در دفاع از مبارزان کارگری
کارگری از صنف فلزکار و مکانیک
•
بر این باورم که زندگی و کارنامه ی آقای اکبری روشن تر از آن است که با نوشته یی مخدوش گردد. برای ایشان و هیات موسسان سندیکاهای کارگری همین بس که از درون آنان سندیکای شرکت واحد سربلند کرد و سایر سندیکاها نیز در حال شکل گیری است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲۹ تير ۱٣٨۶ -
۲۰ ژوئيه ۲۰۰۷
مدتی است عده یی که در خارج از کشور ساکن هستند با مقالات خود عزم به تخریب یکی از مبارزان جنبش کارگری و ایجاد درگیری در صفوف کارگران و تشکل های کارگری، از طریق تهمت و توهین به فعالین کارگری کرده اند. (۱) امیدوارم این دوستان کمی بیاندیشند و از دامی که ارتجاع برای آنها گسترده است بجهند.
قصد من این بود که سکوت کنم اما آنچه مرا بر آن داشت تا این پاسخ کوتاه را تهیه کنم افاضات تئوریک حضرات نبود. مرقومات آنها جز فحاشی و افترا چیزی نیست و فاقد مبانی نظری است. اما گمان کردم که باید به عنوان یک فعال کارگری این مطلب را در دفاع از یکی از مبارزان جنبش کارگری و یاوران طبقه ی کارگر ایران، آقای حسین اکبری بنویسم. وظیفه ی خود دانستم تا به ایشان به عنوان دبیر اجرایی هیات موسسان سندیکاهای کارگری و یکی از یاران صدیق طبقه ی کارگر و زحمتکشان ایران خسته نباشید بگویم.
بر این باورم که زندگی و کارنامه ی آقای اکبری روشن تر از آن است که با نوشته یی مخدوش گردد. برای ایشان و هیات موسسان سندیکاهای کارگری همین بس که از درون آنان سندیکای شرکت واحد سربلند کرد و سایر سندیکاها نیز در حال شکل گیری است.
توهین، افترا، تفرقه و نظرات انحرافی همواره ابزار نیروهای ارتجاعی بوده تا بر چنین بستری به چپاول تولیدکنندگان واقعی ثروت ادامه دهند. مبارزان آگاه طبقه ی کارگر استوار و هم قدم و هم زبان به سوی آینده یی بهتر گام برمی دارند و در این مسیر نیاز به نقد دوستان و یاران و خردمندان دارند. آقای حسین اکبری با مقالات، نظرات و مصاحبه های خود که هر تار آن به رنج از روان جدا شده است و هیات موسسان سندیکاهای کارگری با اطلاعیه ها، قطع نامه ها و مکاتبات و عملکرد چند ساله ی خود ثابت نموده اند در راه منافع طبقه ی کارگر و زحمتکشان و در جهت عدالت و صلح و آزادی و سربلندی این سرزمین گام برمی دارند.
در جاده ی مبارزات این سرزمین، این تلاش ها نیز خاربوته یی است ناچیز که آرزو دارم در متن نقش های باشکوه و شگرف مبارزات زحمتکشان این دیار جایی بیابد.
فریادمان
در چکاچک دشنه های کین و خودخواهی
گم می شد
ولی جوینده را حق است که بانگ کند
بگذار آن را دیوارهای گنگ
و بت های چوبینه
نشنوند
عصب ها و قلب ها می شنوند
|