سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

موقعیت شعر در جامعه‌ی امروز ایران
گفت‌و‌گو با رضا براهنی (شاعر، قصه نویس، اندیشه پرداز شعر و ادب معاصرفارسی)


مهدی فلاحتی


• بسیاری می گویند شعر در ایران شعر سالار، موقعیت برتر خود را نسبت به دیگر هنرها از دست داده و خاصه ‌در بیست سال اخیر، رمان و روایت جای آن را گرفته است. پس، آیا شعر در جهان موقعیت خود را از دست داده است؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲۹ تير ۱٣٨۶ -  ۲۰ ژوئيه ۲۰۰۷


بسیاری می¬گویند شعر در ایران شعر سالار، موقعیت برتر خود را نسبت به دیگر هنرها از دست داده و خاصه ‌در بیست سال اخیر، رمان و روایت جای آن را گرفته است. یکی از عوامل اثبات این ادعا، کاهش تیراژ کتاب‌های شعر است. در مقابل، این سخن هم هست که تیراژ کتاب‌های شعر، حتا در کشورهایی که کتاب خواندن، یک فضیلت عادت شده و یک نیاز معمول شهروندان است، پائین تر از بسیاری کتاب‌های موضوعی دیگر است؛ چیزی برابر با آنچه در ایران دیده می‌شود (تیراژ کتاب شعر در فرانسه‌ی امروز، به سختی و با موارد استثناء، به بالای دو هزار نسخه می‌رسد). پس، آیا شعر در جهان موقعیت خود را از دست داده است؟
به این پرسش نمی¬توان به سادگی و کوتاهی پاسخ داد. شاید انتظارها متفاوت شده است و نحوه¬ی پیوند آدمیان با شعر، دیگرگون.



س - آقای دکتر براهنی! شعر در ایران بعد از انقلاب ۵۷ ، دیگر موقعیت دهه‌ ی چهل و پنجاه خورشیدی را ندارد. چرا؟ پاسخ ها به این پرسش، همانطور که می¬دانید، واحد نیست. اگر بتوانیم در مقیاس‌های کلی، این پاسخ‌ها را دسته‌بندی کنیم، برجسته‌ترینش شاید این باشد که: رمان – به دلائل قابل تعریف – جای سالاری شعر را گرفته و موقعیت سیاسی – اجتماعی جامعه، چنین عقب نشینی شعر در برابر رمان را اقتضا می‌کرده است. اما شما در کتاب «پاسخ به پروانه‌ها وچرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم» به همین پرسش، پاسخ خودتان را می‌دهید که خواهش می‌کنم در اینجا هم بطور خلاصه و برای فتح باب بحث، بفرمائید .

ج - شعر فارسی در بیست سال گذشته دستاوردهای بزرگی داشته که فقط قابل مقایسه با دستاوردهای دهه‌ی چهل است. می‌توانم بگویم که در پاره¬یی موارد حتا از دستاوردهای‌دهه‌ی چهل هم پیشی گرفته است. از این بابت که درست به دلائل اجتماعی، به دلیل این که ایرانیان تحول جدیدی از زمان و حرکت اجتماعی و انقلاب، کسب کردند، فضا، فضای روایت شده و در نتیجه مردم ایران به سوی خواندن تاریخ و رمان و دیدن فیلم کشیده شده‌اند و اولویت ادبی برای اولین بار از اولویت شاعرانه به طرف اولویت روایت حرکت کرده است. و طبیعی¬ست که از این نظر، ما فکر کنیم که شعر، جایگاه دوم را – در اولویت‌های ادبی ایران– پیدا کرده باشد؛ اما، در عین حال، این واقعیت به این معنی نیست که شعر، خود از لحاظ قدرت، تنوع، و کمیت تولید، چیزی کمتر از دوره‌های سابق داشته است. جریان حرکت‌های اجتماعی ایران بر شعر هم بی‌تاثیر نبوده و در این دوره، تقسیم بندی جدی در شعر صورت گرفته است. دولت بطور کلی، طرفدار نوعی خاص از شعر است که باید به آن شعر سنتی گفت. در طرف مقابل، شعری پا گرفته و یا به همان پا گرفتن و راه افتادن سابق، ادامه داده که شعر جدید و یا جدیدتر از جدید است. این یک نکته.
نکته‌¬ی دوم، تفکر انتقادی¬یی ست که در شاعران متجدد در گذشته وجود داشته و این بار با شدت و حدت بیشتر مطرح شده است. بطور کلی، استقبال عجیبی را که در دهه¬ی چهل از شعر نیمایی شد، امروز نمی¬بینیم و چنان استقبالی از آن نوع شعر، نداریم. شعر نیمایی، ساختارهای خود را در شمار زیادی از شاعران خوب و زبردست، فرسوده کرد و در عین حال تاکید شعر نیمایی و شعر شاملو و شعر اخوان و حتا به گونه‌یی شعر فروغ، در معنا و جهت هایی که معنا در شعر پیدا می‌کند و در واقع خوب بیان کردن معنا، در دهه‌های بعد، این واکنش را بوجود آورد که شعر باید به نوعی دیگر گفته شود؛ به شعر باید بازگردد به حوزه¬ی اصلی کار خود که عبارتست از کارکردن روی زبان.

س - شما در کتاب «خطاب به پروانه‌ها و ...» و مقاله‌هایی که قبل از انتشار این کتاب، درمطبوعات فرهنگی از شما چاپ می‌شد، بر این نکته بسیار تاکید می‌کردید و آن را با «بحران رهبری» توضیح می‌دادید. اصولاً چرا از «بحران رهبری» شعر سخن می ‌گوئید؟ یکی از زاویه‌های برخورد با این اصطلاح یا تعبیر، این بوده است که اصولاً اگر جامعه‌ی شعر سالار تغییر فرم می‌دهد و سالاری شعر در آن از بین می‌رود، چرا باید نام بحران بگیرد و بعد هم بر سر بحران رهبری ‌اش بحث شود؟

ج - از این بحران رهبری شعر، تفسیرهای غلطی داده شده و دیدم که در یکی از نوشته های اخیرا چاپ شده در ایران، متاسفانه نوشته اند: بحران در رهبری شعر. من به هیچ وجه، موضوع را به این صورت مطرح نکرده¬ام. تصور من اینست که شعر در گذشته، جریانات ادبی و ذهن ما را رهبری می¬کرده؛ و درطول یکهزار و صد سال گذشته، شعر، رهبری بلا منازع ادبیات فارسی را به عهده گرفته بوده است. اکنون آن رهبری شعر، دچار بحران شده است. ادبیات ایران، سرانجام باید تصمیم می¬گرفت که کلیه¬ی مسائل را در چه نوعی از ادبیات باید دید. اینجا، شعر، رهبری خود را بطور کلی پس گرفته است. در اینجا، اشخاص مطرح نیستند که مثلاً بگوئیم رهبری شعر در گذشته با نیما بوده یا با شاملو بوده و امروز با کیست؟ بحران رهبری خود شعر مطرح است. آیا شعر، اکنون، ادبیات ایران را رهبری می¬کند یا نه؟ من به طور جدی می‌گویم: نه . در حالی که در طول یکهزار سال پیش، شعر بوده که ادبیات ایران را رهبری می‌کرده است.

س - اجازه دهید از همانجا که بحث ما قطع شد، دنبال کنیم: مسئله‌ی زبان در شعر. بنا بر توضیحات شما، می¬توان چنین نتیجه گرفت که شعر نیما و شاملو و اخوان و فروغ و احیاناً شاعران مهم دیگر، به این دلیل که اساساً بر معنا در شعر تاکید داشتند، عقب نشسته و اصولاً امروز به این دلیل که آن نوع شعر، بر زبان، همچون وجه مرکزی و اصلی شعر تاکید کافی نداشته، خواهان ندارد و به بن بست رسیده است.

ج - نه. به هیچ وجه. نه تنها شعر آن شاعران، خواهان دارد، بلکه شعر شاعرانی که از ابتدا شعر نیمایی نمی‌گفتند و فرض کنید تنها جهت صوری شعر نیما را گاه در نظر می‌گرفتند- مانند شعر فریدون مشیری - خواهان دارد. شعری که popular بشود، فوق العاده خواهان دارد. در سال ۱۳۳۶ وقتی «هوای تازه» احمد شاملو منتشر شد، خواهان نداشت. بلکه نقد ادبی و کوشش های طاقت فرسای شاملو در مطبوعات و نگارش‌های مجدد و جا انداختن این شعر در موقعیت های مکرر بود که نهایتاً شعر شاملو را هم به شعرpopular تبدیل کرد.

س - منظور من، یک کاسه کردن همه‌ی شعرهایی که خواهان دارد نیست و قصد ندارم به شعر مشیری و شاملو و فروغ و اخوان، با یک چشم، نگاه کنم .

ج - بله، یکسان نگاه کردنی نیست.

س - منظور بنده اینست که از بیان شما می‌توان نتیجه گرفت که این شعرها به بن بست رسیده‌اند، در حالی که نظر مقابلی هست مبنی بر این که این شعرها همچنان می‌توانند راهگشا باشند و ابتکارات تازه¬یی را در شعر، عرضه کنند.

ج - من هم معتقدم چنین است و به همین دلیل هم در کتاب « خطاب به پروانه ها» و در مقالات متعددی که نوشته‌ام، در پی کثرت صداها در شعر فارسی بوده‌ام و همیشه گفته‌ام که صداهای مختلف، باید در شعر فارسی وجود داشته باشد- همچنان که هست. ولی براین نکته هم باید پا فشاری کنم که بخش اعظم مسائل مربوط به این شعرها، سپری شده است. من شعر نیما و فروغ را استثنائی بر این سخن می‌دانم، اگرچه این تاکید بر معنا در شعر نیما و فروغ هم هست اما بویژه در شعر نیما می‌بینید که ساختارهای فرعی چقدر اهمیت دارد و هنوز می‌تواند راهگشای فرم ‌های دیگر باشد.
مسئله‌ی اصلی اینست که ما به این دلیل در شعر به دنبال مسائل سیاسی و اجتماعی رفته‌ایم که جامعه، حزب نداشته است؛ سیاست نداشته است و آزادیخواهی را برگردن همه¬ی شاعران گذاشته بوده است. شاعران باید آزادیخواهی را با کلمات مستعار، بیان می¬کرده‌اند. شعر نیما، شاملو، فروغ، اخوان، شعر خود بنده، شعر م. آزاد، شعر آتشی و... بیان کننده¬ی این نوع معانی مستعار در مراحل خاصی بوده است. ادامه¬ی این نوع خواستن آزادی در معانی مستعار، شعر را از شعریت خود دور کرده، اگرچه هیچوقت آزادی برای خود شعر، خواسته نشده است. آزادی شعر در آزاد کردن زبان شعر است و متاسفانه زبان شعر فارسی، هنوز به آزادی خود دست نیافته است. زبانی که آزاد نباشد، چطور ممکن است آزادی های دیگر را بیان کند؟

س - یکی از وجوه آزاد شدن یا آزاد کردن زبان توسط شاعر، در کار شما با رفتار ویژه و بدیع شما با فعل، اسم، و حتا قید، و بکارگیری نا به جای صفت نسبت به گذشته، برجسته می¬شود . اما با همه¬ی این تلاش¬ها، چگونه است که شما همچنان بر وزن عروضی – حال کلاسیک یا شکسته و نیمایی – تاکید دارید و نقش این تاکید را هم در همین «خطاب به پروانه ها» می¬بینیم؟

ج - شما اگر چهارده شعری را که اساس کار « خطاب به پروانه ها» ست با نام «شکستن در چهارده قطعه و یک رویا و عروسی و مرگ» نگاه کنید، می بینید که در همه از وزن و بی وزنی و چند وزن توامان با بی وزنی - یعنی همه ی ظرفیت های زبان - استفاده شده است. جز یک استثنا که دقیقاً در وزن نیمایی - با تغییراتی - سروده شده است. من همیشه تکیه کرده¬ام بر این موضوع که ما بی¬وزنی و وزن را با یکدیگر ترکیب کنیم زیرا زبان فارسی، تنها زبانی¬ست که اندکی تغییرش دهید به سمت وزن می¬چرخد و اندکی تغییر دیگر، به سمت بی وزنی. به هیچ وجه نگفته¬ام که ما باید بکلی از وزن یا بی وزنی دست بکشیم. به این علت من به شعر چند صدایی اهمیت می¬دهم که از چندین وزن و از بی وزنی، توامان استفاده می‌کند. در نتیجه، شعری ست ترکیبی و دمکراتیک. برخلاف شعر نیما که به علت استفاده از یک وزن ، شعری ست که در ذات آن، استبداد هست. شعر چند صدایی، استبداد صدا را حذف می‌کند؛ استبداد را از وزن می‌گیرد، از جمله‌ی مستبد فاعل و فعل و مفعول، می‌گیرد؛ استبداد را از معنا پیدا کردن- به معنای مطلق کلمه- می‌گیرد؛ شعر را در تفسیر پذیری پایان ناپذیر غرق می‌کند؛ انواع مختلف صداها را می‌آورد؛ دستور زبان فارسی را یکسره می‌شکند تا دستور شعر بوجود بیاید. بعد، فضاهایی را خالی می‌گذارد- زیرا فضای خالی هم در اینجا باید شروع به حرف زدن بکند- به طوری که سکوت را به صدا درمی‌آورد.

س - همچون نتیجه¬یی از این نکات مورد اشاره، بفرمائید که وضعیت فعلی شعر در ایران را چگونه می¬بینید؟

ج - فوق العاده درخشان. مخصوصاً در شعر جوانان و در شعر کسانی که بطور جدی با کنکاش¬های زبان، سر و کار پیدا می¬کنند. از این نظر، مدرسه¬یی جدید در شعر فارسی باز شده که بسیار مهم است. در عین حال، شماری از کسانی که در گذشته تحت تاثیر شعر نیمایی بودند، شروع به سرودن شعرهای جدید موزون و بی¬وزن کرده‌اند. نمونه‌ها البته فراوان است. بعضی کارها در مورد مصرع، توسط زنده‌یاد محمد مختاری انجام شد، بعضی کارهای جدید دیگر را دیده‌ام که بعد از چاپ «خطاب به پروانه‌ها» توسط حتا اشخاصی مانند باباچاهی انجام می‌گیرد؛ و مخصوصاً شعرهایی که برخی شاعران زن ایران می¬گویند، شعرهای فوق‌العاده خوبی¬ست و من دلیلی برای بدبین بودن نسبت به موقعیت فعلی شعر در ایران و شعر آینده، ندارم.

* این گفتگو در سال ۱٣٨۱ انجام شد و متن آن در کتاب « پنجاه گفتگو» آمده است.
« پنجاه گفتگو» را نشر افرا – پگاه درکانادا منتشر کرده است:
afrabooks@ghalamow.com

www.mehdifalahati.com
falahatimi@yahoo.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست