به دوستان جان بر کف نهاده ای که مبارزه ی سیاسی را به اتهامات اخلاقی شخصی می آلایند
علی رضا جباری (آذرنگ)
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲٣ شهريور ۱٣٨۶ -
۱۴ سپتامبر ۲۰۰۷
دیر کاهی است لب به سخن نگشوده ام و همواره در اندیشه ی این بوده ام که چه بگویم و چه بنویسم که چین وشکن اندوه و درد را بر چهره ی یاران رنج دیده و ستم روزگارکشیده ام ننشاند.
البته، به دوستان حق داده ام که با وجود دردهای جا نگزایی را که دشواری های خود خواسته ی زندگی بروجود نازنینشان هموارکرده است ، بخواهند آرش وار و با حرکت های سریع و بی مهابا از هرسنخ در برابر حریفان یا در نها یت دشمنان سیاسی طبقاتی شان راه شاه را هموار کنند؛ اما می بینم که در این وانفسای روزکارکه موش های دیوار درپی بر انگیختن شدید ترین کینه ها ، جدایی ها و تفرقه ها در صفوف از پیش متفرق مبارزان راه حقوق انسانی وآزادی های اساسی مردم اند ، به تدریج زبان گفتار کوچه - خیابانی و زدن برچسب های ناچسب به رقبای سیاسی، امنیتی و فرهنگی و بیرون راندن آن ها از پهنه ی مبارزه ی سیاسی و اجتماعی از هر سو دارد به صورت مد روز در می آید .
من، به سبب اینکه پس ازچهل و سه سال مبارزه ی اجتماعی و سیاسی از دانشگاه تا به امروز، خود در معرض اتهام بدخواهان کمر بسته وشناخته شده ی مردم ایران در روزنامه های دولتی ، و برخی افراد کج اند یش در میان دوستان بالقوه قرار گرفته ام انگیزه ای واقعی تر و عینی تر برای ورود در این عرصه یافته ام . بنا براین خواهم کوشید که تلاشی در راستای برچیدن این روش ناپسند رقا بت مبارزان صنفی - سیاسی به عمل آورم تا شاید مبارزان اندکی بیشتر به جای مبارزه ی کوچه - خیابانی به مبارزه ی سیاسی - نظری و تا اندازه ای نیز آرمانی با رقیبان شان رو آورند و آن رسم دلپسند و منطقی جانشین این رسم پیش پا افتاده و نا-اخلاقی شود. آنچه اکنون به آن اشاره کردم نمود عینی رسمی است که اکنون میان سردمداران روزنامه هایی مانند کیهان دولتی و بلا تشبیه میان برخی از یاران رنج کشیده ی ما که سالهای بسیار را در زندان های دو نظام گذرانیده و می گذرانند و دشوارترین ستم ها را تنها به سبب پایبندی به آرمان های خود بر تا بیده اند و بر می تابند جاری است .
شاید برخی از این دوستان بپرسند مگر برخی از این آقایان مبارزه ی آرمانی یا سیاسی - نظری کرده اند که ما رو در روی ایشان دست به همان نوع مبارزه بزنیم ؟ من از ایشان پرسشی متقا بل دارم . اگر ما هم بخواهیم رو در روی اقدام هر فرد یاگروه به روشی همسنگ یا ناپسند تر ازاو دست بزنیم ، چه فرقی با دیگران داریم ؟ از این گذشته همه ی مخالفان ما که به یک روش برخورد دست نمی زنند که با همه ی آنان به یکسان رو در رو شویم .
نمی خواهم به حرکتی تدافعی در برابر آن چه بر من گذشته است رو کنم که نیازی به آن نمی بینم ،اما در اندیشه ی آنم که با نوعی حرکت کمابیش شایع در جامعه ی صنفی - سیاسی کشورمان رو در رو شوم که بازهم به عینه نشان ناتوانی از برخورد سالم است ، هرچند که به واقع فریاد- هایی از سردرد هم ممکن است باشد.
بگذریم . این بارنیزروی سخنم- همچون دفاعی که از گنجی در مقابل آن افشاگری های زندانی رنج کشیده مصطفی جوکارکردم- همچنان با این زندانی درد- آشناست. من تاکنون جز این دونامه نوشته ای از این دوست ندیده ام و موجب تاسف من است که هر دوی این نامه ها در موضوع این بحث می گنجد.
۱
درنامه ی تازه ی مصطفی جوکار ، اتهام هایی به عنصر مشروطه خواهی به نام آجرلو- که هم اکنون دراردوگاه وان ترکیه در انتظار پذیرش پناهندگی یا دیپورت شدن به ایران به سر می برد و خواه و ناخواه در معرض خطرات امنیتی نظام های دوکشور قراردارد - وارد شده است که مو برتن انسان راست می کند؛ اتهاماتی مرتبط با محرمانه ترین و شخصی ترین احوال شخص که حالا یا اتهام محض است و یا اتفاق افتاده و برحسب تصادف افشا شده است ، اتهامی از نوعی ناپسند که اشاره به آن حتی بر زبانم نمی آید، به یک پناهجوی عازم ترکیه ورو در رو با دشواری های امنیتی و اینک متهم به اقدامی که در قانون قضایی جرم محسوب می شود و سزاوار مجازات های دشواراست ؛ اتهامی که کمترین اثرش بازی با آبرو وحیثیت افراد و بیش ترین آن خطر جانی برای آن ها ، تحت شرایط معین است
به نظر من تخریب شخصیت از هرنوع، چه دولتی آن و چه مردمی اش ، آسانترین، کم هزینه ترین ، در موردهایی زود بازده ترین و اثربخش ترین، اما همزمان نا اخلاقی ترین شیوه ی مبارزه با حریف است ، به ویزه اگر هدف آن فروکاستن از قدرت جریانی باشد که شخص به زبان یا به آرمان و عمل از آن پیروی می کند. من به گفته ی ولتر، فیلسوف نامدار فرانسوی می خواهم جانم را بدهم تا حریفم بتواند حرف اش را بزند، نه اینکه جان حریفم را بگیرم تا بتوانم حرف خودم را به کرسی بنشانم . ومفهوم دمکراسی نیزهمین است وپیشوند و پسوند بر نمی دارد ک. من در افشای نوعِِ ِ با پسوند دینی اش نزدیک به دو سال حبس تحمل کرده ام و بسیاری بر سر تعریف و پایبندی به مفهوم آن تا پای جان پیکار کرده اند : آزادی و برابر حقوقی همه ی آدمی زادگاندر محتوی و حامیت مردم در کلیت آن،نه کم و نه بیش . اگر کسانی از جمله آنان که من اکنون از ایشان دفاع می کنم یا رفقا و دوستان خودم یا نظام حاکم بر کشور ، بر خلاف تظاهر ها و تعهد هایش ، در برهه های تاریخی گوناگون آن را نقض کرده اند یا به نازل ترین وجه اش فروکاسته اند ، این برخورد را باید به حساب خودشان گذاشت. به این نکته نیز باورمند نیستم که آدم ها همواره نکوکار محض یا خطا کار محض اند و اندیشه و کردار انسان ها همواره بهترین یا بدترین اند، چون در این جهان هستی نیک و بد به مفهوم مطلق آن وجود ندارد :
پس بد مطلق نباشد در جهان
بد به نسبت باشد این را هم بدان .
انسان دمکراسی خواه بی درنگ و تردیدی قتل و کشتار و نقض گسترده ی حقوق والاترین انسان هارا درهردو نظام پیشین و کنونی به باد نقد می گیرد،اما به مدافعان همین اقدام های خشن و سر-کوبگرانه نیز اجازه می دهد که در عرصه ی گفتار و نوشتار در مقام پاسخ گویی به نقد او بر آیند. شاید که در این میان آفتاب حقیقت بر نقاد ونقد پذیر، هردو ، بر تابد و راه به سوی آینده روشن تر شود.
انسان دمکراسی خواه پهنه ی مبارزه ی سیاسی را به پیکار بر سر نقطه های ضعف شخصی و تابو ساختن از گذشته ها نمی کشاند وبه تخریب شخصیت دیگران نمی پردازد، حتی اگر شخصیت خویشتن اش را تخریب کنند. آن چه سر انجام خواهد تابید و بر سیاهی جهل و ستم و
۲
توحش چیره خواهد شد آفتاب حقیقت است؛ حتی اگر شب دیجور دیر بپاید و خود را تا دیرزمانی صبح روشن جابزند : راه را آن سان که باید نیز تا دمیدن ستاره ی سحرین می توان پیمود .
خواهید گفت چرا به آنان که با ماچنین کرده اند و روشنایی آفتاب را منکر شده اند چیزی نمی گویی و ناخود آگاه راهی را که رفته اند می روی؟ هیچ گاه نا خود آگاه نبوده ام و چنین راهی نرفته ام . سخن باید با ترازوی حقیقت و عدالت سنجیده شود و حاکم و محکوم در آن از سهم بایسته ی خویش برخوردار شوند نه اینکه در مقام نفی رخدادها ی به روشنی آفتاب ، در هر سطح و هر مقیاس ، تنها اندیشه و کردارو گفتار خودی در مد نظر قرار گیرد و چشم بر کژی ه او کاستی های خودی و نیکی های ناخودی بر بسته شود . در اینجاست که آفتاب حقیقت می تابد و اینکه ما پس از ده ها سال مبارزه هنوز از تحقق حقوق ملی و مردمی خویش ناتوانیم نیز از همین راستی آشکار سر بر می آورد.
خواهید گفت چرا نوک تیز سخن ات را به سوی دوست نشانه رفته ای؟ باز پاسخ من کاربست همین مقیاس سنجش خودی و ناخودی به جای معیار سازنده ی نقد راستی و ناراستی است. دلیل دیگری هم دارم : بالاخره هرچه هم که آدمی بکوشد تا ترازوی سنجش عدالت را به درستی در دست بگیرد و به مقتضای رای آن عمل کند، سرانجام گوشه ی چشمی به عنصر خودی که آن را با خویشتن خویش یکی می پندارد دارد . آدم دلسوز راه حقیقت مایل نیست که خود یا همراهان اش کاری کنند که نمود عینی آن خشونت، خودکامگی، خودمحوری، شخصیت پرستی، خامی و درشت گویی و تحمل نکردن ناخودی ها درمقیاس اندیشه ورزان و کنش وران جامعه باشد . از همین روست که من بیش از آن که بخواهم مدیحه گوی دوستان و آزارنده ی جان حریفان باشم د ر راه میمون نقد و نقد خود گام می زنم . حاضر به تحمل هزینه های کلان آن بوده ام و هستم . و بر دمیدن آفتاب آزادی، عدالت و حقیقت را به انتظار نشسته ام .
در آرزوی آن روز که هر ایرانی دلاوری روی کردن به حقیقت ، ساختن فردای بهتروفرصت دیدن ستاره ی درخشان سحرین را بیابد .
علی رضا جباری {آذرنگ }
۲۱/۶/٨۶{۰۷/۹/۱۲}
|