نکتهای که آقای نیکبخت فراموش کرد!
ارسلان عزیزی
•
آقای نیکبخت بدون توجه به شرایط اعترافات احتمالی موکلینش، یگانه راه پیگیری سرنوشت آن دو را که مثل پاندول در میدان مغناطیس مرگ و زندگی در نوسان هستند، تنها از طریق پروندهای که در اختیار او قرار دادهاند، صحیح دانسته و روشنفکران را از افشای نیات واقعی حاکمیت برحذر داشتهاند. پروندهای که عملا با وجود آن نمی توان انتظار هیچگونه معجزهای داشته باشیم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱۱ مرداد ۱٣٨۶ -
۲ اوت ۲۰۰۷
در حالی که کارزار جهانی در راستای توقف حکم ناعادلانهی دو روزنامهنگار و فعال مدنی، ابعاد گستردهتری به خود گرفته است، اعلام رسمی احکام صادره توسط سخنگوی قوهی قضائیه در کنار سخنان ابهام آمیز آقای صالح نیکبخت وکیل مدافع متهمان، عدنان حسن پور روزنامهنگار و هیوا بوتیمار فعال مدنی، پروسهی پیگیری توقف احکام صادره را با چالش تازهای روبرو کرده است. اظهارات همزمان مقامات دولتی حاکمیت از جمله استاندار کردستان، در جمع خبرنگاران حاضر در کنفرانس مطبوعاتی، در سفر نامبرده به کردستان عراق و پخش سخنان آقای نیکبخت در مصاحبه با رادیو بی بی سی، که از جامعهی روشنفکری خواسته بود، از مداخله در پروسهی پیگیری پرونده خوداری کنند، تامل برانگیز است:
1 ـ واکنش حاکمیت جمهوری اسلامی در کلیت خود به حساسیت افکار عمومی جهانیان در اعتراض به نقض آشکار حقوق بشر توسط این رژیم، هماره بر پایهی رد و نفی هرگونه اتهامی استوار بوده است. راهکاری که در همهی دوران حاکمیت سیاه جمهوری اسلامی حتی زمانی که رسوایی جنایات رژیم، غیرقابل انکار بوده است، با هدف دهن کجی به افکار عمومی به شیوههای مختلف بازتولید شده است. و در همهی موارد عملا دست اندرکاران رژیم از پاسخگویی به افکار عمومی یا شانه خالی کردهاند و یا نهایتا به دروغ متوسل شدهاند. در مرداد و شهریورماه 1358 زمانی که خلخالی با حکم مستقیم آیت الله خمینی در شهرهای سنندج، سقز، مریوان، پاوه و بعدا در ترکمن صحرا علنا دهها نفر از مردم این مناطق را به پای جوخههای اعدام فرستاد. حاکمیت جمهوری اسلامی در پاسخ به حساسیت افکار عمومی جهان، که از چاپ عکس کشتار شماری از زندانیان در فرودگاه سنندج به خشم آمده بودند، از جعلی بودن عکس سخن به میان می آوردند!
تاکتیک رژیم در کنار درهم تنیدگی دستگاههای مخوف امنیتی، در رفتار با مخالفان سیاسی و دگرانیشان و حتی برخی از موافقان ناراضی، از ابتدای روی کار آمدن این رژیم، عملا بر بستری در جریان بوده است که در آن قربانی در زیر شکنجه و در سلول انفرادی و شرایط به شدت غیرانسانی ایزوله و منزوی شده تا بعدا به مجری و کارگزار ناخواستهی شکنجهگران و دستگاههای مرتبط تبدیل شود. بستری که بعدا اکبر گنجی از آن به بعنوان تاریکخانهی اشباح نام برده بود. بدون کمترین زحمت می توان پرده از جنایات بیشماری که مافیای قدرت در نزدیک به سه دههی گذشته، علیه بشریت انجام داده است، برداشت. اما نمی توان نمونهای را بیان کرد که مسئولیت آن مستقیما توسط دست اندرکاران حاکمیت پذیرفته شده باشد، مگر اعتراف وزارت اطلاعات، مبنی بر مشارکت بخشی از محافل خودسر(!) آن وزارتخانه در ارتکاب به قتل نویسندگان و فعالین سیاسی که به ماجرای قتلهای زنجیرهای شهرت یافته است. بدین گونه تعجب و تردیدی نباید وجود داشته باشد، اگر مقامات رسمی و سخنگوی قوهی قضائیه مثل موارد قبلی گفتمان جعل و قلب ماجرا را در پیش گرفتهاند.
2ـ آقای صالح نیکبخت می گوید: عدنان حسن پور در توضیحاتی بیش از 140 صفحه ای اعتراف کرده که با دستگاهی که از جانب افرادی در کردستان عراق در اختیار وی قرار داده شده بوده، از پایگاههای نظامی در غرب ایران تصویر و نقشه تهیه کرده و به یکی از احزاب مخالف جمهوری اسلامی انتقال داده بوده که در کردستان عراق استقرار دارد. و در مورد اتهام هیوا بوتیمار با تاکید بر اعتراف نامبرده می گوید: وی اعتراف کرده که در پایگاهی متروکه در غرب ایران تعداد 563 گلوله جنگی و 55 گلوله آر پی جی پیدا کرده که مهماتی قابل استفاده بوده و آنها را همراه با مقادیر دیگری مهمات که از دیگران خریداری کرده بوده، از طربق برادرش به فردی در مریوان تحویل داده تا به گروه پژاک برساند. آقای نیکبخت در ادامه مصاحبه با بی بی سی می گوید: "دائم از طرق مختلف تبلیغ می شود که آنان هیچ اسلحه ای جز قلمشان نداشته در حالی که در پرونده ایشان اصلاً بحث قلم وجود ندارد و نهایتا به قول ایشان به روشنفکران عزیز توصیه می کند، که اجازه دهند: ما به عنوان حقوقدان و وکیل از مجاری قانونی از آنها دفاع کنیم وگرنه تبلیغاتی که برایشان می شود متأسفانه به ضرر آنها تمام خواهد شد".
3ـ آقای رضا قانی یزدی در مطلبی که در سایت ایران امروز منتشر شده است، بدون اشاره به سخنان اخیر وکیل مدافع روشنفکران محکوم شده به اعدام می نویسد: ... لنگان لنگان وارد اتاق شد. پاهاش تا زانو باندپیچی شده بود. اسمش رو که پرسیدم، با لهجه کردی گفت "سعد".
ازش پرسیدم "چرا دستگیرشدی، اتهامت چیه؟"
گفت "آقا چی بگم! راستش رو که بخواهی هیچ کاره! بیگناهم."
و ادامه داد "اما شما هم اگر بزنی، هر چی بخواهی میگم: عضو حزب دمکراتم! عضو که نه، یکی از رهبران حزب دمکرات هستم. معاون عملیاتی قاسملو بودم، در چندین عملیات شرکت کردم ... باز هم بگم؟ هر چی شما بخوای میگم. شما بگو من چه کارهام، من چشمم کور! قبول میکنم."... چهارده پانزده نفری بیشتر توی اتاق نبودیم. بازجو شروع کرد بچهها رو معرفی کردن. حاجآقا خودش قبلا خیلی از ماها رو دیده بود و میشناخت. وقتی بازجو سعد را معرفی کرد، حاج آقا نگاه عجیبی بهش کرد و با تعجب گفت "آها، پس سعد تو هستی! تو بودی که اینهمه آدم بیگناه رو آوردی اینجا و به کتک دادی! خجالت نکشیدی اینقدر دروغ گفتی؟!"
سعد یک کمی مکث کرد، بعد نگاه کرد به پاهای باندپیچی شده خودش و گفت "حاجآقا، اگر خر رو هم اینقدر بزنی، عربی حرف میزنه!"
آقای نیکبخت بدون توجه به شرایط اعترافات احتمالی موکلینش، یگانه راه پیگیری سرنوشت آن دو را که مثل پاندول در میدان مغناطیس مرگ و زندگی در نوسان هستند، تنها از طریق پروندهای که در اختیار او قرار دادهاند، صحیح دانسته و روشنفکران را از افشای نیات واقعی حاکمیت برحذر داشتهاند. پروندهای که عملا باوجود آن نمی توان انتظار هیچگونه معجزهای داشته باشیم. و نهایتا" از روشنفکران عزیز می خواهد؛ تا تنها مبنای پیگیری احکام ناعادلانه دادگاه علیه روشنفکران کرد، کیفرخواست 140 صفحهایی باشد که در اداره اطلاعات مریوان، تنظیم و به تایید دادگاه رسیده است. معلوم نیست اصرار ایشان در بازگرداندن پرونده از مسیر واقعی خود، که افکار عمومی بدرستی بر آن انگشت گذاشته است به مسیری که بازجویان کهنهکار اداره اطلاعات به عمد در پرونده گنجاندهاند، می تواند چه کمکی به رهایی موکلینش دربرداشته باشد. واقعیت این است؛ دستگیری و صدور حکم ظالمانه اعدام علیه این دو روشنفکر کرد، نمی تواند خارج از برنامهی سراسری حاکمیت که در راستای قلع و قمع جنبش آزادیخواهانه مردم ایران و در درجه اول نویسندگان و روشنفکران متعهد تدارک دیده شده است؛ ترجمه شود. شوهای تلویزیونی اخیر درستی این ادعا را نشان می دهد. در همه موارد، قربانیان به اتهامی بازداشت، محاکمه و مجازات می شوند که خارچ از جایگاه واقعی آنان می باشد.
تجربه نزدیک به سه دهه حاکمیت جمهوری اسلامی، عملا" خلاف انتظار آقای نیکبخت عمل کرده است. ماجرای ربوده شدن فرج سرکوهی و انبوه اعترافات ساختگی ایشان اگر مبنای نجات از تاریکخانه اشباح قرار می گرفت و افکار عمومی می پذیرفت تنها از مجاری قانونی! از ایشان دفاع شود، یقینا فرج سرکوهی سرنوشتی بهتر از سیرجانی و دیگران نمی توانست داشته باشد. البته این به معنی نفی پیگیری و دفاع از متهمان از اندک مجاری قانونی که رژیم با فشار افکار عمومی ملزم به پذیرش آن شده است، نیست. مهم این است، بپذیریم که همه امکانات دفاع از قربانیان نباید به مجاری قانونی که در اختیار رژیم قرار دارد، خلاصه شود. نجات حتمی روشنفکران کرد در انتظار اجرای حکم اعدام، تنها با فشار افکار عمومی هم نمی تواند حتمی تلقی شود، که در آن صورت حاکمیت جمهوری اسلامی از لیست ناقضان همیشگی حقوق بشر خارج می گردید. با همهی این تفاسیر فشار سازمانها و محافل جهانی حقوق بشری، جنبشهای ترقی خواهانهی داخل و خارج در مواردی توانسته است، اشتهای سیری ناپذیر حاکمان اسلامی را در ارتکابٍ جنایت علیه بشریت تا اندازهای کور کند.
Azizi61615@yahoo.com
|