سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

نقش قوام السلطنه در مسئله ی آذربایجان - ۳
هشدار به همه ی کسانی که جویای دمکراسی با دخالت آمریکا هستند


فرهنگ قاسمی


• قوام همه ی زمینه ها را برای قلع و قمع فرقه ی دمکرات فراهم آورده بود. توافق روسیه و آمریکا و انگلیس را داشت و در پی فرصتی مناسب می گشت. به طوری که می خواست از مسئله ی آذربایجان و توازن نیروهای داخلی به نفع خود استفاده کند. گزارش یکی از وابسته های نظامی انگلیس حاکی است که قوام به مدت چند ماه به تقاضای وزیر جنگ برای اشغال زنجان جواب رد داده بود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱٨ شهريور ۱٣٨۶ -  ۹ سپتامبر ۲۰۰۷


تغییر موضع، فدارالیسم یا خود مختاری

پیشه وری رهبر فرقه¬ی دمکرات در باره¬ی نهضت خود می¬نویسد: ". . .هدف ما مبارزه با استبداد و ارتجاع است. بزرگترین وظیفه¬ی آزادیخوهان، مبارزه برای ایجاد انجمن های ایالتی و ولایتی و گرفتن اختیارات داخلی و فرهنگی است. این اتحاد واتفاق، گذشت و فداکاری می خواهد. فرزندان خلف آذربایجان برای گرفتن حقوق و آزادی متحد شوید این است شعار امروز ما"(۱) یادر جای دیگر می¬نویسد: "وظیفه¬ی فرقه¬ی دمکرات، آزادی ملی مردم آذربایجان است" (۲) اما همین که کمی از به قدرت رسیدن حزب دمکرات و پیشه¬وری گذشت بیشتر مسائل، حول مقوله¬ی زبان ترکی و تفاوت آذربایجانی ها با مردم سایر نقاط ایران بود و درواقع به قول برخی ازهمکاران قدیم پیشه وری و به شهادت تاریخ، پیشه وری حتا به " شوینیسم آذری" نزدیک شد و به جای سعی درایجاد اتحاد میان همه¬ی زحمتکشان، آزادیخواهان و عناصر ضد استعمار در سراسر کشور ایران و ایجاد جبهه¬ی واحدی برای مبارزه با امپریالیسم و سرنگون ساختن پایگاه¬های داخلی آن، تظلمات مامورین دولتی علیه مردم آذربایجان را به سایر اقوام به ویژه قوم فارس نسبت داد و اختلاف بین فارس و ترک را دامن زد ، او می نویسد: " . . . مردم ما خلقی بزرگ و قهرمان است . این خلق به هیچ وجه شباهتی به مردم تهران، اصفهان و سایر نقاط ایران ندارد . . .او فارس نیست وبا فارس¬ها تفاوت دارد." (٣) درسخنان و نوشته های پیشه وری نمونه های دیگری از این قبیل می توان یافت.(۴)
وانگهی پیشه¬وری در موارد متعددی مسئله¬ی جدایی از ایران را به طورتلویحی مطرح می ساخت که خوشایند حکومت مرکزی نبود، ". . . حکومت تهران باید بداند که بر سر دو راهی قرار گرفته است ، آذربایجان راه خود را انتخاب نموده و به سوی آزادی و دمکراسی پیش خواهد رفت. چنانچه تهران راه ارتجاع را انتخاب کند، خدا حافظ، راه در پیش، بدون آذربایجان به راه خود ادامه دهد. این است آخرین حرف ما" (۵) در جای دیگری چنین می نویسد: آذربایجان ترجیح می دهد به جای اینکه با بقیه¬ی ایران به شکل هندوستان اسیر درآید، برای خود ایرلندی آزاد شود " (۶) و یا پس از برقراری حکومت ملی در آذربایجان چنین می نویسد: " ما به استقلال و تمامیت ایران به دفعات اعتراف کرده ایم، اما تهران برای بر هم زدن این استقلال هر روز دست به حیله¬ی جدیدی می زند. اگر کار بدین منوال پیش برود ، ما چاره¬ای جز اینکه تمامأ از تهران جدا شده و دولتی مستقل تشکیل دهیم نداریم." (۷)
این حق مردم آذربایجان بود که به دنبال حکومت مرکزی در کام ارتجاع نیفتد. اما محاسبات پیشه¬وری نسبت به اتحاد جماهیر شوروی و سیاست¬های جهانی و نیروهای داخلی درست نبود و با وجود تجارب طولانی خود، چه در نهضت جنگل و چه در حزب کمونیست ایران و چه درجنبش های سندیکایی، به نیروی خارجی تکیه کرد و به امر سازش اتحاد جماهیرشوروی با قدرت حاکم در ایران اندیشه نکرد، حال آنکه نخستین بار نبود که اتحاد جماهیر شوروی بر سر منافع خود کسانی را که به او اتکا کرده بودند به قعردره¬ی نیستی می انداخت، افزون بر این داشتن آرمان¬های پیشرو، دلیل برعملی ساختن آنها نیست، گوش فرا دادن به حرف¬ها و سخنرانی¬های خوب، جایگاه خود را دارد، اما باید بر کردارو کنش افراد قضاوت کرد، فرقه¬ی دمکرات باید با طرح شعاراستقرار انجمن های ایالتی و ولایتی درهمه¬ی شهرستان¬های ایران خود را از منفرد ماندن و نهضت را از به انحصار کشیده شدن می رهانید. بنا به قول خود روس¬ها وقتی در تابستان ۱۹۴۶، مردم تقاضا نمودند دستگاه¬های دولتی، ژاندارمری و پلیس تصفیه شوند و آزادی¬های دمکراتیک تامین گردند... این خواست¬ها در سایر نواحی ایران نیز مورد پشتیبانی قرار گرفت. (٨) اگر چنین بود که اسناد و مدارک دیگر نشان می دهد غیر از این بود پس چرا نهضت آذربایجان در پوسته¬ی خود باقی ماند و به چپ¬روی پرداخت، حزب توده وفرقه هر دو دارای عقاید سوسیالیستی بودند. در حالیکه دانش سوسیالیستی خواستارانترناسیونالیسم است، چگونه می شد چنین جنبش بزرگی را فقط درآذربایجان محدود کرد. حال آنکه مصدق بدون نام بردن از سوسیالیسم در این باره نیز سخن¬هایی بیان کرده است که زیربنای عقاید وآرای فکری مترقی او را نشان می دهد، وی درباره¬ی درخواست خود مختاری فرقه¬ی دمکرات آذربایجان گفت: "هیچ نمی توان گفت که در یک مملکت یک قسمتش فدرال باشد و یک قسمت دیگری دولت مرکزی باشد. بنده هیچ مخالف نیستم که مملکت ایران دولت فدرال شود. شاید دولت فدرالی بهتر باشد که یک اختیارات داخلی داشته باشد بعد هم با دولت مرکزی موافقت کند و دولت مرکزی هم جریان بین¬المللی را اداره کند، ولی هر تغییری در قانون اساسی باید با رفراندوم عمومی باشد." (۹)
همان¬طورکه گفتیم کمیته¬ی ایالتی حزب توده در آذربایجان به هنگام تشکیل فرقه به آن می پیوندد و رهبری حزب توده بدون اینکه در مقابل این یاغی گری مقاومتی جدی از خود نشان دهد با ارسال یک نامه به مقامات شوری خود را آسوده می کند و خود به تدریج مدافع فرقه می شود. درواقع بیشتر تقاضاهای فرقه¬ی دمکرات مشروع و قابل دفاع بودند، به همین علت افراد و نیروهای سیاسی متعهد و مترقی قادر نبودند آنها را زیر پا بگذارند. چنانچه حزب ایران که دارای افکاری سوسیالیستی و سوسیال دمکراسی بود، از نهضت آذربایجان پشتیبانی و آن را تایید می کند؛ الهیار صالح رهبر حزب ایران، در یک جلسه¬ی سخنرانی، جام خود را به سلامتی نهضت آذربایجان بلند می کند و این عمل سالیان دراز مستمسکی می شود در دست دربار پهلوی برای حمله به حزب ایران و مصدق.
حزب ایران نیز که ازبرخی روشنفکران میهن پرست تشکیل شده بود که حتا مدتی بعد، همکاران نزدیک و با وفای دکتر مصدق شدند؛ از تقاضاهای مشروع فرقه پشتیبانی کردند. تعداد بسیاری از روزنامه¬ها، روشنفکران موثر در عرصه¬ی سیاسی کشور و برخی از نمایندگان مجلس شورای ملی به فرقه¬ی دمکرات آذربایجان حق دادند و از آن پشتیبانی کردند. رسانه¬های گروهی آن روزایران، حتا جراید مرتجع شاهد این مدعا و همه¬ی رسانه¬ها از تقاضای مشروع آذربایجان طرفداری می¬کردند و لزوم تعمیم این اصلاحات را به تمام ایران ضروری می¬دانستند. (۱۰)
به هر روی رفتارمأمورین و مقامات دولت آذربایجان با مردم رضایت بخش نبود و به جای جلب توجه و کسب اعتماد
مردم هر روز که می گذشت بر نارضایتی¬ها و مخالفت مردم افزوده می شد. محاکمه¬ی خلاف کاران رآذربایجان در دوران فرقه بی شباهت به محاکمات استالین نبود و این برای عوامل و مقامات و مباشرین فرقه¬ی دمکرات مباهات نیز داشت. اعدام مخالفین در همه¬ی شهرها و روستاهای آذربایجان معمول و مرسوم شده بود و متأسفانه بسیاری از کمونیست¬های سابق واعضای انجمن ایالتی حزب توده مباشرین این دادگاه¬ها بودند مانند فریدون ابراهیمی عضو۵٣ نفرکه دادستان کل حکومت آذربایجان شده بود.(۱۱)   
فرقه با هر گونه اعتراض کارگری شدیدأ مبارزه می کرد و آن را خلاف قوانین و امنیت و پیشرفت آذربایجان می دانست. آرمان¬های خوب دمکراسی و آزادیخواهی و سوسیال دمکراسی با استالینیسم آغشته شده بود و درعمل به چنان حکومت وحشتناک و سختگیری تبدیل شده بود که هر روز ترس مردم از حکومت و عواملش بیشتر می شد. برخی از جمله باقرامامی که از رفقای نزدیک و دوران زندان و هم¬عقیده¬ی پیشه وری بود و حزب توده را قبول نداشت، شرح می¬دهد که در منزل پیشه¬وری که مقر حکومت آذربایجان نیز بود جشن خوشگذرانی برپا می گردید (۱۲) و پلیس مخفی استالین در همه جا حضور داشت و بر همه چیز نظارت دقیق ذره بینی می نمود. (۱٣)

اختلافات و قرارداد قوام – سادچیکف

در آن زمان اختلاف بین اتحاد جماهیر شوروی و ایران در سه موضوع مهم خلاصه می شد:
      - مسئله¬ی نفت شمال         
    - خروج قشون شوروی از ایران
       - حل مسئله¬ی آذربایجان
باتوجه به مذاکرات و نامه هایی که بین ایران و اتحاد جماهیر شوروی درآن سال¬ها رد و بدل شده است چنین می توان نتیجه گرفت که مهم¬ترین عامل عمده واساسی، مسئله¬ی نفت شمال بوده است.
تأخیر در خروج و قشون شوروی از ایران و اصولآ پشتیبانی و حتا به وجود آوردن دولت خود مختار در آذربایجان هر دو وسیله¬هایی برای به دست آوردن امتیاز نفت، دراختیاراتحاد جماهیر شوروی بودند. مادامی که مسئله¬ی نفت در پی قرارداد قوام – سادچیکف (۱۴) به تشکیل مختلط نفت ایران و شوروی تثبیت پیدا می کند، در تاریخ ۲۴ آوریل ۱۹۴۶ برابر با ۴ فروردین ۱٣۲۴ برای رسیدگی به این مسایل، دستور جلسه¬ای به مجلس پانزدهم تقدیم می گردد (۱۵) و قشون شوروی از ایران خارج می شود و مقامات شوروی اظهار می دارند:
مسئله¬ی آذربا یجان امری دا خلی است ترتیبی مسالمت آمیزبرای اجرای اصلاحات بر طبق قوا نین موجود و با روحیه خیر خواهی نسبت به اهالی آذربایجان ما بین دولت واها لی آذربایجان داده خوا هد شد. (۱۶)
سیاست جهانی و اختلاف بین آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی که پس از مرگ فرانکلین دلانو روزولت در ۱۲ آوریل سال ۱۹۴۵ کم کم به وجود آمده بود، به استفاده ایران بود. به قول خلیل ملکی " قوام با کمال هوشیاری مواظب و مراقب اوضاع بود و ازعقب نشینی شوروی¬ها و فرقه¬ی دمکرات سواستفاده کرد وتمایل داشت که آن را به حساب خود بگذارد؛ تمام کسانی که از نزدیک شاهد اوضاع بودند می دیدند که او می رقصد." (۱۷) او با پا درمیانی آمریکا و با توجه به اولتیماتوم ۲۱ آ وریل ۱۹۴۶ ترومن به دولت شوروی در خصوص خروج نیروهای شوروی از ایران، مسئله¬ی نفت شمال را به حل مسئله¬ی آذربایجان گره زد. اتحاد جماهیر شوروی پس از این قول و قرارها با حکومت ایران همه¬ی کمک¬های استراتژیک یعنی وسایل جنگی و مستشارانی را که در اختیار حکومت آذربایجان گذارده بود، پس گرفت و یک بار دیگر مصلحت خویش را برتر از مصلحت نهضت های آزادیخواه تشخیص داد.

موافقت نامه

در تاریخ چهارم آوریل ۱۹۴۶ موافقتنامه¬ی ایران و شوروی بر سر نفت شمال به امضا رسید.
همزمان با انعقاد این قرارداد، احمد قوام با رهبران حزب دمکرات آذربایجان به مذاکره پرداخت. پس از مذاکره¬ی بسیارطولانی، سرانجام موافقتنامه¬ای در تاریخ ۱٣ ژوئن سال ۱۹۴۶ به امضا رسید که در آن تشکیل شورای اداری در آذربایجان ایران برای اداره¬ی استان، به شکل استانداری با شرکت نمایندگان سازمان¬های ولایتی و شورای¬عالی انجمن های ولایتی پیش بینی شده بود. دولت ایران موظف شده بود تا به تصویب رسیدن قانون جدید، انجمن های ولایتی منتخب در سال ۱۹۴۵ را به رسمیت بشنا سد. بنا به شرایط تعیین شده در موافقتنامه، شورای اداری می بایست از طرف انجمن های ولایتی و ایالتی آذریجان انتخاب و به تایید دولت ایران برسد. شورای اداری مذکورمی بایست زیر نظر و تحت کنترل انجمن های ولایتی کار کند.
دولت موافقت کرد که ۴/٣ در آمد حاصله ازآذربایجان به مصرف نیازهای آن استان برسد و فقط ۴/۱ آن به خزانه¬ی دولت مرکزی به منظور تا مین مخارج عمومی دولت ایران واریز شود. طبق مفاد موافقتنامه، دولت ایران تقسیم اراضی آذربایجان را میان دهقانان مورد تا یید قرارمی داد. در مورد تقسیم زمین¬های ما لکین بین دهقانان مقرر شد که کمیسیونی تشکیل گردد و به موضوع رسیدگی کند. درموافقتنا مه تعیین شده بود که " در مدارس متوسطه و عالی آذربایجان به دوزبان آذربایجانی و فارسی تدریس شود، درضمن دولت ایران موافقت کرد که این حق در سا یراقلیت¬های ملی ما نند کردها، ارامنه و آسوری¬ها اجرا شود که کودکان آنها تا کلاس پنجم ابتدایی به زبان مادری خود تحصیل کنند.
افزون براین، قرار شد دولت ایران درعرصه¬ی سیاسی و اجتماعی سراسرکشورایران دمکراسی برقرار سازد. دولت ایران به خصوص موظف گردید که پس از افتتاح مجلس دوره¬ی پانزدهم قوانین جدیدی بر اساس اصول دمکراسی به تصویب برساند.
به این ترتیب، موافقتنامه¬ی بین دولت ایران و فرقه¬ی دمکرات¬ آذربایجان، دستآوردهای اساسی دمکرات¬های آذربایجان را محفوظ داشته و دمکراتیزه کردن قانون انتخابات درآن پیش بینی شده بود.

در مورد مسئله¬ی نفت شمال، شرکت مختلط آمریکایی¬ها، از دادن چنین امتیازی خرسند نبودند. ژرژآلن در یازدهم سپتامبر ۱۹۴۵ طی مصاحبه ای می گوید: "ایرانیان صاحب خانه و در امور کشور خود مختارهستند؛ آنها آزادی کامل برای رد یا قبول قرارداد قوام – سادچیکف را دارند و اگر تصمیم به رد کردن آن بگیرند دولت آمریکا در مقابل هر گونه رویه تهدید آمیز وارعابی که شوروی ها پیش گیرند به ایران کمک و مساعدت خواهد کرد. (۱٨)
مسافرت پیشه¬وری به تهران، پیش از اینکه نیروهای شوروی از آذربایجان خارج شوند، یعنی هشتم اردیبهشت ۱٣۲۵، اعزام هیات دولت به ریاست مظفر فیروز به آذربایجان در تاریخ ۲۱ خرداد ۱٣۲۵ و انعقاد موافقتنامه¬ی رسمی بین فرقه¬ی دمکرات و دولت قوام درروز۲٣ خرداد ۱٣۲۵، چنان امیدواری به پیشه¬وری داد که نوشت: اگر آقای قوام السطنه در سراسر عمر خود هیچ کاری هم انجام نداده باشد، تنها این اقدام وی که تقاضای ما را در باره¬ی زبان آذربایجانی صمیمانه پذیرفت احترام عمیق و قلبی مردم ما را نسبت به خود جلب کرد و تا مدارس ملی ما برپاست نام او نیز در کنار نام سران قهرمان فرقه و خلق ما به زبان نسل¬های آینده جاری خواهد بود." (۱۹)

قوام دستور حمله به آذربایجان را صادر کرد

دقیقأ یک ماه قبل از جریان اعتصاب ۲٣ تیرماه سال ۱٣۲۵ خوزستان که به صفوف کارگران اعتصابی حمله شد حزب توده درتایید سیاست دولت قوام که درارتباط با مسئله¬ی آذربایجان قرار می گرفت دراعلامیه¬ای در باره¬ی قوام چنین داد سخن می دهد: "ما چون ایشان (قوام) را مصمم به اصلاحات اساسی دمکراتیک در کشور ایران می بیبینم و عملیات چند ماهه¬ی اخیرایشان نیز موید این معناست، وظیفه¬ی میهن پرستی خود می دا نیم که با تمام نیروی خود، ایشان را تقویت نماییم." (۲۰)
اما قوام همه¬ی زمینه ها را برای قلع و قمع فرقه¬ی دمکرات فرا هم آورده بود. تو افق روسیه و آمریکا و انگلیس را داشت و درپی فرصتی مناسب می گشت. به طوری که می خواست از مسئله¬ی آذربایجان و توازن نیروهای داخلی به نفع خود استفاده کند. گزارش یکی از وابسته¬¬های نظامی انگلیس حاکی است که قوام به مدت چند ماه به تقاضای وزیر جنگ برای اشغا ل زنجان جواب رد داده بود. (۲۱)
قوام، در ۱۹ آذرماه سال ۱٣۲۵ فرمان حرکت نیروهای پشتیبانی را به آذربایجان صادرکرد. در زنجان و میانه مقاومت نیروهای فرقه¬ی دمکرات با قوای دولتی بالا گرفت ودرچند مورد قوای دولتی مجبور به عقب نشینی شدند.
درست در همان روز که قوام دستور حمله به آذربایجان را صادر کرد، پیشه¬وری دستور مقاومت علیه قوای دولتی را اعلام کرد و گفت: " باید به حکومت مرتجعین وخائنین و دیکتاتورها وجلادان خون آشام پایان داد." (۲۲)مسئولین سیاسی شوروی به طوررسمی به پیشه¬وری دستوردادند که نیروهای مسلح آذربایجان نباید در برابر نیروهای دولت مرکزی مقاومت کنند و پیشنهاد کردند که فقط تعداد انگشت شماری از سران فرقه به خاک شوروی پناهنده شوند. (۲٣)
روز ۲۰ آذر ماه سال ۱٣۲۵، نیروهای فدایی در مناطق مختلف شکست خوردند وعقب نشینی کردند. روزبیستم و بیست و یکم آذرماه عده ای از آزادیخواهان و سران فرقه که حاضر نبودند دست بسته تسلیم دشمن شوند، جهت کسب تکلیف به قلی اف کنسول شوروی در تبریزمراجعه کردند. کنسول با صراحت به آنها گفت: "نیروهای دولتی برای نظارت در امر انتخابات به آذربایجان می آیند و با شما کاری ندارند. شماهمچون گذشته به کار خود مشغول باشید. آنها به ما قول داده¬اند که با مردم آذربایجان رفتار مسالمت آمیزی خواهند داشت و چون مسئولین سیاسی شوروی در تبریز اطلاع یافتند که ممکن است عده ای دست به عملیات پارتیزانی بزنند، ازاین اقدام به طورجدی جلوگیری کرده و به آنها اظهار داشتند، در آذربایجان نباید هیچگونه برخورد نظامی پیش آید، چنانچه خود را در معرض خطر می بینند می توانند به خاک شوروی پناهنده شوند. به همین دلیل بر خلاف تصیم اولیه، به جای عده ای انگشت شمار ستون های منظمی از سربازان و فداییان به خاک شوروی عقب نشینی کردند، چنانچه درسال ۱٣۲۶ رونامه های باکو تعداد پناهندگان آذربایجان را نزدیک به هفتاد هزار نفر نوشتند.
از همان روز ۲۱ آذرماه سال ۱٣۲۵، کشتار و غارت بی رحمانه در سراسر آذربایجان آغاز شد. (۲۴) به قول خلیل ملکی پانزده هزار نفر (۲۵) و به قول نویسندگان گذشته چراغ راه آینده، بیست هزار نفر (۲۶) در این حمله کشته شدند.
نویسنده¬ی کتاب " کارنامه مصدق و حزب توده" این رقم را چهل هزارنفر اعلام می¬کند (۲۷) و دکتر کشاورز این عده را شانزده هزار نفر برآورد می کند. (۲٨)
این چنین می توان نتیجه گیری کرد که آذربایجان باید خود را به کلی از آذربایجان شوروی و از سیاست اتحاد جماهیر شوروی جدا می کرد ونسبت به عدم جدایی آذربایجان ازایران هیچگونه شکی باقی نمی گذاشت. اگر چه نحوه¬ی تشکیل فرقه¬ی دمکرات در آذربایجان این موضوع را ضربه پذیر ساخته بود، اما آذربایجان باید در کنش سیاسی نشان می داد که نهضت آذربایجان جزیی از نهضت آزادی مردم ایران است و در محدوده¬ی ایران به عنوان یک واحد جدا ناپذیر از ایران باقی خواهد ماند. این موردی است که در بسیاری موارد اجرا نشد و هر وقت اختلاف پیشه¬وری با دولت مرکزی بالا می گرفت از آن به عنوان حربه¬ی تبلیغاتی استفاده می¬کرد. اتحاد جماهیر شوروی به عنوان همسایه¬ی ایران، اگر واقعأ مدافع آزادی و رهایی زحمتکشان ایران بود باید از درخواست نفت شمال خودداری می کرد و نهضت آزادیخواهی را به منافع خود ترجیح می داد و با صدای بلند می گفت: "او در همسایگی خود ایرانی مستقل از دخالت بیگانگان، آزاده و دمکراتیک می خواهد و بس و نظری به آذربایجان ایران و نفت ایران ندارد و حاضر است هر گونه کمکی بدون قید و شرط به ایران برای استفاده از منابعش بکند، کمکی که بعدها به شاه و نه به مردم ایران کرد ... (۲۹) اگراینگونه می شد مردم ایران و مردم ستمدیده¬ی آذربایجان قربانی سیاست استالین نمی شدند و تحریکات آمریکا و انگلیس به این سیاست دامن نمی زد.
در مورد پیشه¬وری قضاوت¬ها گاهی بسیار ناجوانمردانه و دور از واقع است. نگارنده هنگام تهیه¬ی کتاب جنبش سندیکایی ایران، کارهای او را از ابتدا دنبال کرده ام، مبارزاتش را تا حدی که قادر بوده¬ام واسناد وجود داشت، مطالعه کرده¬ام. او زحمتکشی بود که درکلاس¬های عملی آزادیخواهی سوسیال دمکرات¬های باکو و قفقاز به مبارزه برای رهایی طبقه¬ی زحمتکش ایمان آورده بود، چه در نهضت جنگل و چه درحزب کمونیست ایران و مبارزات سندیکایی، چه در زندان رضا شاه و در زمانی که روزنامه¬ی آژیر را اداره می کرد، هرگز با قدرت دولتی سازش نکرد و هرگز دست از ایمان و اعتقاد خود برنداشت. در نوشته های او آزادیخواهی و دمکراسی و رهایی کارگران زحمتکش از استثمار و استعمار و ارتجاع از اهمیت بسزایی برخورداراست.
در جریان آذربایجان، مسئله بسیار پیچیده تر و سخت ترازآن بود که از عهده¬ی پیشه وری بر آید و درواقع او درمیان کشاکش سازش¬های قدرت¬های بزرگ منهدم شد. کارهایش درآن دوره خالی از اشتباه و تناقض نبود. دراین نوشته اشتباهات او بدون تعصب وغرض ذکر شده است. اما دور از شرافت و انسانیت است که مبارزات این مبارز با ارزش فقط درمسئله¬ی آذربایجان نگریسته شود و قضاوت¬های نادرستی انجام گیرد. قضا وت¬هایی که بیشتراز تبلیغا ت دربار پهلوی و با قی مانده¬های او یا از افکار دگم ضد کمونیستی نشات می گیرد. در اینجا از قول دکتر کشاورز واقعه ای نقل می شود که درواقع نشان دهنده¬ی تداوم خط میهن پرستی و آزادیخواهی پیشه¬وری است چیزی که سرانجام جان بر راهش گذارد." در یک میهمانی شام که به افتخار پیشه¬وری و روسا و افسران ارتش فرقه¬ی دمکرات آذربایجان ایران از طرف باقراف دبیر کل حزب کمونیست آذربایجان شوروی درباکو مهیا شده بود، باقراف ضمن سخنرانی خود گفت:
بزرگترین اشتباه و در عین حال علت شکست فرقه این بود که به اندازه¬ی کافی بر وحدت آذربایجان شوروی و ایران تکیه و تاکید نکرد.
چند نفر از افسران ایرانی که به فرقه پیوسته بودند ودراین میهمانی شرکت داشتند برایم تعریف کردند که پیشه¬وری به عنوان رهبر فرقه درپاسخ به باقراف، در سخنرانی خود چنین گفت:
برعکس نظررفیق با قراف من عقیده دارم که بزرگترین اشتباه ما وعلت شکست نهضت ما، این بود که ما به اندازه¬ی کافی بر وحدت خدشه نا پذیرآذربایجان ایران با ایران، روی وحدت وهمبستگی ما به تمام ایران و مردم آن وجدایی نا پذیر بودن آذربایجان ایران از ایران تا کید نکردیم.
کسانی که مانند من پیشه¬وری را از نزدیک می¬شناسند، می دانند که شخصیت و شها مت اوچنان بود که برای ابراز حقیقت و اظهارعقاید خودا زکسی ترس و باک نداشت. پس از سخنان پیشه¬وری، با قراف آشفته و متغیر شد و خطاب به پیشه وری گفت : "او تور کیشی" یعنی "مردک بنشین" و به این طریق به پیشه¬وری توهین کرد. به هر روی پیشه¬وری مرد آزاده¬ای بود، بعد از این و اقعه چه گفتگوهایی رخ داد شاید روزی معلوم شود. آنچه مسلم است، پیشه¬روی از آن تاریخ مورد کینه¬ی با قراف و عمال او قرارگرفت و چندی نگذشت که اتومبیل او با یک کامیون " تصادف " کرد، او با غلام یحیی، دراتومبیل بود و کنار راننده نشسته بود، پیشه¬وری زخمی شد، او را به بیمارستان بردند و کسانی که به ملاقات او رفته بودند می گفتند که خطری متوجه او نیست ولی پیشه¬وری همان شب در بیمارستان " درگذشت ". چندی پس از مرگ استا لین در زمان خروشچف، با قراف به طورعلنی محا کمه و محکوم به اعدام شد از قرارمعلوم او اقرار کرد که از سال¬های ۱۹۲۰ تا مرگ استالین درسال ۱۹۵٣ حدود بیست و پنج هزار نفر را کشته است. پیشه وری یکی ازآنها بود. (٣۰)

نتیجه گیری

به هر روی اگر فرقه¬ی دمکرات ایستادگی می کرد وافرادی ما نند حاج علی شبستری وسلام اله جاوید تسلیم نظرات قوام نمی شدند و برای شاه تلگراف نمی فرستادند؛ اگر پیشه¬وری به هر قیمت شده خاک میهن را ترک نمی کرد تعداد کشته شدگان بیش از این نمی شد. اگر پیشه¬وری، مبارزی که از نوجوانی پرچم آزادیخواهی و ترقی خواهی را برداشته بود به جای زیر"ماشین رفتن" در آذربایجان شوروی و کشته شدن روی تخت بیمارستان توسط مأمورین کا. ژ. ب در میدان جنگ آذربایجان کشته می شد، نهضت آزادیخواهی آذربایجان سیر طبیعی خود را طی کرده بود، حتا اگر شکست می خورد با عزت و شرافت شکست خورده بود و این درسی برای مبارزات آینده¬ی مردم ستمدیده¬ی ایران بود. هرچند که امروز باید همه¬ی جنبه¬های مبارزاتی آن نهضت، به ویژه سرسپردگی به بیگانه درس بزرگی برای همه¬ی مبارزین و آزادیخواهان مترقی و ملی و جمهوریخواه ایران باشد. در باره¬ی حزب توده باید گفت اگر حتا همه¬ی خیانت¬های حزب توده را کنار بگذاریم و فقط خیانت او را به این جنبش و اطاعت او از مقامات شوروی و همدستی او را با قوام دراین دوره در نظرآوریم، این خیانت به اندازه¬ای موحش و نکبت باراست که هیچ ایرانی با شرافت و خوش فکر و مترقی نمی¬تواند جرأت کند که خود را وابسته به این سازمان جاسوسی بداند.
اما مسائل قومی و آزادی¬های منطقه ای و ایالتی هنوز در ایران حل نشده است و تاریخ ایران نشان می دهد، هر گاه حکومت مرکزی به علل مختلف تضعیف شده، مردم ایران خواستارآزادی¬های فرهنگی، قومی، ملی و منطقه ای شده¬اند و برای دست یافتن به این خواسته¬ها هر بار هزاران انسان بی گناه کشته شده اند.
هیچ اپوزیسیون دوراندیش نمی تواند از همین امروز مسئله¬ی کردستان، آذربایجان و دیگر اقوام کشورایران در پهنه¬ی سرزمین ایران نادیده انگارد و به این آزاد یخواهی که روزی عنوان انجمن های ایالتی و ولایتی، دوره¬ای عدم تمرکز، گاهی خود مختاری فرهنگی و سیاسی و زمانی چهره¬ی فدرالیسم به خود گرفته است، کم توجه باشد. این مسئله همواره ابزاری بوده است که بیگانگان با انگیزه¬های شوم نسبت به کشورایران که فقط منافع خود را می جویند و می خواهند حساب¬های خصوصی خود را با حکومت مرکزی ایران به خاطر منافع خویش تصفیه کنند. آیا بهتر نیست از هم اکنون زمینه¬های این مباحث و مذاکرات تدوین میثاق¬ها بازبینی شود و امکانات حل مسئله¬ی اقوام ایران مورد بررسی بنیادی قرارگیرد تا این نیروها نیز بتواند در خدمت مبارزه¬ای جدی علیه ارتجاع حاکم قرارگیرند و همه¬ی نیروی مردم ایران برای پیکاری بزرگ که پیش روی دارد منسجم¬تر گردد و ازطرفی فردای پیروزی، مسئله¬ی اقوام دو باره تکرار نشود، نیروهایی که باید در خدمت سازندگی میهن قرار بگیرند به برادر کشی نپرداخته و به هدر نروند؟
کارشناس دفتر فرانسوی کیفیت در مدیریت آموزشی*
و عضو کمیته اجرائی فدراسیون اروپائی مدارس عالی
Le ۰۹/۰۹/۲۰۰۷
Ghavam-ol-saltanh et l’Autonomie en Azarbaydjan (٣ème partie)
Par: Farhang GHASSEMI

ghassemi@cogefi.com
۱.  روزنامه‌ی " آذربایجان"، شماره‌ی ۱، مورخ ۱۴/۶/۱٣۲۴، " از زارع وارباب چه می‌خواهیم"، " گذشته چراغ راه آینده" صفحه ۲۶۱
۲. روزنامه‌ی " آذربایجان"، مورخ ۲۲/۱۱/۱٣۲۴، نطق پیشه‌وری
٣. روزنامه‌ی " آذربایجان"، شماره‌ی ۱۲٣، صفحه ۲۶۴
۴. "گذشته چراغ راه آینده"، صفحه ۲۶۶ - ۲۶۲
۵. روزنامه‌ی " آذربایجان"، مورخ ۱۶/۱۱/۱٣۲۴
۶. روزنامه‌ی " آذربایجان"، شماره‌ی ٨، مورخ ۲۹/۶/۱٣۲۴، مقاله‌ی "مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان"، به قلم پیشه‌وری
۷. روزنامه‌ی " آذربایجان"، شماره‌ی ٨۴، مورخ ۲/۱۰/۱٣۲۴
٨. ایوانف، م.س، " تاریخ نوین ایران"، ترجمه‌ی هوشنگ تیزابی، حسن قائم پناه، ۱٣۵۶، صفحه ۱۰۷
۹. "کارنامه مصدق و حزب توده"، صفحه ۴۵، این کتاب در دو جلد توسط یکی از اعضای سابق حزب توده نگاشته شده است که با مقدمه‌ی خسروشاکری و به همت انتشارات مزدک در خارج از کشورانتشار یافته است.
۱۰. کشاورز، فریدون، " من متهم می‌کنم کمیته مرکزی حزب توده را"، صفحه ۶٣
۱۱. فریدون ابراهیمی روز ۲۱ آذر به شوروی فرار نکرد، مقاومت کرد و کشته شد. نگاه کنید به " گذشته چراغ راه آینده"
۱۲. خامه‌‌ای، انور،" خاطرات ..." جلد دوم، صفحه ۲۰٣
۱٣. خامه‌‌ای، انور،" خاطرات ..." جلد دوم، صفحه ۲۰۷
۱۴. سفیر اتحاد جماهیر شوروی در ایران
۱۵. برای قبول یا رد قرارداد، هفت ماه مهلت در نظر گرفته شده بود.
۱۶. خامه‌‌ای، انور،" خاطرات ..." جلد دوم، صفحه ۲٣۶
۱۷. ملکی، خلیل، " خاطرات سیاسی"، صفحه ۴۲۶
۱٨. ملکی، خلیل، " خاطرات سیاسی"، صفحه ۴۲۴
۱۹. روزنامه‌ی " آذربایجان"، مورخ ۲۴/٣/۱٣۲۵، به نقل از" گذشته چراغ راه آینده"
۲۰. روزنامه‌ی " رهبر"، مورخ ۲٣/٣/۱٣۲۵
۲۱. British Military Attaché to the Foreign office, ۲۷ Nov. ۱۹۴۶ , Abrahamian, P.۲٣۹
۲۲. "گذشته چراغ راه آینده"، صفحه ۴۱۴ [۲۲]
۲٣.  " گذشته چراغ راه آینده"، صفحه ۴۱۵ [۲٣]
۲۴. "گذشته چراغ راه آینده"، صفحه ۴۱۹ [۲۴]
۲۵. ملکی، خلیل، "خاطرات سیاسی"، صفحه ٣۷۶ [۲۵]
۲۶. "گذشته چراغ راه آینده"، صفحه ۴۲٣ [۲۶]
۲۷. "کارنامه مصدق و حزب توده"، صفحه ۴۵ [۲۷]
۲٨. کشاورز، فریدون، " من متهم می‌کنم کمیته مرکزی حزب توده را"، صفحه ۶۴ [۲٨]
۲۹. کشاورز، فریدون، " من متهم می‌کنم کمیته مرکزی حزب توده را"، صفحه ۶۴ [۲۹]
٣۰. کشاورز، فریدون، " من متهم می‌کنم کمیته مرکزی حزب توده را"، صفحه ۵۶ و ۶۶ [٣۰]


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست