می کند.
اما، به باور آقای آجودانی، « فقط روشنفکران عرفگرا نبودند که در ایجاد این توهم، یعنی جایگزین کردن امری دیانتی به جای امری ماهیتاَ دنیایی و غیر دینی، صادقانه عمل نکردند، بلکه برخی روحانیون مشروطه خواه هم [ البته با تأخیر ] آگاهانه با آنان همسوی شدند.
رئیس دانا: نویسنده [ آجودانی ] هر جا پای تلفیق نو آوری با موازین شرع به میان می آید به خودش می آید که همین امر نقطه ی انحراف در مشروطه بوده و آن را ایرانی کرده است. اما او ریشه این استدلال خود را که تمایل سیاسی ـ ایدئولوژیک او وخصلت راست پارانویی [ !!] است پنهان می کند. او کاملأ غافل است که در تجربه ی همه ی جهان حتا تجربه ی پروتستانیسم [ پروتستانتیسم ]، به ویژه تجربه های ژاپن، روسیه، هند، و جز آن تحول سخت در آمیزه ی های نوآوری و سنت بروز کرده ( کاری ندارم که حقأ چرا باید حذف همه ی سنت ها به نفع محافظه کاری انگلیس امری مترقی باشد ؟ ).» پایان نقل قول
اولأ ـ در هیج جای کتاب مشروطه ی ایرانی بحث بر سر « تلفیق نوآوری با موازین شرع » نیست، تا آقای آجودانی آن را « نقطه ی انحراف در مشروطه » و عامل « ایرانی » بودن آن بداند. به تکرار بگویم که بحث آقای آجودانی، بر سر همان « تقلیل » دادن ها و توجیه شرعی اصول مشروطیت است، که پیشتر در نگاهی کلی به آن پرداختم.
ثانیأ ـ « خصلت پارانویی » زیبنده ی کسی است که ـ بی هیچ شرمساری ـ برای دیگران پرونده سازی می کند. ثالثأ ـ این فرمایش آقای منتقد ـ که « تجربه های ژاپن، روسیه، هند، و جز آن تحول سخت در آمیزه ی های نوآوری و سنت بروز کرده » است، نه تنها کلی گویی است ، بلکه هیچ ربطی به کتاب مشروطه ی ایرانی ندارد. رابعأ ـ آجودانی، در کجای کتاب مشروطه ی ایرانی به بحثِ « سنت و نوآوری » پرداخته است، تا به « حذف همه سنت » رأی بدهد و آن را « امری مترقی به نفع محافظ کاری انگلیس [!!] بداند ؟
بپردازیم به دنباله ی افاضات عالمانه و نقادانه ی ! آقای منتقد:
رئیس دانا: « البته خواست های مستشارالدوله به خواست های عمومی تری تبدیل و راه کارهای عملی آن پیدا می شود. این که بخشی از روحانیت به جنبش مشروطیت می پیوندد و بخشی چون شیخ فضل الله نوری مشروعه خواه می ماند، مصداق تحول تاریخی در نظام اجتماعی است. ساختار یک نظام به همین شکل متحول می شود. نویسنده خود ثقه الاسلام تبریزی را در میان روحانیون مشروطه خواه می ستاید. آیا ثقه الاسلام ها از اسلام روی بر تافته بودند ؟ ». پایان نقل قول
پس از کسب فیض از گزیده گویی عالمانه و انکشاف تاریخی ! آقای منتقد در مورد « تحول تاریخی در نظام اجتماعی »! از ایشان می پرسم:
دکتر آجودانی، در کجای کتاب « مشروطه ی ایرانی »، روحانیت مشروطه خواه را به رویگردانی از « اسلام » منتسب کرده بود تا شما روشنفکر ِ سوسیالیست ـ در دفاع از اسلام ـ به ضرورت ِ اثبات نادرستی آن از ثقه الاسلام شاهد بیاورید ؟
آقای منتقد گمان نمی کنند که اگر تیتر مقاله شان را « مشروطه ی ایرانی: کتابی کفر آمیز » می گداشتند، آسان تر به مقصود می رسیدند ؟
به مورد دیگری از نقد آقای رئیس دانا بپردازیم:
رئیس دانا: « در نوشته ی آجودانی، اساسأ آدمیت که زندگی نامه ی ملکم خان را به رشته ی تحریر دراورده تصویراغراق آمیز به دست داده و باعث گمراهی فراوان و برداشت های معاصران شده است. این که آدمیت، امساک و پول دوستی ملکم را تنها ایراد اساسی به شخصیت او می داند قبول نیست بلکه انگار درست می گوید که ملکم خان روشنفکری دو رو، ریاکار، خودپرست و سطحی بوده است. چرا؟ چون او به تمام و کمال سرسپرده ی آئین انگلیسی برای تحول نشده بود.» پایان نقل قول
یکی از ویژگی های کتاب مشروطه ی ایرانی، بازخوانی تاریخ مشروطه، از طریق نقد پژوهشگران تاریخ معاصرایران است ؛ به این معنی که ، محققین بسیاری، از جمله دکتر فریدون آدمیت، حامد الگار، جلال آل احمد، احسان طبری، اسماعیل رائین و... مورد نقد انتقادی قرار می گیرند و بد فهمی ها، سهل انگاری ها و خطاهای ـ گاه فاجعه بارشان ـ در نقد تاریخ معاصر ایران بازشناخته می شود. از جمله ی این « سهل انگاری » های پژوهشی، تصویر ناتمام، مخدوش و گمراه کننده ای است که از « ملکم خان ناظم الدوله » ارائه شده است . آجودانی، پیش از ٨۰ صفحه از کتاب مشروطه ی ایرانی را به ملکم خان اختصاص می دهد، تا از این رهگذر، نه تنها برخی از خطا های جدی ِ تاریخی محققینی مثل آدمیت و حامد الگار و... را ( با ارائه ی سند و مدرک ) تصحیح کند، بلکه چهره ای نزدیک به واقع از ملکم خان به دست دهد.
پیش از آنکه، شکل تحریف نشده ی عبارت منقول آقای منتقد را پیش روی قرار دهم، خوانندگان محترم را در جریان بخشی از اهداف آجودانی، در پرداختن به ملکم خان قرارمی دهم.
آجودانی، در خطوط آغازین بحث مربوط به میرزا ملکم خان ( ص ۲٨۱) می گوید، « میرزا ملکم خان ناظم الدوله یکی از سرشناس ترین روشنفکران سیاسی این دوره است که... در پیشبرد " فکر قانون خواهی " در ایران تأثیر به سزایی داشته است ». آن گاه، با اشاره به کتاب ها و رسالاتی که مخالفان و مدافعان ملکم، در باره ی شیوه ی تفکر، زندگی سیاسی و اجتماعی و نقش او، در تحولات دوره مشروطیت تحریر کرده اند، می گوید، « بر اساس دیدگاه های متفاوت و به شیوه ی معمول ِ ما در سیاه و سفید دیدن قضایا، گروهی [ ملکم خان] را خاثن و گروهی خادم، بعضی او را متفکرو آزادی خواه و وطن پرست و عده ای او را شارلاتان، دو رو، مخرب، ریاکار و بی مایه قلم داده اند ».
آقای آجودانی ـ از میان نوشته هایی که به ملکم خان پرداخته اند ـ دو کتا ب ( با دو نگاه متخالف، به ملکم خان ) یکی کتاب « فکر آزادی»، از فریدون آدمیت و دومی، کتاب « میرزا ملکم خان » از حامد الگار ( محققق انگلیسی ـ آمریکایی) را برای بررسی انتخاب می کند. می گوید،« تصویری که آدمیت، در [ کتاب ] فکر آزادی از ملکم خان ارائه داده است، تصویری کم و بیش پذیرفته شده است که بیشتر روشنفکران ایرانی، بر اساس نوشته ی آدمیت از ملکم شناحته اند و بر پایه و اساس این شناخت، در باره ی او داوری کرده اند...این تصویر [ از ملکم خان ]، تصویر روشنفکری است نوگرا، متفکر ِ آزادی خواه و مدافع مدنیت جدید غربی. روشنفکری که در تلاش خود، جز استقرار مدنیت جدید، دموکراسی و حکومت ملی، هدفی دیگر نداشته است و جز " امساک و پول دوستی " ایرادی اساسی بر شخصیت و اعمال او نمی توان یافت... ». ۲۹
آجودانی، آنگاه به داوری « حامد الگار »، در مورد « ملکم خان » می پردازد، تا نمونه ای از « سیاه دیدن » را در برابر « سفید دیدن ِ » آدمیت نشان دهد:
« الگار بر خلاف آدمیت سعی کرده است با نقد کارنامه زندگی اجتماعی، سیاسی و فکری ملکم نشان دهد که او روشنفکری دو رو، فرصت طلب، ریاکار، خود پرست و بسیار سطحی بوده است که به اغراض و منافع شخصی و حقیر خود، لباس ترقی خواهی و وطن دوستی می پوشاند. نکته ی با اهمیتی که در نقد ِ الگار مطرح بحث شده است، این است که ملکم در عین بی اعتقادی، اما آگاهانه با یکسان جلوه دادن ارزش های اسلامی با دموکراسی غربی، موجب تشتت و سردرگمی جامعه ی ایران شده است... ». ( ٣۰ )
همان گونه که می بینیم، آن چه که ازقلم دکتر آجودانی، در مورد ملکم خان نوشته شد، بازتاب داوری « آدمیت » و « حامد الگار »، در مورد ملکم است ؛ نه آن گونه که « منتقد» محترم ( در گزاره ی بالا ) به طعن و کنایه و زبان استهزا به دکتر آجودانی نسبت می دهد. نکته مهمتر اما ، به دو خط آغازین گزاره آقای رئیس دانا مربوط می شود، که ایشان مطابق شیوه ی مرضیه ی خود، از دل بحثی گسترده بیرون کشید، تا آن را حجتی بر بی اعتباری کتاب مشروطه ی ایرانی کند !
پیشتر گفتم که یکی از ویژگی های کتاب مشروطه ی ایرانی، بازخوانی تاریخ مشروطه، از طریق نقد پژوهشگران تاریخ معاصرایران است. از مهمترین این پژوهشگران تاریخ معاصر ایران فریدون آدمیت است، که کار سترگ و رشک بر انگیزش در زمینه ی تاریخ مشروطه ی ایران، برای بسیاری از پژوهشگران، همچون کلام مقدس، چون و چرا بر نمی دارد.
در کتاب مشروطه ی ایرانی است که، شمار قابل توجهی از آراء و نظرات دکترآدمیت، مورد بازنگری قرار می گیرد و خطاهای تاریخی اش ـ چه به لحاظ خوانش متون و چه از
نظر داوری های تاریخ ـ تصحیح می شود. یکی ـ دو مورد از نگاه و نظر مثبت آجودانی را، در مورد آدمیت پیش رو قرار می دهم تا دریابیم که تلاش پژوهشگرانه ی اجودانی، به معنای پایین کشیدن آدمیت از جایگاه به حقش، در نقد تاریخ معیار ایران نیست:
آجودانی: « آدمیت در کتاب ارزنده اش [ اندیشه های میرزا فتحعلی آخوند زاده ] نامه ها و انتقادات و نقد و نظرهای [ آحوند زاده ] را به دقت مورد بررسی قرارداده است » ص ۴٣
آجودانی: « آدمیت در " مجلس اول و بحران آزادی این موضوع را به دقت بررسیده است ». ( ٣۱ )
آجودانی: « آدمیت این اسناد و شواهد را در نوشته های خود به دقت بررسیده است ». ( ٣۲)
آجودانی: « همانگونه که تحقیق ارزنده ی آدمیت نشان می دهد... ». ( ٣٣)
اما، آجودانی ـ به رغم این همه ـ مرعوب نام و نشان « آدمیت » نمی شود و داوری تاریخی او را « وحی منزل » ارزیانی نمی کند. این است که، چونان پژوهشگری جدی و
تیزبین، خطاهای تاریخ « آدمیت » را، از لا به لای حجم سرگیجه آور نوشته های او بیرون می کشد و خواننده را از این همه وسواس، دقت و وجدان بالای پژوهشی به حیرت وا می دارد. در این جا، به یکی از خطاهای « آدمیت » در خوانش متون تاریخی اشاره می کنم و آن گاه به موضوع مورد بحث می پردازم.
آجودانی، در صفحه ی ۲۴۶ کتاب مشروطه ی ایرانی، پس از پرداختن به موردی از « بدخوانی متون » تاریخی ( که ازآن به « خارج خوانی» و « ناهمزمان خوانی » تعبیر می کند ) به یکی از اشتباهات آدمیت ( در خوانش متون تاریخی ) می پردازد و می گوید:
« گرچه ممکن است که اشتباه خواندن یک کلمه یا عبارت و اصطلاحی نیز به نتیجه گیری های غلط و ناروا منجر شود آما « ناهمزمانی خوانی » مقوله ی دیگری است ». آنگاه،
در پانوشت کتاب مشروطه ایرانی، در اشاره به یکی از این « اشتباه خواندن ها »، می گوید:
« یکی از نمونه های بارز این نوع اشتباه خواندن کلمات، ترکیبات و مصطلحات، نمونه ای است که در کتاب فریدون آدمیت، « اندیشه ی ترقی و حکومت قانون عصر قاجار» ، رخ داده است. قصدم از طرح این نمونه، بی ارج کردن کار آدمیت نیست. ارزش و اعتبار نوشته های پر اهمیت او بر کسی که با تاریخ این دوره سر و کار دارد پوشیده نیست ». ( ٣۴
آجودانی، آن گاه بخش نسبتأ بلندی از صفحات ۲۹۲ و ۲۹٣ کتاب « اندیشه ی ترقی و حکومت قانون عصر قاجار» را پیش رو قرار می دهد که، آدمیت در آن، « صف نعال » را، به صورت « صنف نعال »، به معنی « صنف نعلبندان » خوانده است و بر اساس این اشتباه خوانی، به نتیجه ی تاریخی نادرست رسید.
آجودانی، پس از بازنویسی دریافت تاریخی نادرست آدمیت می نویسد:
« اما واقعیت این است که آدمیت عبارت را غلط خوانده است و اشتباه دریافته است. « صنف نعال » یک اشتباه فاحش و آشکار است و چنین چیزی در دستخط شاه نیامده است. صحیح آن « صف نعال » است به معنی کفش کن و پایین ترین قسمت مجلس که قاعدتآ افراد کم اهمیت تر در آن جا می نشستند. صدر مجلس به بزرگان اختصاص داشت. منظور شاه این بود که همه ی اعضای مجلس شورای کبیر، چه بلند پایگان و چه دون پایگان، در ابراز عقیده آرادند... » ( ٣۵ )
این مقدمه ی بلند را از این رو آورده ام تا، برخلاف آقای منتقد « حکم بی سند » صادرنکرده باشم.
بپردازم به فرمایش آقای منتقد، در آخرین گزاره ای که از ایشان نقل شد.
دکتر آدمیت، تعبیرمعروفی از ملکم خان دارد، که ( همان گونه که دکتر آجودانی، به درستی می گوید ) منشاء بسیاری از سوء تفاهمات ِ تاریخی شده است.
آدمیت می گوید:
« در تاریخ نشر مدنیت غربی در ایران، ملکم پیشرواصلی و مبتکر واقعی " اخذ تمدن فرنگی بدون تصرف ایرانی " است . در واقع فلسفه ی عقاید سیاسی او مبتنی بر تسلیم مطلق و بلاشرط در مقابل تمدن اروپا بود ». ( ٣۶ )
حال ببینیم، که خطای تاریخ برزگ آدمیت، در کجاست:
آجودانی: « تصویر اغراق آمیزی که آدمیت از اخذ تمدن غربی در تفکر ملکم، ارائه داده است، باعث بسیاری از گمراهی ها در برداشت های معاصران ما شده است. آن آئین تمدن غربی که از دید ملکم می بایست به عینه اخذ می شد و تصرفی در آن نمی شد، آئین حکمرانی، قانون و نظم دولت بود که او از آن به اصل آیین تمدن غرب یاد می کرد. ملکم در مراحل اولیه ی زندگی [ فکری ] اش و در دوره ای کوتاه، معتقد بودکه اخذ قانون دیوان یا دولت، باید بدون هیچ تصرفی انجام گیرد. اما مقصود او از اخذ قانون این حکمرانی، بدون هیچ تصرفی، این نبود که تمام مظاهر مدنیت غربی، فی المثل همه ی شیوه ها و اصول اجتماعی و طرز زندگی مردم آن ها را هم باید اخذ کرد.ملکم در کار خود هدف سیاسی داشت و بر آن بود که همان گونه که بسیاری از مظاهر مادی تمدن غربی،مثل ماشین، تلگراف، عکاسی و... را به عینه اخذ می کنیم، باید شیوه ی حکومت و نظم دولت و شیوه ی قانون گذاری را هم به عینه و بدون تصرف اخذ کنیم... جالب این است که اصول حکمرانی با قوانین دولتی که او [ ملکم خان ] در آن مرحله پیشنهاد می کرد و مورد نظر داشت، بیشتر مربوط می شد به حکومت قانونی و نوعی دولت منتظم و از مفهوم دولت ملی و مجلس شورای ملی و پارلمان، فاصله ی جدی داشت... اخذ تمدن فرنگی بدون تصرف ایرانی [ به عبارت دیگر ] حکمی که آدمیت از قول ملکم بر سر زبان ها انداخت، چنان در جامعه ی روشنفکری ایران جا باز کردکه همچنان اساس و ملاک داوری های ما در باره ی تاریخ تجدد در ایران است ». ( ٣۷)
همین داوری نادرست ِ آدمیت، بعد ها توسط زنده یاد جلال آل احمد و از طریق کتاب غربزدگی او، در جامعه ی روشنفکری آن سال ها جا می افتد و سوء تفاهمات رقت باری را موجب می شود. آل احمد در کتاب غربزدگی می نویسد:
«... دیگر غربزدگی های صدر اول مشروطیت از زبان ملکم خان و طالبوف و دیگران... و تا آن جا که صاحب این قلم می بیند، این حضرات " مونتسکیو " های وطنی هر کدام از یک سوی بام افتادند... همگی به این بیراهه افتادند که پس اخذ تمدن فرنگی بدون تصرف ایرانی ». ( ٣٨ )
آل احمد، آنگاه « در حاشیه ی کتابش، در باره ی همین جمله، یعنی " اخذ تمدن فرنگی بدون دخالت ایرانی " چنین می نویسد: « عین جمله ی ملکم است از مجموعه ی آثارش، چاپ طباطبایی... و نیز مراجعه کنید به فکر آزادی از فریدون آدمیت ». ( ٣۹ )
« نویسنده ی " غربزدگی " و " در خدمت و خیانت روشنفکران " آن اندازه بی همت بود که حتی به خود زحمت نداد در باره ی موضوعی که آن همه مورد علاقه اش بود، یک بار نوشته های ملکم و روزنامه ی قانون را دقیق بخواند، و این همه بد و بیراه نثار کسی نکند که معلم راستین و رهبر پیشگام ِ اندیشه های خود ِ او بود و همانگونه عمل کرده بود که آل احمد عمل کرد. با این تفاوت که اگر ملکم در میان روشنفکران عصر قاجار و دوره ی نهضت مشروطیت، به نوعی آل احمد زمان ِِ خود بود، لا اقل می دانست که کیست و چه می کند... آل احمد نمی دانست که سال ها پیش از بازرگان و طالقانی... روشنفکرانی که به عقیده ی او " جاده صاف کن های غربزدگی " بودند ( در صفحات روزنامه ی قانون ) از " ریاست مجتهدین "، تشکیل " مجلس علما "، فقها و " مجتهدین "، " یا مجلسی که « به دستیاری ملا ها " ، " حدود سلطنت و حقوق رعیت " را " موافق شریعت " تعیین کند، به انحای مختلف و به اشکال گوناگون سخن گفته بودند. دقیق و بی ابهام هم سخن گفته بودند. و راه حل شورایی برای انتخاب مجتهد ِ اعلم و افضل و اعدل هم داده بودند. بهتر از آن چه که آل احمد به عنوان طرح ِ " شورای اجتهاد " شنیده یا خوانده بود » ( ۴۰ )
گفتم که آقای رئیس دانا، به جای نقد کتاب « مشروطه ی ایرانی »، در کار « تحریف »، « جعل » تخطئه » است. نمونه ی دیگری پیش رو قرار می دهم:
رئیس دانا: « قسمت هایی از [ بخش اول کتاب ] جعلی و نادرست است. مانند ارتباط دادن زورکی و ذهنی ولایت فقیه به تصوف و رابطه ی مریدی و مرادی ـ که با فراموش کردن تعارض ها و سازش های نیروهای اجتماعی در مسیر تاریخ تکه دوزی شده است ». پایان نقل قول
« ارتباط دادن زورکی » معنی اش همان کاری است که محقق محترم می کند. در کجای دنیا رسم است که حاصل سالیان دراز تأملات محققی را، بدون ورود کارشناسانه در بحث، با یک جمله ی « من حکم می کنم »، جعلی و نادرست خواند.
آقای منتقد به خطا گمان برده اند که عبارت غلط اندار « فراموش کردن تعارض ها و سازش های نیروهای اجتماعی در مسیر تاریخ » ـ که به جای استدلال چاشنی « حکم » شان شده است ـ منِ ِ خواننده را مرعوب می کند.
در این جا می کوشم فشرده ای از دریافت ها و تأملات آقای آجودانی را در رد یابی پیش زمینه های نظریه ی ولایت فقیه در معرض نظر خواننده قراردهم، تا خود قضاوت کند:
[دکتر آجودانی در روند بحثی کشاف و تفحصی همه سویه و عمیق ـ در متون عرفانی و فقهی ـ خاستگاه نظریه « ولایت فقیه » را، تصوف متشرعانه و عابدانه ایرانی ارزیابی می کند. نویسنده، بحث «حکومت» در اسلام را، با بررسی نگاه متفاوت اهل سنت و شیعه به « رهبری سیاسی و دینی» می آغازد. می گوید: در دوره پیغمبر اسلام و...خلفای راشدین، « رهبری سیاسی از رهبری دینی جدا نبوده است» .اگر « صلاحیت دینی پیغمبر»، برای حکومت بر مسلمین به « اعتبار وحی و فیض نبوت» بود، در مورد خلفای راشدین، این صلاحیت، از حشر و نشر آن ها با پیغمبر اسلام ناشی می شد.
از دید شیعیان، صلاحیت دینی برای حکومت، بعد از پیغمبر به امامان شیعه «منحصر و محدود» می شود. زیرا در تلقی شیعه، « فیض نبوت » تنها در وجود امامان شیعه استمرار می یابد. اما، در روایت اهل سنت، دایره نبوت، بعد از پیغمبر بسته می شود و حکومت بر مسلمین ( به استثنای حکومت خلفای راشدین،که عصر پیغمبر اسلام را درک کرده اند) دیگر از اعتبار شرعی برخوردار نیست. به عنوان مثال، به رغم آن که علمای اهل سنت، اقتدار سیاسی خلفای اموی و عباسی را می پذیرفتند، اما آنان را فاقد صلاحیت دینی می دانستند. دکتر آجودانی، با برجسته کردن این واقعیت که « در ایران باستان... شاه [ به واسطه ی بهره داشتن از ] فره ایزدی... مظهر [ هر] دو قدرت سیاسی و دینی بود »، جمع آمدن رهبری سیاسی و دینی را، در دوازده امام، تلقی ای «ایرانی» می داند، نه «اسلامی» . بنیاد استدلال نویسنده، دراین مورد، بر آرای سهروردی است. به خصوص آن وجه ازآراء شیخ اشراق که بین « سنت تفکرعرفان ایرانی [و]... سنت حکمت خسروانی در ایران پیش از اسلام» پیوندی عمیق و بنیادی می بیند و عرفایی مثل « بایزید، حلاج، قصاب آملی و ابوالحسن خرقانی... [ را] ادامه دهندگان و میراث داران حکمت خسروانی ایران پیش از اسلام » می داند . آجودانی می گوید، سهروردی، همرأی علمای شیعه بر این باور است که با رحلت پیامبر اسلام، « دایره نبوت بسته » نمی شود، منتهی، « فیض الهی » را نه در " امامان " بلکه در " اولیاء الله " مستمر می بیند. به عبارت دیگر، سهروردی « ولایت [ را ] ادامه و باطن نبوت » می داند ؛ با این تفاوت که، در تفکر عرفانی، « ولایت [به ] معنای فنای در حق و برگزیده شدن به دوستی خدا است » و ربطی به حکومت و رهبری سیاسی ندارد.
« وحدتی که سهروردی بین تصوف و فلسفه ایجاد کرد»، به رغم دشمنی ریشه دار بین « صوفیه» و « شیعه»، بعد ها در زبان و بیان « فیلسوفان عارف شیعی مشرب چون سید حیدر آملی» ، به « وحدت تصوف و تشیع» می انجامد.
« همسویی نظری و فلسفی... بین تصوف و تشیع... در باز بودن دایره نبوت و مفهوم ولایت و امامت»، بعدها ـ در دوره ی قاجار ـ درنگاه و نظر برخی از فقهای شیعه تحولی بنیادی ایجاد کرد و برای اولین بار، در زمان فتحعلی شاه، ملا احمد نراقی « به استناد نوزده حدیث و پاره ای آیات و اخبار، صریحاَ در غیبت امام [ زمان ] حق حکومت و کشورداری را از آن فقیه عادل دانست».
دکتر آجودانی، به دنبال بحثی فنی، دقیق و مبسوط، برای آن که مختصر و مفید نشان دهد که خاستگاه نظریه « ولایت فقیه »، تصوف متشرعانه و عابدانه ایرانی است، می گوید اولاَ ـ مستندات فقهایی چون ملا احمد نراقی، در توجیه شرعی « ولایت فقیه»، همان احادیثی است که صوفیان و بخصوص صوفیان متشرع، اعم از شیعه و سنی در مورد « ولایت» پیران و مشایخ خود به آن ها استناد کرده اند.
ثانیاَ ـ اگر نراقی و مجتهدین هم رأی او « ولایت فقیه» را با « ولایت جامع » ـ که همان جا نشینی پیغمبر است ـ همسنگ ارزیابی می کنند، صوفیان خانقاهی هم، پیشتر برای مشایخ خود همان خصوصیت « ولایت جامع » را منظور کرده اند. با این تفاوت که ولایت مشایخ صوفیه، بر خلاف « ولایت فقیه»، به کشور داری و حکومت سیاسی مربوط نمی شود... ] و...
عجایب « نقد » آقای رئیس دانا بیش از این ها ست. اما، برای اجتناب از طولانی تر شدن این نوشته، تنها به یکی دیگر از داوری های منتقد مجترم، در مورد کتاب مشروطه ی ایرانی می پردازم ، تا ببینیم که وقتی کفگیر ِ « نقد ِ » عالمانه ی آقای منتقد به ته دیگ خورد، چگونه بی هیچ پرده پوشی، عقده ی دل می گشاید.
برای آگاهی خوانندگان، ابتدا فرمایش آقای منتقد و سپس داوری آقای طباطبایی را در مورد کتاب مشروطه ایرانی در زیر می آورم و این نوشته را به پایان می رسانم.
رئیس دانا : « جواد طباطبایی، هم اندیش دیگر این نویسنده و از دیگر مخالفان سرسخت تحول با اراده ی همگانی می نویسد: " نخستین ویژگی ان کتاب [ مشروطه ی ایرانی ] رویکرد روش شناختی نویسنده است که آن را از این حیث از دیگر نوشته های مربوط به اندیشه مشروطه و تجدد خواهی ایران متمایز می کند ".
درست است. این کتاب یکی از گمراه کننده ترین روش شناسی ها را دارد. روش مصادره به مطلوب از طریق تفسیر عقلگرایانه بورژوا ـ لیبرال... ».
سید جواد طباطبایی: « کتاب دکتر ماشاء الله آجودانی [ مشروطه ایرانی و...] حاصل
پژوهش های بسیار پر اهمیتی است که پس از دهه ها که از انتشار نوشته های فریدون آدمیت در باره ی تاریخ اندیشه ی سیاسی جنبش مشروطه خواهی در ایران می گذرد، دریچه ی نوی به گستره ی اندیشه ی تجدد خواهی ایرانیان بازکرده و پرتوی نو بر برخی از زوایای ناشناخته ی آن افکنده است. با وجود نوشته های بسیاری که در دهه های گذشته در باره ی اندیشه ی سیاسی جنبش مشروطه خواهی انتشار یافته، به نظر من گویی خلئی میان پژوهش های پیشگام فریدون آدمیت در باره ی اندیشه ی سیاسی مشروطه و تجدد طلبی ایرانیان و نوشته ی ماشاءالله آجودانی وجود دارد و به جرأت می توان گفت که کتاب اخیر نخستین نوشته ی ارجمندی است که پس از سال ها در باره ی اندیشه ی سیاسی جنبش مشروطه خواهی انتشار می یابد.
نخستین ویژگی این کتاب رویکرد روش شناختی نویسنده است که آن را از این حیث از دیگر نوشته های مربوط به اندیشه ی مشروطه و تجدد خواهی ایرانیان متمایز می کند...». ( ۴۱ )
**********************************************************
afradi@gmx.de
پانویس:
۱ ـ « نقد ادبی، استاد عبدالحسین زرین کوب، جلد اول، امیر کبیر، ۱٣۵۴ص ۲٨۹ »
۲ ـ اندیشههای میرزافتحعلی آخوندزاده، فریدون آدمیت، انتشارات خوارزمی، چاپ اول، صص۲۴٣ـ ۲۴۴
٣ ـ « مشروطه ایرانی... حادثه ای در نقد و بازخوانی تاریخ مشروطه...
۴ ـ نوشته ی پیش رو، در پائیز۱٣٨۵ قلمی شده است. در این فاصله، کتابی با مشخصات « عبور از استبداد مرکزی، بررسی انجمن های شورایی عصر مشروطیت، با تأکید بر نمونه تبریزـ رشت و اصفهان » به دستم رسیده است که، در ان از انجمن های ایالتی و ولایتی، در تبریز، رشت و تهران سخن رفته است. این اشاره، البته به معنی ارزش گذاری کتاب مذکور نیست.
۵ـ ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران ـ جلد دوم، مجلس اول و بحران آزادی، فریدون آدمیت، چاپ دوم، ص ۱۱۰
۶ـ مشروطه ی ایرانی، ماشاء الله آجودانی، نشر اختران، چاپ هفتم، ص ۲٣ و ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران ـ جلد دوم، مجلس اول و بحران آزادی، فریدون آدمیت، چاپ دوم، ص ۱۴٨
۷ ـ مشروطه ی ایرانی، ص ۲۵
٨ ـ دو نمونه از این اشعار را، برای داوری خواننده پیش رو قرار می دهم:
ایران فدای بوالهوسی های خائنین
گردیده یک قشون فداکارم آرزوست
خونریزی آنچنانکه زهر سوی جوی خون
ریزد میان کوچه وبازارم آرزوست « عارف قزوینی »
چه خوب روزی آن روز، روز کشتار است
گر آن زمان برسد مرده شوی بسیار است
حواله ی همه ی این رجال بر دار است
برای خائن، چوب و طناب در کار است
سزای جمله شود داده از یمین و یسار
« میرزاده عشقی »
۹ـ در چاپ هفتم کتاب مشروطه ی ایرانی، مضمون مورد نظر منتقد، نه در ص ۲۷، بلکه در ص ۲۹ قراردارد.: « ... و آن نکته ی با اهمیت این است که نقد و نظر حاجی " مقیم " های واقعی در جامعه ی آن عصر متوجه ی اعمال و رفتار مشروطه خواهانی بود که با همان اعمال و رفتار غیر دموکراتیک می خواستند پارلمان یا مشروطه ی مورد نظرشان را آن گونه که خود می فهمیدند، در جامعه مستقر کنند ».
۱۰ ـ مشروطه ی ایرانی، ۱۴۱ـ ۱۴۲
۱۱ ـ مشروطه... ص ۱۲۲
۱۲ ـ همان منبع، ص ۱۲۵
۱٣ ـ همان منبع، ص ۱۱۴
۱۴ ـ همان منبع، ص ۱۱۶
۱۵ـ همان منبع، ض ۱۱۵
۱۶ـ همان ، ص ۱۱۷
۱۷ ـ همان ، ص ۱۱٨
۱٨ ـ همان ، ص ۱۱۹
۱۹ ـ همان ، صص ۱۲۷ ـ ۱۲٨
۲۰ ـ « نامه های تبریز، از ثقه الاسلام به مستشارالدوله ( در روزگار مشروطیت )، به کوشش ایرج افشار، نشر فرزان، چاپ اول، ص ۱۷
۲۱ ـ همان منبع، ص ٣۱
۲۲ ـ همان منبع، ص ۴۶
۲٣ ـ همان منبع، ص ۵۵
۲۴ ـ همان منبع، ص ۲۹
۲۵ ـ « « درک شهری از مشروطه، رسول جعفریان ، نشر نظر تابستان ۱٣٨۵، ص ۲۹»
۲۶ ـ درک شهری...، ص ٣۰
۲۷ ـ مشروطه ی ایرانی، ص ۱٣۰
۲٨ ـ همان منبع، ص ۴٣۷
۲۹ ـ همان منبع، ص ۴۱
٣۰ ـ همان منبع، صص ۴۱ـ ۴۲
٣۱ ـ همان منبع، ۲٨۲
٣۲ ـ همان منبع، ۲٨۴
٣٣ ـ همان منبع، صص ۱۰۲ ـ ۱۰٣
٣۴ ـ همان منبع، ص ۱۱۵
٣۵ ـ همان منبع، ص ۱٣۰
٣۶ ـ همان منبع، ص ۵۰٨
٣۷ ـ همان منبع، ص ۵۰۹
٣٨ ـ آدمیت، فریدون: فکر آزادی، صص ۹۹، ۱۱٣
٣۹ ـ مشروطه ایرانی، ص ۲٨٣
۴۰ ـ همان منبع، صص ٣۵۷ ـ ٣۵٨
۴۱ ـ همان منبع، ص ٣۵٨
۴۲ ـ همان منبع، صص ٣۵۶ـ ٣۵٨
۴٣ ـ « ایران نامه، سال شانزذهم ، نقد و بررسی کتاب، صص ۱٣۰ـ ۱٣۱
|