آن غول زیبا
به یاد احمد شاملو
پرتو نوری علا
•
همه آن چه که شاملو مینویسد، در خاستگاه عشق است که رنگ میگیرد و معطر میشود. شعر او چون شعر حافظ، از "پرتو عشق"ی "ازل"ی که "آتش به همه عالم" زده است، گرم و داغ میشود. عشق حافظ اگر در هفتصد سال پیش در هیأت «شاخه نبات» رخ نموده بود، امروز در هیأت «آیدا»ست که ظاهر میشود و دفاتر شعری شاملو را لبریز از عاطفه و مهر میکند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲٨ شهريور ۱٣٨۶ -
۱۹ سپتامبر ۲۰۰۷
به یاد احمد شاملو
که گفته است / من آخرین بازمانده فرزانگان زمینم؟
من آن غول زیبایم / که در استوای زمین ایستاده است
غریق زلالی همه آبهای جهان / و چشمانداز شیطنتش
خاستگاه ستاره یی است.
«شکفتن در مه»
وقتی در خلوت خویش، اشعار شاملو را زمزمه میکنید و از همزبانی او با دل و روح خود شگفت زده میشوید، وقتی قدیمیترین شعرش را تَر و تازه و پر از مصداق در برابر خویش میبینید، آیا میان آن «رندی» که هفتصد سال پیش تک و تنها به جنگ با ظلم و زهد فروشان رفت و با صدای بلند اعلام کرد «پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت / ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشم» شباهتی با این «غول زیبا» نمیبینید که به صداقت و جرأت اعتراف میکند که به نیازها و خواهشهایش دلبسته است و در ورای این دنیای خاکی به هیچ چیز اعتقادی ندارد؟
احمد شاملو در سخنرانی خود تحت عنوان «مفهوم رندی در حافظ» که به سال ۱۹۹۰ در دانشگاه هاروارد ایراد کرد، «رند» را کسی میخوانَد که مصلحت اندیش نیست و غم بیش و کم ندارد. از این رو به آسانی پرده از روی واقعیتهای کتمان شده یا فراموش شده برمیدارد. او در همین راستا از مفهوم «روشنفکر» یاد میکند. به نظر او در جوامعی چون جامعه ایران که سالها تحت ظلم و انقیاد بوده، کلمه روشنفکر نه مترادف انتلکتوئل غربی، که چیزی معادل «رندی» است. از نگاه شاملو روشنفکر کسی است که مرعوب هیاهوی بسیار نمیشود، در قدرتهای حاکمه شریک نیست، و آگاهی را بیهیچ کم و کسر و ملاحظهای به میان تودههای مردم میبرد.
او رسالت روشنفکر را انتقال تجربه به دیگران میداند و معتقد است که هنرمند باید درک فردیش را تعمیم دهد و به صورت شعور توده، شعور عام درآورد. در این مرحله هنرمند مسئولیتی خطیر و سنگین بر عهده دارد. مسئولیتی که دیگر عبور بیتفاوت او را از کنار حوادث و رخدادها غیرممکن میکند. بدین ترتیب، شاملو آگاهانه از هنر متعهد و مسئول، که در واقع همانا تعهد و مسئولیت اجتماعی است، یاد میکند و دوران کار ادبیاش نیز میزان وفاداری او را نسبت به مردم و اجتماع نشان میدهد. با این همه شعر شاملو اثری مکانیکی نیست که شاعر با نیت و قصد قبلی سوژهای از حوادث اجتماعی و مردمی را انتخاب کرده و به قالب شعری درآورده باشد. بر عکس، از آن جا که شاعر به طور ذهنی و ذاتی قائل به حرمت و فضیلت آدمی باور دارد و به راههای تحقق آزادی و برابری و عدالت فردی و اجتماعی میاندیشد، عینیترین رخدادها، در فراگرد ذهنی او، با حساسیتها و انگیزشهای روانی و همچنین زمینه گسترده تخیل درمیآمیزد، و در زبانی نو، بدیع و پر از قابلیتهای نمایش ذهن، به منصه ظهور میرسد. در چنین حالتی دیگر شعر شکلی تک بعدی ندارد و استفاده از تأویلهای متعدد و گوناگون را در زمانهای مختلف امکان پذیر میسازد.
احمد شاملو از جمله شاعران معدودی است که به مدد تجربیات فردی و اجتماعی، تأثیر پذیری ژرف، عاطفهای سرشار و ظرفیتهای ذوقی و هنری فراوان، دست به یکی از تحولات عمده شعری در ادب معاصر ایران زده است. اگر چه بستر اصلی شعر احمد شاملو را تجربیات و حوادث مشترک اجتماعی و مردمی تشکیل میدهد، اما همین تجربیات عمومی و مشترک در خاستگاه ذهنی شاعر، از نو پرورش مییابد و به حوادثی یگانه و منحصر به فرد بدل میشود و از حدود یک حادثه مشخصِ محصور در زمان و مکانی خاص درمیگذرد و چشماندازی وسیع و جهانی مییابد. یا به عکس تجربه خصوصی و فردی شاعر، به شعری بدل میشود که به تعداد خوانندگانش همخوان و همراه دارد. و این همه به این دلیل میسر میگردد که احمد شاملو از شکستن سدها و سنتهای متعارف زبان فارسی هراسی ندارد. او با رهایی ذهن و زبانش از زندان عادات و سنن، یکی از درخشانترین فصول شعری معاصر ایران را میآفریند. مشخصه شعر شاملو وحدتی است که میان اجزاء و عناصر کارش نهفته است و این رابطه را عاطفهای ناب پیوند داده که حاصل تأثر پذیری خالص شاعر است که مقدم بر خلق شعر در ذهن و روح او پدید آمده است. تنها تعهد و مسئولیت، شعر شاملو را متمایز و برجسته نکرده است، بلکه این مواجه صمیمانه شاعر با خود است که قادر میگردد حادثه مشخصی را که در زمان و مکانی خاص به وقوع پیوسته در قالب شعرش، ابدی سازد.
ای دریغ، ای دریغ / که فقر چه به آسانی
احتضار فضیلت آدمی است. «ققنوس در باران»
متأسفانه اکثر شاعرانی که ضمن اعتقاد به تعهد در هنر به تقلید از شعر آزاد شاملو شعر سرودند، چندان توفیقی نداشتند. زیرا شاعرانی که آگاهانه سوژهای اجتماعی را انتخاب کرده و آن را در زبان متعارف و معمول پیاده کردند نه تنها شعرشان حاوی ارزشی هنری نبود که به علت پیوند نخوردن با عاطفه و کشف و شهود ذهنی، به اثری با مفهومی تک بعدی بدل گشت که با از میان رفتن مصداقش، به شکلی گنگ و نامفهوم باقی ماند. از آنجا که این دسته از شاعران، ضرورت و جسارت شکستن جنبههای عرضی شعر را نداشتند، در واقع راه هر گونه تأویل و تفسیر و همچنین نشان دادن دلالتهای محتمل را بر روی شعرشان مسدود کردند.
شعر ناب و خالص، شعری است که حاصل تجربهای عینی و ذهنی توأمان است. تجربهای که در مرز آگاهی و ناآگاهی رخ میدهد. یکی شدن عناصر گوناگون این دو حوزه است که در لحظهای شهودی، تجربه یگانهای را در ضمیر شاعر رقم میزند که ذاتاً استفهامی است و بر حسب آن نیز چون ظرف و صورت متعارف شعر، گنجایش پذیرش آن ذات را ندارد، شاعر را باز آگاه و ناآگاه وادار به سنت شکنی در صور شعر مینماید و راه تأویلهای متعدد را باز میگذارد.
شاملو فرزند خلف حافظِ است. شاعری که در قرن هشتم، به مدد استعداد، ذهنیتِ خلاق، نبوغ و نوآوریاش شعری را که در عصر سعدی و مولوی نهایت کمال خود را طی کرده بود، رنگی تازه بخشید. او با قرار دادن آدمی میان برزخ حقیقت و واقعیت، حادثهای ذهنی را در زبانی منعکس نمود که به تبع آن حادثه در میان مجاز و حقیقت، فلسفه و عرفان و عواطف و اندیشههای حاصل از جسم و روح نوسان داشت. هرچند نوآوری حافظ به لحاظ اندیشه و زبان، خلاف عادت بود اما چون هنوز اشعار او در چهارچوب همان صور و قوالب شعری کهن، با قافیه و وزن عروض فارسی بیان میشد، حتی اگر مخاطبینش از درک تمام اندیشه او عاجز بودند، اما تحول او را در اندیشه و زبان آسان پذیرفتند.
اما نوآوری احمد شاملو تنها در ساحت اندیشه نبود. او قالب و صور شعر فارسی (حتی شعر نیمایی و پس از آن) را دست و پا گیر شعر و امری عرضی و ظاهری میدانست. شاملو بر حسب نگاه، تخیل، ذهنیت و نبوغ کم نظیرش، گریزی از شکستن قوالب و صورتهای کهن و موجود در زبان شعر نداشت. در شعر آزاد، زبان، دیگر وسیله انتقال معنی و مفهوم اندیشه نیست و کلمات در آنها به مدلول قراردادی و متعارف خود دلالتی ندارد. شعر شاملو دنیایی است که بر حسب ذهنیت خوانندگانش قابلیت حمل معانی متعدد را دارد و این قابلیت، از بار عاطفی قوی و از ذهنیتی سرچشمه میگیرد که قادر است حوادث و رخدادهای بیرونی و مشترک، یا درونی و منحصر به فرد شاعر را در ابعاد و اشکال متنوع و گوناگون در بستر خیال و فکر، برانگیزاند. ذهنی که در لحظههای درگیری عاطفی، با تجربههای فردی یا جمعی، از منطق معمول و متداول میگریزد و به خلاقیتهای شگفت انگیز تخیل، امکان و مجال رشد میدهد. هرچند در آغاز، این خرق عادت، برای اذهان خو کرده به منطق بوطیقایی، غریب و نامأنوس به نظر آید. در شعر شاملو، همچون شعر حافظ، ابهامی نهفته است که ذاتی شعر است. ابهامی که در زبانی ابداعی که کمتر به دلالتهای اولیه خود اشارهای دارد، شعر را به جوهر زیبایی که از جمله ویژگیهای هنر است نزدیک میکند و موجب میشود تا ذهن و خیال خواننده نیز در موقع خواندن اشعار او به فعالیت واداشته شود و شعرش همچون گفته عینالقضاه همدانی به آینهای بدل گردد که هرکس نقد حال خویش در آن بیند.
همه آن چه که شاملو مینویسد، در خاستگاه عشق است که رنگ میگیرد و معطر میشود. شعر او چون شعر حافظ، از "پرتو عشق"ی "ازل"ی که "آتش به همه عالم" زده است، گرم و داغ میشود. عشق حافظ اگر در هفتصد سال پیش در هیأت «شاخه نبات» رخ نموده بود، امروز در هیأت «آیدا»ست که ظاهر میشود و دفاتر شعری شاملو را لبریز از عاطفه و مهر میکند. شاخه نبات و آیدایی که از مرز فردیت فرد میگذرند و بدل به عشقی همگانی و ازلی میگردند.
میان خورشیدهای همیشه / روزی که هر لب ترانهییست
تا کمترین سرود بوسه باشد./ روزی که تو بیایی
برای همیشه بیایی / و مهربانی با زیبایی یکسان شود. «افق روشن»
شاملو همچون حافظ از مکتب و مدرسه گریزان است. مدرسه گریزیاش او را به قلب اجتماع میافکند. با در به درها همپا میشود، با مستان هم پیاله. با زهد فروشان به جنگ ابدی درمیآید و با قدرتمندان به کین خواهی. از اجتماع و مردم میآموزد، میخواند و مینویسد. از زبان ملقلق ادبی میگریزد. به کلماتی عامیانه یا غیرشاعرانه جواز ورود به قلمرو شعرش را میدهد. در بحثهای مفصل ادبی شرکت میکند. شب شعر برگزار میکند. به طنز و به سخره مفتشان و مقلدان ادبی را بر دار شعر خویش آونگ میکند. در زبان فارسی سنت شکنی میکند. اصطلاحات و تعابیر جدید میسازد. بر حسب ضرورت ذاتی شعرش در منطق زبان دست میبرد و در بستر ذهنیتی خلاق و نو و عاطفهای ناب و دلپذیر و تخیلی سرشار، در دورانی بیش از پنجاه سال به آفرینش و خلق آثار متعدد ادبی دست میزند. چندین و چند مجموعه شعر منتشر میکند. داستان کوتاه مینویسد. رمان و داستان و شعر و نمایشنامه ترجمه میکند. از روی پارهای از شعرهایش، نوارهای شعر و موسیقی برای بزرگسالان و کودکان ساخته میشود. داستانها و ضربالمثلهای فرهنگ عوام را جمعآوری میکند و به کاری سترک و ناشده در فرهنگ ایرانی دست میزند. با مرور در ادبیات کلاسیک ایران دیدگاههایی جدید و متفاوت عرضه میکند. عهدهدار سردبیری چندین نشریه مهم ادبی میگردد، و در تمام این آثار- که بیشک از ارزشهای متفاوتی برخوردار است- جهانی عرضه میکند که بر محور انسان و حرمت او بنا شده است. همه هراس او از شکستن آدمی است. شاملو به حقیقتِ آدمی ایمان دارد و از این روی خصوصیترین اشعارش همچون شعر حافظ از مرزهای سرزمینی خاص درمیگذرد، انسان کلی را خطاب قرار میدهد و محتوایی بشری، ازلی و ابدی مییابد.
آه اگر آزادی سرودی میخواند
کوچک همچون گلوگاه پرندهیی
هیچ کجا دیواری
فروریخته برجای نمیماند.
در نوشتن مقاله حاضر از منابع زیر بهره بردهام:
۱- سفر در مه (تأملی در شعر احمد شاملو)، تقی پورنامداریان، چاپ اول، تهران، ۱۳۷۴
۲- مقاله «نقش احمد شاملو در تحولِ شناختِ ما از شعر»، اسماعیل نوریعلا، دفتر هنر، ویژه احمد شاملو، سال چهارم، شماره ۸، مهرماه ۱۳۷۶
۳- بولتن، در باره سفر احمد شاملو به آمریکا، انتشارات آغازی نو، تیر ماه ۱۳۶۹
۴- مجله ایرانشهر، ویژه نامه شاملو، به همت ملیحه تیره گل، ۱٣۷۹
|