یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

شاخ و شانه کشیدن
برای یک مشت رسانه ی سر و شاخ شکسته


عیسی سحرخیز


• اختلاف ها و صف بندی های شدید میان روحانیت میانه رو و تندرو، در درون مجلس خبرگان بر سر انتخاب هاشمی رفسنجانی به ریاست این مجلس نظارت کننده بر عملکرد رهبری و نهادهای زیر نظر ایشان، این بار نیز رسانه های ایران را در جایگاه مرغ   سربریده ی عروسی و عزا، در صحنه ی منازعات سیاسی کشور قرار داد و شیپور جنگ علیه آنان نواخته شد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱٨ شهريور ۱٣٨۶ -  ۹ سپتامبر ۲۰۰۷


اختلاف ها و صف بندی های شدید میان روحانیت میانه رو و تندرو، در درون مجلس خبرگان بر سر انتخاب هاشمی رفسنجانی به ریاست این مجلس نظارت کننده بر عملکرد رهبری و نهادهای زیر نظر ایشان، این بار نیز رسانه های ایران را در جایگاه مرغ   سربریده ی عروسی و عزا، در صحنه ی منازعات سیاسی کشور قرار داد و شیپور جنگ علیه آنان نواخته شد.
    با فرونشستن گرد و خاک کارزار مبارزاتی مجلس خبرگان و عیان شدن سومین شکست سنگین جریان اقتدارگرا طی یک سال گذشته - که با انتخابات شوراهای شهر و روستا آغاز و در انتخابات مجلس خبرگان پی گرفته شد و با پیروزی هاشمی رفسنجانی بر احمد جنتی، تومار حزب پادگانی بار دیگر بسته شد، تا شش ماه دیگر در انتخابات مجلس بازگشایی شود- باز دیوار کوتاه ی رسانه ها بر سر روزنامه نگاران و اهالی مطبوعات آوار شد و پس از ۹۰ ماه از آن روز تاریخی، "پایگاه دشمن" باز در عدسی دوربین فرماندهان قرار گرفته و مهمات برای ریختن آتش تهیه و حمله به آنان ذخیره سازی گردیده است.
   در شرایطی که فضاسازی جریان راست افراطی علیه هاشمی رفسنجانی با هدف زیرفشار گذاردن نایب رئیس مجلس خبرگان برای انصراف از نامزدی ریاست این نهاد، در نهایت ابتر ماند و نتیجه ی انتخابات روز چهارشنبه به ضرر مثلث "جنتی- احمدی نژاد - مصباح یزدی" رقم خورد، در صحنه ی سیاسی ایران به گونه ای چشم بر روی واقعیات بسته می شود که گویا در پی فوت آیت الله مشکینی، نه بازی های پشت پرده ای صورت گرفته، نه ائتلافی گسترده در جهت کنار گذارده شدن رئیس بالقوه مجلس خبرگان شکل گرفته و نه یارکشی گسترده و رقابتی تنگاتنگ در میان بوده است. در حالیکه در صحنه ی عمل و در فضای دوقطبی حاکم بر انتخابات مجلس خبرگان، مواردی چون حذف پنهان مصباح یزدی به عنوان نامزد بداقبال و کم شانس از لیست نامزدهای روحانیت تندرو یا کناره گیری آشکار محمد یزدی در آخرین دقایق به نفع احمد جنتی، همگی قرائنی است روشن و مستنداتی غیرقابل کتمان، حاکی از وجود رقابتی نفس گیر و نشانه های مادی دائر بر غلبه ی روحیه ی "قدرت طلبی" و "منصب دوستی" در "گفتار و عملکرد" فقیهان عالیرتبه شورای نگهبان، تکیه و تاکید بر وجود "معنویت و کار برای خدا"، جای هزاران اما و اگر دارد- هرچند که در بعد رقابت دموکراتیک، این روش ها و اقدام ها نه تنها نکوهیده نیست، که لازمه ی کار در نظام های مردمسالار است.
طبیعی است که در این شرایط و با دیدگاه مورد تبلیغ، دیگر به راحتی نمی توان گفت که "مجلس خبرگان مجلسی پاکیزه و عرصه اتحاد کلمه است و به علت وظایف بسیار سنگین خود در موضوع رهبری، اصولاً نمی تواند عرصه دعوا و جنگ قدرت باشد."، چه برسد به اینکه چشم بر عملکرد روزنامه ها و سایت های خبری معلوم الحال بسته شود و در مقابل،      رسانه های یک جناح "بداخلاق" خوانده شوند و عملکرد آنان هم سو با "تبلیغات دشمن" ارزیابی گردند و مورد هجمه و انتقاد قرار گیرند و در نهایت با این اخطار مواجه شوند که "به حریم مجلس خبرگان نزدیک نشوند و اینگونه بازی ها را در مسائل و مباحث دیگر دنبال کنند".
    سخنان و به عبارتی دستور حمله ای که می تواند دست مایه ی باند پرونده ساز علیه مطبوعات و روزنامه نگاران قرار گیرد. اظهاراتی که بر اساس آن، سردمدار این جریان روز شنبه بتواند در سرمقاله ای با عنوان "آب پاک بر تحلیل های ناپاک"، نعل وارونه بزند و با دو قطبی کردن فضای مطبوعاتی، ، مهمات در توپخانه بگذارد و آتش تهیه بر سر روزنامه های نزدیک به اصلاح طلبان یا سایت های خبری محافظه کاران میانه رو بریزد، و فضا را برای توقیف، فیلترینگ گسترده تر و تعطیلی یک مشت رسانه شاخ شکسته مهیا کند: "بعد از انتخاب آقای هاشمی رفسنجانی به ریاست مجلس خبرگان، مجموعه ای از محافل بیگانه و شماری از روزنامه ها و سایت های داخلی نظیر روزنامه های وابسته به احزاب کارگزاران، مشارکت و سایت های تحت مدیریت این دو حزب نظیر «روزنا»، «عصر نو»، «بازتاب»، «آفتاب» و... در یک اقدام هماهنگ که از مدیریت واحد بر این مجموعه حکایت می کرد، کوشیدند انتخاب آیت الله هاشمی رفسنجانی به ریاست مجلس خبرگان را حرکتی غیرمنتظره! قلمداد کرده و آن را نقطه آغازی برای پایان دوران اصولگرایی و بازگشت به بینش و منش احزاب دوم خردادی جلوه دهند!"
   اقدامی تقریبا مشابه با آنچه که در پی سخنان آقای خامنه ای در اردیبهشت ۷۹ در مصلی تهران، اتفاق افتاد و بهار مطبوعات را نه تنها خزان، که به زمستانی سرد و کشنده تبدیل کرد. در آن زمان نیز که مطبوعات "پایگاه دشمن" نامیده شدند و مورد خطاب و "اخطار" قرار گرفتند، باند مستقر در کیهان که اکنون صندلی های دولت و وزارت ارشاد را به تصرف خود در آورده اند، بازی مشابهی را در جهت توقیف فله ای مطبوعات و دستگیری روزنامه نگاران سامان دادند. اقدامی که پیامدش بسته شدن ۱٨ روزنامه و مجله در کمتر از ۴۰ ساعت در چهارم و پنجم اردیبهشت ۷۹ بود و آمارتوقیف نشریاتش طی این مدت هفت سال و نیمه به قریب ۱۵۰ عنوان رسیده است. و در حاشیه آن، ده ها خبرنگار و مدیر مسئول بازداشت و زندانی، صدها روزنامه نگار آواره از میهن، هزاران تن از اهالی مطبوعات بیکار و میلیون ها نفر از شهروندان ایران از حق داشتن مطبوعات آزاد و مستقل و خواندن مطالب درست و شقه نشده، زیر تیغ سانسور و خودسانسوری، محروم شده اند.
   در آن زمان وقتی ندای "اخطار به مطبوعات" در برابر بسیجیان در فضای مصلی تهران پیچید و پژواکش را رسانه ملی اندک زمانی بعد، نه تنها در فضای ایران، بلکه سراسر جهان گستراند، هیچکس عمق فاجعه را چنین سنگین و منتج به "سر و شاخ شکسته شدن مطبوعات و روزنامه نگاران"، پیش بینی نمی کرد. به این دلیل بود که وزیر ارشاد وقت، عطاالله مهاجرانی، در پی آن سخنرانی با خوش بینی برای چاره جویی و حل معضل، مدیران مسئول و سردبیران روزنامه های کثیرالانتشار کشور را به بهارستان دعوت کرد تا "گلایه رهبر از مطبوعات" را به گوش آنان برساند، و "حرف و سخن" آنان را نیز ضبط ویدیوئی کرده و به سمع و نظر آیت الله خامنه ای برساند. نشستی که در فضای توام با شایعه ی موجود در جامعه دائر بر برنامه ای گسترده برای "بستن ۱۰-۱۲ روزنامه"، خود به دادگاهی تبدیل شد که مدیران روزنامه های مستقل و آزادیخواه، در برابر کیفرخواست صادره، نه تنها به دفاع از عملکرد خویش در دوران انقلاب، جنگ و به ویژه در حوزه رسانه پرداختند، بلکه حق طلبانه و عدالت خواهانه، به جریان ضد آزادی و ضد اصلاحات حمله کرده و گفتار و رفتار جریان مقابل را در حوزه ای آزادی بیان و قلم مورد نقد شدید قرار دهند. جلسه ای که برآیند آن در مصاحبه مطبوعاتی وزیر ارشاد، هم زمانی "گلایه سردبیران و مدیران مطبوعات از رهبری" بود. سخنانی که مهاجرانی را هرچه بیشتر "مغضوب" کرد و از آن پس راه رفت و آمدش را به بیت رهبری بست، و در نهایت او را از مسند وزارت به زیر کشید و با پرونده های قضایی رنگارنگ، آواره ی غربت ساخت.
    حیف که چند ماه بعد، عطا الله مهاجرانی در جایگاه وزیر ارشاد، شخصا مانع انتشار کتابی شد که گزارش خبری مستند حرف و حدیث های بیان شده آن جلسه بود، همراه با تحلیل وضعیت مطبوعات در آن شرایط و برنامه مدیران مسئول و سردبیران روزنامه های توقیف شده برای آینده. از جمله سخنان مطرح شده در آن نشست ویژه این بود که اگر نظام تصمیم به تعطیلی مطبوعات در این حد و اندازه دارد، بیاید و رسما اعلام کند که آستانه ی تحملش به حدی پائین آمده است که نمی تواند پذیرای مطالب قانونی روزنامه ها و مجلات دوران اصلاحات باشد و صریح و شفاف از مدیران و سردبیران اصلاح طلب و آزادیخواه بخواهد که قلم ها را به زمین بگذارند. حال در این شرایط ، آنان، چون کار دیگری بلد نیستند، رضایت   می دهند به انتخاب مشاغلی چون لبوفروشی برای گذران زندگی، یا از سرناچاری سفر به خارج و پرداختن به روزنامه نگاری در رسانه های منطقه ای و بین المللی."
    پیش بینی ای که با توقیف فله ای مطبوعات و کاسته شدن روزافزون از آستانه ی تحمل نظام اندک اندک تا حد زیادی تحقق یافت. گروهی از آن نسل، شغل روزنامه نگاری را بوسیده و کنار گذاردند. جمعی اگرچه به رشته ی شریف لبوفروشی روی نیاوردند، اما کشت محصولات کشاورزی را حرفه ی اصلی خود ساختند. گروه بزرگتری نیز در خارج از مرزها شغل روزنامه نگاری را دنبال کردند و سطح کار را از "مطبوعات" به "سایت های خبری و خبرگزاری" و کیفیت کار را از "رسانه ی چاپی و مکتوب" به "روزنامه های دیجیتالی" و حتی رسانه های "دیداری و شنیداری" ارتقا بخشیدند.
    چنین روندی بود که سردمداران توقیف مطبوعات و لاک و مهر کردن دفاتر روزنامه ها را مجبور ساخت تا چند سال بعد خود در جلسات خصوصی اعتراف کنند که درست با چم و خم این حرفه آشنا نبوده و درک مناسبی از دست اندرکاران آن نداشته و درنتیجه، در اجرای این برنامه ی نه تنها ناموفق بوده، که در مجموع شکست خورده اند.
   تعجب اینجاست که چرا این جمعبندی صحیح، مایه ی عبرت و سرمشقی برای کارهای آینده نمی گردد؟ چرا در شرایطی که جلوی صدور مجوز انتشارات نشریات جدید به ویژه روزنامه ها گرفته شده است، روزنامه های تاثیرگذار یکی پس از دیگری توقیف می شوند، وب لاگ ها و سایت های خبری به صورت فزاینده ای فیلتر می شوند و برق تیغ سانسور و خودسانسوری چشم روزنامه نگاران، دبیران و سردبیران را می زند و در عمل، در صحنه ی مطبوعات ایران چیزی جز یک مشت رسانه شاخ شکسته باقی نمانده است، ناله ی سردمداران جریان اقتدارگرا وحزب پادگانی کماکان شنیده می شود و هرازچند گاهی، از گوشه ای ندای "اخطاری" نیز به گوش می رسد.
   شگفت آور است که در شرایطی که دست کم ۷ نهاد رسمی مذهبی، دولتی- امنیتی، از جمله زبدگان مطبوعات محافظه کار و روزنامه نگاران پرونده ساز نشسته بر مسند قدرت، از جمله صندلی وزارت ارشاد و مدیریت های مختلف آن، شبانه روز سطر سطر مطالب مطبوعات و عملکرد روزنامه نگاران را زیر نظر دارند، باز صدای آه و فغان عرش اعلا را پر کرده است.
   وقتی در پی آن "اخطار"، به مدیران رسانه ها و روزنامه نگاران "هشدار" داده می شود که "اینگونه بازی ها را در مسائل و مباحث دیگر دنبال کنند"، خود می دانند که "مختصات " فعالیت مطبوعات برای پیگیری "مسائل و مباحث دیگر" چیست و " چارچوب" آن کدام است؟ روزنامه نگاران و اهالی مطبوعات که صدها بار از مسئولان درخواست کرده اند که در جهت روشن شدن فضای فعالیت در ایران"نقشه میدان مین فعالیت روزنامه نگاری" را در اختیارشان قرار دهند، اما مشخص نیست که چرا به این درخواست پاسخ داده نمی شود، چه کسی طفره می رود و چه هدفی را دنبال می کند؟ آیا هدف این نیست که در این فضای پر ابهام و ناروشن، و مشخص نبودن ضوابط و چارچوب ها، آب به اندازه کافی گل آلود باشد تا بتوان راحت تر ماهی قدرت را در آن صید کرد و هر روز به بهانه ای رسانه ای را بست و روزنامه نگاری را بازداشت کرد؛ یک روز به بهانه ی "مذاکرات هسته ای"، روز دگر "نقد برنامه های اقتصادی دولت و گزارش درمورد میزان تورم در جامعه"، یا روزی به بهانه ی تجمع " فرهنگیان در مقابل مجلس" و روز دگر "شکنجه ی دانشجویان در زندان"؟
    شاید هم تاریخ در حال تکرار است. روزی به صورت تراژدی در زمان توقیف فله ای مطبوعات و روز دگر، چون امروز، به گونه ای دیگر. شاید هم وضع روزنامه نگاری امروز، چون فضای نمایندگی مجلس دوران مرحوم مدرس است که حیران مانده بود که پایش را کجا بگذارد که روی دم کسی قرار نگیرد. راستی این "مسائل و مباحث دیگر" چه هستند که هنوز می توان به آن پرداخت؟ بدون آنکه پیامدشان توقیف مطبوعات باشد و دستگیری روزنامه نگاران و یا در آینده، نتیجه اش عذاب وجدان به دلیل سانسور و خودسانسوری و سرافکندگی و ندامت در برابر ملت؟


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست