یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

تدبیر استراتژیست های زیرک محافظه کار


اکبر کرمی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲٨ دی ۱٣٨۲ -  ۱٨ ژانويه ۲۰۰۴


به نظر می رسد مسئله را باید از این سوال آغاز و مورد کاوش قرار دهیم، که محافظه کاران، انحصار طلبان، تمامت خواهان یا مخالفان دولت مدرن در ایران، چرا و به چه علت به یک کاسه کردن قدرت در ایران دست یازیده اند؟ در این راستا همچنین باید از خود بپرسیم با وجود پی آمد های منفی بسیار، چرا و به چه علت نهاد انتصابی شورای نگهبان در اقدامی محیرالعقول دست به حذف گسترده ی داوطلبان نمایندگی مجلس شورای اسلامی زده است؟
توجه به چند نکته می تواند اهمیت این سوال ها را دو چندان بکند.
۱. حاکمیت دوگانه به دلایل متعدد امنیتی و حیثیتی کارکردهای مثبت فراوانی برای نظام جمهوری اسلامی در داخل و خارج دارد که به طور خلاصه به آن اشاره می شود. حکومت های استبدادی اگرچه از نرخ مشروعیت پایینی برخوردارند ولی سخت بدان نیازمند هستند، بنابراین امکان مدیریت بازی شترمرغ در داخل می تواند تمامت خواهان را در توجیه بسیاری از کمبود ها و نا بسامانی ها حداقل در کوتاه مدت و برای هوداران خود، کمک کند. نادیده گرفتن چنین امکانی با حداقل خرد سیاسی سازگار نیست و نمی تواند باشد. ادامه ی این بازی در عرصه ی بین الملل نیز برای حاکمیت کارآمد و مغتنم است چراکه از یک طرف می تواند به فریب برخی از دولت ها منجر شود و از طرف دیگر می تواند بهانه ی مناسبی برای فریب افکار عمومی برخی از ملت ها توسط سیاست مداران آن کشورها بشود. و همین بهانه است که به برخی از دولت های دمکراتیک امکان می دهد برای پیگیری منافع اقتصادی خود، ارتباط گسترده با دولت های ناقض حقوق بشر را برای افکار عمومی شهروندان خود توجیه کنند. به عبارت دیگر جمهوری اسلامی هر جا لازم باشد پز جمهوریت می دهد و بر آستان مردم سالاری صوری سر می ساید، و هر جا لازم بداند از ذوب شدن در ولایت دم می زند و با چماق ایدئولوژیک سر می کوبد.
۲. پیش بینی ها، نظرسنجی ها، تحلیل ها ی کارشناسانه و چگونگی عمل کرد مردم در آخرین انتخابات کشور، همه و همه مبین آن است که مردم از انتخابات پیش رو استقبال نخواهند کرد و حتی ممکن است مشارکت مردم آنچنان کم باشد که باعث سرافکندگی صاحبان قدرت در جمهوری اسلامی ایران باشد. و همه می دانند که کاهش مشارکت مردم در انتخابات به معنی نه گفتن مجدد مردم به سیاست بازی ها و بی عملی های اصلاح طلبان درون حاکمیت است، چرا که انحصار طلبان بارها این جواب را از مردم گرفته اند و دیگر نیازی به تکرار آن نیست.
۳. جمهوری اسلامی ایران در صحنه ی جهانی بارها و بارها توسط دوست و دشمن به نقض حقوق بشر، حاکمیت غیر دمکراتیک بخش ها و نهادهای غیر انتخابی، جنگ نهادهای انتخابی و غیر انتخابی و ...متهم شده است تا آن جا که اتحادیه اروپا ادامه ی روابط بازرگانی خود را در سایه گفتگوهای انتقادی به خاتمه دادن نقض حقوق بشر یا حداقل بهبود مناسبات مربوط به حقوق بشر موکول کرده است و ایالات متحده ی امریکا پایان بخشیدن به نقض حقوق بشر و تن دادن به خواست مردم را از سوی نهاد ها غیر انتخابی از پیش شرط های خود برای شروع رابط با ایران قرار داده است.
با توجه به نکات سه گانه ی فوق باید پرسید هدف مخالفان دولت مدرن در نهاد شورای نگهبان از گسترش بی مهابای فرایند حذف در این شرایط چه می تواند باشد؟ در پاسخ به این سوال چهار رویکرد عمده قابل برسی و در دسترس است.
۱. بخش عمده ای از بدنه ی مخالفان دولت مدرن در جمهوری اسلامی و هواداران آن ها در قاعده ی هرم اجتماعی بی توجه به پیچیدگی های دنیای مدرن و نیز بی توجه به پتانسیل های اجتماعی – سیاسی رقبا خواب حذف اصلاح طلبان درون حکومت را می بینند. اینان در رویای بهشت عدن خود در واقع قربانی بازی های زبانی و زرگری نخبه گان سیاسی خود هستند که مصرف صرف داخلی دارد. اظهارات آیت الله مشکینی در نمازجمعه قم مبنی بر حذف اصلباح طلبان مانند حذف فضله های موش از برنج، نمونه ی مشخص چنین رویکردی است.
۲. بخشی از اپوزیسیون در داخل و خارج از کشور بدون توجه به جدی بودن دعوا و هزینه های هنگفت این دعواها، بر حسب عادت تاریخی ملت ایران، مثل دایی جان ناپلئون همه چیز را در سایه تئوری توطئه می بینند و به راحتی با طرح اینکه همه این سروصداها صوری و صرفا" یک بازی است خیال خود را راحت می کنند. بخشی عمده ای از مردم امروزه با چنین رویکردی به تحلیل دعواهای سیاسی بین دو جناح موجود در حاکمیت می پردازند و برای تحریم انتخابات خیز گرفته اند.
۳. برخی از تحلیل گران چپ مذهبی براین باورند که رقابت بین جناح ها در سبقت برای ایجاد ارتباط با دولت ایالات متحده امریکا به مرحله ی نهایی خود نزدیک شده است و منافع جناح راست در ایجاد ارتباط با دولت امریکا از طرف آن ها در حدی است که پرداختن هزینه ی این حذف گسترده را توجیه و مقرون به صرفه می کند. به باور این گرو اگرچه ایجاد ارتباط با دولت امریکا در شرایطی می تواند به حفظ منافع ملی منجر شود، اما از آن جا که جناح راست اراده ی ایجاد ارتباط با امریکا را به دور از چشم های مردم در سر می پروراند، نتیجه عادی شدن روابط دولت ایران و دولت امریکا قطعا" به حفظ منافع ملی نخواهد انجامید. به این ترتیب، این تحلیل، بستر لازم برای توجیه عمل محیرالعقول جناح راست و نیز توجیه مقاومت محدود اصلاح طلبان درون حاکمیت را فراهم می آورد.
۴. در رویکرد چهارم می توان چنین تصور کرد که استراتژیست های جناح راست حاکمیت با توجه به بی عملی، بی برنامه گی سادگی و عدم جسارت اصلاح طلبان درون حاکمیت، عدم استقبال مردم از انتخابات پیش رو، نیاز مبرم نظام به حضور گسترده ی مردم در انتخابات و ... پایه گذار این بازی باشند. نیم نگاهی به قانون اساسی جمهوری اسلامی، رویه ی شورای نگهبان در برخورد با مصوبات مجلس شورای اسلامی، امکانات مجمع تشخیص مصلحت نظام برای دور زدن مجلس شورای اسلامی، احکام حکومتی و ... به روشنی می تواند این مدعا را اثبات کند که مجلس شورای اسلامی در قالب کنونی آن، حتی اگر اکثریت با اصلاح طلبان فعلی باشد، با توجه با کارکردهای مثبت فراوانی که برای نظام دارد، مجلسی نیست که جناح راست از آن بسیار نگران و بیمناک باشد، بنابراین در سبد هزینه و فایده جناح راست چیزی نمی ماند که ارزش این ریسک خطرناک را داشته باشد. این رویکرد البته با رویکرد دوم که جناح چپ راست را سروته یک کرباس می داند متفاوت است و نیز دعوای اخیر را بر سر رد گسترده اصلاح طلبان در گرفته است خیمه شب بازی و زرگری نمی داند. اتخاذ رویکرد دوم در تحلیل رفتار دو جناح از نوعی خطای شناخت شناسانه آب می خورد که به ساده سازی بیش از اندازه ی منازعه و عرصه ی قدرت پرداخته است. هزینه های هنگفتی که برخی از جریان ها و چهره های اصلاح طلب درون حاکمیت در مقابله با انحصارطلبی جناح محافظه کار پرداخته است، به روشنی می تواند بر بطلان تئوری های برآمده از رویکرد دوم انگشت بگذارد.
رویکرد چهارم بیشتر به ساده لوحی، فرصت سوزی و عدم جسارت در مدیریت جریان اصلاح طلب درون حاکمیت اشاره دارد. مصلحت سنجی های بی مایه ای که از ابتدای دوم خرداد شروع شد و با بر سر کار آمدن مجلس ششم به اوج خود رسید. تن دادن به وزرای تحمیلی، عدم برآورد مناسب و دقیق قدرت رقیب، تن دادن به رفتار غیر دمکراتیک شورای نگهبان در انتخابات مجلس ششم، چشم داشتن به فرآیند ریش سفیدی و آخوند بازی برای حل و فصل مسائل به جای تمرکز بر منابع واقعی قدرت و دل بستن به نیروی فرزانگی مردم و قدرت شگرف افکار عمومی، انتخاب جناب آقای کروبی به ریاست مجلس اصلاحات بدون توجه به میزان پایگاه مردمی و میزان آرای نامبرده در انتخابات، انتخاب آقای محتشمی به عنوان رییس فراکسیون دوم خرداد، عدم دفاع جانانه از حقوق ملت و ... مشتی است از خوارها فرصت سوزی و بی تدبیری. به باور من نمایندگان متحصن هنوز هم از خطاهای گذشته درس نگرفته اند و همچنان به مذاکرات پشت پرده و مصلحت سنجی های بی مایه دل خوش ساخته اند و بیانیه شماره ۸ آن ها نشان می دهد که آن ها حاضر به مصالحه شده اند. درست است که به قول مصدق یک مبارزه دقیق می بایست مبتنی بر مطالبه ی محدود و مقاومت نا محدود باشد، اما کم و کیف خواست های محدود مسئله ی مهم و قابل توجه ایست که بدون توجه به اهمیت آن، خود می تواند به شکست مبارزه منجر شود.
مطالبات محدود باید نقشی تعین کننده و استراتژیک داشته باشند.
مطالبات محدود باید معطوف به حل مشکل باشند نه جابه جا کردن آن ها.
مطالبات محدود می بایست در دل یک برنامه ی کامل و فراگیر عرضه شوند.
مطالبات محدود می بایست با کف مطالبات مردم هماهنگ و هم سطح باشد.
در مورد نزاع اخیر که می تواند فرصت مناسبی برای اصلاح طلبان باشد تا از یک طرف هم اعتماد از دست رفته ی مردمی خود را بازیابی کنند و هم پتانسیل اجتماعی خود را به رخ حریف بکشند، به نظر می رسد باز هم اصلاح طلبان در پی تکرار خطاهای گذشته خود هستند و همچنان به مصالحه می اندیشند. همه مسئله از نظر آن ها این است که شورای نگهبان باید تجدید نظر کند. این خواسته نه استراتژیک است، نه معطوف به حل دائمی حداقل بخشی از مشکل، و نه حتی برنامه ریزی شده است. به این ترتیب حتی اگر شورای نگهبان بر خلاف انتظار لایه هایی از هواداران خود مصالحه کند، اولا" تغییر عمده ای در مناسبات و توازن قدرت حاصل نمی گردد. ثانیا" مشکل همچنان پا برجاست و شورای نگهبان در فرصتی دیگر به جبران مافات خواهد پرداخت و ثالثا" این خواسته اصلاح طلبان مبتنی بر برنامه ای مشخص و از پیش تعین شده نیست، بنا بر این نمی تواند حتی کمرگاه هرم اجتماعی که لایه های خردمند و صاحب فکر جامعه هستند را قانع کند. در توضیح این مطلب این گونه می توان استدلال کرد که سقف مطالبات نمایندگان متحصن از کف مطالبات هواداران بالقوه ی خود بسیار فاصله دارد، بنابر این، مصالحه با شورای نگهبان و تن دادن شورای نگهبان به کاندیداتوری نمایندگان رد صلاحیت شده یا حتی تمامی رد صلاحیت شدگان، تغییری در نگرش مردم حاصل نخواهد کرد و مردم همچنان ماندن در خانه به حضور در پای صندوق های رای ترجیح خواهند داد. در این حالت بازهم اصلاح طلبان، بازندگان از پیش تعیین شده ی انتخابات خواهند بود. در این صورت می توان نتیجه گرفت که اصلاح طلبان از این مصالحه چیزی به دست نخواهند رفت. حتی می توان تصور کرد که اصلاح طلبان اگر با شورای نگهبان مصالحه کنند، باقی مانده اعتبار خود را نیز از دست خواهند داد.
در این صورت به نظر می رسد داغ کردن تنور انتخابات از طریق تحریک اشتهای اصلاح طلبان برای کسب پیروزی های بی نتیجه می تواند از اهداف اصلی اقدام اخیر شورای نگهبان باشد، که از طریق استراتژیست های زیرک جناح محافظه کار به طرفین بازی (اعضای شورای نگهبان و نمایندگان مجلس) تحمیل شده است. بنابر این مسئله ی اصلی اصلاح طلبان درون حاکمیت در شرایط موجود می تواند پاسخ به این شوال باشد که چه خواسته ای برای پایان بخشیدن به تحصن نمایندگان باید مطرح شود که دست یابی به آن امکان حضور مردم را در پای صندوق های رای ممکن کند؟


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست