در دفاع از دین تاریخی
دین به مثابه یک گفتگوی بی پایان
اکبر کرمی
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۵ خرداد ۱٣٨۲ -
۲۶ می ۲۰۰٣
۱) شاید در این زمانه ی ناجور و روزگار غریب - که جانان پاکی چون دکتر آغاجری و اکبر گنجی به جرم آزادی اندیشی و آزاداندیشی به زندان شده اند و برزگران خشونت و توهین و بندگان افریت طرد، حذف و ترور با به نمایش گذاشتن دندان های نیش و پنجه های خونین خویش جان پاک آغاجری را به قربانگاه می برند و امید بسیار بسته اند که با القای فضای رعب و وحشت این نسل به پا خواسته برای به چنگ آوردن آزادی و احقاق حقوق اساسی خویش را به عقب نشینی وادارند – پرداختن به نقد اندیشه های فاخر آغاجری (در سخنرانی نا تمام دکتر علی شریعتی و پروتانتیسم اسلامی) و گنجی (در مانیفست جمهوری خواهی) بی موقع و زاید به نظر برسد، اما از آن جا که باید آموخت به جای قربانی کردن انسان ها به قربانی کردن اندیشه ها تن در داد، همچنین از آن جا که همه ی تلاش آن جانان پاک در پی نزدیک شدن به حقیقت است نه به کرسی نشاندن این یا آن حرف و بالاخره از آن جا که قهرمانانی چون آغاجری و گنجی آیینه های بلند و فاخری هستند که یک قوم، ملت و تمدن می تواند در آن ها به تماشای خویش بنشیند و با افتخار و مباهات احساس بودن را تجربه کند، پرداختن انتقادی به اندیشه های آنان ضرورتی دو چندان پیدا می کند.
به باور من چنانچه در این زمینه سهل انگاری و غفلت صورت بگیرد، هیچ بعید نیست که تراژدی دیگری رقم بخورد و دیر نباشد که این ملت در انتظار قهرمانانی دیگر به سر ببرد تا بتواند شکستن اسطوره، پندار و پاداندیشه ای دیگری را به جشن بنشیند.
از این رو با ستایش بی کران خویش که نثار آن دو بزرگ و اندیشه های والایشان می کنم، به خود اجازه می دهم که به نقد یکی از کلیدی ترین انگاره های آنان بنشینم.
۲) دکتر آغاجری در آن سخنرانی - حالا دیگر مشهور(۱) – خود به تفکیک دین تاریخی و دین ذاتی دست یازیده اند.
مراد وی از دین تاریخی ظاهرا" مجموعه ای از انگاره ها، قرائت ها و اندیشه ها یی است که در قرون و اعصار گذشته تجربه و به کار بسته شده است. به باور وی، اسلام تاریخی برآمده از استنباط ها، فهم ها و سنت های نسل های گذشته می باشد، در حالی که دین ذاتی برآمده از مراجعه ی مستقیم به متن (قرآن) است.
به باور من تفکیک فوق نه ممکن است و نه مطلوب.
۱-۲) اگر به پیروی از جان لاک وحی را به وحی اصلی - انطباع اولییه ای که خداوند، بی واسطه، آن را در ذهن یک انسان ایجاد می کند.(۲) - و وحی نقلی - انطباعاتی که در قالب کلمات و شیوه ها ی متعارف ابلاغ اندیشه، به دیگران انتقال می یابند(۳) - تقسیم کنیم، چنانچه مراد از دین ذاتی، دینی باشد که منطبق بر، یا برآمده از وحی اصلی است، چنین دینی دست نایافتنی و چنین ادعایی غیر قابل تحقیق و دفاع خواهد بود. پی بردن به تجربه ی شخصی پیامبر و درک وحی، عندالله، آن گونه که بر پیامبر الهام و خطاب شد یا هجوم آورد، برای آدمی ممکن نیست، آدمی تنها می تواند از طریق گزارش و دعوت شخص پیامبر (وحی نقلی) در تجربه ی نبوی وی شریک شده و از آن ذلال ناب حظی ببرد. وحی اصلی تجربه ایست منحصر به فرد و غیر قابل انتقال، از این رو هیچ قرائتی از دین نمی تواند مدعی این همانی یا – حداقل - همپوشانی کامل با وحی اصلی باشد(۴).
۲-۲) ممکن است مراد از دین ذاتی، انگاره یا قرائتی از دین باشد که با گزارش اولیه ی تجربه ی وحیانی پیامبر ( وحی نقلی) درجه ی بالایی از این همانی یا همپوشانی داشته باشد.
برای روشن شدن بحث، باید به یک پرسش بزرگ پاسخ گفت و آن این که، آیا دین، چیزی جدای از تاریخ دین است؟
به عبارت دیگر وقتی از دین صحبت می کنیم - فارغ از این که چه مقطعی از تاریخ اسلام در نظر باشد – آیا ابژه ای دیگری غیر از تاریخ اسلام در دست می باشد؟
امروزه شناخت شناسی مدرن روشن کرده است که با یک ذهن خالی نمی توان به مشاهده ی یک پدیده نشست. یعنی تمامی مشاهدات ما مبتنی بر انگاره ها، پیش ذهن ها، پیش فرض ها و آموخته های ما هستند، یعنی ما همواره با عینک هایی منحصر به فر د، ناگریز و ناگزیر به مشاهده دست می زنیم(۵). در این صورت یافته های ما همواره آغشته به داشته های ما هستند و با فته های ذهنی ما محصول مشترک عین و ذهن. اگر چنین رهیافتی را بپذیریم، روشن است که یافته های دینی نیز در بهترین حالت، محصول مشترک ذهن (داده های بیرون دینی) و عین (متن، تاریخ دین) می باشند.(۶)
به عبارت دیگر حظ ما از دین، همواره محدود به قرائت های دینی خواهد بود و در این صورت، اگرچه امکان مراجعه به متن و تاریخ ادیان همواره موجود است، ولی از آن جا که در مورد المان های عرضی و ذاتی، ثابت و متغیر، ناسخ و منسوخ، شان نزول، سنت، تاریخ، صرف و نحو، بازی های زبانی و ... هیچگونه امکان هم نظری و وفاق فراهم نیست و در بسیار ی از موارد در حوزه ی درون دینی(بین مذاهب) و حوزه ی بین الادیانی (بین دین ها) عملا" به تکافوی ادله رسیده ایم، بنابر این تقدیر آدمی ایجاب می کند که به فهم خویش و قرائت های دینی خود بسنده کرده و با پرهیز از انگاره هایی چون حقیقت دین، دین اصیل، دین ماهوی، دین ناب یا دین ذاتی، کوره راه های انحصار گرایی را نپیماید.
پذیرش چنین رویکردی، حسن دیگری نیز می تواند داشته باشد و آن این که، ما را از راهبرد مسلط یک بام و دو هوا نجات می دهد. مطابق چنین راهبردی ما عادت کرده ایم در تحلیل و نقد انگاره ها، ادیان یا مذاهب رقیب، مشرب آن ها را عین تاریخ آن ها قلمداد کنیم و با نقد تاریخی آن ها، همه چیز را به حساب مذهب و دین آنان بگذاریم، در حالی که در نقد مشرب و مذهب خویش همواره فریاد بر می آوریم که اشتباه مرا به پای مکتبم نگذارید.
واقعیت آن است که ما در قضاوت های درون دینی خویش هیچ مبنا و محک مشترک، ثابت و جهان شمولی برای داوری نداریم (۷)، در واقع هر معیار و مبنایی، خود، پیش فرض و پیش نیاز مراجعه به متن و یا دین می باشد که داوری و قضاوت در مورد آن به هیچ وجه نمی تواند در حوزه ی درون دین انجام بگیرد.
به نظر می رسد هرگونه تحول و توسعه ای در یافته های برون دینی، خود به خود به تحول و توسعه ی یافته ها و انگاره های درون دینی منجر می گردد. به عبارت دیگر، هر نسلی متناسب با هویت تاریخی، فرهنگی و اجتماعی خویش به متون دینی مراجعه خواهد کرد و طبعا" دریافت های خاص خود را نیز خواهد داشت. بنابر این ما همواره با طیفی از قرائت های دینی مواجه خواهیم بود که اگرچه همگی برآمده از دین هستند (دین تاریخی) ولی هیچ یک عین دین (دین ذاتی) نمی توانند باشند (۸).
۳) به باور من تفکیک عناصر سازنده ی دین (تاریخ دین) به عرضی و ذاتی یا ثابت و متغیر، غیر قابل دفاع خواهد بود.
۱-۳) هر انگاره ای برای چنین تفکیکی، خود یکی از قرائت های موجود دینی است و نمی تواند مورد اقبال و وفاق تمامی قرائت ها موجود و ممکن باشد.
۲-۳) هر انگاره ای برای چنین تفکیکی از لوازم و پیش نیازها اطلاعاتی خاصی تشکیل شده است که الزاما" می بایست سیال، تاریخمند و غیر قابل تصلب باشند.
۳-۳) اگرچه ممکن است بتوان در یک قرائت خاص به تفکیک نسبی ای از مفاهیم و عناصر ذاتی و عرضی دین دست یازید، ولی چنین تفکیکی الزاما" در قرائت های رقیب (دیگر) قابلیت کاربرد نخواهد داشت.
۴-۳) ادعای بازگشت و مراجعه به متن (قرآن) - بدون نیاز به تاریخ - نه مطلوب است و نه ممکن. واقعیت آن است که درک هر متنی بدون مراجعه به سایر متون انضمامی غیر ممکن است، چرا که متون به گونه ای تو در تو به یکدیگر پیوند خورده اند.
۴) برگذشتن از دین ذاتی و بسنده کردن به دین تاریخی و قرائت های دینی می تواند پی آمد ها و نتایج میمون و قابل توجه ای داشته باشد و بسیاری از نگرانی ها را کاهش دهد. برای مثال اکبر گنجی در مانیفست جمهوری خواهی خویش با جسارت و شجاعت توصیف ناپذیری به نقد منصفانه ی یکی از قرائت های دینی نشسته است و به خوبی توانسته است نشان دهد که آن قرائت – که از قضا پارادایم مشهور و غالب در فضای ذهنی حوزه ی معاصر است – نمی تواند با پیش نیازها و انگاره های پروژه و پروسه ی آزادی خواهی، دمکراسی و حقوق بشر هماهنگ گردد. به عبارت دیگر وی می گوید دین اسلام (به باور وی) یا تصویر رایج و غالب دین اسلام در حوزه ها (به باور من) با مبانی و لوازم اعلامیه ی جهانی حقوق بشر، دمکراسی و آزادی سازگار نیست و نمی تواند شرایط همزیستی مسالمت آمیز و برابر شهروندان از یک سو و مسلمانان با دیگران را از دیگر سوی فراهم کند.
به باور من، گنجی نیز با تصور امکان وجود و همچنین امکان دست یابی به دین ذاتی در دام تراژدی فوق گرفتار آمده و در نهایت به امتناع اسلام و دمکراسی رای داده است.
درست است که دمکراسی دینی، آزادی مشروع و حقوق بشر اسلامی نوزادهایی ناقص الخلقه اند و امکان ادامه ی حیات طبیعی نخواهند داشت. درست است که برخی از قرائت های دینی و تصاویر مذهبی آن چنان صلب و سنگی هستند که توان و امکان هم جوشی و هم نشینی با بسیاری از پدیده های مدرن را ندارند. درست است که بسیاری از این قرائت های صلب و سنگی در حوزه های دینی، غالب و چیره هستند و با پمپاژ خشونت، تعصب و عدم تحمل به جامعه، هزینه های بسیاری را به ملت تحمیل کرده اند، اما این بدان معنا نیست که نتوان قرائتی از دین برساخت (دین حداقلی) که بتواند در کنار دمکراسی، حقوق بشر و آزادی بنشیند.
گنجی در مانیفست جمهوری خواهی خویش می گوید: به گمان برخی با نظریه ی مرگ مولف، دیگر جایی برای غرض شارع باقی نمی ماند و از طرف دیگر، رویکرد هرمنوتیکی، هر فهم، روایت، قرائت و برداشتی از متون مقدس را مجاز و ممکن می نماید. بر این مبنا برخی از نواندیشان دینی، با توسل به هرمنوتیک، از دل دین، دمکراسی، پلورالیسم، جامعه ی مدنی، تساهل، تسامح، رواداری و حقوق بشر را بیرون می آورند. وی در ادامه می گوید: نه بر دانش هرمنوتیک هرج و مرج مطلق حاکم است و نه ساختار متن هر تفسیری را ممکن می سازد. کتاب و سنت قطعی با لیبرال دمکراسی و سوسیال دمکراسی تعارض دارد . چنان تفاسیری را بر نمی تابد.
چون اکبر گنجی از کنار نظریه ی "مرگ مولف" گذشته است، من نیز به آن به گونه ی تفضیلی نمی پردازم و تنها به این نکته اشاره می کنم که درست است شارع غرضی داشته است، اما گفتمان غرض شارع ذاتا" نمی تواند یک گفتمان متناهی (کسی نمی تواند مدعی حرف آخر باشد) باشد، از این رو همواره امکان طرح دیدگاه های تازه وجود دارد. در مورد هرمنوتیک، اگرچه با گنجی موافق هستم و من نیز بر این باورم که بر دانش هرمنوتیک هرج و مرج حاکم نیست، اما این به آن معنا نیست که بتوان محدوده ی پیوستار تاویل و تفسیر را برای همیشه و برای همه علامت گذاری کرد. به ویژه باید توجه داشت که پیش فرض ایمانی عدم وجود خطا در متن، همه ی بن بست ها را خواهد شکست. گنجی وقتی از سنت قطعی سخن می گوید، به خوبی انگاره ی دین ذاتی را در باور خویش به نمایش می گذارد و از همین روست که پاورچین پاورچین از کنار این سوال می گذرد که چگونه و چه کسی می تواند مدعی دست یافتن به سنت قطعی باشد؟
اسلام یک مفهوم و نام انتزاعی است که بر تعداد نامحدودی از قرائت های موجود و ممکن از تاریخ دین اشاره دارد. در بر گیرنده ی همه ی آن ها هست ولی در عین حال محدود به هیچ یک از آن ها نیست.
در ساحت بیرون دینی و در سایه ی شناخت شناسی مدرن و پسامدرن دیریست که جستجوی ناب ها، قطعی ها، مطلق ها و اصیل ها به کنار گذاشته شده است. آن چه امروز مبنای داوری اندیشه ها، انگاره ها و تفسیر های گوناگون است پسند مردم است که بر محصولات برآمده از این اندیشه ها، انگاره ها و تفسیر ها - که در سوپر مارکت اجتماع عرضه می شود - توجه دارد. همچنان که در عرصه ی سیاست (قرارداد اجتماعی) و اخلاق(۹) (توافق بین اتیک ها مختلف و متکثر) همه چیز به پسند مردم احاله می گردد، در عرصه ی اندیشه و دین نیز آن چه تعیین کننده است، قانون عرضه و تقاضاست.
۵) داوری در مورد مبانی دین مثل وحی، نبوت، متن و ... اگرچه از لحاظ عقلانی ممکن و در ساحتی خارج از حوزه ی ایمان قابل پی گیری و دسترسی است، اما درجه ی صدق و یا ابطال پذیری چنین قضاوت هایی هیچگاه نمی تواند از مرتبه ی تصدیقات و تصورات عقلانی محض که پایه و مایه ی علوم فرادینی را تشکیل می دهد فراتر رود، از این رو یافته های عقلانی و علمی همواره بر یافته های دینی احاطه داشته و محیط خواهند بود (۱۰). پیش فرض ایمانی عدم امکان خطا در دین در کنار آموزه های نو، همواره امکان قرائت های نو از دین (دین تاریخی به روز) را ممکن بلکه ضروری می نماید.
عبور کردن از دغدغه ی دین ذاتی و برگذشتن از توهم دین ماهوی نه تنها یک گزینه ی ناگزیر شناخت شناسی که یک ضرورت تاریخی است و در شرایطی که چرخ گوشت جهانی شدن به هیچ لقمه ای رحم نخواهد کرد و همه چیز و همه کس را به کام خود خواهد برد، بر افراشتن پرچم سفید صلح، برابری و برادری و پس زدن تمامی گرایش های بنیادگرا و ایدئولوژیک که بر خواسته از پنداره ی دین ذاتی هستند و هیمه ی اصلی تون کشمکش های مذهبی و دینی می باشند و مایه و پایه ی بسیاری از تبه کاری های بشری را رقم زده اند، تنها راهی است که می تواند به نجات هویت ملی - دینی و ادامه ی حیات تاریخی ما بینجامد.
بدون گذشتن از پنداره ی دین ذاتی، امکان رسیدن به پلورالیسم - در عرصه ی دین و سیاست - ، رواداری - در عرصه های مختلف اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، هنری و تاریخی - وفاداری به مبانی اعلامیه ی جهانی حقوق بشر و جدایی نهاد دین از نهاد دولت و قدرت که از لوازم اصلی و بنیانی رسیدن به توسعه ای پایدار و متوازن هستند منتفی و یا حداقل بسیار مشکل، خطر خیز و توام با عوارض جانبی بسیار خواهد بود.
دین تاریخی اشاره به فرایندی است برآمده از نقد ترکیبی (قیاسی – استقرایی)، که خود محصول دو پروژه ی موازی و مکمل کالبد شکافی رتروسپکتیو (گذشته نگر) و پروسپکتیو (آینده نگر) دین می باشد.
بسنده کردن به دین تاریخی و رضایت دادن به رضای سرنوشت، نشستن بر سر سفره ای است که تا ابد باز خواهد بود، وارد شدن در دریایی است که بی کرانه است و آغاز کردن گفتگویی است که بی پایان خواهد بود.
دین به مثابه یک گفتگوی بی پایان، لب انگاره ی دین تاریخی است که از آن دفاع شد. کرامت بخشیدن به آدمی و حرمت نهادن به پسند و خواستش، رضایت دادن به رضای او، امید بستن به عقل سیال جمعی و انرژی بی پایان وی در جستجوی معنا و ایمان داشتن به نیروی شگرف فرزانگی آدمیزاد که همواره در لحظات خطر و بحران به گزینش نجات بخش و امید آفرین دست یازیده است، همه و همه از پی آمدهای بسنده کردن به دین تاریخی است.
دین تاریخی تقدیر و سرنوشت ماست و به قول مارگوت بیکل: به سرنوشت اگر ایمان داشته باشیم/ همین دم خوشبختی فرا می رسد.
۱) به سهم خود از غوغا سالارانی که به مشهور شدن این سخنرانی کمک کردند، تشکر می کنم.
۲) جان لاک، در باب ایمان و عقل و ساحت های متمایز ان ها، ترجمه ی مصطفی ملکیان در کتاب سیری در سپهر جان، نشر نگاه معاصر، چاپ اول، ۱۳۸۱.
۳) همان.
۴) چنین ادعاهایی از نظر آسیب شناسی ادیان به ایدئولوژیزه شدن ادیان و بنیادگرایی مذهبی می انجامد. در بناد گرایی مذهبی، اگرچه شعار اصلی بازگشت به اصل و ذات دین است ولی در عمل همواره به قرائت های متقدم و اولیه (برشی از تاریخ) از دین اشاره می گردد. بنیادگرایی در واقع نوعی سلفی گری و گذشته گرایی (نوعی نقد قیاسی) است. تجربه وحیانی پیامبر تجربه ایست منحصر به فرد و غیر قابل انتقال که حظ ما از آن نقل شیرین به اندازه کاسه ی سرمان و بهره ی ما از آن چشمه ی نوشین به قدر پیاله ی خیالمان خواهد بود. و ایدئولوژیزه کردن دین نیز نوعی خیالبافی فیلسوفانه و فرار به جلو (نوعی نقد استقرایی) و هر دو واکنش هایی دفاعی اما عجولانه نسبت به شرایط نا مطلوب موجود هستند و نباید فراموش کرد که این دو پدیده و فرایند مسئول و متهم اصلی بسیاری از تبه کاری هایی هستند که به نام دین رقم خورده و هزینه های بسیاری را به مومنان و بشریت تحمیل کرده اند که خود از دلایل اصلی دین گریزی آدمیان در زمانه ی ما هستند.
۵) اگر چه برای ذهن آدمی محدودیتی نمی توان تصور کرد، یا به عبارت دیگر ذهن نامتناهی است و تمامی گستره ی جهان و تاریخ را می تواند در خود جای دهد و هر نوع هویتی برایش ممکن است، اما باید دقت کرد که ذهن این یا آن فرد خاص که در یک محیط اجتماعی و فرهنگی خاص قرار گرفته است نمی تواند هر هر هویتی را اخذ کند. ذهن فردی انسان محدودیت های تاریخی و اجتماعی شخص را می پذیرد، اما ذهنیت کلی آدمی محدودیت پذیر نیست.
۶) مطابق با تئوری برایند اطلاعات
الف) آدمی مجموعه ای از اطلاعات است
ب) در برخورد با اطلاعات جدید آدمی در گرفتن یا نگرفتن اطلاعات آزاد نیست و گرفتن یا نگرفتن اطلاعات به کمپلیانس و پذیرش برآیند اطلاعات سازنده ی فرد مربوط است که قهری و جبری می باشد.
ج) تمامی رفتارهای آدمی (حتی رفتارهای خلاقانه و جهش های اطلاعاتی) در جهت برآیند اطلاعات سازنده ی اوست.
۷) حتی اگر چنین وفاق و هم نظری ای صورت گرفته (در برخی از مقاطع تاریخی) باشد و یا صورت بگیرد، هیچ الزامی در کار نیست که چنین هم نظری و وفاقی ابدی باشد. یعنی همواره امکان انشعاب و انشقاق وجود دارد.
۸) آنان که از بازگشت به متن (قرآن) دفاع می کنند(دین ذاتی) و بر این توهم هستند که بازگشت به قرآن می تواند به پایان اختلاف ها و انشعاب ها کمک کند، به دلایل متعددی به خطا رفته اند که یکی از آن ها خود قرآن است. وقتی از قرآن صحبت می کنیم، جدای از فرایند های تاویل و همچنین روایت هایی که دال بر امکان تحریف در متن قرآن است، فراموش می کنیم که قرآن خود پدیده ای تاریخی است (گرد آوری قرآن، افراد گرد آورنده، زمان گرد آوری، ایده ها و باورهای موجود و موثر در گردآوری، کتابت قرآن، خوانش قرآن، تئوری های زبانی - آگاهانه و ناآگاهانه- دخیل در نحوه ی گردآوری و کتابت و قرائت و ... همه و همه، مسائل مهمی هستند که یافته های جدید در مورد آن ها می تواند به انگاره های تازه ای بینجامد) و اگرچه امروز، بسیاری از مسلمانان در مورد اصل آن هم نظری دارند، ولی امکان پیدایش باورهای نادر در مورد آن و تبدیل شدن ندرت به کثرت عقلا" محال نیست.
۹) اخلاق moral در دنیای مدرن و پیش مدرن مجموعه ای از بایدها و نبایدهاست که از بیرون به انسان ها ارایه و تحمیل می گردد و انسان اخلاقی انسانی است که خود را در این چارچوب ها جای دهد و خود را به اندازه ی آن جارجوب ها بتراشد، در حالی که در دنیای پسا مدرن اخلاق ethic امری نیست که از بیرون به انسان ها تحمیل یا القا بگردد، اتیک مجموعه ای از بایدها و نبایدهاست که هر کس در درون خود حس میکند، برای خود برمی سازد یا برمی گزیند.
۱۰) یک خطای شناختشناسی شایع به عدم درک و پذیرش رهیافت فوق می انجامد. ابتدا به خطا، بین وحی (دین) و علوم دینی (دریافت های آدمی از وحی) رابطه ی این همانی برقرار میگردد و سپس وحی با علم (دریافت های آدمی از طبیعت و ...) مورد مقایسه قرار می گیرد. باید توجه داشت که اولا"" دریافت های آدمی از وحی عین وحی نیست و ثانیا" اگر بتوان مقایسه ای انجام داد باید این مقایسه بین دریافت های آدمی از طبیعت (کتاب بزرگ خداوند) و دریافت هایش از وحی (کتاب کوچک خداوند) صورت بگیرد. در این صورت مشخص است که دریافت های آدمی از دو منبع متفاوت مورد توجه و مقایسه قرار گرفته است و نه دریافت ها آدمی با دستورات خداوند و پیامبر .
|