«جبههی ارتجاع ضد امپریالیستی» چه معنا میدهد؟
هادی پاکزاد
•
اسیر شدن در افشای «جبههی ارتجاع ضد امپریالیستی» کافی بهنظر نمیرسد! اگر تعریفی کاربردی و عملی از «جبههی مترقی ضد امپریالیستی» ارایه داده نشود!
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۷ شهريور ۱٣٨۶ -
۲۹ اوت ۲۰۰۷
با احترام به یدالله خسرو شاهی و تاثیر گرفته از جنبههای مثیت مقالهی ایشان با عنوان «جبههی ارتجاع ضد امپریالیستی»، درج شده در اخبار روز www.akhbar-rooz.com دوشنبه ۵ شهریور۱٣٨۶ .
اسیر شدن در افشای «جبههی ارتجاع ضد امپریالیستی» کافی بهنظر نمیرسد! اگر تعریفی کاربردی و عملی از «جبههی مترقی ضد امپریالیستی» ارایه داده نشود!
اگر جبههی ارتجاعی ضد امپریالیسم، از دسته گروههایی تشکیل شوند که همگی آنان ارتجاعی هستند و لذا مبارزهی آنان با امپریالیسم حاصلی معکوس به بار میآورد که در تحلیل نهایی به نفع امپریالیسم تمام میشود، باید پذیرفت که جبههی مترقی ضد امپریالیستی از دسته گروههایی تشکیل شده باشند که حاصل کار آنها مثبت است و برای امپریالیسم دردسر ساز هستند و نتیجهی کار هم به نفع تودههای تحت ستم تمام خواهد شد.
تمام سخن و مساله همین است: چگونه باید بین این دو جبهه که هر دو ضد امپریالیسم هستند اما یکی ارتجاعی و دیگری مترقی، تفکیک قایل شد. اساسا وقتی صحبت از جبهه میشود، مفهوم میسازد که گونه گونه گروهها، دستهها و... غیره هستند که هر کدام برای خودشان دیدگاه و اهداف ویژهای دارند اما در یک و یا چند موضوع مشترک با هم به توافق رسیدهاند.
بنابراین توجه داریم که در درون یک جبهه، همه سفید و یا همه سیاه نیستند که در برابر امپریالیسم، سیاهها در صف جبههی ارتجاعی ضد امپریالیستی قرار گرفتهاند و سفیدها در صف جبههی مترقی ضد امپریالیستی همبسته هستند. واقعیت این است که اگر وجود، عینیت و ضرورت جبههای را در مقابل امپریالیسم باور داریم... باید بپذیریم که در درون این جبهه از همه رنگ یافت شوند و انتظار عبث و غیر واقعیست که از «جبهه» خواسته شود که فقط سرخ باشد!! و بالاخره باید پذیرفت که در همین جبهه است که جا به جایی صورت میگیرد و هستند رنگهایی که کاملا رنگ ببازند و از جبهه خارج شوند و یا حتا به ضد جبهه موضعگیری کنند. در این صورت تمیز ارتجاعی و مترقی بودن آن کاریست کارستان که همراهی میخواهد و خصلت واقعی طبقاتی.
با توجه به این که سرخها نیز خود از رنگهای بسیار روشن تا تیرهی جگری را تشکیل میدهند... ودر چنین تنوعی از رنگ، نیاز مبرم به پذیرش نسبی هم دارند تا درک منسجم و روشنی از مبارزهی ضد امپریالیستی ارایه دهند، اما متاسفانه همچنان با خود آنگونه درگیر میشوند که گویی دارند همهی کینه و نفرت تاریخیشان را نسبت به «امپریالیسم» برملا میکنند!!... و در این گیر و دار کسی نیست تا به این مدافعان سوسیالیسم و عدالت و آزادی بگوید: آیا لازم است همچنان بر سر کمرنگی و پر رنگی پرچم سرخ به ترور مداوم فکری و فیزیکی هم مشغول شوید تا جایی که بستر را برای دکتر میلانیها، نوریزادهها، سازگارا زادهها و دهها دکتر دیگر که به نوبت در صف حضور در رسانهی آزادی خواهان جهان، یعنی صدای آمریکا، صف بستهاند، فراهم کنید تا همهی آنان با افتخار در زیر این پرچم بزرگ امپریالیسم جهانی با وجدانی آرام جا خوش کنند و بیپروا و وقیحانه بکوشند تا در راستای اضمحلال هر چه بیشتر «جبههی ارتجاعی ضد امپریالیسم» و «جبههی مترقی ضد امپریالیسم» موفق و موفقتر شوند؟!
اغتشاشگری در شناخت «جبههی ارتجاعی و یا مترقی ضد امپریالیسم» چه معانیای میتواند داشته باشد؟ آن آقایان وطنی که مستقیما از امپریالیسم حقوق میگیرند و آزادیخواهانه تیشه به ریشهی همه و همهای که به هر دلیلی با امپریالیسم سر سازگاری ندارند، میزنند... در کجای معادلهی مبارزه بر ضد امپریالیسم قرار میگیرند که متاسفانه به نقش و تاثیر گذاری آنان که چهار اسبه در جهت نشان دادن گنجشک به جای قناری هستند کم ترین تردید نباید داشت.
وقتی شما رنگهای متنوع سرخ، بیرحمانه به خود زنی سرگرم میشوید و استدلال دارید که هدفتان این است که تجربه را نباید تجربه کرد، هرگز وجه مسلطی از یک تجربهی موفق را نیز بیان و آشکار نمیکنید.
حکایت عجیبی است: از آن هنگام که خروشچف، آزادمنش شد و استالین درگذشته را لگدکوب کرد، انواع و اقسام رنگهای پر رنگ و کم رنگ سرخ... به همراه همهی دموکراسی خواهان عالم بشریت دست به یکی کردند تا از موجودی رفته، سمبلی بسازند که مسئول همهی نکبتهای تاریخ بشریت بوده است!! و جالب اینجاست که این کمدی مسخره همچنان ادامه دارد و البته صدای آمریکا و دیگر عوامل جبههی ارتجاعی و جبههی مترقی ضد امپریالیسم هم با کمک همان میلیاردها دلار اجازه نمیدهند تا آن (کمدی) پایان پذیرد. باید تا ابد امپریالیسم باشد و تا ابد نیروهای ضدامپریالیسم در تجربه کردن سرگرم شوند تا استالینی دیگر حضور نیابد تا مسبب همهی فجایعی شود که دیروز، امروز و فردا، بشریت با آن روبهرو بوده و خواهد بود!!. این حکایت عجیب به داستان و واریتهی استالینزدایی ختم نشده است. این گیجی و ملغمه در اشکال متنوع به باز تولید خود مشغول است: حزب توده خائن بوده و تا ابد خائن خواهد بود. فداییان خلق از آغاز ره به خطا رفته و همیشه گرفتار رویاهای انقلابیاشان بوده و خواهند بود و همانطور که تودهای با سازش خود مرگ آفرینان را فرصت داد، آنان نیز با چپرویهایشان جوانان و نوجوانانی را که تشنهی عدالت و آزادی بودند به دم تیغ فرستادند وبا این کارهای خود همان شرایطی را فراهم کردند که حاصلش کشتار بود و قبرستان!!
و چنین است که این داستان «که بود که بود من نبودم!» همچنان ادامه دارد، اما حاصل چه بوده است و چه خواهد بود؟ تا آخر زمان یک دیگر را بکوبید، له کنید، اگر دستتان رسید بکشید!! افکار هم را مچاله سازید، همه چیز را مغشوش و وارونه نشان دهید... که چه؟ که بگویید در صف «مبارزان ضد امپریالیسم ارتجاعی» نروید؟
تا زمانی که اصل قضیه، یعنی درک روشن و ملموسی از «امپریالیسم» آشکار نشود، مشکل بتوان از جبههی ارتجاعی و یا مترقی ضد امپریالیسم سخنی صادقانه ابراز نمود.
اگر در صف قرار گرفتگان ضد امپریالیسم بهجای لگدکوب کردن یکدیگر، امپریالیسم را توضیح دهند... آنگاه مفهوم خواهند نمود که چه کسانی در صف ارتجاعی آن قرار دارند و چه کسانی در صف مترقی و انقلابی آن. این که گفته شود تو بد کردی و من خوب بودم... موضوع را کم بها دادن است. این که هدف اصلی که همان عدالت و آزادی و دموکراسی است جایش را با ستیز با خود عوض کند و امپریالیسم را خشنود سازد، باری از دوش کسی بر نخواهد داشت. اگر تا پایان تاریخ فدایی را موجب و علتالعلل وضع موجود بدانیم و همیشه داغ ننگی را بر پیشانیش بنشانیم و او را یکی از عوامل کشتارهای سالهای پر تب و تاب بدانیم و کمترین درکی از آزاد منشی، فداکاری، سدشکنی، جانفشانی و راهبری در جهت حرکت لازم در شرایط تاریخی جامعهی خود از آنان به دست ندهیم ره به خطا رفته و آن خطا چیزی نیست جز کمک به همان امپریالیسمی که همگی تشنهی ضدیت و مبارزه با آن بوده و هستیم. این امر در مورد دیگر گروهها، احزاب و سازمانها نیز صدق میکند. اگر تا آخر عمر حزب توده را نفرین کنیم و ریز و درشت آن را مادر زاد خائن بدانیم، هیچ کمکی به کسی نخواهیم کرد!! تنها آنانی را خشنود خواهد ساخت که توانستهاند از استالین نیز غولی بیشاخ و دم بیافرینند و تمام نکبتهای گذشته و حال را به او نسبت دهند!!. اگر نیروهای زخم خوردهی چپ از هم، بتوانند ریشه و علت اساسی همهی همین زخمهای خورده از هم را در وجود و حضور و عملکرد امپریالیسم و وابستگان آشکار و ملموس داخلی هر کشوری ببینند... آنگاه یک دیگر را نابود نمیسازند و همگی تلاش خواهند نمود تا به درستی و هر کس به نسبت بضاعت خود با امپریالیسم بجنگد تا این نکبت جهانی همچنان نکبت آفرین باقی نماند.
|