تحقیق از روی کینه، نامش ابراز دشمنی است نه تحقیق!
پاسخی به نوشتار هم میهن گرامی آقای تهمورس کیانی در دفاع از آقای میرفطروس
دکتر محمدعلی مهرآسا
•
هوادار خاندان پهلوی، با این ترفندها می خواهند مسئولیّت بدبختی این ملت را که به علت لگدمال کردن قانون اساسی مشروطه متوجه شخص محمدرضا شاه است، از دامن کبریّیائی ی آن آریامهر بزدایند و با حیله و تزویر و دروغ و ریا، به زمامداری مصدق سنجاق کنند!
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۱۴ مرداد ۱٣٨۶ -
۵ اوت ۲۰۰۷
ما درون را بنگریم و حال را نی برون را بنگریم و قال را (جلال الدین بلخی)
با تشکر از نظریات حضرتعالی و ابراز شادمانی از یورشتان برمن و نقد نوشته ی من، لازم می دانم سپاس بی حد خود را حضور بزرگ انسانهائی که سایتهائی نظیر«اخبار روز و عصر نو و...» را با سعهی صدر گشوده اند و نظرات گونه گون را بی هیچ سانسوری به ما هدیه می کنند، تقدیم کنم.
من بناندارم که به تک تک ایرادهائی که از موضع مخصوص برنوشتار من گرفته اید، پاسخ دهم و عرصه را به میدان مبارزه و جدال بین هواداران سلطنت و جمهوری تبدیل کنم؛ زیرا نویسنده ی این سطور از همان نوجوانی با مستبد و استبداد مخالف بوده و هیچ زرق و برقی نیز چشمش را برواقعیّات نبسته است. اما... به اختصار به دو سه فقره از فرموده هایتان نظری و گذری می اندازم.
۱- در مقدمه ی نوشتارتان خطاب به صاحبان سایتها آمده است:
«...اغلب موجب شده است تا از یک سو، مطلب بدون پیرایش و ویرایش و بدون دقت های فنی و ادبی به دست انتشار سپرده شود، و از دیگر سو... با برداشتن سد سردبیری، ریش و قیچی یک جا به دست نویسنده و... سپرده میشود»
نخست- عرض کنم، مقالات سیاسی الزاماً نیازی به شیوه های ادبی ندارند و لازم نیست به سبکی ادیبانه نوشته شوند تا تنها خاصان آنها را بفمهند؛ چنانکه خودتان برنوع انشای داریوش سجادی خرده گرفته اید، که ادبی و ثقیل است. ولی فن نویسندگی را درهرنوع مقاله و انشائی باید ُمصرانه مراعات کرد. همچنین مقالات سیاسی ضمن فنی بودن انشاء، باید ازسه خصلت صراحت لهجه، درستی مطالب و روانی دربیان موضوع برخوردارباشند. به سخنی دیگر، درنوشتن مقالات سیاسی -اجتماعی، آنچه به نوشتار حرمت و صلابت میدهد، جدا از دیدگاه و خواستگاه نویسنده، فن نویسندگی است که چیزی جز رعایت درست وکامل دستور زبان فارسی نیست.
دوم- آنچه حضرتعالی دروصف ویرایش و پیراش نوشته ها مرقوم فرموده اید، بوی استبداد می دهد. قطعاً لازم است سردبیر نشریّه، غلطهای املائی و انشائی را بزداید و تصحیح کند؛ و اگر ناسزائی - نه سخن درست و درشت- درمتن دید حذف کند؛ و حتا این اجازه را دارد که کل مطلب را به چاپ نسپارد. اما اگر مطابق ذوق صاحبان اندیشه های آنچنانی، قیچی برمتن زند که مبادا به تریش قبای کسی برخورد، نامش سانسوراست که دررژیم پیشین و کنونی رایج و مباح بود و هست. بنابراین، اجازه فرمائید هرکس مطابق سواد و معلومات خود بنویسد، تا هم اندازه ی سواد ادبی و فارسیمان برهمدیگر روشن شود؛ و هم محکی باشد برای جداکردن طلا و مطلا.
انسانهای شریف و آزاده ای که به شیوه همان آزادی در زمان مصدق با گشاده دستی اجازه داده اند سخنان ما منتشر شود، می دانند اگر به ویرایش و پیرایشی که منظور حضرتعالی است (بخوانید سانسور) بپردازند، به هدف بزرگشان خیانت خواهند کرد. تصور نمی فرمائید با این نوع توصیه، حضرت کیانی برآن است تا تیغ سانسور همانند دوره آریامهر و حکومت فقیهان درمیان این نوع رسانه ها بگردد و نوشته ها به قیچی سانسور گرفتار شوند و نامش را هم ما، پیرایش و ویرایش بگذاریم؟
۲- به عرض آن هممیهن گرامی می رساند که مقاله ی «باشرفها» درنقد مطالب کتاب و یا نوشته های آقای میرفطروس نبود و نیست. آقای میرفطروس به اقرار خودشان، کتابی نوشته است زیر نام «دکتر مصدق و آسیب شناسی یک شکست... » اما برخلاف رسم رایج و مألوف، محتوای کتاب را پیش ازچاپ به سایتها سپرده است تا بخش بخش، منتشرشود و به دید تمام پارسی زبانان در اقصا نقاط عالم برسد. چرا...؟
چرا از پیش محتوای کتابش را در اختیار عموم نهاده است...؟ زیرا مولف محترم مطمئن است که کتاب، تیراژ درخور توجهی نخواهد داشت و با چنین وسعتی که سایتهای اینترنتی دارند، محتوای کتاب نمی تواند دردسترس باشد و نیّتشان را برآورده کند. لاجرم، سخنان جهتدار و ازروی سوء نیّت را به لطف صاحبان سایت، درتمام کره زمین پخش کرده است تا مقصود حاصل گردد. بی تردید، اگر کتاب چاپ شود و کس را رغبت خواندن نباشد، آنگاه، پخش آن از طریق سایتهای اینترنتی، دیگر دیر است و خنک خواهد بود... رقمی حدود چهل- پنجاه جلد به آشنایان فروختن و همان مقدار را به دوستان نردیک هدیه دادن، و چند جلدی را هم به یک دو کتابخانه اهدا کردن، درکل و اصولاً تیراژ به حساب نمی آید. زیرا پیش از ایشان، آقای دکتر متینی هم چنین ثوابی را مرتکب شده بودند و اجری نیافتند.
من اشاره کرده بودم که نقد یک یک مطالب کتاب، وقت و مجالی دیگر می طلبد و منتظر چاپ کتاب خواهم ماند؛ و عجالتاً درچنین برهه ای، به علتهائی که باعث بیان این سخنان کینه ورزانه میشود می پردازم. من درآن نوشتار، تنها خواسته ام منظور آقای میرفطروس را ازانتشار آن سری مقالات و چاپ کتاب درآینده بیان کنم. به سخنی دیگر، من با قصد و نیّت و مقصد و هدف آقای میرفطروس رو دررو شده ام. من خواسته ام غرض آقای میرفطروس را درنشر آن مقالات بررسم نه فرموده های ایشان را. روشن است اگر ناقد، خواننده ای کنجکاو هم باشد و با پیگیری تألیفات و اثرات این گونه نویسندگان از علت صدور چنین مطالبی آگاه شود و به سوء نیّت راقم و گوینده ی آن سخن پی ببرد، ایرادش رنگی دیگر میگیرد و سخنش از لونی دیگر است.
آقای میرفطروس سالها پیش در وصف و ثنای محمد رضاشاه و سلطنت مطلقه ی او مقاله ها نوشت و کتاب به چاپ رساند؛ و درمیان تعجب تمام کسانی که او را می شناختند، ازکسوت کمونیست درآمد و قبای مدافع سلطنت پوشید. اگر حضرتعالی، نظرات آن هنگام آقای میرفطروس را نخوانده اید، مشکل از من نیست، بل یا از عدم آگاهی شماست و یا از عادت به نفی ی واقعیّت. اگر آن نوشته ها و کتاب را مطالعه فرموده اید، موضوع فرق میکند و جنبه ی دفاع از هماندیش پیش می آید.
ایشان، درهمان هنگام، انقلاب سال ۵۷ را - درست یا نادرست- به تمسخر گرفتند؛ درحالی که خودشان از هواداران و دوستداران آن انقلاب و از مداحان خیزش مردم درآن زمان بودند؛ و موضعشان در زمان انقلاب، برهمگان روشن بود. پس عنایت خواهید فرمود، که چنین شخصیّتی نظرش در مورد مخالفان خاندان پهلوی یک سویه و ناشی از سوء نیّت است و نمی تواند نسبت به شخصیّتی که شاه فقید در بستر مرگ نیز او را ناسزا می گفت، بیطرفانه و عادلانه قضاوت کند و تاریخ بنویسد ... در این صورت، برای ناقد، نقد نوشته نیست که مطرح است، بلکه ایراد بر نویسنده است که با غرض و کینه به مسئله نگریسته و موضوعی هدف دار تقریر فرموده و بی اجر و منت زحمت نوشتن و طرح چنین مطالبی را به خود نداده است.
اگر بناباشد که تاریخ دوره ی قاجار را نوادگان محمدعلی شاه بنویسند، بی تردید قتل امیرکبیر به خودکشی تبدیل میشود؛ و قائم مقام فراهانی نیز به مرض حصبه مرده است!
ما سخنمان این است، آیا اکنون زمان مبارزه با استبداد و بیداد موجود در ایران است، یا تحلیل زمامداری مثلاً قوام السلطنه و ساعد مراغه ای، آنهم درون سایتهای اینترنتی و از زاویه ی اغراض شخصی؟ درست است که طرح و بررسی چنین مسائلی نیز لازم است، اما نه درسایتهائی که الزاماً برای مبارزه با استبداد آخوندی به وجود آمده اند؛ بلکه اگر نامش تحقیق است، در کتابی و جزوه ای... بررسی کارکرد ۲٨ ماه زمامداری ی دکتر مصدق در ۵۵ سال پیش، چه تأثیری دررفع بدبختیهای کنونی ملت ایران دارد؟ آیا اگر در زمان مبارزات مشروطه طلبی، نویسندگان به جای پرداختن به بیان ستم و استبداد موجود درجامعه که در اثر کارکرد شاهان خودکامهی قاجار در ایران روا بود، به تشریح و تبیین و تنقید، صدارت خواجه نظام الملک می پرداختند، دلیل سوء نیت نویسنده نبود و آب به آسیاب ظالمان نمی ریخت؟
آقای میرفطروس، در این نوشته ها با سوء نیّت می خواهد نتیجه بگیرد که انقلاب سال ۱٣۵۷ که به اسلامی مزیّن شد، حاصل ۲٨ ماه زمامداری دکتر مصدق است، و نه نتیجه ی ۲۵ سال یکه تازی و بند بازی محمد رضا شاه!... آقای میر فطروس کتاب برای روشنگری نمی نویسد، بلکه کتابش بانگ الله اکبر اذانی است که در تولد بچه ای ناقص الخلقه به نام «علت انقلاب اسلامی زمامداری مصدق بود...» بر سر مناره ی خداوندان زر صلا داده می شود. حضرات هوادار خاندان پهلوی، با این ترفندها می خواهند مسئولیّت بدبختی این ملت را که به علت لگدمال کردن قانون اساسی مشروطه متوجه شخص محمدرضا شاه است، از دامن کبریّیائی ی آن آریامهر بزدایند و با حیله و تزویر و دروغ و ریا، به زمامداری مصدق سنجاق کنند! این است آن شرافتی که مورد اشاره ی نوشتار من است.
درضمن این نخستین و آخرین سخن من با شماست.
کالیفرنیا - دکتر محمد علی مهرآسا
|