یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

مرگ...


پیرایه یغمایی


• همواره پیرمردی گرانگوش و بلعنده،      
با قامتش خمیده و بلند
در کوچه ها پرسه می زند.
(مادر بزرگم نیز او را دیده بود)
شامگاهان سایه ای است وهم انگیز
و در غربت هر سایه ای دیگر
                         سر گردان ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۷ تير ۱٣٨۶ -  ۱٨ ژوئيه ۲۰۰۷


همواره پیرمردی گرانگوش و بلعنده،      
با قامتش خمیده و بلند
در کوچه ها پرسه می زند.
(مادر بزرگم نیز او را دیده بود)
شامگاهان سایه ای است وهم انگیز
و در غربت هر سایه ای دیگر
                         سر گردان

روز گم در هیاهو.   
و شب دارکوب ستیزه گر گام هایش،
سکوت را،
قطعه قطعه می کند.


من نگاه گربه وار او را بارها
به روی خویش خیره د یده ام
                               بارها...
و نفس هایش را،
به پشتگاه گردن فرو رفته ام،
                         یافته ام
می توانم گفت
(هنگامی که او را نمی بینم حتا)

دهانش؛
غار بی انتهایی است
که واژه ای،
جز خداحافظی نمی شناسد.

Pirayeh163@hotmail.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست