رد پای سندرم استبداد ایرانی و اضطراب جنسی
در گفتار برخی از اصلاح طلبان در ارتباط با عطاالله مهاجرانی
اکبر کرمی
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲۲ مرداد ۱٣٨٣ -
۱۲ اوت ۲۰۰۴
۱) کمپلکس سکس در ایران هنوز هم شاید مهمترین کمفلیکت و عقده ی شایع در روان ایرانی است که هم در سطح ناخودآگاه قومی و هم در سطح ناخودگاه فردی تکثیر می شود، ادامه می یابد، بازتولید می گردد و با جلوه هایی مختلف و نقاب هایی گوناگون به خودنمایی می پردازد.
وجه تراژیک موضوع آن جاست که این عقده سرکش و اضطراب فلج کننده، همچنان در جامعه ایرانی قربانی می گیرد و چه قربانی های بزرگ و قابل توجهی می گیرد. انگار همین دیروز بود که فداییان اسلام شهید دکتر فاطمی را به طور غیابی و به جرم گرایشات همجنس بازانه به مرگ محکوم کردند. و چقدر باعث تاسف و درد است که لایه هایی از اصلاح طلبان، همچنان به ادامه حیات این ماشین ترور و خشونت که همواره در بزنگاه های تاریخی در خدمت جریان ارتجاع قرار گرفته و به داد آن ها رسیده است، کمک می رسانند و چرخ و دننده های کشنده ی آن را روغن می کنند.
بی جهت نیست که در تاریخ یکصد ساله ی مبارزات آزادی خواهانه، برابری طلبانه و دمکراتیک ملت ایران جناح ارتجاع و لایه های مندرس آن همواره خود را به سختی به مسئله ی سکس در ایران گره زده و دغدغه ای جز حفظ ناموس مردم - که البته چیزی جز دامن زدن به اضطراب جنسی در ناخودآگاه قومی ما نیست – نداشته اند. مطالعه تاریخ یکصد ساله ی جنبش های رهایی بخش در ایران به خوبی می تواند نشان دهد که چماق اتهام های جنسی چقدر برای مخالفان آزادی و برابری کارآمد بوده است و چقدر هزینه به ملت وارد ساخته است. من بر این باورم که تاریخ یکصد ساله ی ما به یک معنا تاریخ مبارزه برای برابری جنسی است، که البته به واسطه ی ریشه های ستبر اضطراب جنسی در ناخود اگاه قومی ما و نیز در آداب و رسوم و مهمتر از همه در زبان، با ناکامی همراه بوده است. اضطراب جنسی حتی برای ادامه ی بقای خود مذهب را نیز به خدمت خود در آورده است و عجیب نیست که اسلام سنتی پوسته ای است بر گرد اضطراب جنسی.
درک حساسیت لایه های سنتی جامعه نسبت به هر موضوعی که با جنسیت ارتباط پیدا می کند و نیز درک اهمیتی که برخی از لایه های حاکمیت به مسایل مربوط به سکس می دهند، بدون درک کارآیی اتهام های سکسی در قلع و قمع مخالفین و منتقدین ممکن نخواهد بود. مقایسه کنید واکنش برخی از کانون های مذهبی سنتی را در قبال حادثه ی قتل های زنجیره ای با واکنش همان کانون ها در قبال پوشش مانتوی برخی از نمایندگان زن مجلس ششم و نیز مقایسه کنید واکنش کانون های مذهبی را در قبال حادثه ی کوه دانشگاه در مقایسه با واکنش همان کانون ها در برابر دوچرخه سواری بانوان در چیتگر. با یک مطالعه آماری ساده در مورد قربانیان استبداد مشخص خواهد شد که چه نسبت بالایی را اتهام جنسی به خود اختصاص داده است. وحشتناک آن که حتی سعید امامی که خود از طراحان و مجریان سیاست های ترور جنسی بود را نیز ترور جنسی کردند.
مخالفین سیاست های جاری و صاحبان قدرت در جمهوری اسلامی اگر مذهبی باشند به اتهام لوات و چنانچه مذهبی نباشند به اتهام زنا از سر راه بر داشته می شوند. نگاه کنید به محاکمه ی آیت الله امید نجف آبادی و اتهام های مطرح شده در ماجرای فرج سرکوهی. برخی را نیز که نمی توانند و یا هوشیاری آن ها این فرصت را در اختیار مخالفان قرار نمی دهد، به تیر شایعه و حرف و حدیث های مربوط به این حریم ممنوعه می دوزند و بی اعتبار می کنند. به یاد آورید انتشار عکس زهرا رهنورد را، حرف و حدیث هایی را که برای سروش ساختند و حالا ماجرای عطا الله مهاجرانی. این داستان سر دراز دارد و همه تاریخ ما را به خود مشغول داشته است و زرادخانه ی مخالفان جنبش های آزادی و برابری - به قول زیمرن - پر است از این ابزار ها، انگ ها و رنگ ها.
البته نباید فراموش کرد که قربانیان این ماشین ترور تنها اصلاح طلبان نبوده اند و گاهی باکمال تاسف، برخی از لایه های آزادی خواه نیز از این ابزار برای سرکوب و حذف مخالفین خود استفاده نموده اند. به یاد آورید ماجرای یکی از نمایندگان محافظه کار مجلس پنجم را و نیز داستانی را که در مورد یکی از مراجع سنتی و حکومتی دهان به دهان گشت.
این گونه مبارزه با رقیب اگر برای سنت گرایان پسندیده نیست، صد البته برای اصلاح طلبان و جریان های تحول طلب و ترقی خواه خطرناک است، چرا که نقض غرض است و با آرمان های آزادی خواهانه به هیچ روی هماهنگ نخواهد بود.
۲) مطالعه اجمالی دستاورد های مربوط به شاخص های ارزش های جهانی (svw) نشان می دهد که افکار عمومی ایرانانیان در مورد مسایل مربوط به دمکراسی فاصله ی چندانی با افکار عمومی کشورهای دمکراتیک ندارد، در حالی که این فاصله در مسایل مربوط به زنان، برابری جنسی، رواداری به ویژه در مورد مسایل جنسی و آزادی های جنسی بسیار معنا دار و عمیق است. به عبارت دیگر همان طور که در مقاله ی سندرم استبداد ایرانی و سرطان اضطراب جنسی نشان داده ام (چاپ شده در همین سایت)، استقرار دمکراسی در ایران بدون حل و فصل مسایل مربوط به زنان و نهادینه شدن حقوق آنان ممکن نخواهد بود و البته مسایل زنان نیز در ایران حل نخواهد شد، مگر آن که فکری به حال اضطراب جنسی ایرانیان بشود. مهندسی بهینه و انسانی سکس در ایران منوط به امکان شکل گیری نوعی گفتمان خلاق و آزاد در مورد جنسیت است که حاکمیت به شدت و با حدت در برابر آن ایستاده است. در این معنا خط مقدم جبهه ی دمکراتیک و جبهه ی استبداد در حوزه مسایل جنسی قرار دارد و کسانی چون نیک آهنگ کوثر، اگرچه در جبهه ی دمکراتیک قرار گرفته اند، اما به دوستان خود شلیک می کنند.
این نوشته به هیچ روی قصد دفاع از کسی را ندارد، که بزرگانی چون مهاجرانی برای همیشه در خاطره ی ما خواهند ماند، نه به خاطر آن که هیچ خطای جنسی نداشته اند یا نخواهند داشت ـ که با معیار های جمهوری اسلامی شهروندی عاری از خطای جنسی پیدا نمی شود- بلکه به خاطر آن که شجاعانه و در بضاعت خود و تاریخ در برابر استبداد و تمامت خواهی جریان های مرتجع ایستاد و عطای آن ها به لقایشان بخشید و سرافرازانه به آن ها که خود را قبله ی عالم امکان می دانند نه گفت. و البته مهاجرانی نیز مثل سایر قربانیان آزادی خواهی باید تقاص این نه بزرگ را می گرفت و این خیلی شگفت انگیز نیست، آنچه شگفت انگیز است، رفتاری از جنس نوشته ی نیک آهنگ کوثر می باشد که به جریان رقیب این امکان را می دهد که بازهم با ماشین ترور جنسی خود قربانی بگیرد.
|