•
همواره پیرمردی گرانگوش و بلعنده،
با قامتش خمیده و بلند
در کوچه ها پرسه می زند.
(مادر بزرگم نیز او را دیده بود)
شامگاهان سایه ای است وهم انگیز
و در غربت هر سایه ای دیگر
سر گردان
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲۷ تير ۱٣٨۶ -
۱٨ ژوئيه ۲۰۰۷
همواره پیرمردی گرانگوش و بلعنده،
با قامتش خمیده و بلند
در کوچه ها پرسه می زند.
(مادر بزرگم نیز او را دیده بود)
شامگاهان سایه ای است وهم انگیز
و در غربت هر سایه ای دیگر
سر گردان
روز گم در هیاهو.
و شب دارکوب ستیزه گر گام هایش،
سکوت را،
قطعه قطعه می کند.
من نگاه گربه وار او را بارها
به روی خویش خیره د یده ام
بارها...
و نفس هایش را،
به پشتگاه گردن فرو رفته ام،
یافته ام
می توانم گفت
(هنگامی که او را نمی بینم حتا)
دهانش؛
غار بی انتهایی است
که واژه ای،
جز خداحافظی نمی شناسد.
Pirayeh163@hotmail.com
|