جمهوری اسلامی در کانون بحران خاورمیانه
م. چشمه
•
پس از غلبه و روی کار آمدن همراه با تقلب و تزویر باند امنیتی – نظامی احمدی نژاد (با حمایت کامل خامنه ای) و با مشاهده حالت آچمز آمریکا در عراق، رژیم استراتژی بسیار تهاجمی و ستیزه جویانه ای را در مقابل آمریکا و غرب اتخاذ کرده است. محور اصلی این سیاست بازگشت به سیاست غنی سازی اورانیوم برای ساختن بمب اتمی، تشدید اختناق در داخل تشنج آفرینی در منطقه و تحریک اسرائیل و غرب برای جلب توجه و کسب رهبری دنیای مسلمان است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲۲ تير ۱٣٨۶ -
۱٣ ژوئيه ۲۰۰۷
در طی یکی دو سال گذشته و همزمان با غرق شدن آمریکا در گرداب عراق، اوضاع خاورمیانه در مجموع بسرعت رو به وخامت گرائیده است. کافیست فقط تیترهای خبری مربوط باین منطقه را روزانه مرور کنیم. بنا به اظهار نظر کارشناسان بیطرف، و در مخالفت صریح با نظرات جورج بوش در مصاحبه مطبوعاتی امروز وی، علیرغم هزینه متجاوز از ۵۴۰ میلیارد دلار توسط دولت آمریکا در جنگ عراق در طی چهار سال گذشته، و کشته شدن بیش از ٣۶۰۰ سرباز آمریکائی و اعزام مجدد حدود ٣۰ هزار سرباز جدید در یکی دو ماه گذشته، اوضاع عراق کماکان رو به وخامت میرود و دورنمای هیچ گونه سازش سیاسی مابین طرفهای متخاصم شیعه، سنی و کرد دیده نمیشود. تروریستهای اسلامی در عراق کماکان به فجیع ترین نحوی به قتل و کشتار مردم بیگناه و دامن زدن به ستیز شیعه و سنی ادامه میدهند، و در یک کارزار نیهیلیستی هر گونه مظهر تمدن و از جمله زیرساختهای جامعه را تخریب میکنند. بنوشته روزنامه ها درگیری نه تنها میان سنی ها و شیعیان در جریان است، بلکه حتی در شهر شیعه نشین بصره که نیروهای انگلیسی بجز فرودگاه تقریباً همه جا را تخلیه کرده اند، منازعه کینه توزانه ای میان سرکردگان و جنگجویان قبایل و گروههای مختلف شیعی به جریان افتاده است.
در پاکستان بحران اشغال مسجد سرخ در اسلام آباد توسط بنیادگرایان اسلامی تا دندان مسلح که عده ای از زنان و کودکان را به گروگان گرفته بودند، با حمله ارتش پاکستان و با کشته شدن بیش از ٨۰ نفر از نیروهای دو طرف دیروز ظاهراً پایان یافت. اما ناظران امور پاکستان معتقدند که با تقویت بنیادگرائی اسلامی در پاکستان خطر یک شورش و یا انقلاب اسلامی ارتجاعی را نباید دست کم گرفت. بنا به گزارش رسمی دولت آمریکا در روز گذشته، پاره ای از مناطق مرزی پاکستان و افغانستان دوباره تحت کنترل سازمان القاعده در آمده و اینان در این مناطق مجدداً پایگاههای تربیت تروریستی دایر نموده اند.
در افغانستان هر روز ده ها تن در درگیریهای نیروهای دوباره شکل گرفته طالبان و نیروهای دولت افغانستان و ناتو کشته میشوند. بمب گذاریهای انتحاری بسبک عراق رایج شده و از نیروهای دولتی و مردم عادی هر هفته تعداد زیادی قربانی میگیرند. طرفه اینکه باظهار مقامات آمریکائی و انگلیسی، سازمان قدس سپاه پاسداران نه تنها در مسلح کردن نیروهای شبه نظامی و تروریست عراقی بسیار فعال بوده است، بلکه بمنظور مقابله با حضور آمریکا و غرب در منطقه، هم اکنون بکمک دشمن قدیمی خود یعنی طالبان در افغانستان نیز شتافته است، امری را که البته رژیم جمهوری اسلامی تکذیب میکند.
امروز اولین سالگرد جنگ اسرائیل و لبنان در سال گذشته است. پیآمد این جنگ نه تنها موجب ویرانی لبنان، تضعیف دولت مرکزی و رو در روئی آن با حزب الله شده است، بلکه بنیادگرایان اسلامی نیز در اردوگاههای فلسطینی بر علیه دولت سینیوره وارد جنگ مسلحانه شده اند، بطوریکه آینده یک لبنان یکپارچه و مدرن بطور جدی بزیر سوال رفته است. نقش جمهوری اسلامی در دامن زدن به این بحران و حمایت از حزب الله انکار ناپذیر است، همانگونه که بگفته بسیاری از مفسران، کودتای حماس در نوار غزه نیز نمیتوانست بدون پشتیبانی جمهوری اسلامی حامی اصلی حماس، صورت گرفته باشد. این کودتا عملاً فلسطین را به دو بخش تقسیم کرده و دورنمای تشکیل یک دولت فلسطینی یکپارچه را تا آینده نامعلومی ناروشن کرده است.
در ایران نیز پس از غلبه و روی کار آمدن همراه با تقلب و تزویر باند امنیتی – نظامی احمدی نژاد (با حمایت کامل خامنه ای) و با مشاهده حالت آچمز آمریکا در عراق، رژیم استراتژی بسیار تهاجمی و ستیزه جویانه ای را در مقابل آمریکا و غرب اتخاذ کرده است. محور اصلی این سیاست بازگشت به سیاست غنی سازی اورانیوم برای ساختن بمب اتمی، تشدید اختناق در داخل تشنج آفرینی در منطقه و تحریک اسرائیل و غرب برای جلب توجه و کسب رهبری دنیای مسلمان است. در عین حال، رژیم با بکار گرفتن کادر ها و مهره های رنگارنگ خود تاکتیک زیرکانه کج دار و مریز را برای شکاف انداختن میان دول غربی و خریدن وقت بکار گرفته است. افزایش بنیادگرائی در خاورمیانه و اتخاذ سیاست تنش آفرین افراطی توسط رژیم که خود را در رقابت با القاعده برای رهبری جهاد ضد غربی مسلمانان میداند، جمهوری اسلامی را عملاً در درون یک دایره معیوب قرار داده، بطوریکه بازگشت و عقب نشینی آنرا بدور یک سیاست "عادی" در چارچوب روابط متعارف بین المللی بسیار مشگل کرده است. رژیم اکنون در ایران شمشیر از رو بسته، مطبوعات نیمه مستقل را تعطیل، فعالان حقوق بشری، زنان، دانشجویان، معلمان و کارگران را به بند میکشد. اجرای طرح سهمیه بندی بنزین در این زمان، بیش از هر چیز در جهت آماده شدن رژیم برای مقابله با تحریمهای جدید غرب و حتی بگفته خود سران رژیم، در جهت آمادگی برای یک جنگ احتمالی است. در عین حال، با افزوده شدن بر مشگلات اجتماعی و اقتصادی مردم که موجب شورش آنان در عکس العمل به سهمیه بندی بنزین گردید، رژیم آشکارا بوحشت افتاده، برای کند کردن و به تعویق انداختن تحریمهای جدید، ظاهراً به آژانس بین المللی انرژی اتمی در باغ سبز نشان داده و بگفته این آژانس، اخیراً از سرعت غنی سازی اورانیوم کاسته است.
در محافل سیاسی آمریکا اما بر خلاف چند ماه گذشته، اینروزها صحبت از مذاکره و سازش با رژیم جمهوری اسلامی با حرارت بسیار کمتری دنبال میشود. سنای آمریکا همین دیروز با تصویب قطعنامه ای به رژیم ایران در زمینه دخالت در امور عراق و فرستادن سلاح برای شورشیان هشدار جدی داد. مفسرین رسانه ای آمریکا از هر دو جناح محافظه کار و لیبرال، ایران را صریحاً عامل اصلی بحران و نابسامانی در خاورمیانه معرفی کرده، و برخی از آنان مانند آقای استیو فوربز سر دبیر دست راستی مجله معروف فوربز دولت بوش را برای محاصره اقتصادی و در نهایت حمله نظامی به ایران ترغیب میکنند. آقای فوربز در سرمقاله خود بتاریخ ۲٣ ژوئیه مینویسد: "در تحلیل نهائی، ارثیه سیاسی ریاست جمهوری جورج بوش هنوز وابسته به تصمیمی است که او باید در مورد ایران اتخاذ کند... اگر پرزیدنت بوش جلوی ملا ها را نگیرد، و یا اگر او مشگل را برای جانشینش بجای گذارد، تاریخ ریاست جمهوری او را بعنوان یک شکست تلقی خواهد کرد.... بوضوح، دیپلماسی تنها کارگر نخواهد بود." نسخه آقای فوربز برای جورج بوش در جهت مقابله با رژیم جمهوری اسلامی بترتیب عبارت است از: "تحریم سرمایه گذاری" در ایران، "کار با گروههای مخالف و تعداد زیادی از اقلیتهای ناراضی در ایران،" و در مرحله بعدی، "ضبط دارائی" شرکتهائی است که با ایران معامله میکنند. فوربز معتقد است که "اگر همه این اقدامات موجب تغییر رژیم نشوند... آنگاه پرزیدنت بوش میبایست به حملات هوائی دست یازد."
در طرف مقابل، آقای توماس فریدمن، روزنامه نگار لیبرال و مشهور روزنامه نیویورک تایمز در مقاله ای تحت عنوان "ورود یا خروج" بتاریخ ۱۱ ژوئیه ۲۰۰۷ در زمینه سیاست آمریکا در مورد عراق معتقد است که خروج نیروهای آمریکائی از عراق چهار مزیت دارد، که مزیت چهارم آن در رابطه با ایران است. وی معتقد است که با اینکار (یعنی خروج از عراق) موقعیت آمریکا در مقابل ایران تقویت شده، و به حالت قبل، یعنی قبل از گرفتار شدن آن در باتلاق عراق بر میگردد. وی مینویسد: "تهران دیگر نخواهد توانست از طریق نمایندگانش در عراق خون ما را بریزد، و در صورت لزوم، برای زدن ایران دستمان بسیار باز تر خواهد شد." صحبت از زدن و یا حمله به ایران از جانب یکی از نظریه پردازان بنام جناح لیبرال و دمکرات آمریکا در واقع حاکی از خشم عمیقی است که سیاستهای شرارتبار رژیم ایران در جامعه آمریکا دامن زده است.
اینکه آیا محافل باصطلاح دوراندیش رژیم بتوانند در مقابله همه جانبه جمهوری اسلامی با غرب (آنچه روزنامه لوس آنجلس تایمز آنرا جنگ سرد جدید مینامد) چه در مورد عراق، افغانستان، لبنان و فلسطین ، و یا در زمینه هسته ای، که حقیقتاً ایران را بر لبه پرتگاه هولناکی قرار داده است، بر رقیب قدر قدرت خود غلبه کرده و در مقابل غرب و شورای امنیت سازمان ملل دست به عقب نشینی معنی دار بزنند، شاید در آینده نزدیک روشن خواهد شد. من شخصاً در این زمینه خوش بین نیستم. تنها ورود و دخالت مردم در عرصه سیاسی برای بدست گرفتن سرنوشت خود میتواند ایران را از یک سرنوشت هلاکتبار نجات دهد.
۲۱ تیر ۱٣٨۶
|