سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

چگونه جمهوری اسلامی
به اپوزیسیون احساس گناه می‌دهد (۱)


امیرحسین گنج بخش


• سیاست کنونی جمهوری اسلامی و گروه احمدی‌نژاد ـ خامنـه‌ای برای حفظ قدرت، منطق خود را دارد، اما بخشی از اپوزیسیون سکولار ایرانی بدون آن که هیچ سهمی از این قدرت ببرد، به صرف دشمنی تاریخی با آمریکا و امپریالیسم ظاهرا بر ضد جنگ، در کنار هواداران صدام، طالبان و القاعده، در تظاهرات صلح شرکت می‌کند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۷ مرداد ۱٣٨۶ -  ٨ اوت ۲۰۰۷


پیش‌درآمد

موضوع این سلسله مقالات نشان دادن استعداد ویژه جمهوری اسلامی در ایجاد فضاهایی است که بخشی از اپوزیسیون را وادار به توجیه تلویحی رفتار خود و در مواقعی سکوت در برابر این رفتارها می‌نماید.
گروگانگیری در سفارت آمریکا در اوایل انقلاب که تقریباً تمام نیروهای سیاسی را به پشتیبانی از این حرکت ضدامپریالیستی کشاند، تجربه با ارزشی برای حاکمان ایران شد تا دوباره روش‌های آغاز انقلاب را بیازمایند.
گوهر اصلی این ترفند مترادف کردن افشای تبلیغات دروغین جمهوری اسلامی با همکاری با «دشمن» می‌باشد. هرگاه مواضع اپوزیسیون و کشورهای غربی یکسان شود، اپوزیسیون به کارگزاری و جاسوسی بیگانگان متهم می‌شود. این روش نه تنها کمابیش توسط همه جناح های هوادار نظام به کار برده می‌شود، بلکه توسط بخشی از نیروهای سکولار جامعه که هنوز در حال و هوای مبارزه ضدسرمایه‌داری و ضدامپریالیستی به سر می‌برند، نیز دنبال می شود.
بیشتر این کسان هرگز شکست نظام سوسیالیستی را نپذیرفته‌اند، و نقش آمریکا در این شکست و برقراری دمکراسی لیبرال در ارو پای شرقی را به وی نبخشیده‌اند. گفتمان این دیدگاه بر این محور می‌گردد که رفتارهای ناشایست حکومت به دلیل واکنش به مواضع و سیاست‌هایی است که یا جامعه جهانی اتخاذ کرده است و یا توسط اپوزیسیون صورت می‌گیرد. در حوزه جهانی هم خود را در نهایت در ائتلافی می‌بینند که احمدی‌نژاد با چاوز، مورالز، کاسترو، حزب‌الله، طالبان و حماس به وجـود آورده است.

بخش اول: غنی‌سازی اورانیوم ـ حق مسلم؟

جمهوری اسلامی در هیچ یک از برنامه‌های تبلیغاتی خود، به اندازه مسئله غنی‌سازی نتوانست افکار عمومی مردم ایران را تحت‌الشعاع قرار دهد. به گونه‌ای که ضد ملی ‌ترین پروژه حکومت را برنامه‌ای در راستای پیشرفت و استقلال کشور قلمداد کند. و آن کوشش در القاء سه دروغ بزرگ به مردم ایران بود:
۱ ـ فن‌آوری هسته‌ای همان غنی‌سازی است.
۲ ـ برنامه غنی‌سازی برای تولید سوخت هسته‌ای است و ایران باید در این عرصه خودکفا باشد.
٣ ـ مخالفت جامعه جهانی به‌ویژه آمریکا با این پروژه برای عقب نگه‌داشتن ایران از نظر علمی و فناوری است.
این تبلیغات با حمله نظامی آمریکا و انگلستان به عراق همزمان شد. حمله‌ای که بنا بر گفته برژنیسکی بزرگترین خطای آمریکا در سیاست خارجی در طول تاریخ آمریکاست و آثار و علائم این فاجعه و نتایج مصیبت‌بار آن می تواند تا سال‌های سال منطقه را گروگان خود بگیرد. اما برای حکومت اسلامی مهمترین وجه، اطلاع نادرستی بود که دولت بوش درباره سلاح‌های کشتار جمعی رژیم صدام داد. جمهوری اسلامی این فرصت طلائی را مغتنم شمرد تا این‌گونه وانمود سازد که اطلاعاتی که توسط غرب درباره پروژه غنی‌سازی ایران داده می‌شود، غلط و نادرست بوده و برای توجیه حمله نظامی به ایران است. اینگونه وانمود شد که جامعه جهانی به سرگردگی آمریکا نه‌تنها جلوگیر دستیابی ایران به حق مسلم خویش است، بلکه گره خوردن این خواست با سیاست «تغییر رژیم» دولت بوش، قصد حمله نظامی به ایران را محرز می کند. طی دو سال مهمترین خط تبلیغ حکومت و مدافعان سکولار آن خطر جنگ و هم‌سرنوشت شدن ایران و عراق بود. هفته‌ای نبود که فوری بودن و حتمی بودن خطر حمله نظامی توسط حکومت و هوادارانش تبلیغ نشود و خواست «اتحاد ملی» طرح نگردد.
تجربه گروگانگیری سفارت آمریکا توسط حکومت و مدافعان کارکشته شوروی‌پرست آن در اول انقلاب به کار گرفته شد تا هرگونه فاش‌گویی برنامه غنی‌سازی حکومت، نه تنها مخالفت با «حق مسلم» مردم ایران قلمداد شود، بلکه دادن بهانه به دشمن و در نهایت با هواداری از جنگ و حمله نظامی مترادف گردد. در نتیجه این احساس گناه به وجود بیاید که افشای طرح ضد ملی غنی سازی همکاری با محافظه‌کاران نو آمریکاست. سیاست درست این است که مسئله غنی‌سازی به سکوت برگزار شود و جای آن را مذاکره بدون قید و شرط بگیرد تا ایران هم به «حق مسلم» خود برسد و هم صلح برقرار شود. غافل از اینکه فاش گویی واقعیت برنامه غنی‌سازی است که می تواند از بروز فاجعه جلوگیری کند. و واقعیت این است که برنامه غنی‌سازی اورانیوم در سه زمینه:
۱) امنیت ملی،
۲) موقعیت استراتژیک ایران در منطقه و جهان و
٣) توسعه انرژی هسته‌ای
نه تنها در جهت منافع ملی و پیشرفت ایران نبوده و نیست بلکه در شرایط ژئوپولتیک منطقه به روشنی یک برنامه ضد ملی است.
۱ ـ در زمینه امنیت ملی، کشور ایران را از طریق واکنش جامعه بین‌المللی به انزوای مطلق حیثیتی (دروغ به آژانس بین‌المللی اتمی)، دیپلماتیک و سیاسی (اجماع تمام کشورهای مهم جهان با رژیم‌های گوناگون نظیر چین، روسیه، هند و دنیای غرب) و اقتصادی (تحریم‌ها از یک طرف، و از دست رفتن فرصت‌های مهم اقتصادی در منطقه از طرف دیگر) کشانده است و بدین‌سان خطر رویارویی نظامی و جنگ را افزایش داده است.
۲ ـ در عرصه موقعیت استراتژیک ایران در منطقه و جهان، سیاست غنی‌سازی و پافشاری حکومت به ادامه آن، در کنار سیاست منطقه‌ای حکومت در دامن زدن به اختلافات شیعه و سنی، موجب واکنش در میان دول عربی شده است و می‌رود چرخه جدیدی از رقابت‌های تسلیحاتی را در منطقه دامن بزند. این رقابت‌ موقعیت طبیعی و تاریخی ایران را در منطقه خلیج فارس و خاورمیانه را نیز به طور جدی با خطر تقلیل روبرو کرده است. به این معنا که، به جای آن که جغرافیای سیاسی، منابع طبیعی و انسانی معیار هژمونی یک کشور در منطقه باشد، داشتن سلاح هسته‌ای معیار شده، کشورهای کوچک خلیج فارس و همسایگان ایران را هم سطح ایران خواهد کرد و ایران را دشمن استراتژیک آنان. از همین منظر دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای در شرایط کنونی اعلام دشمنی استراتژیک با آمریکا و اسرائیل است که خطرات غیرقابل وصفی را برای ایران موجب خواهد شد.
٣ ـ در زمینه تولید انرژی نیز روشن است که در میان ده‌ها کشوری که از سوخت هسته‌ای برای تولید انرژی استفاده می‌کنند، تعداد انگشت‌شماری توانایی غنی‌سازی دارند، و استفاده از انرژی هسته‌ای ربط مستقیمی با غنی‌سازی ندارد. صرف نظر از اینکه تولید هسته‌ای انرژی برای ایران مسیر مناسبی باشد یا خیر، برخلاف شعارهای تبلیغاتی و دروغ مسئولان جمهوری اسلامی تکمیل چرخه سوخت هسته‌ای و امکان خودکفایی در این عرصه، به علت کمبود منابع طبیعی معدنی اورانیوم امکان‌پذیر نیست. طنز تلخ ادامه این سیاست این است که ایران، به جای استقلال و خودکفایی، به وابستگی بیشتر به تامین مواد اولیه دچار خواهد شد. در حوزه تکنولوژی غنی‌سازی نیز، فن‌آوری که توسط عبدالقادر خان به ایران قاچاق شده است آن قدر عقب افتاده است که هرگز توانایی رقابت اقتصادی را نخواهد داشت. چیزی شبیه ساختن هواپیمای با ملخ برای خودکفایی در زمینه حمل و نقل.
پروژه هسته‌ای ایران را معاون پیشین آژانس در مصاحبه‌ای چنین خلاصه کرده است: "برای استفاده صلح‌آمیز از انرژی هسته‌ای، پروژه جمهوری اسلامی بدترین راه‌حل‌ها را برگزیده است، در حالی که برای ساختن سلاح هسته‌ای کاملاً قابل فهم است". اجماع جهانی بر ضد این پروژه هم از همین جا ناشی می‌شود.
با این وجود جمهوری اسلامی و هواداران شوروی‌پرست سابق آن کماکان بر این نکته پای می‌فشردند که قصد غرب در مخالفت با غنی‌سازی جمهوری اسلامی عقب نگه‌داشتن ایران در زمینه فن‌آوری است و قصد نهایی آمریکا حمله نظامی به ایران است.
این استدلال نیز زمانی توخالی از آب درآمد که دولت آمریکــا پس از فاجعه حمله به عراق و پیامدهای انسانی، اقتصادی و سیاسی آن سیاست خود را نسبت به ایران تغییر داد. مهمترین وجه این تغییر، فرادستی گزینه همکاری با اروپا بود.
حکومت جمهوری اسلامی که همیشه رفتار ناشایست خود را به عنوان واکنش به رفتار دیگران طرح می‌کرد، این بار با بسته پیشنهادی روبرو شد که در آن نه تنها پیشرفته‌ترین استفاده از سوخت هسته‌ای در اختیار ایران قرار می‌گرفت، نه تنها پیوستن ایران را به جامعه جهانی تضمین می‌کرد، بلکه می توانست در حوزه مهم نفت و گاز که ایران عمیقاً محتاج سرمایه‌گذاری خارجی است نیز قدم‌های مهمی در جهت منافع ملی، چه از نظر اقتصادی و چه در زمینه موقعیت استراتژیک ایران در منطقه بردارد.
این بهترین خبر برای نیروهای میانه‌رو و آزادیخواه جامعه بود. خطر جنگ به احتمالی دوردست رفته بود و فرصت مناسبی برای پذیرش صلح واقعی با جهان فراهم شده بود. دریغا که این نظام ایدئولوژیک، همچون عدم پذیرش قطعنـامه ۵۹٨، با محاسبه ای غلط، تقابل با جامعه جهانی را بر گزید و با بردن ایران به کام تحریم‌های بین‌المللی، در انزوایی مطلق، منتظر
معجزه نشسته است.اما کماکان دست از ماجراجویی بر نمی دارد.
امروز دیگر واضح است که برنامه غنی‌سازی حتی در چهارچوب مصالح نظام سیاسی جمهوری اسلامی هم قابل توجیه نیست و فقط در سطح محدودتـر از آن در خدمت اهداف و مصالح گروه احمدی‌نژاد ـ خامنه‌ای قابل ارزیابی است.
سیاست کنونی جمهوری اسلامی و گروه احمدی‌نژاد ـ خامنـه‌ای برای حفظ قدرت، منطق خود را دارد، اما بخشی از اپوزیسیون سکولار ایرانی بدون آن که هیچ سهمی از این قدرت ببرد، به صرف دشمنی تاریخی با آمریکا و امپریالیسم ظاهرا بر ضد جنگ، در کنار هواداران صدام، طالبان و القاعده، در تظاهرات صلح شرکت می‌کند. البته صلح طلبی انها یعنی خروج فوری امریکا از عراق و افغانستان و واگذاری این دو کشور به القاعده و طالبان.
تا چند صباح پیش مخالفان جدی برنامه غنی‌سازی را جنگ‌طلبان هــوادار بوش و محافظه‌کاران نو می‌خواندند. امروز که دیگر تمام جوانب این پروژه ضدملی افشا شده است در زمینه دیگری می کوشند تا فضایی را بسازند که اپوزیسیون از ترس برچسب، مهر سکوت به لب بزند. این زمینه، موضوع بخش دوم این نوشته است که به ترفندهای جمهوری اسلامی در زمینه مطالبات دمکراتیک و احساس گناهی که به اپوزیسیون القا می کند، زیر عنوان «انقلاب مخملی، حقوق بشر و انتخابات آزاد: حق مسلم!»، خواهد پرداخت.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست