یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

روایتِ «عاشقِ شیدا»


منیر طه


• امروز که بدان روز می‌نگرم دختری را می‌بینم که شور و شیدایی را در قالب جان و تن ریخته، دُور و برش شلوغ است، نمی‌داند عاشقِ کیست. هرکجا می‌رود، از هر جمعیتی سر بر می‌آورد، پژواکِ «عاشقِ شیدا» محاصره اش می‌کند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱٣ شهريور ۱٣٨۶ -  ۴ سپتامبر ۲۰۰۷


شعر و موسیقیِ سرزمین کهنسال ایران منت پذیر و سپاسگزار هنرمندان و هنردوستانی‌است که به دوران، حفاظت و پاسداریش می‌کنند، تا این سرود و رود از گزند زمان، تهاجم باد و باران در امان بماند. «عاشق شیدا» نیز علاوه بر ذاتِ ماندگاریش مرهون و مدیونِ همین هنردوستان و هنر پروران است. در این یادداشت کوتاه قدردانی و سپاسم را تقدیمشان می‌کنم.
   ترانه عاشقِ شیدا راه درازی در نوردیده است و چُنین می‌نماید که همچنان خواهد رفت فراتر از غباری‌ که می‌نشیند در چشمی و بر قدمی. که گفته‌ام بسوزانندم.
چگونه خلق شد و چرا خلق شد، نمی‌دانم. هر کسی از سرِ مهر و محبت به ترانه و ترانه سازش، بنا بر باور و ذوق و شوق شخصی سخنی دلنشین برای‌آن ساخته و پرداخته است. سخنِ من در پاسخِ دو پرسشِ حامل عشق و عرفان، این است که این ترانه نه به خاطرِ شخص مشخصی سروده شده و نه از برای گرایش و اسارت در عرفان. که شعر و هنر اسارت را دوست ندارد. پرورش و رشد عشق و ایثارِ محبت بالاتر از ارائه کالای دکان دارانِ آسمانی و زمینی ‌است.
امروز که بدان روز می‌نگرم دختری را می‌بینم که شور و شیدایی را در قالب جان و تن ریخته، دُور و برش شلوغ است، نمی‌داند عاشقِ کیست. هرکجا می‌رود، از هر جمعیتی سر بر می‌آورد، پژواکِ «عاشقِ شیدا» محاصره اش می‌کند. به وقتی‌ هم که در بیمارستان بستری‌است و برای نخستین بار آن آواز را می‌شنود بی آنکه موسیقی همراهش باشد، خواننده اش با همین پژواک بارِ سفر بسته است (بنان برای معالجه چشمش به وین آمده بود).
جستجوگران و شوریده سرانِ بیگانه با شعر و فرهنگِ سرزمینش، که زبانش را کم می‌دانند، و آنچه می‌گویند کم می‌فهمد و آنچه می‌گوید کمتر می‌فهمند، همچنان «عاشق شیدا» را بازتاب می‌دهند و چون بار سفر می بندند آنهمه حکایت و شکایت در همین بازتاب جا می‌گذارند.   
دُورِ دنیا هم که می رود تا به ینگه دنیا، به وقتِ ترانه ها، این پژواک همچنان همسفرش می‌شود. این چه شوری ست که در آدمیان می‌پیچد و ترانه عاشق شیدا را به تکرار در وجودش تکرار می‌کند؟
****
آنها‌که حقیقتِ خود را نه تنها با دیگران که با خود نیز انکار می‌کنند و رنجِ بیگانگی با خود را برخود هموار، و از موهبت دوست داشتن و دوست داشته شدن نصیبی سبک دارند، شاید این حرف ها را به نوعی خودشیفتگی، خودستایی و گزافه‌گویی تعبیر کنند. ولی آنکه غنائی سنگین از این پژواک در سینه دارد ، اینها را می‌گوید تا بگوید که « عاشق شیدا » را مهربانان و دلستانان نوشتند و او به روایتش پرداخت .
آنها بودند که روی و خویَش را با همان چشم‌ های زمینیشان دیدند و با همان دل های تپیده در
زمینشان هم خریدند . آنها بودند که شمیم روح ‌افزای رهگذرِ زمانش را در سینه اندوختند و مشک و
عودش را در خانه‍ی بی در و پیکرِ جان سوختند . آنها بودندکه تار و پودش را در چنگ و رودشان افروختند و بزم‌آرائیش آموختند . آنها بودند . آن عزیزتران ، آن در یاد ماندگان . ( شمیمِ روح افزایی ، مشکی ، عودی/ منیرِ بزم آرایی ، چنگی ، رودی ) .
****
ایهامِ عاشقانه نقل قول در عاشق شیدا نادیده و ناگفته مانده است. حُسن فروشی در شعر و ترانه های من از همینجا مایه می‌گیرد. به حضور عاشقان و آنچه در اطرافم می‌گذرد عادت می‌کنم. شور و شوق عشق رَوند زندگیم می‌شود و روزی در می‌یابم که تار و پودم را تنیده است، جزء لایتجزای وجودم شده است و رهایی از آن ممکن نیست. اینجاست که حضور و غیابِ عاشق شیدا یکی می‌شود و من، عاشقِ عشق. عشقی که در زمین می‌روید رها از چند و چونِ آسمانی، عشقی که متعلق به زمین است، ملموس و انسانی.
نسیم روح نواز عرفان در دورانِ ترانه ها و شاید هم پیشتر، شاخ و برگ شعرها و ترانه های مرا نوازش داده است و این نرمش و لطافت عرفانی از کلاس های فروزانفر و کلام کوبنده و پر صلابتش مایه گرفته و هم زمان است با برنامه گلها که گرداننده اش داوود پیرنیا نیز همین حال و هوا را دارد. فروزانفر علوِّ نفس و رهایی از خار و خس را در عرفان تدریس می‌کرد بی‌آنکه آن را تحصیل کرده باشد. چنانکه دوگونگیِ گفتار و کردارش نشان می‌داد، دود چراغ را به هوای چلچراغ احتمال کرده بود.
عرفانی ‌که درون‌ و برون من در این دوره تصویر می‌کند رهایی و پاکبازیِ زمینی‌ست بی نیاز از توسل به افسون و افسانه های ‌آسمانی‌. پس از آنکه این خمیره در وجودم مستقر می‌شود، به پاکسازیِ زوائدش می‌پردازم که عرفای مدعی گرفتاریش را دارند و شاید انعکاسِ‌ همین رهایی و روشناییِ درون، جاذبه برونم می‌شود و عاشق شیدا را جذب می‌کند و خمیرمایه دیگر ترانه ها هم می‌گردد. عاشقانه های امروزم نیز همین را می‌گویند هرچند که پوششِ عرفانیِ واژه ها را ندارند. سخن اینکه عرفانی را که در نوجوانی بنا بر پیش آمدها و پی آمدها بدانگونه به خدمت گرفتم، در کهنسالی بدینگونه مرخصش کردم.
این است اندکی از بسیار و این چُنین است که با توجه عاشقانه آهنگسازِ جاودانه زمان، علی تجویدی، و شور و شیداییِ‌ خواننده بنام، ‎غلام حسین بنان و شکوهمندیِ دلنامه و دلبندیِ عاشقان، «عاشق شیدا» را به همراهشان، در حضور و در غیابشان روایت می‌کنم.

ونکوور، سوم سپتامبر ۲۰۰۷


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست