سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

هابرماس –تایلر و "حقوق ویژه"


حسین حردان


• اگر شرایط در ایران با روشی که در نگاهِ هابرماس و در ارتباط با هر آن چه او حقوق ویژه می نامد، منصفانه مطالعه و بررسی شود: "فدرالیسم ملی" نه تنها "حقوق ویژه" به شمار نخواهد آمد؛ بلکه، در نتیجه برقراری آن، همه حقوق های ویژه موجود، حذف می شود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱۶ شهريور ۱٣٨۶ -  ۷ سپتامبر ۲۰۰۷


آقای مهرداد درویش پور، در تالار "ایران گفتمان ملل" زیر عنوان راه حل های برون رفت ازتبعیضات قومی در ایران (۰٨ اوت ۲۰۰۷) سخنرانی کردند.
وی در بخش آکادمیک سخنرانی خود، "قومیت" را یک مفهوم ذهنی (Subjective) معرفی کرد. زیرا او عقیده داشت که شدت و ضعف احساس تعلق قومی را شرایط معین (متن)، تعیین می کند. وی ضمن تأیید این مفهوم از قومیت، برداشت خود از دیدگاه یورگن هابرماس ودیدگاه چارلز تایلر را نسبت به "حق ویژه" در ارتباط با رفع تبعیض ملی-قومی، تشریح کرد و اضافه نمود، که او در عین حالی که نظر هابرماس در مورد "حق ویژه" را کاملاً می پذیرد، در نگاه تایلر نسبت به آن عناصر مثبتی تشخیص می دهد.
سخن آقای درویش پور در بخش آکادمیک، از دقت و جذابیت متناسبی برخوردار بود. اما هنگامی که او به عرصه سیاسی بحث گام نهاد، در تطبیق نظرات آکادمیک خود، با مشکلات جدی مواجه گردید.
مشکل اساسی که در طرح نظر درویش پور وجود داشت، چگونگی توضیح "حق ویژه" بود. وی عقیده دارد: هابرماس با دادن حقوق ویژه به زنان برای جبران عقب ماندگی ناشی از تبعیض، به دلیل نقض حقوق فردی دیگر افراد جامعه، مخالف است. او با این طرح تلاش نمود ابتداء، معضل ملی را همسان مشکلات زنان معرفی کند؛ و سپس نتیجه گرفت؛ راه علاج این دو معضل به خاطر تشابه شان، یکی است. و چون هابرماس تحقق حقوق فردی (حق شهروندی) را برای رفع تبعیض بر زنان کافی می انگارد، لذا برای حل مشکل قومی- ملی هم باید منتظر تحقق "حقوق شهروندی" ماند.
وی در جای دیگر با بیان این که فدرالیسم ملی-قومی یک "حق ویژه" است؛ آنرا در تضاد با حقوق فردی معرفی کرد و تلاش نمود نظر خویش را که حق شهروندی حلال همه مشکلات است، اثبات نماید و نتیجه بگیرد: به "حق ویژه"ای که چارلز تایلر برای جبران خسارت های ناشی از تبعیض ملی-قومی پیش نهاد کرده است، نیازی نیست.

"حق ویژه" و زن
رفع حجاب در دوره ای و تحمیل مجدد آن بر زنان در دوره دیگری از تاریخ، استفاده ابزاری از زن بود، که جز اسارت او را در شکل و قالبی که حاکمان برایش ترسیم کرده بودند نتیجه ای به بار نیاورد. و تکامل مستقل و متوازن زن را در حیطه خویشتن خویش و در هماهنگی با دیگر اجزای جامعه متوقف کرد.
در این که سلطه نظام "مردسالاری" علت اساسی نقض حقوق زنان در طول تاریخ است، تردیدی نیست. و رفتار مردان که عناصر اصلی این نظام اند، ابزار اصلی این تبعیض به شمار می رود. اما مشارکت مردان در اعمال این تبعیض، که اغلب در رفتار غیر ارادی و اکتسابی آنان متجلی می شود، هرگز تغییر حقیقت عینی (Objective) زنان را در دستور کار خود ندارد.
در همه کشورها تبعیض بر "زنان" هرگز با هدف تغییر جنسیت آنان اعمال نمی شود!! در ایران هم رژیم ها تغییر جنسیت زنان (عرب، ترک، کرد، بلوچ، ترکمن...) را در برنامه خود نداشتند. اما همه آنها با وحشیگری های غیر قابل وصف شمشیر خودرا متوجه مردان و زنان غیر فارس کرده بودند تا اراده گرایانه، "تک فرهنگی" را بر آنان تحمیل کنند.

"حق ویژه"و فدرالیسم ملی
واقعیت ها، همه نشان از آن دارند که "تبعیض ملی- قومی"، عموماً با هدف تغییر حقیقت موجودِ هویت ملی ملل زیر سلطه، اعمال می شود. جهان شاهد استیلاگران بسیاری بوده و هست؛ که با توسل به زور و نیرنگ، ملل را وا می دارند مذهب، زبان، فرهنگ، آداب و سنن خویش را رها کنند و در قالب فرهنگ تحمیلی حاکمان، آسیمیله شوند.
در همین راستا است، که در دهه های گذشته در ایران حمایت سازمان یافته دولتی از فرهنگ فارسی، مردم حوزه این فرهنگ را خواسته یا ناخواسته در شرایط مناسبتری نسبت به دیگر ملل ایرانی قرار داد. آنان با بهره مندی از حمایت های دولتی، در بسیاری زمینه ها به برتری های مهمی دست یافتند. هابر ماس این حمایت سازمان یافته دولتی را "حقوق ویژه" می نامد و آنرا چون باعث ایجاد عدم توازن در جامعه می شود؛ رد می کند.
رد فدرالیسم ملی در یک کشور کثیر المله، با طرح این مدعا که در آن سیستم برای گروهی "حقوق ویژه" تولید می شود، فقط زمانی ممکن است که ثابت شود، در این سیستم، آن گروه از قدرت و نفوذ سیاسی بیشتری برخوردار می شود.
برخلاف این نظر، اگر شرایط در ایران با روشی که در نگاهِ هابرماس و در ارتباط با هر آن چه او حقوق ویژه می نامد، منصفانه مطالعه و بررسی شود: "فدرالیسم ملی" نه تنها "حقوق ویژه" به شمار نخواهد آمد؛ بلکه، در نتیجه برقراری آن، همه حقوق های ویژه موجود، حذف می شود. و آن بخش از مردم، که سال ها زبان، فرهنگ، تاریخ و مذهبشان با برخوردار از "حق ویژه" در شرایط بهتری از دیگران قرار دارند، از آن پس خودرا تنها میراث دار این آب وخاک نخواهند شمرد.
به عقیده نگارنده برقراری فدرالیسم ملی، تمامیت خواهی را در ادبیات سیاسی ایران، که نژاد پرستی تنها یکی از بدترین عارضه های آن است، تضعیف می کند، و به جای آن فرهنگ "پلورالیسم" را در همه عرصه های سیاسی و اجتماعی کشور تقویت خواهد کرد. تنها در اثر این تحول است که خود برتر بینی نژادی ضربه های سنگین خواهد دید و از آن به بعد، راه برای قوام نهاد ملی واحد و هویت ملی جامع در ایران، باز می شد.
بنابراین تقسیم متناسب قدرت بر ملل حوزه های متعدد فرهنگی در ایران، ضرورتی اجتناب ناپذیر است و همانطور که چارلز تایلر نشان داده است، ملل تحت ستم فقط پس از به دست آوردن قدرت کامل سیاسی، می توانند عقب ماندگی ناشی از سال ها تبعیض ملی را در همه زمینه ها جبران کنند.

"روشنفکران فارس"
آلبرت انیشتاین یهودی الاصل، ریاست دولت اسرائیل را که به او پیشنهاد شده بود، به این دلیل که یهودیان در اسرائیل از "حق ویژه" برخوردارند و با برخورداری از آن حقوق ملت فلسطین را پایمال می کنند، آن پیشنهاد را رد کرد.
متأسفانه اکثر "روشنفکران فارس" به جای زیر سوال بردن "حقوق ویژه" که هویت فارسی در ایران، از آن برخور دار است، هویت ملی ایرانی (فارسی) را در قالب مفهوم عینی (Objective)، ابدی و غیر قابل تغییر توصیف می کنند.
همان روشنفکران در تعریف هویت ملل غیر فارس دچار تناقض شده، مفهوم ذهنی (Subjective) مطلق را به کار می برند. و با استناد به آن، هر مقاومتی از جانب ملل غیر فارس، در برابر موج فارسیزاسیون را ناسیونالیسم و قومی گرایی می خوانند.
ناسیونالیزم رمانتیک باستانگرا با نفوذ در ادبیات سیاسی ایران، احساسات ملی گرایی را در روشنفکران فارس، علی رغم تضاد سیاسی آنان با رژیم های مبلغ آن، تقویت کرده است. این پدیده مانع اصلی درک این واقعیت از سوی رشنفکران است که: "هویت ها هم در حالت دفاع و هم در حالت هجوم، چون در طول دوره‍ی نبرد در پوسته های مختلف به دفاع از خود می پردازند؛ امکان هر نوع تحول در [جوهر] را از دست می دهند". در این درگیری تنها نتیجه احتمالی، تغییر موقتِ پوسته‍ی هویتِ مدافع است.
ملل اتحاد شوروی سابق، یوگسلاوی سابق، و بسیاری از کشور های بلوک شرق، که در ظاهر (پوسته) هویت ملی آن کشور ها را داشتند؛ به دلیل این که هویت های آنان در برابر هجوم از جوهر هستی خویش دفاع می کردند، باقی ماندند و در اولین فرصت از پوسته تحمیلی جدا شدند و جلد خاص مربوط به خودرا بر تن کشیدند.
تا زمانی که هویت ایرانی، در ادبیات سیاسی ایران در مفهوم عینی (Objective)، ابدی و غیر قابل تغییر توصیف شود و همچنان غیر قابل انعطاف در این شکل و مضمون خود باقی بماند!! و از تحول آن به هویتی فراگیر جلو گیری می شود، آینده‍ی این سرزمین مبهم خواهد ماند.
شیوه های قدیمی ساخت جبری هویت ملی که معمولاَ از بالا برای اهداف تنگ نظرانه سیاسی خاص، از راه سرکوب و توهین بر مردم تحمیل می شد، عدم کارآیی خودرا به اثبات رسانده است. نتایج حاصل این چنین شیوه هائی قطعاً، عمیق تر شدن شکافها و تبدیل تنوعهای ملی به اختلافات شدید است.
یاری رساندن به تأثیر گذاری طبیعی و متقابل لایه های فرهنگی انباشته برهم ، به تقویت همبستگی ملی خواهد رسید و راه را برای تکوین و تکامل هویت ملی سراسری و واقعی باز خواهد کرد. در راستای شکل گیری چنین هویت ملی، شرکت داوطلبانه همه ملل جغرافیای ایران ضروری است.
و امّا مناسب ترین بستر رویش چنین هویتی که هر ایرانی صرفنظر از تعلق ملی مشخص خویش قادر میشود؛ خودرا در "کل" آن باز یابد و تعریف کند؛ "فدرالیسم ملی" است


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست