•
نگفته یکی شعر
در من
هنوز
نفس می زند:
پرنده ست و، در آرزوی پریدن
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
٣ مهر ۱٣٨۶ -
۲۵ سپتامبر ۲۰۰۷
نگفته یکی شعر
در من
هنوز
نفس می زند:
پرنده ست و، در آرزوی پریدن
سر از چار سو
به دیواره های قفس می زند.
هزاران و یک بار،
از این پیش ،
بر او در گشودم :
-"بپر !
رها باش ،پر باز کن!
و پرواز کن!"
گفتم او را:
-"بچش نوش ناب بر آوردن آرزو را !"
بدین سان،گمان کرده بودم
که او را سرودم.
و یک دم رها گشتم از حس زندان او بودنم.
و این بود
ژرفا بلندای از خویش در خود بر آسودنم.
ولی نه!
دگر باره می دیدم ، آنک ،
همان اوست
که در من نفس می زند:
پرنده ست و، در آرزوی پریدن،
سر از چار سو
به دیواره های قفس می زند.
هنوز ،
به هر گاه و بی گاهی از ناگهان ،
همچنان ،
می سرایم؛
و ،با هر سرودن ،
کمی بیشتر از خود خویش بیرون می آیم.
کنون ،دیگر ، اما،
در انبوهه ی هر دم افزای شک هایم،
این یک یقین است
که آن ناسروده
به زنجیره ی بی گسست نفس های من
حلقه واپسین است.
بیست و ششم مه ۲۰۰۷-بیدر کجای لندن
از مجموعه در دست انتشار ( گامی دو تا به ناب نبودن)
|