رامشگران (VOA)
پیمان پیران
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۷ مرداد ۱٣٨۶ -
۲۹ ژوئيه ۲۰۰۷
بدون شک بر خلاف پاسیفیسم حاکم بر فضای اپوزسیون سیاسی ایران، یک مقاومت صد ساله لازم نیست تا طرفداران دموکراسی آمریکایی به این عقیده برسند که جامعه ای که در آن اکثریت افراد زیر سیطره بردگی مزدی و معدودی دیگر صاحب سرمایه و قدرت سیاسی باشند، هرگز نمی تواند تا ابد پایدار بماند. لیکن دور از ذهن نیست که که در شرایط کنونی این طرز تلقی انسانی ضرورتا با عقاید دیگری که آلوده به رسوم بازار است برخورد دارد که نه تنها قریب به سه دهه است خارج از مرزهای ایران در هر کوی و برزن، افکار عمومی را تحت تاثیر خود قرار داده بلکه بر فضای اپوزسیون پرو رژیم داخلی و هواخواهان آن در داخل نیز حاکم شده است. این طرز تفکر به نحوی بسیار صریح و آشکار بوسیله رادیو_ تلوزیونهای لس آنجلسی و صدای دولتی آمریکا (VOA) و همچنین رادیو فردا، برای مردم ایران بارها به زبان آورده شده است:
هریک از این طلبه های آمریکای بزرگ! از همان ابتدای کار خود، در پناه کاریکاتوری از دموکراسی آمریکایی، حقوق بشر و آزادی بر نظامی جهانی که در آن، همه ارزشهای انسانی وقف کسب سرمایه و نفع شخصی شده باشد، تاکید دارند. رسالتی آمریکایی که کسب بازارهای جدید، به چنگ آوردن منابع اولیه به قیمت پایین و همچنین به دست آوردن نیروی کار ارزان قیمت را بر عهده خود می بیند، بنا بر ضرورت جریان دایره وار سود هر وقت که لازم باشد، حق خود می داند تمام آمال و آرزوی جوامع دیگر را که شیفته برقراری یک اجتماع انسانی برخوردار از نظامی آزاد و برابر است، درنوردد و نابود کند.
با این مقدمه کوتاه اکنون دیگر باید گفت؛ اگرچه بر ما معلوم است که بورژوازی لیبراال ایران، اسلام سیاسی و دم و دستگاه ارتجاعی امپریالیسم با پایگاههای اجتماعی کهنه خود به سادگی نمی توانند با چند تایی رادیو- تلوزیون یکی دو تا نشریه و خط کشیدن بوسیله قلم!، همه سنت های انقلابی و دموکراتیکی را که در سالیان دراز مبارزه مردم زحمتکش رشد یافته اند، نابود سازد، اما این را هم نباید نادیده گرفت که امپریالیسم و ارتجاع داخلی برای اینکه در طرح سیاسی خود به نتایج لازم دست یابند، حمله خود را پیش از هر چیز در عرصه ای آغاز می کنند که در آن به مراتب نیرومند تر از حمله و سرکوب نظامی است، و در جایی همانند ایران انجام آن برای آنها از هر جایی دیگر سهلتر است: واقعیت این است که عرصه افکار عمومی یکی از آن عرصه هاست. حمله در عرصه افکار عمومی امروزه همراه است با دستکاری افکارعمومی، سانسور، تحریف ودروغ پردازی های آشکار درباره تاریخ و واقعیات زندگی توده های مردم .
باتشدید مبارزات سیاسی ناشی از بحران و تناقضات اجتماعی که روز به روز بر خصلت طبقاتی آن در ایران افزوده می شود، طبیعی است که مدیای وابسته به قدرت، اولین وظیفه خود را در کشاندن اعتراضات انقلابی مردم، به مجاری تقاضاهای حاشیه ای بازتعریف کند. برای این کار نیازی به سخن آرائی و دادن زحمت به معاون وزیر امور خارجه آمریکا نیست! خوش خدمتی عناصری همانند رامین احمدی، علی افشاری، عباس میلانی، پورزند و ... برای مشوب ساختن ذهن برخی از مردم کافیست.
در تائید این نوشتار، بد نیست چنانچه فرصتی یافتید به برنامه های چند هفته اخیر رادیو تلوزیون دولتی صدای آمریکا دقایقی گوش فرا دهید آنگاه از زبان علی افشاری و بقیه، بلاهت وار خواهید شنید که: « انقلاب 57 ایران یک انقلاب مخملی و آرام و بی سر و صدا بوده است . انقلاب مشروطه هم، انقلابی نرم بوده است، خانم هاله اسفندیاری در زمینه تاسیس کتابخانه!! در منطقه فعالیت داشته»،( بنیاد آمریکایی وابسته به جرج سورس یک نهاد مدنی است که در رابطه با فعالیت های فرهنگی و اجتماعی در خاورمیانه مشغول به فعالیت بوده!، انقلاب مخملی و نرم، مترادف است با حرکت غیر خشونت آمیز که با حضور ملت صورت می گیرد.)
بدین ترتیب خیر خواهی بی غل و غش دستگاه سخن پراکنی دولت آمریکا! با تعریف و تمجید از پروژه بین المللی حل تضاد میان نفع فردی صاحبان سرمایه و مصالح کلی جامعه بوسیله دغلبازیهای سیاسی، انقلاب مخملی و تغییر از بالا نمایان می شود! روندی که در آن نه تنها ساختار اجتماعی – اقتصادی زائیده نظام جهانی سرمایه داری ابدا مورد سئوال قرار نمی گیرد، بلکه به شکلی موهوم و در سایه دفاع از آزادی و دموکراسی و کشیدن پای چند NGO حقوق بشری به میدان، سعی در یکی دانستن منافع صاحبان سرمایه با منافع عامه مردم دارند. گذشته ازاین، اساسا این دخالت و این هوچی گری از سوی برخی موسسات و مدیای وابسته به نظام حاکم جنبه امپریالیستی، ارتجاعی و برده کننده دار، یعنی دارای همان جنبه ای است که موضوع جایز شمردن دفاع از حقوق و خواستهای مردم را از لحاظ ذهنی به لاطائلات از تاریخ گذشته لیبرالی و از لحاظ عملی به مهملات دفاع از سرمایه انحصاری تبدیل می کند. سر و کار ما با حمله غولهای عظیم سرمایه با تمام ابزارهایی چون ناسیونالیسم و مذهب و مدیا و ... برای بلعیدن و حتی تکه تکه کردن منافع عمومی توده های مردم است. روشن است که این تمایل به آمریکا( سرکرده سرمایه انحصاری دنیای امروز) و منافع آن از سوی این عناصر را باهیچ بهانه ای در مورد فلان یا بهمان موضوع مربوط به حقوق بشر! و دفاع از هاله اسفندیاری و ... نمی توان توجیه کرد. مطابقت مواضع این عناصر با سیاست امپریالیستی در رابطه با وقایع تاثیر گذار داخلی به همین جا ختم نمی شود، چرا که چشمه فیاض ابتکارات دست اندرکاران مدیای وابسته به کنگره و دولت آمریکا ظاهرا خشک شدنی نیست و وقایع مربوط به سهمیه بندی بنزین و تحلیل مربوط به آن را گذشته از خبر رسانی به چند جمله مضحک همانند ( مردم در حمل و نقل با مشکل مواجه شده اند!، کارگر وقتی کارش تمام می شود نمی داند که با چه به خانه اش بازگردد و دکانهای تاکسی تلفنی بسته شده اند و ...) خلاصه و تبدیل می کند. این طرز تلقی بورژوایی در شرایطی است که جیره بندی بنزین در ایران را بطور حتم می توان یک تعرض مستقیم به زندگی و معیشت میلیون ها انسان دانست، تعرضی که صد در صد برابر است با کاهش دستمزد کارگران و معلمان و تماما طبقه محروم جامعه. عواقب این سهمیه بندی به هر دلیلی که ناشی از هرگونه بحران باشد، بر روی زندگی و ضروریات آن سرشکن می شود و این فقط مربوط به ما ونسل ما نیست، آیندگان و کودکان ایران نیز از محرومیت بیش از پیش این وضعیت، بی بهره نخواهند ماند و هر روز دایره سیاه خط فقر تعداد بیشتری از زحمتکشان این جامعه را به درون خود می کشد. رمیدن VOA ، رادیو فردا و بسیاری دیگر از رادیو- تلوزیونهای خارجی از واقعیات روزمره علی الخصوص ضرورت پرداختن به مسئله انقلاب و تغییر اساسی و نه اصلاحات و نه تغییر از بالا و استیلای نیروی خارجی و وابستگانش، آنها را به سالوسی اشمئزاز آوری کشانده که نه تنها هیچ وجه مشترکی با منافع، خواستها و مطالبات مردم ایران و رادیکالیسم ناشی از آن ندارد، بلکه آهنگ کلی و محتوای برنامه این شبکه ها، حمیت و سرسپردگی این محافل را آشکار تر از گذشته نشان می دهد. همراهی با همین رویکرد است که دمساز شدن برخی از حضرات با رادیو و تلوزیون های غربی، چاکری و خاکساری در مقابل آنها، ترس از متزلزل ساختن موقعیت شان به دلیل منافع شخصی و دفاع از آنها در برابر جنبش رادیکال و انقلابی مردم، بی شرمانه دفاع از آزادی و دموکراسی نامیده می شود. این در حقیقت یکی شدن با منافع سرمایه داران بزرگ، با بدترین خرافان مذهبی و ناسیونالیستی و سناریوی سیاه، به جای مبارزه با منشاء دردها و رنجهای انسانی یعنی تایید روابط تولید استثمارگونه سرمایه داری است.
با تمامی این احوال، آنچه مسلم و مبرهن است، این است که جنبش سرنگونی یعنی جنبشی که در دوران ما صفت مشخصه تمامی نیروهای مترقی و انقلابی کشورهای خاورمیانه است و هدفش تغییر بنیادین ساختارهای اجتماعی سرمایه داری است، همراه با توده های زحمتکش این جوامع، هرگز وقعی به تظاهر مسخره مدیای وابسته به قدرت نمی گذارد و هیچ گاه برای دفاع از منافع صاحبان سرمایه به مبارزه بر نخواهند خواست. آنچه توده های مردم را همچون گذشته به میدان خواهد کشید، نه مطرح کردن خواستهای سطحی برای تغییر و نه شخصیت سازیهای کاذب و نه حقوق بشر بلکه حرکت برای بر هم زدن رابطه اجتماعی ناشی از سرمایه و متعاقب آن ایجاد دنیای انسانی و بهتر است.
زنده باد آزادی و برابری
Piran_2008@yahoo.com
|