یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

حقوق سیاسی اقوام، فوبی یا کابوس؟


ابراهیم آهنیان - فرد صابری


• پس از دو سال سکوت و امید به ادامه آن، این بار با دیدن نوشتار اخیر آقای دکتر داریوش همایون چنان قلم بی اختیار شد که گویا سالها رنگ کاغذ ندیده است. نوشتاری که شگفتی جا به جای آن نهفته بود. باور نمی کردیم که صاحب قلم همان آموزگاری است که شاگردان را درس دمکراسی لیبرال، مشروطه خواهی و رواداری می دهد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۴ مرداد ۱٣٨۶ -  ۲۶ ژوئيه ۲۰۰۷


پس از دو سال سکوت و امید به ادامه آن، این بار با دیدن نوشتار اخیر آقای دکتر داریوش همایون چنان قلم بی اختیار شد که گویا سالها رنگ کاغذ ندیده است. نوشتاری که شگفتی جا به جای آن نهفته بود. باور نمی کردیم که صاحب قلم همان آموزگاری است که شاگردان را درس دمکراسی لیبرال، مشروطه خواهی و رواداری می دهد و خالق واژه هایی از تبار دگراندیش است!
آیا چگونه میتوان همه را تجزیه طلب یا درآمیخته با رژیم خواند و نیم نگاهی بر گویش و نگارش خود نینداخت! تصادفی نیست که حرکت برلین هماره در آسیب پذیرترین لحظه ها با شدیدترین حمله ها و در پیروزترین لحظه ها با بی اعتنائی و سکوت برخی روبرو بوده است در حالی که منتقدین آن به گونه ای دیگر و بی پیشداوری و قصاص قبل از جنایت رفتار کرده اند. ارزش نقد در اخلاق آن است.

ما تاکنون انتقادی از کار دیگران نکرده ایم ولی به نظر می آید که نوک حمله ایشان به سایر مخالفان جمهوری اسلامی است. به ناچار و به امید عدم ادامه این گونه برخوردها و همگرایی و پشتیبانی از یگدیگر به جای تخریب و حمله این سطور را می نگاریم.
در نوشتار چهار تا شش بار به رقابت و مسایل شخصی اشاره و بها داده شده است به چیزی که سراسر بی بهاست! نشست پاریس یا اعضای آن هرگز و در هیچ ارتباطی   وقت خود را صرف انتقاد از کار دیگران و این گونه حملات پی در پی به بهانه های روزافزون نکرده اند، بلکه به کار خود پرداخته اند. سراپای این نوشتار و موارد مشابه قبلی، انتقاد از کار دیگری است که حق دارد قائم بر اصول خویش کار کند.

اگر فخر و مباهاتی است برای آنان که واژه دگراندیش به مفهوم برابر شناختن مخالف و غیرخودی با خودی را، به زبان پارسی داده اند، این نشست پاریس است که در کوره کردار از عهده آن برآمده و مخا لف اصول خود را دارای حق مساوی و به رسمیت شناخته است واز کار دگراندیشی که باورمندانه بر مبنای اصول خود گام بر می دارد، به عنوان "انحرافات زننده" یاد نمی کند. این دیگر انتقاد اصولی و پایه یک مقاله تحلیلی نمی تواند باشد، بلکه احساس شخصی است که امری را زننده می یابد!
می توان در آنجا که کار خویشتن به هر دلیلی به سامان نمی رسد، کوشندگان دیگر را در امری که مقصود همگی ست، اگر نه یاری که تشویق کرده و در کمال آن سهمی گرفت.
مگر نه آن است که نشست برلین نخستین تجربه بی گناه مردمانی بود که صلیب ها را شجاعانه بر دوش گرفتند و کاری کارستان را پس از صد و پنجاه سال تفرقه آغاز کردند.
مگر کشیدن چنین بار سنگینی بی کمی و کاستی ممکن می شد؟ نیازها و کمبودهایی که آغوش کریمانه یاوری ها را گشود تا همه با هم برویانند و برویند.
در این میان چون همیشه گروهی نیز تنیده در - تاریخ و پویش قدرت - به گفته ایشان، با سیاه نمایی، اغراق گری و عیب جویی، از همان ابتدا کمر به نابودی آن بستند.
هنوز متن نامه کذایی با امضای چند ده نفراز فعالین به اصطلاح جنبش رفراندم به شرکت کنندگان نشست برلین در آستانه نشست در یادها هست که چگونه لبریز از افترا، توهین و فرافکنی، پیشاپیش آن را محکوم کردند و حتی مانند برخی دیگر منتظر نتیجه نشدند تا لااقل از کنگره شان بیانیه محکومیت و تحریم صادر کنند. آن زمان هنوز منشوری و بند نه-ای با "حقوق سیاسی" در کار نبود و به گواه همان نامه، نشست برلین باز هم به "موازی سازی" در برابر حرکت رفراندم متهم گردید. آیا این را می توان در خوشبینانه ترین حالت، چیزی به جز رقابت و شخصی کردن سیاست نامید؟ و این در حالی بود که به شهادت همگان تقریبا همه مدعوین آن نشست، صبورانه بخت دمکراسی را در یک پروسه طولانی همکاری با از قضا مدعیان دمکراسی لیبرال در آن بخش ورشکسته از حرکت رفراندم آزموده بودند.
اما ایده و شعار رفراندم به عنوان جانمایه و بخش مهمی از منشور برلین زنده ماند. آن زمان ما زبان به حمله یا انتقاد از آن بخش از حرکت رفراندم نگشادیم تا روزی که فرجام تشکیلاتی آن، آن را از هر نقدی بی نیاز کرد! و استراتژهای آن را به اعتراف به شکست واداشت و از رفراندم چیزی نماند مگر باز هم در منشور برلین. دوباره یک فرصت بزرگ تاریخی برای مردم ایران به بهای انحصارطلبی هژمونیک ار دست رفت. این همه در حالی بود که ما به عنوان دو تن از اعضا و مسئولین مشروطه خواه و از جمله فعالین سخت کوش رفراندم از همان ابتدای کار، خطرات را با توجه به تجربه گرانبهای موارد مشابه در سایر فعالیت های مشترک پیشین – که آنها نیز فرجامی خوشتر نیافتند - صادقانه گوشزد و پافشاری می کردیم تا سرانجام مانند سایرین ناامید و جدا شدیم. بدان امید که روزی در فضایی دوستانه به نقد خود بنشینیم.

اما گرانیگاه انتقاد "رفراندم بازان" از "جایگزین سازان" بند نهم منشور برلین بود و همه می دانند که مذاکرات و تماس های زیادی انجام گرفت مبنی بر آنکه امکان حل این مسئله و فضای باز برای هرگونه همکاری موثر و تعیین کننده وجود دارد ولی افسوس که هرروز بر فاصله ها افزودند و در آتش اختلاف دمیدند! مگرمیان مضمون قطعنامه اقوام به پیوست منشور حزب مشروطه ایران و بند نهم منشور برلین در بیان حقوقی و سیاسی آن تفاوت تا کجا بود که این همه سرسختی و دشمنی را سزاوار گرداند؟
با این همه آیا هنوز هم ادعای وجود مشکل در بند نه منشور برلین برای توجیه همه اختلاف ها و عدم همکاری، قابل قبول است؟ و آیا این بند بود که تجربه رفراندم را به پایانی تلخ تر از حتی تجربه های ناشده، کشانید؟ این در حالی بود که پس از برلین بارها و بارها شایعه کردند که این حرکت شکست خورده و مرده است، تا آنکه ناباورانه! نشست موفق لندن را تماشاگر شدند و باز همان شایعات ادامه یافت تا برگزاری همایش پاریس! ...

به راستی این "انحرافات زننده" که چپ گرایان برآن انگشت نهاده اند کدام است؟ و آیا کوچکترین ربطی به مسایل قومی دارد؟ یا انتقادی است که بیش از ما بر همنشینی جمهوری خواهان با مشروطه خواهان میشود؟ آیا عمده این مشکل در همنشینی چپ ها با حزب مشروطه نیست تا در نشست پاریس که تلاش کرده تا از این گفتمان کهنه و منسوخ گذر کند؟ راستی معنای این توهم آوری در گند گویی چیست؟ پی در پی برچسب "جایگزین سازان" زدن جز به به کنار نهادن انتقاد اصولی و تحلیلی و چهره سازی کریه، چیزی نیست.

تمام انتقادات ایشان بر مواضع "از مبارزه همگانی دورافتاده ترین سازمان های قومی و به ویژه تندروترین و بیشترینه خواهان آنها با همه خواست های پیوسته بالا گیرنده شان"، که بر نشست پاریس وارد کرده اند، ایا برکدامین متون و اسناد آن وارد است؟ به جز موضوع "حقوق سیاسی اقوام" که آنهم مسئله کهنه است که بارها بحث شده و هر جا لازم آید باز هم بحث خواهد شد. دیگر نیازی به این همه برچسب سازی، "انحرافات زننده" خواندن تلاش های دگراندیش، نقل قول بی جا و وارونه از چپ ها که ایرادات آنها اساسا و کاملا متوجه مسایل دیگری است و ربطی به ایرادات ایشان ندارد و غیره، نیست. مشکل بسیاری از چپ ها ار برلین و پس از آن همانگونه که در بیانیه کنگره فوق العاده سازمان اکثریت پیدا بود و تا پاریس و تا کنون، به همنشینی با مشروطه خواهان بوده است و نه به دلیل دیالوگ با اقوام، - که پیوسته مشکل ایشان بوده و سراسر دو سال اخیر را پوشانیده است. اگر نشست برلین حقوق سیاسی اقوام را مطرح کرده است، دلیلی ندارد که آماج هر انتقادی از حداکثرخواهی های دیگری، قرار گیرد، مگر آنکه مبنای محکومیت از راه هم نشینی باشد. یعنی هر که با هر که نشست، انتقادات آن یکی بر دیگری وارد آید و اگر هم اینگونه باشد، انتقاد بر ایشان که واردتر است که چه بسا در این راه جلوتر و تا بدانجا رفتند که "همه چیز" را پذیرفتند بدان شرط که موضوع تمامیت ارضی ایران پذیرفته شود. ولی نشست برلین همه چیز را نپذیرفته است! و بر حاکمیت ملی ایران تاکید نموده که دیگری نکرده است.

حال اگر پس از تجربه فراوان پانزده ساله گروهی خسته و نومید، گفتگو را بی نتیجه رها کرده اند، آیا سایرین نیزباید درست در همان جا که دیگران کناره گرفتند، به انفعال درافتند و هم نشینی و گفتگو نکنند؟ کلید معمای هم سرنوشتی این پانزده سال با آن بخش ازحرکت رفراندم وهمینطور طلسم همکاری با دگراندیشان را در همان جا میتوان جستجو کرد که راز همه ناکامی های سه دهه اخیر را.
   
آیا همانگونه که فاز تشکیلاتی حرکت رفراندم پس از بروکسل را پایان دادند و اعلام فرمودند که دیگر کار تشکیلاتی نباید کرد، هیچ کس دیگری نیز نباید یک کار مشترک فراگیر سیاسی کند؟ آیا این دم خروس انحصارطلبی نیست؟

این گونه اعلام جرم برمبنای "هم نشینی و دیالوگ آزاد با حفظ اصول"، چه معنایی دارد؟ کسی نباید دست و پایی بزند و جبهه تازه ای بگشاید، زیرا این کار "جایگزین سازان" در نشست پاریس به زعم برخی "منحرف کردن مبارزه بر علیه جمهوری اسلامی است و همبستگی دگراندیشان از کژراهه دلگرمی دادن و پشتیبانی از خواست های تندروترین عناصر در گروه های قومی ایران" نمی گذرد! گو اینکه نشست پاریس چنین گناهی را کرده است! و گو اینکه دیگری زمام امور را در دست دارند و صلاح کار را اینگونه می بینند!

راستی کجا از برلین تا پاریس، "پشتیبانی از خواست های تندروترین عناصر در گروه های قومی ایران" شده است؟ برعکس و در تمام مذاکرات، شرط هر توافقی پذیرفتن تمامیت ارضی و بیشتر از آن حاکمیت ملی ایران بوده است که همه چیز را بیان می کند. یعنی آنکه بالاترین قدرت تصمیم گیری با مردم ایران و نمایندگان آنان است و این در تمامی گفتگو ها بوده است. هر تصوری به جز این، ساخته فکر دیگری است و در هیچ سندی هم نبوده و نیست!
بنابراین تمامی ایرادات غیروارد است مگر موضوع حقوق سیاسی اقوام که تنها مورد مطرح شده و آنهم پس از نشست "پیشاپیش از سوی ایشان محکوم شده" برلین بوده است و همواره می تواند مورد بحث اصولی قرار گیرد. سایر شگردهای مطرح شده مانند شش بار در یک نوشتار کوتاه وارد مسایل شخصی شدن، گمان آوری ها، اعلام جرم برای همنشینی، انتساب سخنان و نظرات هرگز ناگفته و نداشته به دیگران و برچسب زنی، جنبه های تاکتیکی قضیه است و می باید جدا از هم دید و نقد کرد.

اگر سیاست (مدرن) را به معنای رقابت برای اثر گذاشتن بر مقررات بخش عمومی – بگوییم قانون گذاری- بدانیم، هر کاری که موضوع آن رقابت برای اثر گذاشتن بر روی قانون یا مقررات باشد، "کار سیاسی" تعریف می شود. حق سیاسی حق رقابت برای اثر گذاشتن بر مقررات بخش عمومی یا قانون است. موضوع این است که آیا اقوام ایرانی و نه فقط افراد اقوام، حق سیاسی دارند یا خیر؟ به معنای دیگر از آنجا که تعریف قوم عبارت از مجموعه یا کالکتیو افراد اقوام است، سوال آن است که آیا این حق سیاسی را که افراد اقوام برابر با هر فرد دیگری دارد، می توان به عنوان یک "حق کالکتیو دسته جمعی" برای کار سیاسی و اثر گذاشتن بر روی قانون، نیز قائل شد و یا خیر و می گویید که چنین حق کالکتیو یا دسته جمعی وجود ندارد و صرفا حق فردی هست؟ آیا منظور از حق تشکل دسته جمعی در اعلامیه جهانی حقوق بشر فقط برای امور هنری و مانند آن است؟ یا خیر برای کار سیاسی نیز هست و هر جمع و افرادی علاوه بر حق سیاسی فردی و برابر از یک حق جمعی سیاسی نیز برخوردارند اگر بخواهند دسته جمعی عمل نمایند. نفی این حق جمعی مانند آن دید منسوخی است که به کارگران حق رای می دهد بدون آنکه برای آنان حق جمعی تشکیل سندیکا را قائل باشد و بدین گونه اصل "آزادی تشکل" اعلامیه جهانی حقوق بشر را نادیده می گیرد.

وانگهی اگر می پذیرید که اقوام به عنوان یک واحد دارای حقوق فرهنگی و اجتماعی هستند، لطفا پاسخ دهید که این حقوق را قانونا چگونه کسب کنند و اطمینان داشته باشند که این حقوق در قوانین کشور منظور می شود؟ بدون آنکه رقابت سیاسی نکنند.
مگر"ولایتی" در کار باشد که کس دیگری این حقوق را به آنان اعطا کند!
در دمکراسی اگر جمعی یا واحدی حق فرهنگی و اجتماعی دارد، "حق سیاسی" نیز خواهد داشت تا بتواند آن حقوق را با رقابت سیاسی کسب کند. لذا به رسمیت شناختن حقوق فرهنگی و اجتماعی اقوام – که ایشان به رسمیت شناخته اند- به مفهوم آن است که حق سیاسی آنان برای رقابت برای اثر گذاری در قانون به منظور رعایت کردن آن حقوق
را هم به رسمیت می شناسند، مگر آنکه قرائت ولایتی از حکومت باشد.
در ملحقه هجده دسامبر ۱۹۹۲ اعلامیه جهانی حقوق بشرمشخصا آمده است که افراد اقوام قانونا حق مطالبه و فعالیت برای کسب منافع گروه اتنیکی خود را دارند و در بند سوم همان ملحقه به صراحت می گوید که این حق، نه فقط یک حق فردی که حق جمعی نیز می باشد. حق جمعی افراد یک قوم، حق قوم است، زیرا قوم جمع افراد قوم است.

این "نظر دیگران و دیگراندیشان" است و نیازی هم به تحمیل آن نیست! می توان بحث کرد. یک روزهم این بحث را مانند هزار بحث دیگر در برابر مردم ایران و نمایندگان آنان خواهیم کرد. حق تصمیم گیری با مردم ایران است ولی تا آن روز که حکم یا هیئت منصفه در دادگاه نشسته باشد، می باید به طور شایسته و امروزین بحث میان دو اعتقاد به دو گونه اصول متفاوت را پیشه کرد و دیگر نیازی به تاکتیک های آنگونه نیست. همه اینها در کنار تکرار این کنایه که "کسانی در انتظار بر هم خوردن اوضاع" و به امید بیگانگان، "به میدان پریده اند"، اتهامات به جایی نیست و نامی جز تهمت بر ان نتوان نهاد! در خیال خویش نیتی را برای کسانی - بدون آگاهی از نیات آنان- پروریدن، سزاوار نیست! آن هم نیتی که بسیار پلید است اگر وجود داشته باشد!

اینک و پس از همایش پاریس، باز هم با همه کمبود ها و ضعف های طبیعی و در میان انبوه انتقادات و نظرات مثبت و منفی از سوی نیروهای راست و چپ، خیرخواه و بدخواه، حرکت همبستگی آن گونه که در اسناد مصوبه آن آمده است، به راه خود ادامه خواهد داد. چون همیشه گشاده نگه داشتن درها به روی همه نیروهای دمکرات و آزادیخواه و پذیرفتن هر نقد و انتفاد سازنده، چراغ راهی ست که این حرکت تاریخی را از برلین تاکنون از کوره آزمون های پر خطر با تکیه بر ارزش های بی پایان و روز افزون آن، با گردنی افراخته به جلو برده است.

تشکیل "کمیسیون ارزیابی و پیشنهادات" همانگونه که در اطلاعیه مربوطه در سامانه نشست لندن آمده است، شاهدی است بر این مدعا که همایش همبستگی ایران امیدوارانه دست همگان را برای همکاری و برطرف کردن کمی ها و کاستی ها با مشارکت مستقیم همه در ارزیابی همایش پاریس از طریق ارائه و ارسال نظرات، انتقادات و پیشنهادات، صمیمانه می فشارد.

سوئد ، ۲۴ ژولای ۲۰۰۷


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست