یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

شعر بهاری


میرزاآقا عسگری (مانی)


• این کهکشان،
از من می آغازد
به تو می انجامد.
شکوفه به شکوفه فرامی‌بالم تا تو... ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۷ تير ۱٣٨۶ -  ۱٨ ژوئيه ۲۰۰۷


این کهکشان،
از من می آغازد
به تو می انجامد.

شکوفه به شکوفه فرامی‌بالم تا تو...


این هستی
با یک شکوفه پا می‌شود
در باغِ کهکشانها وامی شود
               گویا، بویا، جویا!


این کهکشان
با آن همه خدایانِ برهم چنبره بسته‌اش،
و با این اهوره مزدای خردمندش،
با آن همه فرشته‌ی بی‌سرنوشت
و این ایزدمهر نیکوسرشت
از تو می آغازد
به من می انجامد.
خوشبو، خوشرو، خوشخو!



بسته به این که با کدام زانو بر بسترت فرودآمده باشم،
رگ‌تپس هستی را به بازی و نوازش می گیرم
بسته به این که با کدام پهلو از بسترم برخاسته باشی
این گیهان را بنفش یا سپید می کنی.




چون آبدانه‌ای که در واژه‌ی «چکه» نهان است
در من پنهان می خوانی. می‌رانی، می‌مانی.
چون سامانِ هستی که در درختچه‌ای نهان است
   در تو شاخ و برگ می‌دوانم،
       بُن و رگ می خوابانم.

این شاخه‌ی بلند بهاری را
شکوفه به شکوفه بالامی‌آیم
تا در تو بار دهم، بار نهم.
آن شاخه‌ی بلند آذرخش را
پیچ در پیچ پائین می‌آیی
تا در من ریشه یابی، بیاسایی.

این بی‌کرانه کیهان
با آن همه خدا و آن تکٌ اهورامزدایش
با آن همه پیشاکهکشان و پساکهکشانش
با آن همه زانو برای فرود آمدن،
و پهلو برای برخاستن
فرایندِ دو چیزاست که هی بیگانه به‌هم می آمیزند
       و یگانه با هم برمی خیزند:
دوچیز:
آبچکه، و واژه‌ی «چکه»
تو و من!
دوچیز:
کهکشان، یعنی: تو،
وجائی که کهکشان در آن است، یعنی: من!

بیهوده نگفتم:
این کهشکان از من می‌آغازد،
به تو می انجامد.

با زانوی چپ فرود آمدم در بستر شبانه ی تو
با پهلوی راست برخاستی در بخت روزانه ام.

۲۵ اسفند ۱٣٨۵

Mani-Asgari@gmx.de


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست