یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

آیا آقای داریوش همایون از حمله نظامی آمریکا وحشت دارد یا از واژگان ملتها و فدرالیسم در ایران


دکتر گلمراد مرادی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲٨ شهريور ۱٣٨۶ -  ۱۹ سپتامبر ۲۰۰۷


هر انسان آگاهی ازخود می پرسد، چرا آقای همایون رژیم ملاهای جمهوری اسلامی با سیاست سر کوبگرانه و اعدامهای بی رویه را در ایران، بر حقوق برابر و شناسائی ملتهای سرزمینمان ترجیح می دهد وچپ وراست کوشش درتفرقه اندازی و حتا دشمنی بین ملتهای ایران را دارد؟ می گویم دشمنی، زیرا هر جمله تحریک کننده و تهمت آمیز و برعکس جلوه دادن واقعیت در باره هر گروهی از مردم، خود انگیزه های دشمنی بوجود می آورد و به چنین دام خطر ناک و در برابرهم قرار گرفتنی، تبدیل می شود. با تأسف، آقای همایون مبارزه حق طلبانه ملتهای ایران را که صدها سال حقوق شان زیر پا گذاشته شده است، وابسته به بیگانگان می دانند و کوشش برای شناسائی حقوق خود و ایجاد یک سیستم فدرالیسم در ایران را "تجزیه طلبی" می خوانند. باز هم با تأسف بایدگفت تمام این هو و جنجال و بیان جملات غیر واقعی را فقط برای تحریک ملتهای اقلیت در ایران بکار می گیرند. احتمالا تا انگیزه دشمنی بین ملتهائی که هزاران سال ساکن این آب و خاک اند، تقویت شده و بهانه سر کوب خشن آنان که در آینده حق خود را بخواهند، آسان شود. این ادعا نیست، بلکه یک واقعیت است و ما در طول تاریخ تجربه کرده ایم.
آقای داریوش همایون درمصاحبه ای با تلاش آنلاین، مجددا با شنیدن شایعه حمله آمریکا به ایران به وحشت افتاده اند و آن را بهانه کرده اند که زهر خودرا به ملتهای حق طلب سر زمینمان بریزند. ایشان بجای ارائه راه حل منطقی و کوشش در راه و یا پیشنهادی برای اتحاد نیروهای اوپوزیسیون خارج از کشور و ازاین طریق بسیج توده ها، در وحله نخست به منظور جلو گیری از حمله نظامی آمریکا به ایران، و در مرحله دوم سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی که به دست خود مردم انجام گیرد، به قول معروف "ازهول حلیم درون دیگ می افتند" و حریص و شتابزده مسئله سر کردگی خود بعد از سر نگونی این رژیم را غیر مستقیم، جلو می کشند و برای نشان دادن "حقانیت" این هژمونی، با بیان هر جمله، واژه تجزیه طلبی را تکرار می کند و حتا موجودیت، به قول خودشان قومیتها و زبانهای گوناگون در ایران را صراحتا نفی کرده و می فرمایند:"... که ابرهای تنفر قومی و دروغبافی و جعل تاریخ و زبانشناسی از آسمان یگانگی ملی و مبارزه برای صلح و آزادی پراکنده شود." من واقعا با خواندن این فرمایشات آقای همایون ارجمند، بسیار در تعجب و متأسفم. ایشان نه اینکه با این جملات لطمه ای سنگین به شخصیت خودشان زده و می زنند، بلکه بی پروا و بدون هر استدلالی، زبان و فرهنگ و ملیت هزاران ساله من نوعی و میلیونها کرد دیگر و آذری و بلوچ و ترکمن و عرب ایرانی را نفی فرموده و دروغبافی و جعل تاریخ و زبانشناسی می نامند! من نمی دانم برتری طلبی و حس ناسیونالیست، تاچه پایه و اندازه ای می تواند بر برخی از انسانها و شخصیتهای با نام اثر منفی بگذارد؟ لایق ذکر است که آقای همایون بزرگوار، باید بدانند و حد اقل در همین هایدلبرگ بحث یک ساعته ای با بنده ی کرد، داشته اند و گمان می کنم بخاطر بیاورند و مرا بشناسند. پس بدون اغراق قادر خواهم بود حد اقل برای ایشان ثابت کنم که زبان و ادبیات کردی و آذری و غیره هم وزن زبان و ادبیات فارسی اند و دست کمی از آن ندارند، با وصف اینکه این زبانهای ملتهای اقلیت در ایران هیچ گاه امکاناتی که زبان فارسی برای ترویج داشته است، به دست نیاورده اند. پس چرا و به چه دلیل، ما باید این نفی هویت و در واقع توهین آشکار ایشان بخودرا بپذیریم و مجبور به دفاع از خویشتن باشیم؟ آیا صاحب نظران محترم فارس در باره این ادعا و حتا در باره افکار ناسیونالیستی و تحریک آمیز آقای همایون چگونه می اندیشند؟! در هرحال، من باید به آقای همایون عرض کنم، اگر کسی "ابر تنفر و دشمنی را در آسمان ایران بپراکند"، همانهائی هستند که هم مانند شما می اندیشند. ملیتهای غیر حاکم در ایران هیچ دشمنی با، و تنفری از ملت حاکم ندارند، بلکه ما همه باهم سر ستیز با دیکتاتوران و برتری طلبان داریم و در این راه همدوش هم برای رسیدن به هدف و آرمان مقدسمان، یعنی آزادی و برابری در چارچوب یک سیستم دمکراتیک در ایران فدرال، مبارزه می کنیم. آقای همایون درجملات بعدی، اولا از واژه ذکرشده و تکراری "تجزیه طلبی" همراه با نفرت از گروههای "قومی" استفاده می فرمایند که مردم پاک دل ملت فارس را از "تجزیه ایران به تحریک بیگانگان" بترسانند، دوما زود و بی پروا اعلام می کنند که:
"من بنا به عادت، بی پرده ترین موضعگیری هارا کرده ام و در بیش از یک مورد و از مدت ها پیش اعلام داشته ام که در صورت حمله به ایران یا تجزیه کشور موقتا در کنار جمهوری اسلامی قرار خواهم گرفت."
این دیگر از عجایب روزگار است، یعنی دشمن دشمن من دوست من شده است! ایشان بخاطر اینکه پس از سرنگونی جمهوری اسلامی این ابتدائی ترین حق را از دیگر ملتها یا به قول خودشان اقوام ایرانی صلب کنند و با پتک ناسیونالیسم همه را زیرفرمان خویش نگهدارند، ازهم اکنون حاضر اند برای جلوگیری ازحمله احتمالی آمریکا به ایران و یا بهتراست که بگوئیم: برای جلوگیری از ایجاد احتمالی سیستم فدرالیسم در ایران بعد از سرنگونی رژیم اسلامی و رسیدن خلقهای ایران به حق خود، با همین جمهوری اسلامی هم پیمان شود! ایشان که درهر فرصتی ازآزادی و حقوق انسانها و دمکراسی، با آب و تاب حرف می زنند، مبارزه مردمی ملتهای ایران برای کسب ابتدائی ترین حقوق خویش را با چوب تکفیر "تجزیه طلبی" می کوبند. در صورتی که خود آقای همایون می دانند این بیانات ایشان یک سفسطه و عوام فریبی تمام عیار بیش نیست و خوب هم می دانند که: اولا، اگر وجود آقای همایونهای برتری طلب نباشد، هیچ ایرانی مترقی فارس و کرد و آذری و ترکمن و بلوچ و عرب و غیره اصلا فکرش را نمی کنند که از تجزیه کشور حرفی بمیان آورند. دوما، بهیچ وجه نمی خواهند که نیروهای خارجی وارد کشورشان بشود. درعوض آن، با جدیت می کوشند که کشور خودرا با دست خود از چنگ جنایتکاران و خون خواران دیکتاتور رها سازند. علاوه بر این، آقای داریوش همایون باید به عنوان یک دمکرات به دنبال پاسخی به این پرسشها بگردند: چرا بفرض، ملتی نمی خواهد با ملتهای دگر در زیر یک چتر به زندگی ادامه دهد؟ آیا ایشان هیچگاه شنیده اند که مثلا ملتهای آلمانی و فرانسوی و ایتالیائی از سویس جدا شوند و به کشور مادر خود بپیوندند؟ بدون شک پاسخ منطقی برای این پرسشها را ندارند. ایشان در جمله پائین می فرمایند:
"درهمه زندگی اولویت اصلی من موجودیت ایران بوده است، هرچیز دیگری از جمله خودم پس ازآن. سه دهه حکومت اسلامی چیز زیادی از کشور ما نگذاشته است که بتواند تحمل جنگ با امریکا و تحریکات گروه های تجزیه طلب را به پشتیبانی کشور های بیگانه بیاورد. به این معنی من یک ناسیونالیست هستم که کسانی از آن به طعنه سخن می گویند ــ و دلم می خواست آنان را نیز در این احساس همراه خود می یافتم."
اما بنده با شناختی که از آقای همایون به قول خودشان ناسیونالیست دارم، اصلا نمی توان، به این جمله اولیشان باور کرد، زیرا کسی که در زمان محمد رضا شاه دیکتاتور وزیر اطلاعات و جهانگردی بوده، قادر نیست به چیز دیگری جز به بدست آوردن وزارتخانه از دست رفته اش، بیاندیشد، پس به ایران و سر نوشت مردم آن فکر کردن، برای چنین فردی در درجه چندم قرار دارد و اگر دلشان هم برای ایران می سوزد، فقط بخاطر همین مقام وزارت از دست رفته است و نه برای ملتهای آن. بهمین دلیل هم، ایشان در روز روشن هویت همه ی ملت های غیر حاکم در ایرا ن را نفی می کند و خودش را ناسیونالیست صرف می داند، که زمینه را برای هژمونی مطلق خود، در آینده آماده سازد. در هر حال بنده مخالف ناسیونالیست بودن و نبودن ایشان نیستم، اما باشدت، علیه افکار برتری طلبی مبارزه می کنم. در اینجا تأکید بر یک نکته بسیار ضروری است، اگر چه بنده نیازی ندارم به آقای دکتر همایون و همفکرانش ثابت کنم، که نه تجزیه طلبم و نه ناسیونالیست. ولی بر این اعتقاد راسخ و پا برجا هستم که ملتم و هویتم و زبانم را به اندازه هویت و زبان دیگر ملتهای سرزمینم دوست دارم و مبارزه من نیز برای کسب حقوق برابر این ملتها درکشورم ایران آزاد و فدرال بعد از سر نگونی دیکتاتوران مذهبی خواهد بود. من علیه باز گشت هر دیکتاتوری با هر لباسی، با قلمی که در دست دارم، در حد توان می رزمم.
برخی از ما جامعه اوپوزیسیون خارج نشین، واقعا باید شرممان بیاید که در اینجا   کم ترین اقدامی برای اتحاد نیروهای پیشرو می کنیم و اگر هم کاری در این باره انجام می دهیم، درمرحله نخست می خواهیم خود رهبر کل باشیم و همه به دنبال ما بیایند. برخی دیگر از ما بخاطر همین برتری و هژمونی خود ابائی هم از بیان هیچ سفسطه و عوام فریبی نداریم و برخی دیگر که فقط به دلیل جو غیر قابل تحمل از مملکت فرار کرده اند، با کاسبی و مغازه داری و پیتزا فروشی و ای، گاه گاهی هم برای پز دادن، سفری به ایران کردن، در برابر هر چیزی سکوت می کنیم وحتا دست بخود سانسوری می زنیم و به روزنامه ایکه برای مثال یک مطلب سیاسی بنویسد، آگهی برای کسب و کارمان هم نمی دهیم، که نکند جمهوری اسلامی اسم مغازه مارا درآن روزنامه ببیند و هنگام سفر به ایران، پا پیچ برایمان درست کند!! در حالی که عینا می بینیم، هم رزمان ما را در داخل کشور توسط رهبران جمهوری اسلامی که آقای دکتر همایون "در حالت اضطراری" احتمالا هم پیمان آنان می شود، به چوبه های دار می بندند و مملکت را از نظر اقتصادی به ویرانه تبدیل کرده اند. بنده هرگز نمی خواهم و مجاز نیستم، با این جملات برخی از هموطنان عزیز را سرزنش کنم، اما انصاف هم خوب چیزی است و انسان نمی تواند هم خرما را و هم خدا را داشته باشد. حداقل ما باید به اندازه آن مبارزانی که درداخل ایران فعالیت می کنند، مایه بگذاریم، نه بیشتر. بنده بارها این پرسش را از خود کرده ام، آخر چرا من نوعی و آقای داریوش همایون و امثال نمی خواهیم کمی عمیق تر در باره ی مسائل بغرنج ایران بیاندیشیم؟ نه فقط بمسئله برتری و ناسیونالیست بودن خویش و بدست گرفتن قدرت بهر قیمتی، همانند ملاهائی از قماش رفسنجانی و خامنه ای و امثال و نوچه های گوش بفرمانشان، بیاندیشیم!
همه هموطنان آگاهی دارند، آیت الله خمینی هنگامی که دید، شاگرد وفا دارش، آدم صادق و ساده لوحی است و نمی تواند و یا نمی خواهد اهداف شوم او را دنبال کند، یعنی همه مخالفان دگراندیش و بی گناه را بخاطر حفظ قدرت بکشد، زود اورا از قائم مقامی خویش برکنار کرد و میدان را برای روبا صفتانی صاف نمود که در نهایت فرزند خود او را که به "یادگار امام" شهرت یافته بود و حلقه ای از باند این مافیای قدرت هم بود، برای حفظ همین قدرت ازمیان برداشتند، تا خود بتوانند یکه تاز میدان شوند و مملکت را به این روز بکشانند. پس همان اندازه که قدرت برای این آقایان از دین و ایمان مهمتر است، بهمان اندازه هم برای آقای داریوش همایون این مقام از آب و خاک و وطن نیز مهمتر است.

در هر صورت، از طرفی برای ما بسیار خوشحال کننده است که برخی از سران اوپوزیسیون نمونه وار، آقای دکتر داریوش همایون از هم اکنون ماهیت و برنامه کاری خود را برای اداره آینده ی مملکت نشان می دهند و اهداف درونی خودرا رو می کنند. بدین ترتیب اکثر مردم ملتهای ایران آگاهی می یابند که با چه کسانی سر و کار دارند، لذا ما با مشکل کمتری روبرو خواهیم بود و اشتباه اوایل انقلاب به احتمال قوی دیگر تکرار نشود. در پایان عمر رژیم شاه و در بحبوحه انقلاب ۱٣۵۷ دیدیم که برخی از نیروهای مبارز با سیاست غلط خود چکار کردند؟ آنها بجای کوشش در راه اتحادی قوی در برابر ارتجاع، هم دیگر را کوبیدند و چه بلای درمان ناپذیری بر سر ملتهای ایران آوردند. آیا در آن زمان هیچ تصورش را می کردیم که اگر نیروهای مترقی یک جو عقل خود را بکار می گرفتند و در برابر یک دیگر نمی ایستادند و هر کدام دیگری را خائن و وطن فروش نمی نامیدند، احتمالا چنین رژیم خونخواری برما حاکم نمی شد؟ از طرف دگر تأسف آور است که باکسب این همه تجارب تلخ و پی بردن به اشتباهات اوایل انقلاب، هنوزهم نیروهائی هستند که با حمایت مستقیم و غیر مستقیم از این رژیم جورا مسموم کرده و بهمان سیاست هژمونی طلبی خود ادامه می دهند. باهمه این توصیف، متأسفانه اگر همین رژیم باتمام جنایتی که مرتکب می شود، پستی یا مقامی به برخی ازاین آقایان محترم پیشنهاد کند، اینان خود را به دامان او بیاندازند، این بار با توجیه گری اینکه، "باید سیستم را از داخل اصلاح کرد"، سر ما شیره بمالند. آرزو دارم که آقای داریوش همایون از این دسته نباشند! در هر حال تلخ تر از همه آن است که جهان غرب بیشتر روی این فرصت طلبان، حساب بازکرده است و از این گروهها با تبلیغات سر سام آوری دررسانه ها، رادیو وتلویزیون های لوس آنجلسی و نشریه کیهان لندنی و غیره حمایت می کند. همین ها که به ظاهر مخالف حمله آمریکا به ایران اند، بدون شک اگر سر کردگی خود را تثبیت شده ببینند، به استقبال این حمله هم خواهند رفت. پس مخالفت آقای همایون و امثال با حمله نظامی آمریکا فقط در سطح شعار و به آن دلیل است که از آن وحشت دارند که در ایران، همانند کشور چند ملیتی عراق یک سیستم فدرالیسم پیاده شود و کردها و آذری ها و دیگر ملتها، استقلال داخلی خود را به چنگ آورند و آقای همایون و امثال دیگر قادر نباشند به عنوان رهبران ملت اکثریت، حاکمیت مطلق را در دست گیرند. این است آن اصل قضیه. در اینجا باید بر یک نکته تأکید ورزم. بنده همین چند روز پیش در یک مصاحبه با مجله ادبیات و فرهنگ، علنا اعلام کردم که موافق حمله آمریکا به ایران نیستم و دلیلش را هم توضیح داده ام و نیاز به تکرار نمی بینم. ایران باید با قدرت خلقهای آن از زیر ستم ملاهای شیعه آزاد شود. در جو اوپوزیسیون دیده می شود که نیروهای محافظه کار با تمام قوا می کوشند، سیستمی که به زباله دان تاریخ سپرده شده است از نو احیاء کنند و یا نظیر آن را بوجود آورند. ما در آن شکی نداریم که برای مثال، آقای داریوش همایون با تعریفش از "دمکراسی یعنی حاکمیت اکثریت بر اقلیت"، همان دیکتاتوری را بوجود خواهند آورد که محمد رضا شاه ۲۵ سال در ایران در رأس آن قرار داشت و خود ایشان یکی از وزرایش بودند. اگر چنین شود، آن زمان است که زندگی برای انسانهای مترقی و متفکر و عدالت خواه تلخ و تلخ تر خواهد شد. همچنان که در زمان شاه و در زمان خمینی اینطور بوده و هست.
بدون شک، ما همه به سر نوشت و آینده فرزندانمان و مملکت خود می اندیشیم. پس باید این را بدانیم که دوری جستن از مسائل روز مره اجتماعی، همانند ناهار و شام نخوردن که گرسنگی می آورد، مغز انسان هم در اثر این دوری جستنها و کسب نکردن آگاهی، گرسنه می شود و این گرسنگی، انسان را از نظر سیاسی از پای در می آورد. بزرگترین خطر آن است که انسان نسبت به مسائل اجتماعی بی تفاوت می شود. پس مجموعه این دوری جستن ها و بی تفاوتی ها و کاری به کار سیاست نداشتن ها، باعث حاکمیت دیکتاتوری بر جامعه ی (صد ها سال دیکتاتور زده ما)خواهد شد. دیکتاتوران همین ناآگاهی مارا ازدرد و مشکلات جامعه می خواهند، که براحتی بتوانند قلدری کنند. معمولا، رژیم های دیکتاتوری در آن زمانی که دربن بست قرار می گیرند، برای خروج ازآن تنها یک راه را می شناسند و آن هم به خشونت و سرکوب مخالفان خود روی آوردن است. چون می دانند که مردم با سکوت و بی تفاوتی خود هیچ عکس العملی نشان نمی دهند. این نکته برای همه انسانهای پاک و میهن دوست، غم انگیز و درد آور است. بویژه درد آور است مشاهده آن جمع از افرادی که در پای چوبه دارها و میدان های رژیم برای تیر باران و اعدامها گرد آمده اند و به تماشا می پردازند. آن طور که اشاره شد، در واقع همه رژیمهای دیکتاتوری همین بی تفاوتی مردم را می خواهند و هر کسی هم خط آنها را نخواند و یا نپذیرد، دشمن است و این دشمن را باید نا بود کرد! ما اگر با این رژیم هم موافق نباشیم، اگر در میدانهای سنگسار و اعدام جمع شویم، خواه ناخواه تأیید ما بر این رژیم جنایتکار خواهد بود. رژیم بهر وسیله ای کوشش می کنند هر صدای، نه فقط مخالف را، بلکه حتا هر انتقادی را در گلو خفه نماید. آنان تصور می کنند، با زور سرنیزه و قتل عام مخالفان، قادر خواهند بود به حکومت وحشت زای خود ادامه دهند. یکی ازهموطنان بنام آقای دکتر کاظم رنجبر (جامعه شناس) مقیم پاریس، به تالیران از مشاوران ناپلئون درقرن نوزدهم، درنامه ای سر شاده به خاتمی، استناد کرده است که تکرار آن در این رابطه ضروری بنظر می رسد. گویا این آقای تالیران به ناپلئون گفته بوده: "اعلیحضرتا، با سر نیزه همه کار می توان کرد، فقط یک کار نمی توان کرد، و آن اینست که روی سر نیزه نمی توان نشست". بله این آقای مشاور درست گفته اند، نه ناپلئون و نه شاه ایران، هیچ کدام، از نظر تاریخی، نتوانستند زیاد بر روی سرنیزه دوام بیاورند. اما بطوری که ملاحظه می شود، دیکتاتوران مذهبی و قرون وسطائی جمهوری اسلامی، با عبا و عمامه، کوشش می کنند بر روی سر نیزه بمانند و تا کنون هم دوام آورده اند! اینها با اعمال وحشیانه و جنایاتشان در ایران پا را از مرز همه دیکتاتورهای جهان فراتر نهاده و همه رکوردهای جنایت را در سطح جهان شکسته اند. یعنی با حمله نیمه شبانه و غیر قانونی به حریم خانواده ها و دست گیریهای بی رویه، زندانی کردن افراد به شیوه غیر قانونی، شکنجه های قرون وسطائی و اعترافهای غیر قابل باور از "متهمان" در رسانه ها و نهایتا اعدام های ممتد از زنان و نوجوانان و کودکان و دیگر افراد جامعه زیر نام "او باش و مفسد فی العرض و غیره"، مقام اول را در دنیا کسب کرده اند. آن گونه که خانم زری عرفانی، یکی دیگر از هموطنان در مقاله ضرورت تاریخی آورده اند، فقط در همین هشت ماه گذشته سال ۲۰۰۷ رقمی برابر با ۴۵۰ انسان در ایران اعدام شده اند. پس تعجب آور هم نیست که چنین رژیمی مورد حمایت آقای داریوش همایون، وزیر سابق حکومت محمد رضا شاه نیز قرار گیرد. چه بسا اگر آقای همایون، روزی در ایران مجددا حاکم شوند، ما سر نوشتی بهتر از امروز نخواهیم داشت.
این رژیم از زمان ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد (این کهنه پاسدار نا شناخته برای مردم) که بیشتر گوش بفرمان رهبر است، به سرکوبها شدت عمل بخشیده و کسانی که فقط برای حقوق اولیه انسانها دهان باز می کنند و یا به فشار های اجتماعی نظیر محدودیت مطلق زنان و جوانان در زندگی خصوصی واعدامهای بی رویه کودکان، اعتراضی داشته باشند، شدت عمل خشن تری نشان داده میشود.
یکی از نشریات خارج از کشور (بنام پل شماره اول، آگوست ۲۰۰۷) آماری با نقل قول از رسانه ها ارائه داده است که نگران کننده است. این روزنامه می نویسد: "میزان سرانه اعدام در ایران بیش از دو برابر چین است و سرانه اعدام کودکان از ۷۰۰ برابر چین هم گذشته است". قابل یاد آوری است که چین حدود یک میلیارد وسیصد میلیون نفر جمعیت دارد، درحالی که جمع ملتهای ایران فقط حدود هفتاد و یک میلیون است.
وضع اقتصادی مملکت با وصف ثروت سرشار و دریافت بالا ترین قیمت برای هر بشکه نفت (حدود بین ۵۰ دلار تا ۷۹ دلار)، کاملا ویران شده و بهای نرخ تورم به بیش از ۲٣ درصد رسیده در حالی که تورم در کشورهای با سیستم عادی سالانه بین ۲ تا ٣ درصد بیشتر نیست. قیمت اجناس مورد نیاز روز مره مردم، سر سام آور بالا رفته است. برای مثال اگر یک معلم بعد از کار معلمی، مسافر کشی نکند و یا کار دیگری مانند کمک درسی به محصلان انجام ندهد، قادر نخواهد بود مخارج زندگی خانواده اش را تأمین نماید.
فساد و رشوه خواری و دزدی و فحشا و بیکاری در مملکت سیر سعودی را طی می کند. برای سرپوش گذاشتن براین معضلات اجتماعی و وحشت انداختن به میان مردم، فشار و سختگیری و اعدام مخالفان تنها راهی است که رژیم انتخاب کرده است. اما ملاهای قرون وسطائی باید بدانند که اعدام به اصطلاح بزه کاران و متخلفان نمی تواند درد مزمنش را درمان بخشد. باید چاره کار را در جای دیگری جستجو کند و به دنبال معایب خود در مملکت داری بگردد.
ادامه همین روش وحشت زا است که اعتبار امنیت اقتصادی در مملکت بسی پائین آمده و نه اینکه سرمایه داران داخلی پولهای خودرا بجای سرمایه گذاری در داخل کشور و ایجاد محل کار برای جوانان و کارگران، به خارج منتقل می کنند و از مملکت فراری می شوند، بلکه هیچ سرمایه دار خارجی نیز اعتماد نمی کند در ایران فعال باشد و سرمایه خودرا به دست گرگ تورم بسپارد. روزنامه ذکر شده فوق در یک تحلیل اقتصادی آورده است: برای نمونه از ۱۰۰ مورد قرار داد سرمایه گذاری خارجی در سال ۲۰۰۰ میلادی، دقیق هفت سال بعدش (یعنی در سال ۲۰۰۷ میلادی) این قرار دادها به ۱٨ مورد تنزل یافته اند. یعنی هیچ سرمایه گذار خارجی، اگرچه برای غارتگری خود در هرجای دنیا، به هر ریسکی دست می زند، با این وصف حاضر نیست این چنین ریسکی را در ایران متقبل شود. در واقع این رژیم مذهبی اعتماد هرکسی را نسبت به خود به درجه صفر رسانده است.
اکنون شما خوانندگان ارجمند خود قضاوت کنید که آقای داریوش همایون به بهانه باصطلاح تمامیت ارضی مملکت حاضر است باچنین رژیم خونخواری همکاری کند، ولی حاضر نیست حقوق مساوی برای بنده کرد و "شهره آذری و بهرام فارس و سیاوش بلوچ و زهره ترکمن و علی عرب و غیره در ایران را به رسمیت بشناسد. (همه نامها خیالی هستند). آیا چنین افکار سیاسی که آقای داریوش همایون می خواهد به پیش ببرد، دیگر می تواند مورد اعتماد باشد؟! به احتمال قوی یک فرق بین سیستمی که آقای همایون در نظر دارند که در آینده در ایران پیاده کنند با سیستم حمهوری اسلامی باشد. یعنی فکر نمی کنم در حکومت آقای همایون همانند جمهوری اسلامی ترور مخالفان در بخشی از کار مملکت داری بگنجد، در حالی که ترور و کشتار دگر اندیشان از حکومت اسلامی تفکیک ناپذیر و طبیعی است. در اینجا باید جداگانه بر یک نکته تأکید ورزید که ترور و قتل عام و سرکوب دگر اندیشان و مخالفان در طول تاریخ اسلام یک امر عادی بوده و در هر کشوری که اسلام قدرت سیاسی را در دست گرفته و یا بر حاکمان و حاکمیت کشوری تسلط یافته است، سر نوشت بهتری در انتظار غیر مسلمانان و دگراندیشان نبوده است. در هرصورت در اینجا مطلب را با انقلاب ایران در سال ۱۹۷۹ و آغاز به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی و سیاست رهبران و احزاب و سازمانها و شخصیتهائی نظیر آقای داریوش همایون وغیره درمقابل آن محدود و به پایانش نزدیک می کنیم.

همان گونه که در پیش ذکرش رفت، آیت الله خمینی هیچ مخالف و یا حتا منتقد سیستم خود را تحمل نمی کرد و دستور اکید به سرکوب آنها را می داد. او پس از قلع و قم سران رژیم شاه و محکوم به اعدام همه یا اکثر آنها در دادگاههای چند دقیقه ای و شوهای تلویزیونی از "ندامت" آنها، آغاز به دست گیری و زندان و شکنجه و اعتراف گیری و کشتار کمونیستهای مخالف دستگاه بطورکلی و رهبران توده ای ها و چریکها و غیره و نیز مجاهدین بطور ویژه نمود، اگر چه برخی از آنان موافق رژیم هم بودند، ولی مستقیما از طرف آیت الله خمینی برای سرکوب شان دستور اکید و مخفی صادر شده بود که کسی را زنده نگذارند. بعدها لیبرالهای هوا دار مصدق و حتا مذهبی های نهضت آزادی هم که به بعضی از اعمال رژیم نه می گفتند، غیر قابل بخشش بحساب می آمدند. اگر آنهارا هم از اعدام، عفو می کردند، تازه جز زندان و یا ترک مملکت و یا سکوت نسبی و مصلحت جویانه، راه دیگری برایشان باقی نمی گذاشتند و هرکسی از این بازماندگان دهان باز می کرد، اورا ترور می کردند و یا مانند گوسفند، در محل سکونتش سر می بریدند.

آیت الله خمینی پس از سرکوب خشن مجاهدین و همه کمونیستها و خوار کردن آنها در ملاء عام و اعدام صدها از آنان درسال ۱٣۶۲ (۱۹٨٣) ومکررا تأکید برپیروزی جنگ و دست یافتن به قدس از راه کربلا، عاقبت بدون این پیروزی و با نوشیدن جام زهر و پذیرفتن قطعنامه ۵۹٨ شورای امنیت سازمان ملل مجبور شد، جنگ ایران و عراق را در ۲۷ تیر ماه ۱٣۶۷ (۱٨ ژوئیه ۱۹٨٨) پایان دهد و به بهانه حمله مجاهدین از طریق غرب کشور، دستور داد همه ی زندانیانی که بر سر موضع می مانند، باید اعدام شوند. در صورتی که حمله مجاهدین فقط یک بهانه بود. او می خواست انتقام شکستش در رسیدن به قدس را از زندانیان دگراندیش بگیرد که در چنگ گزمه هایش گرفتار بودند. او انتقام تحقیر شدن صد ها ساله روحانیت شیعه را از آنان گرفت، چون معتقد بود دگراندیشان دارای افکار مزدکی اند و هیچ وقعی به اسلام و روحانیت نگذاشته و نمی گذارند. دستور خمینی درست یک روز پس از قبول صلح با عراق و پنج روز پیش از حمله مجاهدین برای قتل عام زندانیان در بند گزمه هایش در سال ۱٣۶۷ خورشیدی صادر شده بود.
بدین طریق گردانندگان جمهوری اسلامی با پیروی از این جمله معروف آیت الله خمینی که گویا گفته بود: "اگرما برویم اسلام رفته است". بدین ترتیب برای جلو گیری ازرفتن اسلام، باید به قتل عام مخالفان زیر هرنامی، ادامه داد. اکنون اینان حتا به روزنامه نگاران رحم نمی کنند. مانند عدنان حسن پور و هیوا بوتیمار درشهر مریوان کردستان ایران که محکوم به اعدام شده اند و گویا بیش از پنجاه روز بود که در اعتصاب غذا بسر می بردند.
اینجاست که وظایفی بس سنگین در مقابل نیروهای اوپوزیسیون و پیش از همه شخصیتهای دمکرات با هر عقیده و مرام و پیرو هر ایدئولوژی که هستند، قرار می گیرد. آن وظایف در مرحله نخست کوشش برای اتحادی دمکراتیک از همه نهادها و نیروهای مترقی، به منظور یک هدف مقدس و آن رهائی خلقهای ایران از یوغ سیستم تئوکراتیک و ملاهای قرن حجر است. شرط نخست برای این اتحاد لازم و ضروری، شناسائی و پذیرش حقوق مساوی برای همه ملتهای ایران و نهایتا تشکیل یک جبهه متحد از احزاب و سازمانهای همه خلقهای ایران برای بعداز سر نگونی جمهوری اسلامی است. بنده این اجازه را از همه خلقهای ایران، از جمله از کردها، آذری ها، بلوچها، ترکمنها و عربها میخواهم که به آقای داریوش همایون بگویم: هموطن عزیز، ما هیچ دشمنی با شخص نداریم و از شما می خواهیم که فکر کنید، دیگر زمان زیر یوغ کشاندن خلقها، هژمونی طلبی و آقائی سپری شده است و بنده نوعی می خواهم همانند شما آزاد باشم و سرنوشت خودم را خود در دست گیرم و اگر شما واقعا دارای افکار دمکراتیک و برابر خواهی هستید و با منطق می پذیرید که ایران یک سرزمین کثیرالملله است و همه ملتها باید دارای حقوق برابر باشند، من از همیجا دست دوستی و هموطنی را بسوی شما دراز می کنم و اگر هم تز فوق را "ساخته مغز بیگانگان" می دانید و آن را قبول ندارید، حاضرم برای اثبات نظراتم و تعریفهای درست قوم و قبیله و ملت و زبان و فرهنگ و غیره در سرزمینمان، با شما دریک بحث تلویزیونی پر بیننده در هرجائی که شما تعیین کنید، شرکت نمایم. اجازه فرمائید بینندگان در باره افکار ما و این تعریفهای ملت شناسی و زبانشناسی و غیره قضاوت کنند. به امید اتحاد همه نیروهای مردمی و آزادی کشورمان از بند اسارت.

هایدلبرگ ۱۷ سپتامبر ۲۰۰۷

Dr.GolmoradMoradi@t-online.de


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست