سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

تأملی بر نظرات آقای دکترعبدالکریم سروش در رابطه با موضوع
«سکولاریسم ستیزه گر»


دکتر منصور بیات زاده


• کسی که خود را طرفدار «آزادی» قلمداد می کند، منظورش از آزادی نباید تنها آزادی بیان و قلم و تجمعات و احزاب باشد. موقعیکه انسان دفاع از اصل فردیت و در واقع دفاع از «حقوق بشر» را محور اصلی فعالیت های سیاسی خود قرار دهد، در چنین حالتی نمی تواند از آزادی عقیده و وجدان دفاع ننماید ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ٣۰ شهريور ۱٣٨۶ -  ۲۱ سپتامبر ۲۰۰۷


آقای دکتر عبدالکریم سروش یکی از روشنفکران مذهبی صاحب نظر وطنمان ایران، در چندی قبل سخنرانی، تحت عنوان « سکولاریسم ستیزه گر» داشته اند،که متن آن سخنرانی در شهریورماه ١٣٨٦ از طریق برخی از سایت های اینترنتی انتشار پیدا کرد. (١) بنظر من درمتن سخنرانی آقای دکتر سروش ناروشنی ها و ابهاماتی وجود دارد، که من سعی می کنم در این نوشته به برخی از آنها اشاره کنم و سئوالات و نظرات خود را در آن باره مطرح کنم. باین امید که با توضیحات آن جناب بتوان، آن ابهامات و ناروشنیها را برطرف کرد و منظور ایشان را بهتر درک نمود.

دکترسروش محتوی سخنرانی خود را بیشتر برمحور « تبار شناسی » واژه « سکولاریسم» و درآن رابطه ترجمه و تفسیر واژه «سوکولوم»، واژه ای مربوط به فرهنگ کلیسای کاتولیک پایه گذاری کرده است و در گفتار خود کمتر به چگونگی برداشت مردم، هیئت حاکمه و رهبران و مبلغین مذهبی و صاحب نظران فرهنگی کشورهای اروپائی و یا ایالات متحده آمریکا،از این واژه (سکولاریسم) اشاره نموده است.
اکنون همگی جوامع اروپائی و ایالات متحده آمریکا دارای حکومت های سکولار هستند، یعنی در آن جوامع نهاد دولت از نهاد مذهب، جدا است. با توجه به این واقعیت که در کشور هائی که حکومت سکولار حاکم است، ادیان و مذاهب از آزادی کامل برخوردارهستند و تمام شهروندهای این جوامع بطور آزاد می توانند مراسم مذهبی خود را آنطور که خود تشخیص می دهند و ادیان و مذاهب مورد نظرشان مقررکرده است بجا آورند. اکثر دولتمردان وسیاستمداران این جوامع صرفنظر از اینکه عضو کدام یک از احزاب سیاسی هستند، بر امر مذهبی بودن خود سرپوش نمی گذارند.

دکتر سروش در آن سخنرانی، واژه « سکولار»، را بطوری ترجمه، تفسیر و انشاء نموده است که، نه فقط می توان از آن معنی «جدائی» نهاد دولت از نهاد مذهب و در واقع «گیتی گرائی» را برداشت کرد، همچنین بر پایه فرهنگ کلیسای کاتولیک، آنهم نه با تعریف جهانشمول مقطع کنونی، بلکه با معنا و برداشت های اسقف های کاتولیک از آن واژه، آنهم در مقطع تاریخی که آن مبارزه و روشنگری علیه دوران سیاه حاکمیت و قدرقدرتی کلیسای کاتولیک شروع شده بود، و رهبران کلیسای کاتولیک بخاطر حفظ موقعیت خود، آن واژه را «... بی‌اعتنایی به آخرت و ماوراء طبیعت.» تبلیغ می کرده اند، بیان نموده است!

من(منصور بیات زاده) که خود را یک «سوسیالیست» و همچنین یک « مصدقی» می دانم و همچون بسیاری دیگر ازفعالان سیاسی وابسته به طیف های مختلف سیاسی امروز جامعه ایران، از خواست «جدائی نهاد دولت از نهاد مذهب»، پشتیبانی می کنم. برداشت من از خواست «جدائی» نهاد دولت از نهاد مذهب، بهیچوجه بمعنی نفی دین و مذهب مردم ایران نیست. (٢)

کسی که خود را طرفدار « آزادی » قلمداد می کند، منظورش از آزادی نباید تنها آزادی بیان و قلم و تجمعات و احزاب باشد. موقعیکه انسان دفاع از اصل فردیت و در واقع دفاع از «حقوق بشر» را محور اصلی فعالیت های سیاسی خود قرار دهد، در چنین حالتی نمی تواند از آزادی عقیده و وجدان دفاع ننماید. بر این پایه، هر کس که مدعی دفاع از «آزادی» شد، حتمأ باید بدون چون و چرا، مدافع آزادی مذاهب و ادیان نیز باشد!(٣)

با توضیحی که رفت، روشن است که دفاع از خواست «جدائی نهاد دولت از نهاد مذهب» بهیچوجه نفی مذاهب و ادیان و بی‌اعتناء به آخرت و ماوراء طبیعت نیست!

اما در کشورهای اروپائی و آمریکائی افراد و نیروهائی نیز وجود داشته و دارند که طرفدار نفی مذهب و بی‌اعتناء به آخرت و ماوراء طبیعت بوده و هستند. به چنین افراد و نیروهائی، «آته ایست » می گویند. اما بخش بسیار بزرگی از افراد و نیروهای « آته ایست» مذهب را مسئله شخصی انسانها فرض می کنند و این نیروها با توجه به اصل مدارا، رواداری و تساهل، که این خود تحمل دیگراندیشان را بهمراه دارد، به اعتقادات مذهبی مردم احترام می گذارند و به آنها بخاطر علائق مذهبی شان بی حرمتی نمی کنند، حتی از آزادی ادیان و مذاهب دفاع می نمایند.

دولت «سکولار»، که یکی از محورهای اصلی اش، جدائی نهاد دولت از نهاد مذهب است، یک دولت غیر دینی (دولت گیتی گرا) است و نه یک دولت ضد دین و ضد مذهب.

امروز « دولت سکولار»، یک معنای جهانشمول پیدا کرده است. در همه جا منظور از چنین دولتی، یک دولت « گیتی گرا »، یعنی یک « دولت عرفی» می باشد که « نهاد دولت» از «نهاد مذهب» از یکدیگر جدا می باشند، یعنی تبلیغات مذهبی نه بر عهده مقامات دولتی، بلکه بر عهده رهبران و مبلغین مذهبی می باشد و اداره دولت بعهده هیئت دولت منتخب مردم. قانون اساسی چنین کشورهائی بر پایه توجه به اصل فردیت و محترم شمردن حرمت انسانی و حقوق بشر تدوین شده است.

طرفداران اصل «جدائی » نهاد دولت و نهاد مذهب از یکدیگر بر این نظرند که، دولت سکولار بمراتب بهتر از یک «دولت مذهبی» ویا یک «دولت ایدئولوژیک» می تواند از آزادی مذاهب و ادیان و «اصل فردیت » دفاع نماید ــ همانطور که در جوامع اروپائی این واقعیت تا حدود زیادی تحقق پیدا کرده است ــ . آنهم بدین خاطر که دولتهای مذهبی و یا ایدئولوژیک، حقوق انسانها را نه بر پایه انسان (بشر) بودن شهروندان خود، بلکه بر پایه معیارهای مکتبی و ایدئولوژیکی مورد نظر و برداشت «حاکمیت»، تعیین می کنند. در واقع برپایه چنین معیاری، تمام انسانهای جامعه نمی توانند در مقابل قانون از حقوق برابر و مساوی برخوردار شوند ــ حتی اگر در قانون اساسی به حقوق مساوی و برابر شهروندان اشاره رفته باشد. اما محدودیت هائی که مکتب و ایدئولوژی نسبت به حقوق دگراندیشان با خود بهمراه دارند، شهروندان جامعه به دوبخش تقسیم می شود، که این خود بیانگراین خواهد بود که شهروندان دارای حقوقی برابر نخواهند بود.

روشن است که این جدائی با خود تغییرات بزرگ سیاسی ـ اجتماعی در جوامع اروپائی بهمراه داشته است. ولی آن تغییرات،همانطور که اشاره رفت، نه تنها ضد دین و ضد مذهب نبوده اند، برعکس آزادی کامل ادیان و مذاهب را ضمانت کرده اند. از سوی دیگر، این «جدائی »، کمک کرده است تا مخالفین و منتقدین دولت وقت نتوانند آن بخش از اعمال و کردارو سیاست های هیئت حاکمه که از سوی شهروندان جامعه غلط تشخیص داده می شوند را، بحساب « مذهبی » که اعضاء هیئت حاکمه پیرو آن هستند، قلمداد کنند.

با توجه به توضیحی که در رابطه با خصوصیات سکولاریزم رفت، روشن نیست که چرا و بچه دلیل آقای دکتر سروش که یکی از روشنفکران مذهبی و صاحب نظر ایران است، موضوعی را بعنوان « سکولاریسم ستیزه گر» مطرح کرده اند؟ بدون اینکه این جناب   به این امر توجه کرده باشند که این « سکولاریسم» نیست که « ستیزه گر» است؛ در واقع چیزی بنام «سکولاریسم ستیزه گر» نمی تواند وجود داشته باشد. بلکه، این بعضی از دولتمردان و سیاستمداران هژمونی طلب و استعمارگر جوامع اروپائی و آمریکائی هستند که بخاطر تحقق اهداف و خواست ها و منافع سودجویانه و غیر دمکراتیک خود دست به «ستیزه گر» ی می زنند!

آقای دکتر عبدالکریم سروش سخنرانی خود را در باره موضوع « سکولاریسم ستیزه گر» چنین شروع کرده اند:

« ما در زبان فارسی واژه دقیق و روشنی برای بیان سکولا‌ریزم نداریم، نه‌تنها در فارسی نداریم بلکه در هیچ یک از زبان‌های غیرلا‌تینی هم معادل این کلمه را نداریم. عرب‌ها هم نتوانستند معادل دقیقی برای آن پیدا کنند و اغلب ترجیح داده‌اند به همین صورت کنونی فرنگی آن را به‌کار ببرند. البته در زبان فارسی واژه‌هایی مثل و یا پیشنهاد شده است (یعنی توجه به گیتی و دنیایی کردن.) در زبان عربی هم واژه علمانیت به‌کار رفته که در ریشه آن که از علم است یا از عالم، اختلا‌ف است.

در زبان‌های لا‌تین سکولا‌ریزم از ریشه سکولوم می‌آید، یعنی اینجا و اکنون یعنی این جهان و نه جهان دیگر پس از مرگ، این دنیای حالی و نه دنیای برتر. پس در واقع سکولا‌ریزم اثبات یک جهان و نفی جهان دیگر است. معنایش این است که توجه ما به این جهان زمینی و طبیعی که اکنون در آن زندگی می‌کنیم معطوف است. در پی کامیابی و شناخت این جهان هستیم نه به جهان بعد از مرگ کاری داریم و نه به جهان برتر (ماوراء طبیعت.) مجموعا سکولا‌ریزم، هم نفی زهد است و هم اثبات تصرف و تنعم دنیوی به همه معانی آن، هم بی‌اعتنایی به آخرت و ماوراء طبیعت.»

با توجه به محتوی جملاتی که از نوشته آقای دکتر سروش نقل قول شد، بخصوص واژه ها و جملاتی که من با کشیدن خط در زیر آنها، آنها را برجسته کرده ام، باید چنین نتیجه گرفت که در جوامعی که دولتهای سکولار بر آنها حاکم است، یعنی مابین نهاد دولت و نهاد مذهب، جدائی وجود دارد، ـ مثلا دولتهای سکولار کشورهای اروپا ـ، از عبادت و خداپرستی، دینداری و قبول اصل آخرت و دنیای بعد از مرگ و زهد، آنچنانکه تمام مذاهب و ادیان بدان معتقدند و مبلغین مذهبی در سراسر جهان تبلیغ می کنند، اصولا نباید خبری باشد. متأسفانه برداشت اکثریت بسیاربزرگی از رهبران و مبلغین مذهب شیعه واکثر روشنفکران مذهبی اسلامی و نیروهای سیاسی مذهبی ایرانی، از« سکولاریزم» نیز چنین است، اگرچه واقعیت حاکم بر جوامع سکولار اروپائی و آمریکائی عکس چنین تفسیر، پندار و ادعای غلطی را ثابت می کند.

دکتر سروش در سخنرانی مورد بحث می گوید:

« ما با این مفهوم [ سکولاریزم] آن چنان که باید آشنا نبوده‌ایم فلذا واژه‌ای هم برای آن نساخته‌ایم و در میان ما حرکتی ذهنی و عملی را ایجاد نکرده است اما در مغرب زمین سکولا‌ریزم رویش طبیعی پیدا کرد و درختی شد که بر سر تمام تمدن غرب سایه افکند و اکنون هم غربیان در سایه این درخت زندگی می‌کنند ...»

دکتر سروش بدرستی در این بخش از سخنرانی اش که در بالا نقل شد، متذکر شده است که: « در مغرب زمین سکولا‌ریزم رویش طبیعی پیدا کرد و درختی شد که بر سر تمام تمدن غرب سایه افکند و اکنون هم غربیان در سایه این درخت زندگی می‌کنند» .اما روشن نیست آنچنان که دکتر سروش در گفتارش بیان کرده بود و من قبلا آن سخنان را در این نوشته نقل کردم که، بنظر ایشان و اسقف های کاتولیک،«سکولاریزم » بمعنی : «...هم نفی زهد است و هم اثبات تصرف و تنعم دنیوی به همه معانی آن، هم بی‌اعتنایی به آخرت و ماوراء طبیعت.» است. با توجه به این اظهارات، اصولا چرا و بچه دلیل در جوامع مغرب زمین (جوامع اروپائی)، هنوزعملکرد مذاهب و ادیان آزاد می باشند و طرفداران تمام ادیان و مذاهب از حق برگذاری مراسم مذهبی مورد نظرشان کمتر با مشکلات و یا تضییقاتی روبرو می شوند؟
در جوامع سکولار اروپائی، کلیساهای کاتولیک و یا پروتستان صرفنظر از آزاد بودن مراسم عبادت روزانه در آن معابد، همچنین می توانند اردوهای بزرگی برای بحث و گفتگو در باره مذاهب و ادیان و مشکلات جامعه با شرکت صدها هزارنفر از پیروان خود، در شهرهای مختلف آن دیار، آنهم برای چندین روز متوالی برگزار کنند و بطور آزاد به تربیت مبلغین مذهبی بپردازند!

دکتر سروش بعنوان یک روشنفکر مذهبی صاحب نظر، باید آگاه باشد که « سکولاریزم » در جوامع اروپائی بمعنی ضد دین و مذهب از سوی مردم این جوامع تلقی نمی گردد. زیرا
این واقعیتی است مسلم که در آن جوامع سکولار، درب کلیساهای کاتولیک و پرتستان و دیگر فرقه های مسیحی از جمله ارتدوکس بر روی تمام مسیحیان و عبادت کنندگان باز است. همچنین در این کشورها کوچکترین مزاحمتی برای طرفداران دیگر ادیان از جمله اسلام و یا یهود و یا...وجود ندارد و در واقع در قانون اساسی این کشورها، همچون اعلامیه جهانی حقوق بشر، بر اصل آزادی ادیان و مذاهب و بجا آوردن مراسم دینی و مذهبی در محیطی آزاد، تاکید رفته است و اصولا بعنوان یک اصل پایه ای و اصلی حقوق بشر و حقوق شهروندی پذیرفته شده است!

ما در کشورهای اروپائی شاهد این واقعیت هستیم که در تمام روزهای هفته در ساعاتی معینی (سه بار در روز بجز آن روز جمعه و شنبه ای در سال که مصادف است با سالروز به صلیب کشیدن حضرت عیسی ـ ع ـ )، در تمام دهات و شهرهای این دیار ناقوس کلیسا ها بصدا در می آیند.
ما در ماه قبل ( اوت ٢٠٠٧) در آلمان فدرال شاهد افتتاح بزرگترین « کنیسه » یهودیان در شهر برلین پایتخت آلمان فدرال که بر روی خرابه های کنیسه بزرگ آن شهر که در دوران حکومت هیتلر و نازیها در رابطه با فاجعه «هولوکاست» ویران شده بود و با گذشت بیشتر از شصت سال از آن دوران،از نو بازسازی شده است، با حضور رئیس جمهور آن کشور، هیئت دولت و دیگر شخصیتهای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی ...که فیلم مراسم آن از سوی کانال های مختلف تلویزیونی پخش شد، بودیم.
و یا بنا به گزارش الشرق الاوسط، در شهر کلن واقع در آلمان فدرال، « مسجدی در زمینی به مساحت ٢٠ هزار متر مربع و با هزینه ای بالغ بر ٤٠ میلیون دلار (معادل ٣٠ میلیون یورو) ساخته می شود که برای سه هزار نمازگزار نیز گنجایش خواهد داشت.».


آقای دکتر سروش که خود با وضعیت حاکم بر کشورهای اروپائی آشنائی دارد و حتمأ می داند که برداشت مردم این جوامع از «سکولاریزم»، صرفنظراز اینکه این واژه از« کدام ریشه ی لاتینی» گرفته شده باشد، بهیچوجه نفی مذهب و بزبان دیگر نفی خداپرستی و بی اعتنائی به آخرت و ماوراء طبیعت، نیست! بلکه در این جوامع، اصل «جدائی نهاد دولت و نهاد مذهب» به معنی دولت گیتی گرا و دولت عرفی که دولت غیر مذهبی است و نه دولت ضد مذهب، تلقی می گردد.
در دولت سکولار، با کمک گرفتن از عقل و فهم و شعور و نظرات و عقاید مردم در جهت پیدا کردن پاسخ به مشکلات و معضلات موجود در جامعه، کوشش می گردد. روند چنان پروسه و نظرخواهی از مردم، از طریق انتخابات آزاد و دمکراتیک ـ البته بدون دخالت مراجع و نهاد های مذهبی و یا مقام های دولتی و یا وجود قوانینی همچون قانون نظارت استصوابی ـ انجام می گیرد. در واقع مشکلات و معضلات موجود از طریق تنظیم وتدوین« قوانین زمینی» که نمایندگان مردم با شور و مشورت تصویب می کنند، حل و فصل می شوند. و نه « قوانین» مورد نظر کشیشان و اسقف ها و رهبران مذهبی که آن جماعت تحت عنوان «نمایندگان خدا» قصد دخالت در امور مملکتی را دارند، آنهم بنام « قوانین الهی».
روشن نیست که چرا چنین شیوه کاری که تاکید بر « قوانین زمینی» که آن قوانین همانطور که اشاره رفت از سوی نمایندگان منتحب مردم برای رتق و فتق امور جاری مملکت تصویب می گردند و در واقع پایه کارش تاکید بر قبول اصل حق تعیین سرنوشت انسانها بوسیله خود انسانها و محترم شمردن حرمت انسانی می باشد را، باید بحساب « ضد دین و مذهب» تلقی کرد؟

چنین شیوه کاری که اشاره رفت، بهیچوجه بمعنی ضدیت با مذهب و دین داری و خدا پرستی و زهد نیست. با توجه به این واقعیت که در کشورهای سکولار، « نهاد دین »، وظائف خطیری در امور دینداری بعهده دارد، ازجمله تبلیغ و ترویج خداپرستی و راهنمائی مردم در اصول دینداری و اخلاق و دیگر امور اجتماعی از وظائف نهاد دین است! امری که در جوامع لائیک اروپائی و آمریکا کاملا مورد توجه قرار می گیرند.

تاریخ سیاسی جوامع اروپائی بیانگر این واقعیت هستند که نهاد دولت از نهاد مذهب، همیشه از یکدیگر « جدا » نبوده اند. در آن جوامع نیز قبلا « روحانیت»، بخصوص روحانیت کاتولیک بعنوان «نمایندگان خدا» بر روی زمین در امور سیاسی آن کشورها دخالت می کرده اند و رتق و فتق امور را آنچنان که خود مایل بوده اند و منافع روزشان ایجاب می کرده است، انجام می داده اند. دکتر سروش خود در همین سخنرانی اش به گوشه هائی از تاریخچه آن روند اشاره کرده است. در واقع بخشی از سکولاریزاسیون جوامع اروپائی بخاطر جلوگیری از دخالت رهبران و مبلغین مذهبی در امور دولتی و حکومتی و مخالفت با آن جماعت بی مروت که نسبت به حقوق انسانهای آن جوامع کاملا بی توجه بودند و حتی حاکمین مستبد و جبار را پشتیبانی و حمایت می کردند، شکل گرفت. در واقع مخالفت مردم با رفتار غلط و ضد انسانی رهبران هژمونی طلب مذهبی در قرون وسطی را نباید به حساب « ضد زهدی» مردم آن دیار گذاشت.
در واقع این رهبران کلیسای کاتولیک بودند که مخالفت مردم با عملکرد و تصمیمات ضد انسانی رهبران و مبلغین کلیسا را بحساب « ضد زهدی» گذاشتند، چونکه آنها، نهاد کلیسا را مساوی با دین مسیحیت و اصولا هرگونه خداپرستی فرض می کردند.

جوامعی که بزرگترین عیدشان، روز تولد حضرت مسیح (ع) می باشد و حتی برخی از روزهای تعطیلی اش، روزهای مذهبی ـ همچون عید پاک ـ است، نمی توان و نباید آنها را جوامع ضد دین و ضد مذهب خطاب کرد! واقعیت حاکم بر جوامع سکولار اروپائی، همانطور که قبلا اشاره رفت، بیانگر این امر می باشد که « سکولاریزم »، بمعنی جدائی نهاد دولت از نهاد مذهب و دین است و نه اینکه ضد دین و مذهب.
جالب اینکه خود دکتر سروش درهمین سخنرانی اش، در آن بخش ازگفتارش که « سکولاریزم » را به «سکولاریزم سیاسی» و «سکولاریزم فلسفی » تقسیم نموده است، اگرچه باز هم جملاتش را دو پهلو بیان کرده است، ولی صحبت از سکولاریزم «ضد زهد » و «ضد دین» نکرده است، بلکه ایشان بیان نموده اند، « ... در سکولا‌ریزم سیاسی لا‌زم نیست شما نفی خدا کنید، بلکه در سیاست کاری به خدا و دین ندارید، لا‌زم نیست نفی آخرت کنید، بلکه کاری به آخرت ندارید.».

البته ما سوسیالیست های مصدقی بر این نظریم، همانطور که طرفداران ایدئولوژی های مختلف، سعی دارند تا با استفاده از ایدئولوژی مورد نظر خود در امور سیاست دخالت کنند و بنفع نظرات و عقاید و برنامه های سیاسی خود تبلیغ نمایند، همچنین این باید حق افراد دیگر جامعه و نیروهای مذهبی باشد که به جای ایدئولوژی های موجود، مکتب مذهب مورد نظرخود را پایه فکری سیاسی خود قرار دهند!
البته در این مورد مشخص باید توجه داشت که برخی از گروهای مذهبی و حتی رهبران مذهبی از این موضوع تا کنون سوء استفاده کرده اند و خود را بجای نمایندگان خدا جازده و هر کس که با اعمال و کردار و نظرات آنها بمبارزه برخاسته است، آن مبارزه را بحساب مبارزه با خدا و دین و مذهب تلقی کرده و مخالفین و منتقدین خود را «مفسد فی الارض » قلمداد کرده و در جهت نابودی چنان افرادی عمل کرده اند. روشن است چنین برداشت و عملکردی را نه تنها نباید برسمیت شناخت و برای آن حقانیت قائل شد، بلکه باید علیه آن دست به روشنگری زد و در جهت طرد و محکوم کردن آن بطور قاطعانه عمل نمود. اتفاقأ مبارزه بر محورامر جدائی نهاد دولت از نهاد مذهب، اصولا بخاطر جلوگیری از این نوع اعمال و کردار رهبران مذهبی دولتی، شکل گرفت و می گیرد.

در کشورهای اروپائی، بسیاری از احزاب سیاسی وجود دارند که در نامشان حتی بر مذهبی بودن حزبشان تاکید رفته است. حزب "اتحاد دمکرات مسیحی" درآلمان ( س ـ د ـ او) و حزب " اتحاد سوسیال مسیحی" در ایالت باواریا در کشور آلمان ( س ـ اس ـ او)
، بهترین مثال برای وجود چنین وضعیتی در آن جوامع است.

در مقطع کنونی در کشور آلمان که اصل سکولار بودن دولت را تمام احزاب از جمله احزاب مسیحی نه تنها قبول کرده اند، بلکه مبلغ آن نیزمی باشند. مقطع تاریخی کنونی( سال ٢٠٠٧ میلادی) نه تنها رئیس جمهور آلمان، صدر اعظم آلمان، رئیس مجلس ملی آلمان ـ سه مقام بالائی در صدر آن کشورـ، از اعضای حزب اتحاد دمکرات مسیحی هستند، حتی رئیس دولت ١١ ایالت آلمان( آلمان جمعأ ١٦ ایالت دارد) عضو احزاب اتحاد دمکرات مسیحی و اتحاد سوسیال مسیحی هستند، که در انتخابات آزاد و بدون وجود قانونی همچون قانون نظارت استصوابی، از سوی مردم آلمان انتخاب شده اند.

بعد از جنگ جهانی دوم، « حزب دمکرات مسیحی » در کشورایتالیا بسیار قوی بود، بطوریکه اکثر دولتهای ایتالیا را اعضای آن حزب تشکیل می دادند، ولی پس از افشاء شدن همکاری و همسوئی رهبران حزب دمکرات مسیحی با « مافیا »، آن حزب نفوذ اجتماعی خود را بکلی از دست داد و امروز دیگر نقش محوری در ایتالیا بازی نمی کند، اگرچه هنوز بر پسوند «مسیحی» در نامش تاکید دارد، ولی این پسوند « مسیحی»،کشش قبلی خود را دیگر ندارد!

همانطور که اشاره رفت، تمام احزاب مسیحی در کشورهای لائیک اروپائی،« جدائی نهاد دولت از نهاد مذهب » را قبول دارند و این «اصل» را به یکی از ارزش های هویتی خود تبدیل کرده اند.

آقای دکتر سروش در گفتار خود بیان کرده اند.:

« دست کم دو قسم سکولا‌ریزم داریم؛ سکولا‌ریزم سیاسی و سکولا‌ریزم فلسفی. سکولا‌ریزم سیاسی معنایش روشن است؛ جدا شدن دین از دولت. یعنی اداره این جهان فارغ از دو جهان دیگر. گویی فقط همین یک جهان وجود دارد و حاکمان آن ما انسان‌ها هستیم و خرد خود بنیاد ما در آن داوری می‌کند. یعنی بنا ننهادن مشروعیت دولت بر دیانت، یعنی بی‌طرفی حکومت نسبت به ادیان، یعنی قانون جامعه را از شریعت اخذ نکردن.

اما سکولا‌ریزم فلسفی هم داریم یعنی که خدایی نیست، ماوراء الطبیعتی نیست، آخرتی نیست؛ چیزی نزدیک به ناتورالیزم و ماتریالیزم. در سکولا‌ریزم سیاسی لا‌زم نیست شما نفی خدا کنید، بلکه در سیاست کاری به خدا و دین ندارید، لا‌زم نیست نفی آخرت کنید، بلکه کاری به آخرت ندارید. اما در سکولا‌ریزم فلسفی داوری می‌کنید و داوریتان هم منفی است و ادیان را فاقد حقیقت می‌شمارید. اینکه ماکس وبر می‌گفت مدرنیته یعنی افسون زدایی »

برای من روشن نیست که منظور دکتر سروش از «سکولاریزم فلسفی » چیست؟ من چنین سکولاریزمی را نمی شناسم. البته این اظهار نظر من بهیچوجه باین معنی نیست که، چون من نمی شناسم، پس وجود ندارد. بهتراست دکتر سروش در باره این موضوع مشخص، توضیحات بیشتری ارائه دهند تا خوانندگان متن سخنرای وی، افرادی همچون من که کمتر با فلسفه سرو کار دارند، منظور این جناب را بتوانند بهتردرک کنند، که منظور ایشان از بکار بردن آن مفاهیم چیست؟ این سئوال مطرح است، آیا منظور از«سکولاریزم فلسفی » همان « آته ایسم» است و یا اینکه چیزی دیگری است؟
صرفنظر از وجود داشتن و یا نداشتن «سکولا‌ریزم فلسفی»، ضروریست خاطر نشان کرد که چنین سکولاریزم فلسفی کوچکترین نقشی در نفس موضوع « جدائی نهاد دولت از نهاد مذهب »، بازی نکرده است، چون که نیروهای سکولار، تحت عنوان « جدائی » آن دو نهاد از یکدیگر، بهیچوجه به فکر نفی دین و مذهب و نفی خدا و آخرت در جامعه نبوده و نیستند.

در این رابطه ضروریست همچنین خاطر نشان کرد که برخی از نیروهای «سکولار»، «آته ایست » هستند، یعنی بر این نظرند که « خدائی و ماوراء الطبیعتی وجود ندارد »، با وجود این، اکثر این افراد و نیروهای آته ایست، اصل آزادی ادیان و مذاهب را بدین خاطر که طرفدار اصل فردیت و حقوق بشر هستند، قبول دارند و به آن احترام می گذارند.
همچنین باید به این واقعیت توجه داشت که هر فرد سکولار حتمأ « آته ایست » نیست . موضوعی که متأسفانه کمتر مورد توجه بسیاری ازنیروهای سیاسی مذهبی وطنمان ایران، حتی بخش بزرگی از روشنفکران مذهبی، از جمله آقای دکتر سروش قرار می گیرد.

مبارزاتی که در زمان رژیم شاه بین طرفداران نیروهای سیاسی مذهبی، ناسیونالیست و ملی با بعضی از طرفداران نیروهای چپ و کمونیست درگرفت، بر محور نظریه «آته ایسم» ( بی دینی و قبول نداشتن وجود خدا ) بود. جدل روشنفکران و فعالین سیاسی در آنمورد مشخص در آنزمان بیشتر برپایه مخالفت و یا دفاع از فلسفه « ایده آلیسم» و یا « ماتریالیسم» بود و نه موضوعی همچون «سکولاریزم» و یا « لائیتیسه». در آن مقطع تاریخی هیچیک از نیروهای سیاسی با سکولاریسم و لائیتیسه آشنائی کافی نداشتند و متأسفانه به این مفاهیم توجه ننمودند!(٤)

متأسفانه اکثر رهبران و مبلغین مذهبی و حتی نیروهای مذهبی سیاسی و روشنفکران مذهبی وطن ما بخاطر بی توجهی و یا نداشتن شناخت صحیح از چگونگی بافت اجتماعی ـ سیاسی جامعه سکولار حاکم بر جوامع اروپائی، امروزنمی توانند نقش مثبتی، درآن جوامع سکولار در دفاع از حقوق مسلمانان آن جوامع ایفا کنند.

ما امروز شاهد این واقعیت تلخ هستیم که در کشورهمسایه ایران، کشور ترکیه، تحت عنوان دفاع از جامعه سکولار، بغلط با داشتن حجاب اسلامی و یا روسری در ادارات دولتی، مدارس، دبیرستانها و دانشگاهها از سوی ارتش و حزب سوسیال دمکرات آن کشور و دیگر نیروهای باصطلاح سکولار،مخالفت می شود و این نیروها در امر مخالفت خود کوچکترین توجهی به حرمت انسانی و حقوق بشر نمی کنند!
«بی حجابی اجباری»،اصلی است که اصولا ربطی به سکولاریزم ندارد. این قانون از زمره همان قوانین غیر دمکراتیکی است که در ترکیه از سوی ژنرالها و افسران کودتاچی مستبد و نا آگاه که مخالف با نظام دمکراسی و متحقق شدن حقوق بشر بودند، به مردم ترکیه دیکته و تحمیل شد.
متأسفانه برخی از ایرانیان مقیم خارج از کشور، چون با عملکردهای غلط هیئت حاکمه جمهوری اسلامی ایران، از جمله تحمیل « حجاب اسلامی اجباری» به زنان ایران و سخت گیری ها و فشار در آن مورد، مخالفند. نا خواسته با طرفداران ژنرالها و سرهنگ ها در ترکیه همصدا شدند ــ همان نیروهائیکه که سالهای سال با پنجه آهنین تمام آزادی های سیاسی را در ترکیه سرکوب کردند ــ، بدون اینکه به این موضوع توجه کنند که   در جوامع سکولار چگونگی امر پوشیدن لباس بطور کلی آزاد می باشد و اکثر فعالین سیاسی و نیروهای سیاسی سکولار ایرانی نیز از خواست « آزاد بودن انتخاب لباس» حمایت می کنند و بزبان دیگر، اگر آن نیروها با «حجاب اسلامی اجباری» مخالفند، این مخالفت بهیچوجه باین معنی نیست که طرفدار «بی حجابی اجباری» هستند!

متأسفانه ما امروز در بعضی از کشورهای اروپائی، برعکس ایالات متحده آمریکا، شاهد عملکرد غیر دمکراتیک بخشی از دولتمردان و سیاستمداران این جوامع هستیم که با «حجاب اسلامی » در ادارات و حتی مدارس مخالفت می کنند، در حالیکه همین افراد برای پیروان ادیان دیگر از جمله مسیحی و یا یهودی کوچکترین محدودیتی در امور دینی قائل نمی شوند و صلیب حضرت عیسی (ع)،زینت بخش بسیاری از ادارات و حتی کلاسهای درس این جوامع می باشد. اگرچه باید به این اعمال غیر دمکراتیک اعتراض کرد و با آن بمخالفت برخاست. ولی اشتباه خواهد بود که این اعمال و رفتار غیر دمکراتیک را به حساب « سکولاریزم » گذاشت و سعی نمود آنرا بعنوان « سکولاریزم ستیزه گر » تبلیغ نمود.
بنظر من این وظایف طرفداران حقوق بشر و حرمت انسانی است که با این وضع غیر دمکراتیک که در جوامع اروپائی در حال شکل گرفتن است بمبارزه برخیزند و دست بروشنگری بزنند. اما این مبارزه می طلبد تا روشنفکران مذهبی اسلامی نیز در این مبارزه و روشنگری، شرکت کنند. ولی پیروزی چنین مبارزه ای یک پیش شرط با خود بهمراه دارد و آن قبول اصل « جدائی نهاد مذهب از نهاد دولت » یعنی قبول « دولت سکولار» از سوی روشنفکران مذهبی اسلامی است و آن اینکه، این نیروها طرح خواست «جدائی » را بحساب دشمنی با دین و مذهب و خدا و پیغمبر محسوب ندارند؟

اگر به برخورد و تصمیمات غیر دمکراتیک دولتمردان و سیاستمداران غرب، نسبت به پایمال کردن حقوق آنعده از زنان مسلمان که داوطلبانه مایل به داشتن «حجاب اسلامی » در مدرسه و محل کارشان در برخی ازکشورهای لائیک اروپا هستند، انتقاد وارد است، چونکه چنان تصمیماتی در مغایرت کامل به محتوی اعلامیه جهانی «حقوق بشر»، قرار دارد! آیا به عملکرد رهبران و دولتمردان کشورهای اسلامی از جمله حاکمین ایران که با اعمال غیر دمکراتیک خود و بپا کردن «حجاب اجباری» و فشاری که بنام دین و مذهب بر زنان ایرانی که با «حجاب اجباری» مخالفند، هیچگونه انتقادی نمی تواند وارد باشد؟
آیا چنین رفتار خشن و غیر دمکراتیکی که در کشورهای اسلامی همچون عربستان سعودی و یا ایران به زنان آن جوامع روا می رود، اعمالی که آشکارا در مغایرت با اعلامیه جهانی حقوق بشر و حرمت انسانی می باشد، کمک به وجود آوردن چنین جوّ خصمانه و غیر دمکراتیکی نسبت به پیروان دین اسلام در این جوامع نکرده است ؟

آقای سروش بعنوان یک روشنفکر مذهبی صاحب نظر باید بخوبی از این واقعیت اطلاع داشته باشد که در جوامع اروپائی امروزی که انسان دارای حقوقی در رابطه با مسائل سیاسی و اجتماعی می باشد و حرمت انسانی در آن جوامع محترم است، بدین خاطر نیست که مردم آن جوامع اکثرأ « مسیحی» هستند. اما واقعیت این است که وجود آن حقوق در آن جوامع نتیجه مبارزات مستمر اقشار و طبقات مختلف آن جوامع می باشد، که نباید آنرا بحساب دین مسیحی گذاشت. اگر بنا باشد مابین این وضع دمکراتیک حاکم بر آن جوامع و مذاهب مسیحی پیوندی وجود داشته باشد، آن پیوند در رابطه با همین اصل «جدائی» نهاد مذهب از نهاد دولت است!
واقعیت این است که اروپائیها در طول زمان طی مبارزات و روشنگری های خود، که در آن مبارزات و روشنگریها، روشنفکران مذهبی مسیحی آن جوامع همچنین نقش بزرگ و مهمی داشته اند، توانستند به یکسری از حقوق دمکراتیک از جمله آزادی ادیان و مذاهب و اصل «جدائی نهاد مذهب از نهاد دولت» دست یابند.
اما دقیقأ روشن نیست در این مبارزه و روشنگری که اکنون در جامعه ما بخاطر دمکراتیزاسیون جامعه ایران در حال شکل گرفتن است و حتمأ اصل «جدائی نهاد مذهب از نهاد دولت» نقش بزرگی در آن امر خطیر خواهد داشت، روشنفکران مذهبی اسلامی ایرانی چه نقشی را ایفا خواهند کرد؟


دکتر منصور بیات زاده

پنج‌شنبه ۲۹ شهریور ۱٣٨۶ - ۲۰ سپتامبر ۲۰۰۷

[email protected]
www.ois-iran.com

پانویس:

١ ـ سکولاریزم ستیزه گر ـ دکتر عبدالکریم سروش
به نقل از سایت میزان نیوز
www.mizanews.com

و به نقل از سایت سازمان سوسیالیست های ایران
www.ois-iran.com/ois-iran-3170-sekolarismesetizahgar-dr-sorosh-1386.htm

(٢) ـ «حذف مذهب» ازکجا؟ از نهاد دولت و یا جامعه !؟
اشاره ای کوتاه به برخی مطالب مطرح شده از سوی آقای مهندس عزت الله سحابی در مصاحبه ای تحت عنوان: «گرد آمدن حول وطن ایرانی»
بقلم دکتر منصور بیات زاده

www.ois-iran.com/pdf152.pdf

(٣) ـ تأملی بر نظرات آقای دکتر ابراهیم یزدی در مورد مهمترین وظیفه « یک نوگرا» و «دمکراسی دینی»
بقلم دکتر منصور بیات زاده

www.ois-iran.com/pdf163.pdf

در نقد نظام«مردم سالاری دینی» و نظرات آقایان سید محمد خاتمی و دکتر ابراهیم یزدی
مطالبی در باره «حقوق شهروندی» و « ارزشها» و «بارسیاسی» عناصر تشکیل دهنده «نظام دمکراسی»، در سه بخش.
بقلم دکتر منصور بیات زاده

www.ois-iran.com/pdf144.pdf

www.ois-iran.com/pdf146.pdf

www.ois-iran.com/pdf147.pdf

(٤) ـ کتاب: دکتر محمد مصدق و راه مصدق، فصل شانزدهم، بخش دوم، صفحات ١٢١ تا ١٣٢
بقلم دکتر منصور بیات زاده

www.rahe-mossadegh.ois-iran.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست