اسکلت ها و سه شعر دیگر
عسگر آهنین
•
اسکلت ها را، بنگر:
به نگهبانی ی ارزش هاشان
جان
از پیر و جوان
می گیرند.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۲۴ شهريور ۱٣٨۶ -
۱۵ سپتامبر ۲۰۰۷
اسکلت ها را، بنگر:
به نگهبانی ی ارزش هاشان
جان
از پیر و جوان
می گیرند.
مرده اند، اما
مانند سگان
هفت جانند وُ،
نمی میرند.
اسکلت هایی
قرآن و مسلسل در دست،
ملتی را،
می خواهند به زور
ببرندش به بهشت
بچپانند
به غلمان و به حور!!
لندن-۲۷ آگوست۲۰۰۷
مُرغ عطش
در شامگاه مه گرفته ی دریا
مُرغی نشسته است.
هر موج نرم خیز
یک لحظه می چشاند
با مُرغ تشنه
مزه ی دریا را.
بر ماسه های دمدمای شبانگاه
همراه زمزمه ی آب
آن مُرغ تشنه
رفع عطش می کند
با چشیدن شورآب....
مرغی نشسته،
در قفس قاب.
لندن۲۹- اگوست ۲۰۰۷
سایه و دود
سایه از نور خبر می دهد:
این
باور ما بود.
و دود
خبر از آتش می آرد:
این
باور ما بود.
پی نور و پی آتش رفتیم:
هیچ، جز سایه و دود،
هر چه جستیم،
نبود!
پانزدهم مارس ۲۰۰۷ - لندن
از عشق
از عشق سخن گفت
از دسته ی عشاق
از ثروت و از شهرت آنان
کاسب صفتی بود و، به دستش
میزان و ترازو.
از من نظر مشورتی خواست،
ماشین حسابش نظر مشورتی داد!
من،هیچ نگفتم
با شب پره
از چشمه ی خورشید چه گویم؟
لندن-٣ سپتامبر ۲۰۰۷
|