نقش بازیگران سیاسی وابسته، در استقرار و استمرار استبداد در ایران -۲
ج. پاکنژاد
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
٣۰ مرداد ۱٣٨۶ -
۲۱ اوت ۲۰۰۷
در سال ۵۷، با حضور گسترده مردم در صحنه مبارزه، انقلابی که اصل و بنیادش بر استقلال و آزادی و روش آن بر عدم خشونت بود به پیروزی رسید و مردم ایران، در نا باوری جهانی که رژیم شاه را ماندگار میدانست و به ایران لقب جزیره ثبات داده بود، نا ممکن ( از نظر ایدئو لوژی های قدرت) را ممکن کرد و به مردم تحت ستم در سراسر جهان روشی را آموخت که بعد ها در جنبش های رهایی بخش، بخصوص در اقمار تحت سلطه شوروی ، لهستان و آلمان شرقی و گرجستان بدان عمل کردند. انقلاب ایران باهمدلی و همراهی تمامی ملت( « خلقها ») ومحترم شمردن حقوق همه مردم ایران ممکن گشت و نه با قائل شدن به تبعیض و « حق ویژه » برای قومی خاص. اگر چنین نبود، جنبش عقیم میماند و امروز فقط نامی از جنبشهای پراکنده در شمال و جنوب و شرق و غرب کشورکه هر کدام علاوه بر اینکه حق ویژه ای برای خود قائل بوده اند گوشه چشمی و یا بیشتر از آن، به بقیه مردم نیز داشتند باقی نمانده بود. چه خوش گفته عارف بزرگ مولوی :همدلی از هم زبانی خوش تر است...
با پیروزی انقلاب، وجدان عمومی جامعه ایران بمانند هر جامعه انسانی بر فطرت خویش یعنی عدم خشونت گرایش پیدا کرد. در غیاب نیروهای انتظامی و نظامی، این اغلب مردم کوچه بازار بودند که حفظ نظم و نظام جامعه را بر عهده گرفتند و خود را در امر اداره جامعه شریک دانستند. اعتماد بر سوء ظن غلبه داشت. جامعه ایران زیبا شده بود .به خاطر دارم در اوایلی که نماز جمعه به امامت آیت الله طالقانی بر پا بود، با دوستان عازم نماز جمعه بودیم . در حال گفتگو به دوستم گفتم با این جمعیت که در راه است حتما جای دوری نصیب ما خواهد شد و صدا خوب بما نمیرسد که فردی بر شانه ام زد، صاحب مغازه ای بود که وسایل صوتی می فروخت،گفتگوی ما را شنیده بود. رادیویی به من داد و گفت چون خطبه ها از رادیو پخش میشود، این رادیو را همراه داشته باش و به هنگام باز گشت به من پس بده. خوانندگان گرامی نیز حتما خود یا شاهد و یا ناظر چنین صحنه هایی بوده اند.حتی وضع ترافیک شهری بهبود نسبی یافته بود. جامعه ایران آمادگی کامل داشت تا نظامی بر اساس مشارکت عمومی را بر قرار سازد و حق حاکمیت ملی استقرار یابد. متاسفانه آقای خمینی از درک این مهم عاجز بود . او که در پاریس استقلال و آزادی و اسلام( به قول خودش اسلام مترقی نه مرتجع. او گفت:« ما که میگوییم آزادی، استقلال مرتجعیم»؟....) را سه رکن اصلی و جدا ناپذیر خواند و موازنه عدمی را در قالب شعار نه شرقی، نه غربی پذیرفت و بدان رهبری جنبش را یافت. در بازگشت به ایران، اسلام مقدم است را پیشه کرد و در ناسپاسی از مردم که او را تا عرش بردند، در مقابل پیشنهاد رفراندوم ملی و قانونی که از سوی رئیس جمهوری وقت شد، گفت : ٣۵ ملیون بگویند بله من میگویم نه! او برای استقرار استبداد دینی و ولایتش بر جامعه نیازمند تفرقه بین مردم بود و جاسوسی و سخن چینی افراد جامعه از هم را واجب کرد در حالیکه دینی که بنامش سخن میگفت، جاسوسی را حرام میداند.
پیروزی انقلاب در ایران، با موقعیت استراتژیکی که دارد گویای یک پیام و تحول بزرگ جهانی نیز بود . پیام این بود: دو ابر قدرت ضعیف شده اند و در کار مهار جامعه های در حال جنبش ناتوانند .حال اگر در ایران نظام مردم سالار استقرار می یافت تاثیر آن برمنطقه قطعا منافع قدرتهای جهانی را به خطر می انداخت. بی جهت نبود که کیسینجر از پیدایش ژاپن دومی در منطقه( اشاره او به ایران بود) و خطرات آن برای جهان سرمایه داری بخصوص آمریکا اظهار نگرانی کرد و سفیر شوروی در ایران به آقای بنی صدر رئیس جمهوری وقت می گفت : به سه شرط ( ۱-عدم حمایت از جنبش مردم افغانستان و۲-عدم توضیح وضعیت نظام شوروی در مقالات و قبول امضای توافق بر سر امنیت خلیج فارس)، روسیه از ا و حمایت میکند و گرنه از گروه رقیب او، یعنی حزب جمهوری به رهبری بهشتی و .... اما چون انقلاب پدیده ای جهانی است نا گزیر انقلاب ایران نیز تاثیر خود را برجهان نهاد ودر فروپاشی شوروی و نظامهای دیکتاتوری در جهان تاثیری مهم بخشید . حال چرا مردمی که خود پیشگام چنین حرکتی شدند که چنان تاثیری جهانی داشت خود گرفتار بندهای استبداد شدند ؟ یک روی واقعیت، عطش آقای خمینی به استبداد و روحانیونی که خواب سلسله روحانیت را میدیدند و دست بکارایجادآن شدند است و روی دیگر واقعیت جامعه در ایران آن روز، نقش آنانی است که به امور سیاست به طورسازماندهی شده می پرداختند وگرنه در اوایل انقلاب اکثر مردم در امور سیاسی مداخله میکردند و سیاست در زندگی روزمره حضور داشت واین یکی از خاصه های انقلاب بود که مردم خود را بانقش بدانند. اما هر روز که نقش مردم کم میشد و گروه های سیاسی که حالا نقش مردم را تمام شده میدانستند بیشتر وارد صحنه شدند،خطر بازسازی استبداد افزایش یافت و میدانیم هر وقت حضور مردم در صحنه کم میشود و سیاست بازی در سرنوشت مردم نقش پیدا میکند پای قدرت خارجی و بالتبع وابستگان به آنها به میان می آید. با مطالعه در اسناد تاریخی و بنا بر تجربه نیز، میدانیم که تا ضعف و اعتیاد به قدرت افرادی در درون نباشد قدرتهای خارجی توانا به دخالت در امور هیچ ملتی نیستند. کما اینکه در ایران، بنا بر اسناد منتشره از سوی وزارت خارجه آمریکا این شاه است که اول بار پیشنهاد کودتا و مهار مصدق را به انگلیس و آمریکا میدهد و پس از انقلاب، در جریان گروگانگیری، گرچه بنا بر شواهدی، طرح گروگانگیری از سوی آمریکا و به قصد مهار انقلاب ایران انجام پذیرفت اما این ملاتاریا بود که کسب قدرت و استقرار ولایت مطلقه سلسله روحانیت را مجوز زد و بند بر پله های مرمرین با آمریکایی ها و گروه ریگان- بوش کرد و در همان حال این وابستگان به جهان کمونیسم بودند که با پس زدن مردم وخود را پیشتاز مبارزه « خلقها » برای رهایی آنها خواندند و نهایتا در جهت سازماندهی انقلاب دوم و بر قراری دیکتاتوری پرولتاریا کمک و یاری برادر بزرگ خویش و مادر شهر اردوگاه سوسیالیسم را خواستار شدند. متاسفانه آنانی که به استقلال و آزادی باور داشتند نیز خود از این اصل که همواره باید مرد را به حق سنجید و نه حق را به مرد غفلت ورزیدند و با اعتمادی که به مقام مرجعیت داشتند از عطش خمینی به قدرت و فریبکاری های او(توریه) غفلت ورزیدند . با این وجود، هنگامی که به اشتباه پی بردند و در صدد جبران بر آمدند، علیرغم همراهی افکار عمومی، با مخالفت جریانات وابسته روبرو گشتند که گروه های سیاسی ای که هر کدام منافع خویش را بعضا در قالب "حقوق خلقها" می جستند وعمدا(رهبران وابسته) ویا سهوا(معتقدین آرمانخواه) از این امر غفلت میکردند که با ضعیف کردن خط استقلال و آزادی، این استبداد است که تقویت و باز سازی میشود وبدنبال آن این حقوق ملی مردم ایران است که تضییع میگردد. با کودتای خرداد۶۰ اولین تجربه مردم ایران برای استقرار جمهوری عقیم ماند و سلسله روحانیت به رهبری آقای خمینی با کشتار و جنایت بنا نهاده شد. این بار نیز شاهد(بمانند ۲٨ مرداد) همکاری حزب توده و حتی بخشی دیگر از وابستگان به « جهان سوسیالیسم ورهبری پرولتاریا » علیرغم اختلاف ایدئولوژیکی ای که با جناح کودتا گر داشتند هستیم. رهبری وابسته آنها با یاری ازمنطق صوری با چشم پوشی بر زدو بندهای انجام شده با امپریالیزم از سوی ملاتاریا،حرکت آقای خمینی و سران حزب جمهوری اسلامی در کسب قدرت را مردمی و « ضد امپریالیستی » خواندند و تا آنجا پیش رفتند که در ماجرای کشتار سال شصت به همین بهانه، برای شماری از اعدامها کف هم زدند و در مواردی در بازجویی های بی رحمانه یا شرکت کردند و یا طرف شور شدند . طرف دیگر ماجرا آنانی هستند که توسط انقلاب از سوی مردم رانده شده بودند که با روابطی که در دوران شاه در وابستگی به جهان سرمایه داری ایجاد کرده بودند، با مراجعه به قدرتهای خارجی و عوامل آنها در منطقه از قبیل اسرائیل و صدام، همه کار کردند تا مردم که مرتکب گناه نابخشودنی مطالبه حقوق ملی خویش شده بودند، به این حقوق نرسند . همکاری تنگاتنگ تیمسارهای "ارتش شاه"( حضوراویسی ،آریانا و... در عراق) با صدام در تدارک جنگ و حمله به ایران سندی است که در تاریخ به این عمل ننگین شهادت میدهد.
همانطور که یاد آور شد پس از انقلاب، جو اعتماد بر جامعه ایران حاکم شد ونوید آینده روشنی را میداد . اما متاسفانه این روشنی امید بخش با عطش به قدرت از سوی خمینی و بیانهای مبهم متضاد از سوی به ظاهر مخالفان او( به ظاهر، زیرا درهدف که کسب قدرت است با هم اختلافی نداشتند و فقط کی حاکم شود مورد اختلاف بود و در رسیدن به این هدف متوصل شدن به هر وسیله ای ولو قدرت خارجی و جنگ خانمانسوز مجازمیشود ) کدر شد . با فروپاشی امپراتوری شوروی و سپس فرو ریختن دیوار برلین، واقعیت دیکتاتوری پرولتاریا آشکار شد. این حوادث (حساب وابستگان و نوکر صفتان به کنار )،بر آنانی که به سوسیالیسم ورفاهی که وعده میداد باور داشتند و برای گذار به آن، دیکتاتوری پرولتاریا را اجتناب ناپذیر میدانستند، ضربه بیدار شو بود : بیدار شو و دریاب که با دیکتاتوری از هر نوع به رفاه نمیشود رسید. اما با یک قطبی شدن جهان و سنگینی کفه ترازوی قدرت به سوی جهان سرمایه داری،و ادعای بر قراری نظم نوین در جهان از سوی این قدرت اختلاف نیروهای سیاسی وابسته به دو جهان در ایران نیز از میان رفت و وابستگان به جهان « سوسیالیسم » قبله جدید خود را با کمال تعجب جهان سرمایه داری ونظم نوینش خواندند و هر از چندی در ائتلافی نامیمون شرکت جستند.
باید مردم ایران که با شهامت و جسارت خویش با نه گفتن به ابر قدرتها، حق حاکمیت خویش را طلب کرده بودند « تنبیه » میشدند . حقارت آقای خمینی در بنده قدرت شدن با نقض اصول انقلاب و سپس بر قراری سلسله روحانیت و ضعف مخالفین حاکمیت درایران ( که هر گز از چارچوب نظام بیرون نیامدند) که بعضا خود در انقلاب شرکت داشتند (حالا معلوم میشود که آن زمان به آن اعتقاد نداشتند و به پیروی از مردم و برای اینکه عقب نمانند با آن همراهی کردند) در دفاع از اهداف انقلاب و حرکت مردم و بیشتر از آن در نفی کردن انقلاب و خشونت خواندن آن وپیش کشیدن بحث اصلاح نظام مطلقه بدون اینکه ابزار لازم آن را در اختیار داشته باشند، این فرصت را برای آنها فراهم آورد تا با تبلیغات،در راستای ابهام در باره انقلاب، خشونت ضد انقلابی حاکمین ایران(روش انقلاب ایران عدم خشونت بود) را به انقلاب نسبت بدهند و ادعای افراد مذکور را نیز شاهد بگیرند. در آشفته بازار ابهام سازی آنانی نیز که در استقرار استبداد در ایران یاری رسان آن بودند امروز با بکار گیری زبان فریب در لباس مبارزه با استبداد، ظاهرا دلسوزی برای "ملتهای"(همان خلقهای سابق) تحت ستم را توجیه گر ائتلاف با سلطنت طلبها و در واقع پهلوی طلبها وسرسپردگان به آمریکا کرده اند و نام آن را هم « واقع گرایی » گذاشته اند. چنان واقع گرا شده اند که غیرتشان به ارباب از خود ارباب بیشتر شده است! وزیر امور خارجه و رئیس جمهوری آمریکا، بنام دولت امریکا، مسئولیت کودتای بیست و هشت مرداد ۱٣٣۲ را بر عهده گرفته و ﺁن را اشتباه تاریخی خواندند. ولی این جماعت در کار تخریب مصدق اند، زیرا خوب میدانند که مصدق گرچه از نظر شخصی شخصیتی نمونه است اما مظهر یک فکر و راه و روش سیاسی نیز هست . راه و روشی که مجالی برای مداخله بیگانه در امور داخلی ایران باقی نمی گذارد. لذا باید او را و شخصیت های انقلاب ایران را که بر اصول استقلال و آزادی و برعهدی که با مردم بسته اند وفادارند، مورد حمله قرار داد و تا میشود در باره آنها ابهام ایجاد کرد .اما عرض خود میبرند و زحمت ملت میدارند . در حالیکه در همسایگی ما، مردم دو کشور افغانستان و عراق گرفتار این « واقع بینی های » ذهنی و ائتلاف وابستگان اند، درس بایسته را نگرفته اند ودر انتظار روز واقعه اند. آقای شرفی قائم مقام رهبری حزب دموکرات کردستان بنا بر ولایتی که برای خود بر کردها قائل است، حضور آمریکایی ها در منطقه را مطلوب کردها میداند و وعده میدهد که در صورت حمله، چهار میلیون کرد مسلح را در اختیارآمریکا میگذارد! واقع گرایی حکم میکند که رضا پهلوی که عنوان خویش را از پدر به ارث برده و بنا بر این سلطنت بر ایران را « حق » و ارث پدری خود میداند، با کسانی که نظام موروثی را قبول ندارند و با کسانی که بنام « ملتهای ایران » و حق تعیین سرنوشت آنها درخواب تجزیه ملت ایرانند، ائتلافی که هدفش آلترناتیو سازی کاذب است، همایش داشته باشند. باید جمهوری را هم در ابهام برد تا فضای سیاسی ایران شفافیت لازم را نیابد و حماقت و نادانی حاکمان در ایران به پای جمهوری نوشته شود نه استبداد ضد آن و مردم مستاصل را نیز « واقع بین » کند تا ناچار به راه حلی مانند افغانستان وعراق تن دهد.
اما آنچه که حقیقت است این است که امروز مدل های افغانستان و عراق شکست خورده است. با لویی جرگه وکنفرانس لندن و ائتلاف چلبی و علاوی و حکیم نه تنها مردم افغانستان و عراق به حق خود و آرامش و آسایش موعود نرسیدند بلکه با انفعال و واگذاشتن سرنوشت خویش در دست سیاست بازان وابسته، همه روزه نظاره گر ویرانی کشور خویشند.
امروز موجودیت ایران در خطر است . به سالگرد کشتار شهریور نزدیک میشویم . ﺁنها که به تیغ ستم خونشان ریخته شده است و یا بدار کینه آویخته شده اند و آنان که در جنگ خانمان سوز و دفاع از وطن، خونشان بر زمین ریخته است، در سر آرزوی آزادی هموطنان واستقلال و آبادی ایران را داشته اند . پس، برتک تک مردم ایران است که حفظ وطن وخون شهیدان راه استقلال و آزادی آن را پاس دارند. بر گروه ها و مبارزان سیاسی که دل در گرو استقلال وآزادی دارند است تا با شفاف سازی، پرده ابهام را از چهره انقلاب بزدایند تا زیبایی آن بر نسل امروز که سانسور و تبلیغات سوء مانع شده تا ﺁن را آنطور که بوده ببیند آشکار گردد. بر پدر و مادران نسل انقلاب است تا واقعیت روزهای پر شکوه انقلاب را باز گویند تا نسل امروز دریابد آنچه بر ایران و ایرانی رفته است نه ثمره انقلاب بلکه نتیجه اعمال ضد انقلاب است چه حاکمان در قدرت و چه وابستگان به بیگانه ی در جستجوی قدرت. بر تک تک ماست تا از آنچه در اطراف ایران میگذرد درس بایسته را بگیریم. اگر خود سرنوشت خود را رقم نزنیم و این کار را به دیگران واگذاریم سرنوشتی بهتر از افغانستان و عراق در انتظار ما نخواهد بود. از انفعال بدر آئیم، رژیمی که تاب نقدی کوچک از جانب اقتصاد دانها و سئوالهای جدی از زبان روزنامه نگار تلویزیون خود را ندارد ضعیف تر از آن است که قادر باشد جنبش عمومی و به دور از خشونت مردم را تاب بیاورد. اگر در ایران حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش استقرار یابد، خون تمامی شهیدان از جمله قربانیان دهه های ۶۰ و۶۷ به ثمر نشسته است. روحشان شاد و یادشان پایدار.
|