روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۹ شهريور ۱٣٨۶ -
۱۰ سپتامبر ۲۰۰۷
اصول گرایی و اصلاح طلبی ۲ روی یک سکه اند
اصلاح طلب واقعی کسی است که اصولگرا باشد
واکنش ها نسبت به انتخاب رئیس مجلس خبرگان
حامیان گسترده و ناهمگون هاشمی رفسنجانی
باداعیه داران اصلی دفاع از تحزب
ارزیابی کاندیداها خارج از جناح بندی سیاسی
ایران حلقه وصل شرق و غرب است
صدایی از جنس صخره و آب
روزنامه جمهوری اسلامی با عنوان اصولگرایی و آفت ها نوشته است: اصولگرائی و اصلاحات هر دو اصطلاحات مثبتی هستند. این دو مقوله در واقع با همدیگر هیچ منافاتی ندارند بطوریکه می توان یک اصولگرای واقعی را اصلاح طلب هم دانست کما اینکه یک اصلاح طلب را هم می توان اصولگرا دانست. به همین دلیل است که بعضی از بزرگان برای هدایت کسانی که در برقرار کردن رابطه میان این دو مقوله دچار مشکل بودند تعبیر جامع اصولگرای اصلاح طلب را مطرح کردند عنوانی که هم اکنون بخشهائی از نیروهای وفادار به انقلاب آنرا برروی جمع خود گذاشته اند.
مهمتر آنکه اصلاح طلب واقعی کسی است که اصولگرا باشد. زیرا اگر کسی واقعا قصد اصلاح داشته باشد باید ابتدا محور و اساس و بنیان آنچه می خواهد وجود داشته باشد را مشخص کند تا به حذف زوائد و یا افزودن لوازم به عنوان راهکارهای اصلاح بپردازد. آنچه محور و اساس و بنیان است اصول نام دارد و اقداماتی که برای حذف زواید یا افزودن لوازم صورت می گیرد اصلاح است. بنابر این اصلاحات و اصولگرائی لازم و ملزوم همدیگر هستند و جز این هرچه باشد ایستائی و جمود است که نه می تواند تحت عنوان اصولگرائی باشد و نه اصلاحات.از حوزه معنا و مفهوم اگر به حوزه عملکردهای موجود در جامعه خودمان منتقل شویم البته با چیز دیگری مواجه خواهیم شد. اکنون در جامعه اسلامی و انقلابی ما عده ای تصور می کنند اصولگرائی عین شریعت است و اصلاحات عین شرارت کما اینکه عده ای دیگر نیز تصور می کنند اصحاب اصلاحات یعنی برخورداران از افکار مترقی و طرفداران اصولگرائی یعنی افراد متحجر!
واقعیت همانطور که توضیح دادیم با هیچیک از این دو تصور منطبق نیست. داستان سرائی های این دو جماعت فقط هنگامی به پایان خواهد رسید که کلام آن بزرگ را به گوش جان بشنوند که اصولگرائی و اصلاحات قابل جمعند و اصلاحات واقعی آنست که بر اصول تکیه کند و در همان دایره به اصلاح امور بپردازند و اصولگرای واقعی نیز آنست که اهل جمود نباشد و هر لحظه دایره اصولگرائی را تنگ تر نکند.
خوشبختانه اخیرا نشانه هائی از احساس خطر در میان این هر دو اردوگاه نمایان شده است. هشدار دو هفته قبل آیت الله مهدوی کنی دبیرکل جامعه روحانیت مبارز تهران یکی از این نشانه هاست. ایشان به اصولگرایان هشدار دادند تنگ نظری نکنند: جبهه متحد اصولگرایان باید از جامعیت بیشتری برخوردار باشد و در این جبهه تنگ نظری وجود نداشته باشد . آیت الله مهدوی کنی با تاکید بر اینکه جامعه روحانیت مبارز در گروه ها حضور ندارد و به مثابه یک حزب عمل نمی کند تاکید کردند: من به همه برادران و دوستداران انقلاب توصیه می کنم برای حفظ انقلاب و کشور و ایستادگی در برابر دشمنان دست به برادری و ائتلاف بزنند به خصوص اصولگرایان . در جبهه اصلاح طلبی نیز سخن از ضرورت طرد افراطیون بسیار گفته می شود که اگر به آن عمل شود گام مبارکی برای پالایش این جبهه خواهد بود.توصیه به برادری و ائتلاف ناشی از احساس خطری است از ناحیه تنگ نظری های موجود. این خطر را همه جناح ها و احزاب و جمعیت های وفادار به انقلاب و نظام جمهوری اسلامی باید درک نمایند. با قطع نظر از انتخابات مجلس هشتم که در پیش است و مسائل و مباحث مخصوص خود را دارد اصولا تعامل نیروهای سیاسی کشور باید براساس سعه صدر و تحمل همدیگر صورت بگیرد. این علاوه بر آنکه از ویژگیهای اساسی مسلمان بودن است اصولگرائی و اصلاح طلبی نیز هر دو همین اقتضا را دارند. اگر چیزی از لوازم مسلمان بودن باشد قطعا از لوازم اصولگرائی نیز هست کما اینکه اصلاحات نیز بنابر تعریفی که خود اصلاح طلبان از آن دارند تحمل و سعه صدر را درصدر فهرست وظایف خود دارد.با توجه به اینکه اصولگرائی همواره در معرض خطر تنگ نظری است کسانی که خود را اصولگرا می دانند باید به آفت هائی که اصولگرائی را تهدید می کند توجه داشته باشند و برای دور نگهداشتن خود و مجموعه اصولگرایان از این آفات تلاش نمایند. برخوردهای حذفی جنگ قدرت و محدود ساختن قلمرو آفاتی هستند که در اثر فقدان سعه صدر و تحمل اصولگرائی را تهدید می کنند. این تهدیدها را فقط در صورتی می توان دفع کرد که همواره همه تحرکات اصولگرایان با توجه به دایره وسیع اصولگرائی صورت بگیرد. در این دایره همه وفاداران به انقلاب یاران نظام و معتقدان به رهبری با سلایق گوناگون جا دارند. خلاصه کردن اصولگرائی به یک سلیقه یا یک حزب و یا یک جمع محدود بزرگترین آفت برای اصولگرائی است.در تحرکات کسانی که اصولگرائی را به نام خود ثبت شده می دانند گرایش به سوی محدود ساختن اصولگرائی در یک جریان خاص اکنون بزرگترین خطری است که اصولگرائی را تهدید می کند. آنها حتی همراهان دیروز خود که به کمک همدیگر مجلس و قوه مجریه را بدست آوردند را نیز خارج از قلمرو اصولگرائی می دانند درحالیکه اصولگرائی واقعی ایجاب می کند اصولگرایان علاوه بر حفظ همه نیروهای همراه برای جذب نیروهای دیگر نیز تلاش کنند و هر روز بر تعداد نیروهای موجود در اردوگاه اصولگرایان بیافزایند.در ارزیابی کارنامه اصولگرایان آنچه درصدر فهرست قرار می گیرد اینست که با حفظ اصول جاذبه خود را افزایش دهند و دایره وسیع اصولگرائی را هر روز پرتر نمایند. اگر این دایره هر روز خالی تر شود اولین و روشن ترین مفهوم آن اینست که اصولگرائی گرفتار بزرگترین آفت شده است. این خطر امروز احساس می شود. برای معالجه این بیماری اگر امروز اقدام نشود فردا دیر است.
اختلاف سلیقه
روزنامه کیهان در یادداشت خود به قلم حسین شریعتمداری مدیر مسئول این روزنامه تحت عنوان آب پاک بر تحلیل های ناپاک چنین نوشته است: بعد از انتخاب آقای هاشمی رفسنجانی به ریاست مجلس خبرگان، مجموعه ای از محافل بیگانه و شماری از روزنامه ها و سایت های داخلی نظیر روزنامه های وابسته به احزاب کارگزاران، مشارکت و سایت های تحت مدیریت این دو حزب نظیر روزنا ، عصر نو ، بازتاب ، آفتاب و. . . در یک اقدام هماهنگ که از مدیریت واحد بر این مجموعه حکایت می کرد، کوشیدند انتخاب آیت الله هاشمی رفسنجانی به ریاست مجلس خبرگان را حرکتی غیرمنتظره! قلمداد کرده و آن را نقطه آغازی برای پایان دوران اصولگرایی و بازگشت به بینش و منش احزاب دوم خردادی جلوه دهند! این مجموعه مشترک خارجی و داخلی در تفسیرها و تحلیل ها و حتی در گزارش های خود، اصرار داشتند از اختلاف سلیقه اعضای مجلس خبرگان رهبری که بسیار طبیعی است با عنوان اختلاف خبرگان در مبانی و اصول یاد کرده و آن را با درگیری های سیاسی احزاب و گروه ها مقایسه کنند. خبرگزاری آمریکایی آسوشیتدپرس، ساعتی بعد از انتخاب رئیس مجلس خبرگان، طی گزارشی ادعا کرد: انتخاب هاشمی رفسنجانی نظر غرب را تامین کرده است ! رادیو آمریکا با اشاره به جایگاه مجلس خبرگان یادآور شد که خبرگان می تواند رهبری ایران را عزل کند و رادیو کلن گفت هاشمی معتقد است که منشأ حکومت رأی مردم است نه خدا…!! و رادیو فرانسه در تحلیلی اعلام کرد با انتخاب هاشمی و افزایش قدرت او، دولت رادیکال احمدی نژاد به تدریج تضعیف می شود ! روزنامه نیویورک تایمز نوشت انتخاب هاشمی نشانه نارضایتی خبرگان از سیاست تندروها در ایران است !
خبرگزاری رویترز با استقبال از انتخاب آقای هاشمی ابرازتردید کرد که انتخاب وی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران تغییری ایجاد کند ولی تلاش کرد این گزینه را به معنای اختلاف نظر بنیادین در میان خبرگان رهبری قلمداد کند. سخنگوی وزارت خارجه انگلیس گفت معلوم نیست که این اتفاق چه تاثیری بر روی ارتباط ما با ایران داشته باشد، اما به هر حال پیروزی آقای هاشمی رفسنجانی مهم است !. . . و ده ها تفسیر دیگر با همین مضمون که در فاصله ای کوتاه بر صفحه روزنامه ها و خروجی خبرگزاری های آمریکایی و اروپایی رفت. برخی از خبرگزاری ها و محافل خارجی نیز تفسیری متفاوت ارائه دادند که تحلیل رادیو آلمانی دویچه وله نمونه ای از آنهاست. این رادیو در تفسیر سیاسی خود به طور تلویحی سایر تحلیل های محافل غربی را رد کرده و گفت در زمان آیت الله مشکینی هم عملا آیت الله هاشمی کارها را انجام می داد بنابراین نمی توان با انتخاب آیت الله هاشمی، انتظار دیگری از مجلس خبرگان داشت .
و اما، دنباله داخلی این مجموعه ـ صرف نظر از ارتباط ارگانیک این دنباله با محافل بیگانه و یا همخوانی اتفاقی با آنها...!! ـ همان خط بیرونی را بااندکی تفاوت در روزنامه ها و سایت های وابسته به خود دنبال کرد.
ارگان حزب کارگزاران که چند ماه قبل عمر مفید آقای هاشمی را تمام شده اعلام کرده و خواستار نیمکت نشینی ایشان شده بود، تمامی صفحه اول ـ هر دو نیم تا ـ را به چاپ عکس آیت الله هاشمی رفسنجانی اختصاص داد و با تیتر درشت نوشت پیروزی در رقابت نفس گیر ! و توضیح نداد که نفس چه کسی در این رقابت گرفته بود؟! حزب کارگزاران که سخنگوی آن با صراحت اعلام کرده بود اسلام نظامی سیاسی ندارد ! یا آیت الله هاشمی و سایر اعضای خبرگان که نه فقط نظام سیاسی اسلام را افتخار می دانند بلکه همه عمر خود را در راه
تحقق آن هزینه کرده اند؟!
همین روزنامه به نقل از یک عضو افراطی حزب مشارکت که چند سال قبل برای چالش با نظام اسلامی از آمریکایی ها پول گرفته و اسناد آن در کیهان منتشر شده بود نوشت؛ با انتخاب آقای هاشمی رفسنجانی یک خطر از بیخ گوش ایران گذشت ! و از آنجا که اسناد وابستگی این عضو حزب مشارکت به محافل آمریکایی قابل تردید نیست به وضوح معلوم است منظور ایشان و حزب کارگزاران از خطری که با انتخاب آیت الله هاشمی از بیخ گوش ایران گذشته است؟! چیست!
روزنامه اعتماد ملی نیز تقریباً مانند حزب کارگزاران، دیدگاه محافل آمریکایی را دنبال کرد و در تیتر درشت صفحه اول از رقابت جناحی درون مجلس خبرگان خبر داد و طی یادداشتی ابراز خوشحالی کرد که رقابت عرفی به مجلس قدسی خبرگان نیز راه یافته است. اعتماد ملی در این یادداشت به هاشمی رفسنجانی توصیه کرد که اگر نمی خواهد چپ یا راست باشد و یا نمی خواهد اصلاح طلب یا اصولگرا باشد و اگر دوست دارد خود را معتدل بداند، باید اذعان کند که در برابر این خط اعتدال، خط افراط هم وجود دارد و این خود یک جناح بندی سیاسی است و از آیت الله هاشمی خواست در این راه مداومت کند.
نکته درخور توجه این که نویسنده یادداشت اعتماد ملی همان کسی است که دو ماه قبل در روزنامه تعطیل شده هم میهن اعلام کرده بود عمر مفید آیت الله هاشمی تمام شده است و باید از سیاست کناره گرفته و روی نیمکت کنار زمین بنشیند!! فاعتبروا یا اولی الابصار. . .
سایت بازتاب نیز، انتخاب آقای هاشمی رفسنجانی به ریاست خبرگان را نتیجه یک رقابت سیاسی و جناحی دانست و در ادعایی عجیب با اشاره به ۴۱ رأی آیت الله هاشمی رفسنجانی که در مقایسه با آرای ایشان برای نایب رئیسی همین مجلس در دوره گذشته کاهش چشمگیری داشت، نوشت؛ ارزش این ۴۱ رأی، حتی از حداکثر ۷۰ رأی ممکن نیز به دلیل صف آرایی کامل محافل قدرت و مخالفان هاشمی و استفاده از همه ابزارهای ممکن علیه هاشمی رفسنجانی، بالاتر بوده است !
این سایت مانند سایر رسانه های مجموعه یاد شده، توضیح نداد که اولاً؛ چرا اختلاف سلیقه خبرگان رهبری در انتخاب ریاست مجلس خبرگان را صف آرایی کامل محافل قدرت ! قلمداد کرده است؟ و مگر آیت الله هاشمی که همه عمر خویش را در راه اسلام و انقلاب هزینه کرده است، با سایر عالمان دینی عضو مجلس خبرگان در مبانی نظام اسلامی اختلاف دارد که سایت بازتاب از یک انتخابات عادی براساس سلیقه اعضای خبرگان با عنوان صف آرایی کامل محافل قدرت یاد می کند؟جالب این که آیت الله رفسنجانی در سخنان خود وجود جنگ قدرت در مجلس خبرگان را به شدت نفی کردند.
ثانیاً؛ برپایه کدام محاسبه منطقی، عقلی و ریاضی، ۴۱ رأی آیت الله هاشمی را از ۰۷ رأی بالاتر می داند؟! و حال آن که برخلاف نظر عجیب و غیرعلمی بازتاب ـ که سایر رسانه های مجموعه یاد شده نیز به آن استناد کرده اند ـ کاهش رأی آیت الله هاشمی نسبت به آراء ایشان ـ برای نایب رئیسی خبرگان ـ در دوره قبل حکایت از آن دارد که در انتخابات اخیر نیز مانند گذشته، تفاوت سلیقه ها به تفاوت آرأ انجامیده است. آنچه به طور منطقی از آراء کنونی آیت الله هاشمی برمی آید این است که بیش از ٣۰درصد کسانی که در دوره قبل آقای رفسنجانی را برای نایب رئیسی مجلس خبرگان برگزیده بودند درباره ریاست ایشان بر این مجلس شخص دیگری را مناسب تر دانسته اند. بنابراین اگر قرار بر محاسبه علمی و منطقی باشد، آراء آیت الله هاشمی نسبت به گذشته کاهش یافته است و صد البته هیچکس نباید از این کاهش آراء به عنوان دستاویزی برای تنزل جایگاه ایشان استفاده کند چه رسد به این که احزاب دوم خردادی و سایت ها و روزنامه های وابسته به آن، شعور مردم را دست کم گرفته و این واقعیت را به گونه ای ناشیانه و مضحک، وارونه جلوه دهند!
قابل توجه این که، مجموعه مشترک محافل بیگانه و برخی رسانه ها و احزاب داخلی در حالی سعی می کنند آیت الله هاشمی را در مقابل جبهه انقلاب قرار داده و ریاست ایشان بر مجلس خبرگان رهبری را نتیجه یک جنگ قدرت قلمداد کنند که آیت الله هاشمی در سخنان خود ـ چه قبل و چه بعد از انتخاب به ریاست خبرگان ـ آبی پاک بر این تحلیل های ناپاک ریخت و نشان داد که تفاوت سلیقه ها به مفهوم شکاف در جبهه انقلاب نیست و مردان انقلاب هوشمندتر از آنند که در چنبره فریب قدرت های استکباری و برخی از احزاب ورشکسته سیاسی داخل کشور گرفتار آیند.
نگارنده بعد از انتخاب آقای رفسنجانی به ریاست خبرگان طی یادداشتی با عنوان پاسخ آن روزهاشمی ـ کیهان ٨۶,۶/۱۴ ـ ضمن ارزیابی این رخداد، آورده بود در جبهه گسترده انقلاب اسلامی تفاوت سلیقه هایی بوده و هست، اما این تفاوت سلیقه ها مخصوصاً در میان شخصیت های برجسته و پرسابقه انقلاب هرگز به مرز اختلاف در اصول و مبانی نرسیده است و تاکید کرده بود کاش برخی از احزاب و گروه های سیاسی، اندکی به خود زحمت می دادند تا این نکته بدیهی ـ و بدون کمترین پیچیدگی ـ را درک کنند که اساساً بسیاری از مباحث رایج و مورد اختلاف گروه های سیاسی در مجلس خبرگان جایی ندارد .
خدا بر درجات امام راحلمان (ره)بیفزاید که می فرمودند مجلس خبرگان، تقویت رهبری است ، چرا که در آن؛ اولاً؛ عالمان برجسته دینی حضور دارند که سیاست آنها عین دیانت آنهاست بنابراین، اگر با یکدیگر اختلاف سلیقه ای داشته باشند، این تفاوت سلیقه ها در دایره اصول و مبانی اسلام مطرح است و هرگز به عرصه درگیری های جناحی که عمدتاً بر سر قدرت است، کشیده نمی شود و دقیقاً به همین علت، خبرگان رهبری، مطالبات رهبر انقلاب از ارکان نظام را به عنوان یکی از اهداف و رسالت های خود پی می گیرند و در مورد خاص ـ که هرگز مباد ـ به سمت و سویی می روند که مراد غایب ما ـ عج ـ انتظار دارند و چه کسانی شایسته تر از عالمان وارسته دینی برای ارائه این نشانی؟!
روز پنج شنبه رهبر معظم انقلاب در دیدار خبرگان با ایشان، از همسویی برخی رسانه ها با اهداف بیگانگان گلایه کرده و فرمودند؛ مجلس خبرگان اصولاً نمی تواند عرصه دعوا و جنگ قدرت باشد اما برخی رسانه های بد اخلاق داخلی در یکی دو ماه اخیر با تبلیغات دروغ دشمنان همراهی کردند که به آنها اخطار می کنم به حریم مجلس خبرگان نزدیک نشوند و اینگونه بازی ها را در مباحث و مسائل دیگر دنبال کنند .
بیان حکیمانه آقا و مخصوصاً تاکید ایشان که مجلس خبرگان اصولاً نمی تواند عرصه دعوا و جنگ قدرت باشد به وضوح حکایت از آن دارد که ورود احزاب و گروه های سیاسی به این عرصه ـ اگر هم بخواهند ـ ناممکن است و در صورت ورود نیز ـ مانند آنچه طی چند روز اخیر اتفاق افتاد ـ خروجی رسوا در انتظار آنان خواهد بود که بود.
خبرسازترین رجل سیاسی
روزنامه کارگزاران شنبه در سرمقاله خود تحت عنوان راز این همراهی چیست؟ نوشته است:
آیت الله هاشمی رفسنجانی، همواره خبرسازترین رجل سیاسی و مذهبی ایران بوده است. او از نخستین روزهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی همواره مورد تهاجم تبلیغاتی بوده و دست کم دو بار به جانش سوءقصد شده است. اما در پی هر دوره از این تخریب و تهاجم ها وقتی لب به سخن گشوده، خواص و عوام با دقت به سخنش گوش داده و کوشیده اند از لابه لای گفته هایش روزنی به سوی آینده بیابند و به تحلیلی درباره نیک و بد روزگار ایرانیان دست یابند. منتقدان و منکران جمهوری اسلامی او را جوهر نظام مورد انتقاد و انکار خود خوانده اند اما باز گفته اند گفتار و کردار هاشمی محل اعتناست و باید به او گوش سپرد. رقیبان بین المللی ایران، سخت ترین موضع گیری ها را از او دیده اند اما باز اگر به تحولی چشم داشته اند آن را در دست و زبان هاشمی جسته اند.
حامیان هاشمی در ایران طیفی گسترده و چنان ناهمگونند که گاه به جز حمایت از او هیچ وجه مشترکی با هم ندارند. این حامیان در پاره ای موارد چنان با یکدیگر تضاد و تعارض دارند که شاید نتوان آنان را دور یک میز نشاند، اما وقتی بحث حمایت از هاشمی در میان بیاید، یکصدا می شوند؛ هر چند منظر حمایت آنان تفاوت دارد. در پس هر تحول بزرگ در ایران، به ویژه انتخابات صف بندی طیف موافقان و مخالفان هاشمی جابه جا می شود و گاه موافقان و مخالفان، جا عوض می کنند. مثلا آنان که زیر پرچم حمایت از هاشمی به مجلس چهارم راه یافتند در نیمه راه به او پشت کردند و سد راه برنامه های اصلاحی اش شدند و آنان که در مجلس پنجم به مدد همین برنامه احیا شدند در مجلس ششم در مقابلش ایستادند و پس از مجلس ششم دوباره به او رجوع کردند. مجلس هفتم با نقد عملکرد اقتصادی هاشمی آغاز شد و از نیمه راه چرخش کرد و راه احتیاط در پیش گرفت. بخشی از نیروهای سیاسی که در انتخابات ریاست جمهوری نهم در برابرش ایستادند، پس از انتخابات انگشت حیرت و حسرت گزیدند و به سوی هاشمی رفتند و این قضیه همچنان ادامه دارد.
تصویر اولیه و مختصری که در بالا ارائه شد از واقعیتی شگرف در روابط جناح های سیاسی و جامعه ایران و نسبت هر یک از آنها با هاشمی رفسنجانی حکایت دارد. درونمایه این واقعیت این است که نهاد اجتماعی و سیاسی ایران ناآرام، پرتحول، دگرگون شونده و نوزا است و محکم ترین حلقه وصل و معتبرترین مرجع جامعه سیاسی و جامعه مدنی ایران هاشمی رفسنجانی است. علت این مرجعیت عمدتا به شخصیت هاشمی رفسنجانی و نحوه مواجهه او با جریان های معارض در ایران، مربوط می شود. ورود اندیشه ای هاشمی رفسنجانی به سیاست ایران، ٣٨ سال پیش و با نوشتن کتابی درباره امیر کبیر آغاز شد. تتبع در احوال امیر کبیر و روزگار او به هاشمی رفسنجانی آموخت که در ایران ـ حتی ۱۵۰ سال پس از امیر کبیر ـ اصلاح نظام دیوانی و انتظام در کار و تولید بر ترویج اندیشه ترقی رجحان دارد و اصلاح سیاسی لزوما از معبر تصحیح روش های ملکداری می گذرد. انتخاب این روش، هاشمی رفسنجانی را در نقطه تلاقی سیاستمداران، روشنفکران و کارورزان قرار داده است. زیرا روش هاشمی در هر مقطعی به کسانی سودمی رساند بی آنکه دیگران را از حقوق مشروع و قانونی محروم کند. به همین علت دوران رویگردانی افراد و جریان ها از هاشمی کوتاه و دوران همپیمانی و همراهی با او طولانی است. امید که دوران جدید همراهی عوام و خواص با این فقیه سیاستمدار که با ریاست او بر مجلس خبرگان آغاز شده است، منشا خیر و برکت برای همه ایرانیان و اسباب رفع تخاصم ها و کدورت ها و گامی در جهت اتحاد ملی و انسجام اسلامی شود. ان شاءالله.
میانه روها هوشیار باشند
روزنامه رسالت در سرمقاله اش با عنوان ژست خشونت! نوشته:
در آستانه انتخابات مجلس شورای اسلامی، دور جدیدی ازحمله افراطیون دوم خردادی به نهادهای قانون اساسی کشور آغاز شده است. محمد سلامتی دبیرکل سازمان مجاهدین روز گذشته درهمایش دوم خردادی ها درکرمان گفت: برای انتخابات دور چهارم مجلس، شورای نگهبان تفسیری از قانون ارائه کردکه براساس آن نظارت عادی به نظارت استصوابی تبدیل شد. وی افزود: پس از تصویب این قانون در سال ۷۴ جو سیاسی جامعه به شدت افت کرد وانتخابات مجلس هفتم با نظارت استصوابی و رد صلاحیت های گسترده مواجه شد. البته وی به هیچ وجه اشاره نکرد در فاصله انتخابات دورچهارم مجلس تا دور هفتم چه اتفاقاتی رخ داده ویا اساسا تفسیر شورای نگهبان با گذشته چه تفاوتی کرده است. عباس عبدی نیز درگفتگو با رادیو بی بی سی گفته اگر آقای هاشمی رفسنجانی بخواهد تحولی در حکومت ایجاد کند باید نظارت استصوابی را از حیطه اختیارات شورای نگهبان خارج کند. البته این ابراز نظر عبدی با چشم پوشی از نقش برجسته آقای هاشمی در واگذاری ومحول نمودن وظیفه نظارت استصوابی انتخابات مجلس خبرگان به شورای نگهبان قانون اساسی بیان شده است.
بحث اخیر تاج زاده با بهزادنبوی بر سریکی از بندهای بیانیه کنگره سازمان مجاهدین -البته همان بهتر که غیرمکشوف بماند ـ نیز مصداق عینی برای تهاجمات اخیر افراطیون دوم خردادی به نهادهای قانون اساسی است. از سویی کمیته ای دربین گروه های دوم خردادی تشکیل شده است تا با توسل به جنگ روانی وابزارهای دیگر، مباحث حقوقی چون نظارت وسلامت انتخابات را مختل نمایند.
جامعه شناسان در طبقه بندی نظام های حزبی نحوه قطب بندی میان احزاب در کشورهای مختلف رابیش از تعدد و تکثر آنها بر ثبات سیاسی حکومت ها موثر می دانند. آنها براین اساس نظام های حزبی را به سه دسته متوافق consensual متنازع conflictual و متصالح accomodative تقسیم بندی می کنند. احزاب متوافق درعین تنوع سلایق رویکردهای متعارض و بیش ازحد متباین ندارندوضمن اعتماد به نظام سیاسی متضمن نوعی ثبات نسبی درکشورهای مختلف هستند.
اما احزاب متنازع که نمونه های جمهوری چهارم فرانسه، ایتالیا و آلمان عصر وایمار با احزاب کمونیستی در جناح چپ و جنبش های فاشیستی در راست مدل خوبی از این طبقه بندی حزبی هستند ضمن آشتی ناپذیری در مواضع مختلف و بی اعتمادی به نظام سیاسی باعث بی ثباتی و کاهش سرمایه اجتماعی و در نهایت فروپاشی اجتماعی و سیاسی می شوند. اما در احزاب متصالح به تعبیر آرند لیپارت Arend Lijphart رهبران سیاسی قادرند بین منافع مختلف پل بزنند.
رویکرد افراطیون دوم خردادی بیشتر به گرایشهای متنازع نزدیک است واین موضوع نتایج خوشایندی برای جریان اصلاحات در پی نخواهد داشت. کسانی که خود را داعیه دار اصلی دفاع از تحزب در کشور می دانند باید به گونه ای رفتار کنند که اگر نمی خواهند بین منافع مختلف پل بزنند حداقل تمام پل های پشت سرشان را خراب نکنند. روزنامه ها و جریاناتی که دم از تخطئه احزاب در دولت نهم می زنند باید به حداقل های فرهنگ تحزب واقف باشند.
چنین رویکرد افراطی نمی تواند پاسخ مناسبی به مسائل فضای سیاسی و اجتماعی کشور باشد. میانه روهای دوم خردادی باید هوشیار باشند که لطمه زدن به سرمایه اجتماعی کشور و بی اعتماد کردن مردم در مرحله اول دامنگیر خود آنها خواهد شد و اقبال عمومی را از آنها برمی گرداند. دوم خردادی ها نهایت افراطی گری را با تحصن در مجلس ششم تجربه کرده اند و نه تنها نتوانستند هیچ نتیجه ای را تحصیل کنند بلکه حداقل توجه افکار عمومی به خود را نیز از دست دادند.
آگاهان جبهه دوم خرداد نباید اجازه دهند که رویکرد عمومی جریانشان در ساحتی منازعه گرا تعریف شود. ژست خشونت ادامه حیات سیاسی دوم خردادی ها را با چالش های جدی مواجه می کند و این خطر بزرگی برای گروه های میانه رو دوم خردادی است که ضمن اعتقاد به انقلاب، نظام و رهبری دغدغه پیشرفت و اصلاحات اصولگرایانه دارند.
دیدگاه یک نماینده مجلس
روزنامه توسعه در ستون دیدگاه خود تحت عنوان اصل بر مشارکت مردم در انتخابات به قلم ابوالقاسم مختاری، عضو کمیسیون اجتماعی مجلس نوشته است:
اگر مردم براساس اندیشه و تفکر خود ارزیابی ها از کاندیداها را خارج از مسائل سیاسی و قومی انجام دهند، انتخابات فضای مناسب تری پیدا کرده و افراد انتخاب شده نیز می توانند برای جامعه و کشور مفیدتر باشند. در حال حاضر در کلان شهرها انتخاب کاندیداها بیش تر براساس جناح های سیاسی است به طوری که افرادی که در جناح سیاسی هستند ارزیابی می کنند تا کاندیداهای موردنظرشان را معرفی کنند و پس از آن وارد فضاهای انتخابات شوند، در صورتی که در فضای شهرهای کوچک بسیاری از افرادی که قرار است وارد فضای انتخاباتی شوند از سه ماه قبل تبلیغات خود را شروع کرده اند و در این شهرها جنبه سیاسی و جناحی مطرح نبوده و بیش تر جنبه قومیتی و طایفه مطرح است.
در مجلس هرچه زمان بگذرد فضای انتخابات خود را بیش تر نشان داده و مردم در تصمیم گیری ها و انتخاب کاندیداهایشان، ارزیابی بهتری خواهند داشت. اعتقاد ما بر این است که مردم براساس تفکری که در جامعه وجود دارد، خواه یا ناخواه می توانند هر کاندیدایی را براساس پیشینه، عملکرد و قدرت دفاعی که از حقوق مردم در همه بخش ها دارد، ارزیابی کنند.
براساس نظام دین سالاری و اعتقادی که وجود دارد، اصل بر مشارکت مردم است و این که مردم به چه جناح، گروه و یا فردی رای دهند، مهم نیست.
احزاب در فضای سیاسی هر کدام دفاع از حقوق مردم را حق خود می دانند، حال چقدر از مطالبات مردم شناسایی شود بستگی به حضور مردم در هر منطقه کشور است. چرا که هر حزبی با توجه به فرهنگ ها، موقعیت ها و وضعیت اقتصادی متفاوت شهرها، آن چیزی که از ذهن خود و نگاه مردم آن منطقه برآورد می شود را به عنوان نیاز و خواسته های مردم محسوب می کند.
در نگاه کلان نماینده مجلس، نماینده مردم ایران است و براساس قانون اساسی باید قانونی که تصویب می شود هم قانون عام، هم فراگیر و هم به نفع کشور باشد و بر قانون نیز نظارت صورت گیرد.
در ابعاد کوچک تر خواسته های گروهی و یا خواسته های قومی و شخصی شکل می گیرد که در این راستا برای خواسته های گروه های مختلف جامعه باید روند قانونی تصویب شود که بیش تر منافع آن ها در نظر گرفته شود.
هرکس از زاویه دید خود و از منظری که نگاه می کند از نماینده خود انتظار دارد تا به خواسته های خود رسیدگی کند، اما در مجموع وقتی نماینده وارد صحنه انتخابات می شود، این تصور وجود دارد که می تواند هر کاری را انجام دهد. در صورتی که براساس قانون جایگاه نماینده مشخص است و نمی تواند طرحی را ارائه دهد که برای دولت بار مالی ایجاد کند…
موقعیت خاص جغرافیایی ایران
روزنامه اعتمادملی در مقاله ای به قلم حسین مرعشی دبیر کل حزب کارگزاران درباره موقعیت تمدنی ایران و راهی برای بازسازی آن چنین درج کرده است:
تمدن ایران از دیرباز دارای شکوه و عظمتی بوده که هرچند ما ایرانی ها در موردآن غلو می کنیم ولی واقعیتی انکارناپذیر است که مورد تأیید همه دانشمندان و محققان و شرق شناسان است. در مورد دلایل شکوه گذشته تمدن ایران و نیز افول آن دیدگاهها و نظرات مختلفی بیان شده است، آنچه که بیشتر از سایر دلایل نظر من را به خود جلب کرده، موضوعی مربوط به موقعیت خاص جغرافیایی ایران است. اگر به نقشه جهان با دقت نگاه کنیم متوجه می شویم که تنها بخشی از خشکی کره زمین که می توانسته است ارتباط بین مشرق زمین و مغرب زمین را برقرار سازد، قطعه ای حدفاصل تنگه هرمز در جنوب و ارتفاعات البرز در شمال یا به عبارتی بخش اصلی سرزمین ایران است. این سرزمین همواره و در همه دوره های تاریخی جزو لاینفک اصلی سرزمین ایران و حامل تمدن ایران قدیم بوده است. برای فهم بهتر موضوع باید دقت کنیم که در جنوب بعد از تنگه هرمز، امکانی برای ارتباط بین تمدن شرق و غرب وجود نداشته زیرا شبه جزیره عربستان بن بست بوده و پس ازآن هم اقیانوس آغاز می شود. در شمال هم بعد از البرز درگذشته آب دریاچه مازندران یا دریای قزوین بالا بوده و امکان عبور نداشته و پس از آن هم سرزمینهای سردو یخ زده وجود داشته است. ایران با واقع شدن بین تمدنهای غرب، یونان و روم قدیم و به عبارتی اروپا و تمدنهای شرق عمدتاً چین و هند و آسیای دور و به دلیل عبور منحصر به فرد راههای شرقی و غربی، برای یک دوران طولانی دارای مزیت ویژه بوده است. ساکنان این بخش از کره زمین بدون تلاش اضافی می توانسته اند از تحولات در شرق و غرب مطلع شده و با آخرین دستاوردهای علمی، هنری، ادبی، کشاورزی و صنعتی کره خاکی آشنا شوند. همچنین آنان قادر بوده اند در کنار راه قدیم ابریشم که از چین آغاز و بعد از سرزمین ایران به اروپا می رسید و نیز راه ادویه که از هند شروع و از طریق ایران به اروپا می رفت، به تجارت و کسب و کار مشغول شوند. طبق این نظریه، از زمانی که انگلیسی ها توانستند با ساخت کشتی های قاره پیما، دماغه نیک درآفریقای جنوبی را دور بزنند و به هند برسند، تمدن ایران به یک مرض لاعلاج مبتلا و ضعیف شدن تمدن ایران آغاز شد. از این به بعد اروپایی ها برای لشکرکشی به آسیا، نیازی به همکاری ایران و یا کسب اجازه از ایران نداشتند. بعدها با فراهم شدن استفاده از کانال سوئز برای عبور کشتی های قاره پیما، راه دریایی بین آسیا و اروپا نزدیکتر و موفقیت و برتری زمین ایران بدتر شد. گویا نادرشاه افشار اولین حاکمی بود که متوجه این مرض خطرناکی که به جان تمدن ایران افتاده بود شد.
او قصد داشت با ساخت کشتی های جنگی، سیطره ایران بر اقیانوس هند را گسترش دهد تا از این طریق اهمیت جغرافیایی ایران را بازسازی کند. به دستور نادر چوب از جنگلهای شمال با نیروی انسانی به هرمز حمل و با آنها کشتی ساخته شد ولی پس از ساخت اولین کشتی، نادر به طرز مشکوکی کشته شد. اکنون نمی توان با نگاه به گذشته فقط آه کشید. امروز باید به این سوال اساسی پاسخ داد که چه باید کرد؟ خوشبختانه یا متاسفانه به جای اینکه ما از این سابقه تاریخی درسی بیاموزیم و از آن برای شکوه مجدد تمدن ایران استفاده کنیم، کشورهای جنوبی خلیج فارس با بازسازی عملی راه ابریشم از طریق راههای هوایی تمدن بزرگ را پی ریزی کرده اند. در جنوب خلیج فارس ابتدا دبی و سپس بحرین و قطر به دنبال آن، دانسته یا ندانسته با احداث فرودگاههای بین المللی و ایجاد خطوط هوایی گسترده، پل ارتباط بین شرق و غرب شده اند.این کشورها به معنی واقعی به اتکای مشاوران دانای خود به خلق مزیت پرداخته اند. امروز فرودگاه دبی با استفاده از خطوط هوایی امارات به بیش از ۲۲ میلیون مسافر ترانزیت خدمت ارائه می کند که از این تعداد حدود ۶ میلیون نفر به عنوان توریست در دبی چند روزی اقامت می کنند. رمز موفقیت گردشگری در دبی همین مطلب است. دبی تنها منطقه توریستی است که توریسم درآن فصلی نیست، هتلهای دبی حتی در فصل بسیار داغ تابستان هم بیش از ۹۵ درصد اشغال هستند. تشکیل پی در پی خطوط هوایی جدید در این شیخ نشینها و ساخت فرودگاههای جدید و دراشل بزرگترین فرودگاههای جهان، نشانه موفقیت سرمایه گذاری های قبلی است. واقعیت این است که بین شرق و غرب سالانه حدود ۲۰۰ میلیون مسافرت انجام می شود و منطقه عمومی خلیج فارس در شمال یا جنوب تقریباً در وسط این راه هوایی قراردارد که البته بهترین موقعیت بین همه این فرودگاهها را فرودگاه امام خمینی(ره) دارد. امیدوارم قبل از آنکه خیلی دیر شود و فرصتهای استفاده از این کریدور بین قاره ای از دست برود، مسئولان حال یا آینده ایران به این موضوع بیندیشند.
صدایی از جنس صخره و آب
سیدعطاءالله مهاجرانی در سایت مکتوب خود با عنوان پاوراتی نوشته است:
پاوراتی در سپیده دم پنجشنبه /۱۵ شهریور در گذشت. صدایی که مثل پلاتین پرقدرت و مثل ابریشم نرم و مثل باران پر لطف بود، خاموش شد. تا کی باشد که جهان و زمانه صدای دیگری مثل صدای پاوراتی به تاریخ موسیقی و به انسان هدیه کند. تنها صداست که می ماند... صدای پاوراتی از این زمره است. صدایی از جنس صخره و آب و ابریشم. صدای خدایی یا به تعبیر برخی دوستدارانش صدای خدا. ما ایرانیان از بخت خوش شاهد چنین صدایی در موسیقی ایران هستیم. صدای محمد نوری. از زمره صدای پاوراتی ست. منتها پاوراتی این اقبال را داشته است تا در جهان پرشکوه موسیقی کلاسیک و اپرا در غرب ببالد و بدرخشد. و جمعیت های صدها هزار نفری درهاید پارک لندن و سنترال پارک نیویورک به صدایش گوش کنند و با همه وجود فریاد بزنند. نوری می بایستی صدایش را کنترل کند تا از حد مجاز فراتر نرود... شرح این هجران و این خون جگر...
در مزامیر داود؛ از صدای خدا سخن گفته شده است. همان صدایی که وقتی موسی شنید بیهوش بر زمین افتاد. در مزمور بیست ونهم می خوانیم: صدای خداوند بر دریاها جاری ست. صدای خداوند صدای تندر است. صدای خدا پر قدرت است... آواز خداوند پرجلال است...
بونو خواننده بزرگ در باره پاوراتی می گفت: برخی خواننده اپرا هستند؛ پاوراتی خودش اپرا بود
واقعیت این است که با صدایش انگار با همه ارکستر و تمام تنوع سازها به رقابت می ایستاد. باور کنید که گاه صدای ارکستر را زیر بال صدایش جمع می کرد.
دهان او مثل هزاران چشمه می جوشید و تندر و توفان و رود ازآن برون می زد. مثل دریا هم عرصه نهنگ سفید بود و هم ماهی های آکواریم. پاوراتی با صدایش زندگی می کرد. آوازخوانی شغل او نبود، زندگی عاشقانه او بود. دیشب مصاحبه او را در یک دهه پیش در تلویزیون ای تی وی لندن دیدم. تا به حال ندیده بودم که کسی در برابر دوربین اینقدر راحت و ساده و صمیمی باشد. صمیمیت ناب. اداهایش؛ آب خوردنش؛ قرقره کردنش مقابل دوربین؛ نشانه کسی بود که مثل آب بی غل و غش در برابر ماست. راحت و روان.
می گفت: صدا مثل اسب وحشی ست. باید رامش کرد. گاهی با ده بار تکرار خوب می شود. اما اگر بخواهم صدا درست در جای خودش قرار بگیرد باید تا صد بار هم تمرین کنم.
بی درنگ به ذهنم آمد، که می گویند سیاست هم رام کردن اسب سرکش بوده است. با این تفاوت که در جهان سیاست کمتر پدیده ها در جای خودشان هستند. فرد نا آزموده ای مثل جرج بوش از راه می رسد و جهانی را ویران می کند. پاوراتی صدها بار تمرین می کند؛ که آواها درست ادا شود. و بوش مشهورترین واژه ها را عوضی به کار می برد. با زبان انگلیسی که مثل زبان راننده های بیابانی درس ناخوانده است. در تئاتر ملی سیدنی به جای استرالیا گفت؛ اتریش و به جای آپک گفت اوپک و آخر سر هم راه خروج از صحنه را عوضی رفت که نخست وزیر استرالیا به فریادش رسید.
امبرتو اکو گفته است، با مرگ پاوراتی جهان صدایش را از دست داد.
در جهانی که صدای سیاست راه را بر هر صدایی بسته است. و صدای توپ و گلوله نمی گذارد؛ صدای دیگری به گوش برسد. صدای پاوراتی صدای جهانی دیگر بود. جهانی که هنرمندان می آفرینند.
پاوراتی آواز غریبی دارد، که در آغاز مسابقات جام جهانی خواند. گویی همان آواز نشانه پاوراتی شد. نسن دورما.
مبادا کسی خفته باشد!
تو هم ای شهزاده محزون!
در اتاق یخ زده ات.
خیره به ستارگان می نگری
که با عشق و امید می لرزند
اما راز من در درون جانم زندانی ست.
کسی نام مرا نمی داند
روزی این راز را لب های من به لبان تو خواهد گفت
وقتی سپیده بزند
صدای بوسه من سکوت را می شکند
صدایی که می گوید: تو از آن منی
آن وقت یکی نامش را می داند
افسوس! در آن هنگام جان می سپریم
ای شب برو!
ای ستاره ها رنگ ببازید
در سپیده دم؛ پیروز می شوم
پیروز می شوم
پیروز شد! در سپیده دم پنجشنبه ۱۵ شهریور صدایش برای همیشه خاموش شد.
وقتی ابو اسحاق صابی درگذشت؛ شریف مرتضی در سوگش سرود:
کوه عشق بود، اگر در دریا غرق می شد
از فرو افتادنش امواج به تلاطم می آمد
منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی
|