پدیده فرار دختران از خانه
(بررسی آسیبی اجتماعی در گفت وگو با شهربانو امانی)
زهرا بیگدلی
•
می گوید از خانه فرار کرده ام و این فرار یعنی عصیان. عصیان علیه ناپدری و فقر شاید. سرنوشت او آن قدرها گنگ نیست. آوارگی در خیابان و تن دادن به هر چه که ذهن تو، نه ما آن را غریب و غیراخلاقی می داند. سرنوشتی که همان عصیان برایش رقم خواهد زد. او، اما عصیان کرده تا به خوشبختی برسد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲۲ تير ۱٣٨۶ -
۱٣ ژوئيه ۲۰۰۷
می گوید از خانه فرار کرده ام و این فرار یعنی عصیان. عصیان علیه ناپدری و فقر شاید. سرنوشت او آن قدرها گنگ نیست. آوارگی در خیابان و تن دادن به هر چه که ذهن تو، نه ما آن را غریب و غیراخلاقی می داند. سرنوشتی که همان عصیان برایش رقم خواهد زد. او، اما عصیان کرده تا به خوشبختی برسد، دنیایی تازه و مرفه. فرار نکرده تا برچسبی نازیبا بر پیشانی اش حک شود. اما چه دردناک است این برچسب لعنتی که دیگر پاک نمی شود. سراغ شهربانو امانی کارشناس امور زنان می رویم تا از دختران فراری برای مان صحبت کند.
- - -
پدیده دختران فراری، پدیده یی است که در عرض چند سال گذشته، صحبت از افزایش آن بوده است، پس این پدیده باید تعریفی عام داشته باشد. چون، بسیاری از دخترانی که در خیابان ها زندگی می کنند، در واقع از خانواده فرار نکرده اند، بلکه امکان مالی برای داشتن نوعی سرپناه را ندارند. در حالی که دختر فراری کسی است که علیه خانواده طغیان کرده و نتوانسته سنت های خانواده را تحمل کند. به نظر شما، این نوع تقسیم بندی درست است؟
دختر فراری یعنی کسی که از خانواده فرار کرده و به خانواده پشت پا زده. یعنی کسی که خروج از خانه داشته است. منتها دختران فراری، لاجرم دختران خیابانی نیستند. همه زنان و دختران خیابانی فراری نیستند. بعضی از زن ها یا دختران ممکن است در خیابان زندگی کنند به این دلیل که سرپناهی ندارند یا از روستاها به شهر مهاجرت کرده اند و چاره یی ندارند جز اینکه در خیابان کار و زندگی داشته باشند. دختران فراری را باید ورای این بحث دید. بسیاری از دختران خیابانی رفتارهای غیراخلاقی هم دارند، اما الزاماً دختر فراری به سمت مسائلی مثل تن فروشی کشیده نمی شود. البته من سعی می کنم به جای فرار کلمه بهتری پیدا کنم شاید گریزان شدن از خانه اصطلاح بهتری باشد. این موضوع با بحث در مورد عوامل گریز از خانه بهتر معلوم می شود.
حالا که تعریف این قشر به نوعی با عوامل ارتباط پیدا می کند، از عوامل صحبت کنید.
عوامل گریز از خانه به نظر کارشناسان بیشتر، مسائل و مشکلات خانوادگی است. خشونت های جسمی و روحی موجود در خانه اعم از تنبیه یا توهین و تحقیر. در بسیاری از خانواده ها هم شرایط اجتماعی تغییر پیدا کرده و نوعی گسست بین نسلی ایجاد کرده است. یا بسیاری تفاوت های فرهنگی دیگر دختران جوان و خانواده ها. از طرف دیگر، الان جوانان و نوجوانان مثل گذشته نیستند که به راحتی همه چیز را تحمل کنند. آستانه تحمل جوانان پایین تر آمده. جوانان نمی توانند هوش هیجانی را به راحتی کنترل کنند و تصمیمات آنی می گیرند. بر اساس آمارها، بیشتر دختران از خانواده هایی فرار می کنند که سطح سواد والدین کم است. در حالی که این آمار، در خانواده هایی با سطح سواد بالا بسیار اندک است. این مساله سواد در بین خود دختران هم نقش عمده یی دارد. یعنی بسیاری از آنها که فرار می کنند، افرادی هستند که ترک تحصیل کرده اند. در هر صورت این شاخص ها را به چند دسته می توان تقسیم کرد؛ بدسرپرستی والدین عامل اصلی فرار از خانه است. بعد از آن اعتیاد والدین است. آزار و ضرب و شتم رتبه سوم را دارد و فقر با وجود اینکه بسیاری بر آن تکیه می کنند چهارمین عامل فرار دختران از خانه است. در حقیقت سرپرستی مناسب نداشتن پدران یکی از عوامل عمده است. طلاق هم البته عامل مهمی است. در حقیقت سرد شدن کانون خانواده در دختران بسیار تاثیر می گذارد.
از سرپرستی نامناسب پدر صحبت به میان آوردید. فکر نمی کنید اینجا نوعی خلأ قانونی وجود دارد. اینکه دختر بتواند از این سرپرستی نامناسب به نهادی شکایت کند؟
در قانون این اجبار و الزام وجود دارد که مرد باید نفقه زن را تامین کند، اما هیچ جای قانون به صورت صریح نیامده است که پدر موظف به تامین نیازهای مادی فرزند است. البته در عمل و عرف قانون نانوشته یی هست که برطبق آن پدر باید معیشت فرزندان را تامین کند. به نوعی خانواده هایی که مشکلات متعدد دارند، خانواده هایی هستند که پدر در آنها نقش آفرینی مفید و موثر ندارد. طبق نظر کارشناسان خنثی بودن و بی توجه بودن پدر دامن می زند به خروج فرزندان از خانواده. واقعیت این است که تمام تصمیمات اقتصادی و اجتماعی دولت بر خانواده ها تاثیر می گذارد. وقتی شرایط اقتصادی به گونه یی است که پدر خانواده مجبور است چند جای مختلف کار کند، دیگر توانایی این را ندارد که برای فرزندان وقت مناسب بگذارد. نزدیک ترین فرد به عنوان یک غیرهم جنس به دختری که به سن بلوغ وارد می شود، پدر است. اگر دختر ارتباط صمیمی با پدر داشته باشد، پدیده فرار از خانه کاهش پیدا می کند. آموزش دختران، پدران و حتی مادران در این زمینه می تواند موثر باشد که متاسفانه وجود ندارد.
شما در عواملی که برشمردید به معضلات و تضادهای فرهنگی هم اشاره کردید، می توانید این موضوع را بیشتر توضیح دهید؟
امروزه وسایل ارتباط جمعی بسیار گسترده شده است. دخترانی هم که فرار می کنند متعلق به خانواده های کم سواد هستند. یعنی در این خانواده ها مشکل دختران حل نشده باقی می ماند. تنها مشکل فقر مادی نیست. فقر فرهنگی هم مشکل بزرگی است. جوان امروز، تنها از خانواده آموزش نمی بیند. بلکه از صدا و سیما، ماهواره، اینترنت و در کنار اینها سینما بیشترین تاثیر را از گروه همسالان می گیرد. نرم افزارهای دیداری و شنیداری در تکوین شخصیت افراد نقش بسیار مهمی دارند. اگر خانواده نتواند این مظروف را پر کند دیگران آن را پر می کنند. از طرف دیگر، بیش از بیست و سه نهاد، امروزه در جامعه هست که نقش فرهنگی و تربیتی دارند، اما این نهادها وظایف خود را به درستی انجام نمی دهند و تضادهای فرهنگ سنتی با فرهنگ جدید را حل نمی کنند. خانواده ها، مهمترین مسوولیتی که دارند، یعنی تربیت فرزند را به عهده نهادهایی مثل مدرسه و دانشگاه گذاشته اند. به همین خاطر بین آموزش های اجتماع و خانواده ها هم نوعی تضاد به وجود آمده. شاید با یک مثال بهتر موضوع روشن شود. دختران جوان در سنی خاص دوست دارند مورد توجه باشند. چه اشکالی وجود دارد اگر معلمان تربیتی مسابقه آرایش مو برگزار کنند؟ در محیطی مثل مدرسه، که محیطی امن است و دختران در دید نامحرم هم قرار نمی گیرند. این نوع برنامه ها می تواند هیجانات جوانان را تخلیه کند چون امکانات مالی هنگفتی هم دارند. یا به مساجد نگاه کنیم. این نهاد نتوانسته تضاد فرهنگی را حل کند. این غفلت، بخشی مربوط به زمان جنگ است و از دیگر طرف به دلیل به روز نشدن سیستم آموزش بوده است.
شما معتقدید نهادهای آموزشی نتوانسته اند خود را با نیازهای روز جوانان هماهنگ کنند، این یک روی سکه است و روی دیگر تضاد فرهنگی است که میان خانواده ها و مدارس وجود دارد. این تضاد چرا شکل گرفته است؟
از دیرباز ایرانی با تضاد فرهنگی زندگی کرده است. از زمان قبل از انقلاب خانواده ایرانی با هر نوع وسیله تازه مخالفت کرده است. جامعه ایران، جامعه یی است مذهبی. در جامعه مذهبی باید فتاوا و الگوهای دینی رعایت شود. اما این الگوها باید به روز شوند که در جامعه ایران، این حلقه، حلقه یی مفقوده است. در رژیم گذشته، آموزش رسمی با مسائل مذهبی گره نخورده بود. همیشه فرهنگ ما، تضاد داشته. الان خانواده ها بر بی بندوباری تاکید نمی کنند، اما فرهنگ بسیاری از خانواده ها با فرهنگ و ضوابط کلان کشور تفاوت دارد. جوانان تا حدی از خانواده پذیرش دارند، کمبودها را متوجه گروه همسالان می کنند. البته هنجارهای کلان اجتماعی هم بی تاثیر نیست. وقتی دستگاه حاکم پوشش را نوع خاصی تعریف می کند، علاوه بر تضاد بین خانواده و دستگاه آموزش، نوعی تضاد بین خانواده و فرزند هم به وجود می آید. مثلاً در بحث حجاب، وقتی برخوردهای اجتماعی زیاد می شود، فشار بر دختران در خانواده هم زیاد می شود. البته این تضادها، ابعاد گسترده تری هم دارد؛ خانواده ها از سنین پایین فرزندان را برای تحصیل، تحت فشار قرار می دهند. دانشگاه را تنها راه رسیدن به اشتغال می دانند و نمره پایین تر از هجده را نمره یی پایین به حساب می آورند. فشار، این طوری زیاد می شود. جایی فرزند کم می آورد و چون آگاهی ندارد خروج از خانه چه عواقبی دارد به راحتی با یک تلنگر یا فحش و ناسزا از خانه گریزان می شود.
حالا سن فرار از خانه به چند سال رسیده؟
طبق آمار سال ٨٣، سن تن فروشی چهارده سال است و سن فرار از خانه کمتر از چهارده سال.
سال گذشته نیروی انتظامی آماری داد مبنی بر اینکه آمار فرار دختران از خانه کاهش پیدا کرده است. به نظر شما با وجود عواملی که برشمردید این آمار می تواند آمار صحیحی باشد؟
به هر حال زمانی که پدیده یی در جامعه شکل می گیرد شکل های مختلف پیدا می کند. شاید حالا روش های دیگر مثل رفتن به خانه دوستان هم جنس و غیر هم جنس جایگزین مراجعه به نیروی انتظامی شده و به همین خاطر آمار پلیس کاهش پیدا کرده، اما این پدیده به جای خود است و حتی شاید افزایش پیدا کرده باشد. نهادهای دولتی از جمله بهزیستی بودجه کافی برای روبه رو شدن با چنین موضوعی را ندارند. در حالی که نهادهای حمایتی باید با توجه به بدنه کارشناسی که دارند پیش از بحران، زنگ خطرها را به صدا درآورند. به خانواده ها و نهادهای تصمیم گیر هشدار دهند، یعنی رفتارهای پیشگیرانه داشته باشند. حالا در پدیده دختران فراری همه انگشت اشاره را به سمت بهزیستی می گیرند. چون بهزیستی تنها نهادی است که به صورت شفاف گفته با این پدیده روبه رو می شود. پایگاه هایی هم برای نگهداری دختران فراری دارند. اما این پایگاه ها، بودجه و نیروی انسانی کافی ندارند. پس در اولین فرصت، خانواده ها را شناسایی کرده و بدون اینکه مشکل دختران را حل کنند آنها را تحویل خانواده می دهند. اگر مشکل، مشکل خانوادگی باشد پذیرش دختر بسیار سخت می شود و مهر بی امنی هم بر پیشانی دختری که فرار کرده زده می شود. این دختران در ساعات اولیه فرار، پیش از اینکه وارد باندهای مختلف شوند، تحویل خانواده داده می شوند، بدون اینکه آموزشی در کار باشد مبنی بر اینکه چطور می توان مشکلات این دختران را حل کرد. دختر با چند علامت سوال و بدبینی برمی گردد به همان محیط قبلی. اگر هم به پلیس معرفی نشوند در عرض ۲۴ ساعت وارد باندهای مختلف می شوند که بعد از آن چاره یی جز تن فروشی برای ادامه زندگی ندارند. خانواده ها هم دختر فراری را مساوی با زن خیابانی می گیرند. این برخورد خانواده باعث فرار دوباره دختران با مهارت بیشتر می شود. دختران فراری بعد از این دیگر به پلیس مراجعه نمی کنند. پس آمار پلیس کاهش پیدا می کند. در این رفت و آمدها مکان های دیگری جایگزین قوه قضائیه، پلیس و خانه های سلامت می شوند.
شما اشاره کردید که پلیس دختران فراری را تحویل خانه های سلامت می دهد، بسیاری اعتقاد دارند فضای این خانه ها مناسب نیست، نوعی ارزیابی از این خانه ها انجام می دهید؟
وقتی بودجه کافی در اختیار نباشد، به هر حال کسانی هم که در این مراکز کار می کنند، مهارت های مناسب ندارند. به همین دلیل هم در اولین اقدام، دختران به خانواده ها برگشت داده می شوند. در حالی که این فرصت می تواند فرصت آموزشی بسیار خوبی باشد. منابع مالی ناکافی داشتن، امکان فیزیکی نامناسب داشتن و نبود تیم تخصصی مناسب دلیلی می شود تا دختر برای مدتی کوتاه در محیطی امن باشد. برای مناسب شدن این فضاها باید دولت اجازه دهد تا بخش خصوصی وارد عمل شود N.G.Oهای موفق در این زمینه را شناسایی کند و دولت تنها نقش نظارتی داشته باشد. منابع مالی دولتی کافی نیست. برای سال ۱٣٨۶، بودجه کل کشور پنج میلیارد تومان برای برخورد با آسیب های مختلف است.
با وجود اینکه خانه های سلامت، کارکرد درستی ندارند اما می توانند آمار جالبی در اختیار ما قرار دهند. از این آمارها هم صحبت می کنید؟
آنهایی که با پدر و مادر زندگی می کنند، درصد پایینی از دختران فراری را تشکیل می دهند. آنها که تنها با پدر زندگی می کنند ۱۰ درصد و آنها که تنها با مادر زندگی می کنند ۱۷ درصد هستند. آمار آنها که با پدر و نامادری زندگی می کنند سه برابر بیشتر از آنهایی است که با مادر و ناپدری زندگی می کنند. آنها که پدر و مادر شاغل دارند، کمتر از خانه فرار می کنند. نیمی از دخترانی که از خانه فرار کرده اند، تحصیلات زیر دیپلم داشته شده اند. از نظر سلامت روان، جسم و روح اکثر این افراد در وضعیت نرمال هستند. ۹۰ درصد آنها که فرار کرده اند مشکل خاصی نداشته اند. تنها ۱۰درصد مشکل داشته اند که آن هم سوء هاضمه یا کم خونی بوده است. به لحاظ بهره هوشی هم ٨۶ درصد دختران در وضعیت نرمال بوده اند و یک درصد هوش ممتاز داشته اند.
شرایط جامعه امروز نسبت به قبل تفاوت خاصی پیدا نکرده. وضعیت اقتصادی بسیاری از خانواده ها نامطلوب است و به همین خاطر پدر نمی تواند بیش از گذشته برای فرزندان دقت صرف کند، ساختار آموزش، همچنان همان ساختار کهنه است و تضاد فرهنگی هم به قوت خودش پابرجا است. فکر می کنید در چنین شرایطی می شود پدیده دختران فراری را کنترل کرد؟
حقیقت این است که نوعی بی اعتمادی نسبت به نهادهای دولتی در این زمینه شکل گرفته است. وقتی چنین وضعیتی پیش می آید، دولت باید وظایفش را برعهده سازمان های غیردولتی که در سال های گذشته موفق عمل کرده اند، بسپارد. نباید دست روی دست گذاشت. باید علت ها را کنترل کنیم و آموزش دهیم. به موقع آموزش های لازم را مطرح کنیم. صدا و سیما می تواند این فرهنگ و آموزش را ایجاد کند. N.G.Oها هم اگر دولت حمایت کند با بودجه های کمتری می توانند این نقش را بر عهده بگیرند. جامعه یی که ناامن است برای همه
ناامن است.
منبع: اعتماد پنج شنبه، ۲۱ تیر ۱٣٨۶ ۱۴۴۰
|