وقتی چه گوارا به بسیج تو دهنی میزند!
گزارش اختصاصی آوای دانشگاه از نشست مشترک بسیج و سپاه با فرزندان چه گوارا
•
آلیدا گورا این گونه آغاز میکند: "به نام مردم کوبا سلام!" "ما ملتی سوسیالیست هستیم"!... سخنان آلیدا خیالم را راحت میکند. چرا که در این همه مدت شاهد ماچ و بوسه های چاوز، مورالس، اورتگا و... با رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی بوده ایم. حقا که "چه گوارا چیز دیگری است"
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۴ مهر ۱٣٨۶ -
۲۶ سپتامبر ۲۰۰۷
دانشگاه تهران ،دانشکده ی فنی– ٣ مهر ۱٣٨۶ . سومین روز از چهار روز برنامه ی بسیج دانشجوئی دانشگاه علوم پزشکی تهران با عنوان "چه مثل چمران"!
سناریوی چند قسمتی دعوت از چهره های چپ شناخته شده ی دنیا به تهران و سپس اهدای چفیه به همراه ماچ و بوس و دست فشردن با بسیج و سپاه چندی است که درجمهوری اسلامی ایران شکل گرفته است. این بار فرزندان ارنستو چه گوارا به دعوت بسیج به ایران آمده اند.کامیلو گوار (پسر ارنستو ) و آلیدا گوار (دختر او).
"چه مثل چمران" قرار است ایهام داشته باشد. هم حرف "چ" به کار ساختن دو کلمه ی "چه گوارا" و "چمران" می آید و هم "چه "-چه گوارا- مثل "چمران" است! بگذریم از کارنامه ی کاری چمران و داستان های مربوط به آن.
کل سناریو عبارت است از: ۴ روز پخش فیلم از آمریکای لاتین و کوبا و در سومین روز برنامه ی سخنرانی فرزندان چه گوارا و مهندس مهدی چمران (برادر دکتر چمران) و مهندس (!) حاج سعید قاسمی .
قرار است "چه گوار" مثل چمران باشد! و نه برعکس. (که حتی بر عکس آن هم مضحک است!)
کتابچه ای که اول برنامه به دست می دهند سراسر پر است از مقالاتی که بدجوری سعی دارد نهضت اسلامی ایران، نهضت مستضعفان، حزب الله لبنان، رادیکالیسم اسلامی و همه و همه را همپایه و در راستای جریان کمونیستی- چریکی چه گوارا بداند. و حتی چه گوارا را تقلیل دهد به- به اصطلاح - عدالت طلبی مذهبی. و چه مقاله ها که سعی شده نقش مذهب و عرفان را در آمریکای لاتین و شخص چه گوارا کشف و سپس برجسته کند!
برنامه ساعت ٣ شروع می شود. از قبل لااقل ۶۰ درصد ظرفیت سالن را بسیجیها (ی دانشجو؟) پر کرده اند دو نفر آنها در پشت سر من صحبت می کنند. (آماده باش اگر درگیری پیش اومد حالشون رو بگیریم).
بسیجیها دور تا دور سالن تصاویر بزرگ مبارزان مختلفی را در کنار رهبران رادیکالیست اسلامی در دست گرفته اند- خمینی، سید حسن نصراله، چه گوارا، رهبران حماس و..!
سخنران اول مهندس حاج سعید قاسمی است.
مجری بسیجی گاف می دهد در معرفی او:
"ایشان سابقه ی حضور در لبنان، فلسطین، جنگ ایران - عراق، بوسنی هرزگوین را دارد و البته ناظر (!)
اتفاقات امروز در عراق!" حالا می شد اصلا به این شکل لو ندهند حضور خودشان را در عراق.
"ایشان یک چریک انقلابی و یک مبارز بین المللی هستند."
حاج سعید از تمامی امکانات تاتری برای جلب نظر شنوندگان استفاده می کند از پوزخندهای بی جا و بغض و سکوت و ... حاج سعید تلاش می کند "چه گوارا" را در "مقطع زمانی خودش" قابل احترام جلوه بدهد و "اگر امروز مرحوم "چه"! زنده بود حتما در لبنان و در کنار حزب الله بود!"
حاج سعید از اعتقادات مذهبی و ایمان به خدا و مسیح در "چه گوارا" پرده بر میدارد. و در حالی که صفحاتی کاملا" بی ربط به این موضوع را از مقالات چه می خواند بغض می کند!
او می گوید در جنگ ایران و عراق دو ابرقدرت شرق و غرب، هم کمونیسم منحط و هم امپریالیسم خونخوار آمریکا در مقابل "حضرت روح اله" ایستادند چون "انقلاب حضرت روح الله انفجار نور بود!"
او می گوید اگر این جنگ نبود حتما شماها - یعنی فرزندان چه گوارا- زودتر به ایران می آمدید. "می دانم قلبتان برای آمدن به ایران می تپیده، حالا ما در کنار هم هستیم تا تاکتیک هایمان را یکی کنیم". می گوید "امروزه کمونیسم همانطور که حضرت روح الله پیش بینی کرد به زباله دان تاریخ پیوسته است و تنها راه نجات جهان، نهضت عدالت جویانه ی دینی و توحیدی است".
حاج سعید تمام تلاش خود را برای لجن مال کردن ایده های کمونیستی "چه گوارا" به کار می برد او حتا به کامیلو (پسر چه) رو میکند و می گوید "شما پسر برومند مرحوم چه هم از لحاظ ظاهری و قیافه شایسته هستید و از آن مهمتر هم اکنون تجربه ی درخشان مسلمانان مبارز را پیش رو دارید پس از شما دعوت می کنم به صف ما بپیوندید و مانند پدرتان وارد صحنه ی مبارزه ی واقعی شوید!"
حاج سعید بارها اشاره می کند نه مردم کوبا نه فیدل و نه چه گوارا هیچ کدام سوسیالیست و کمونیست نبوده اند و این را بارها فیدل اذعان کرده است. او از تنفر فیدل و چه گوارا و مردم کوبا از شوروی سوسیالیستی به خاطر همه ی عملکرد هایش صحبت می کند. حاج سعید جابجا فرزندان چه را خواهر آلیدا! و برادر کامیلو! خطاب می کند.
او در پایان بسیار راضی از سناریویی که نوشته و قرائت کرده از صحنه پائین می آید و در ردیف اول می نشیند.
بعد از حاج سعید، مهندس مهدی چمران صحبت میکند. مهدی چمران دو دوره است که رئیس شورای شهر تهران است. در دور اول احمدی نژاد با کمک فشارهای همو به شهرداری تهران گماشته شد و همین مهدی چمران و حمایت های بی دریغ اش از احمدی نژاد در مقام شهردار تهران و بعدها تا نامزدی ریاست جمهوری و سپس ریاست جمهوری احمدی نژاد ادامه یافت تا اینکه پس از به قدرت رسیدن احمدی نژاد همیشه در کنار او حضور داشت. مهدی چمران رفیق گرمابه و گلستان احمدی نژاد است. حالا مهندس مهدی چمران از برادرش "دکتر مصطفی چمران" و در مورد شخصیت و زندگی او صحبت میکند.
از نبوغ او در علم فیزیک و مبارزات او و اینکه می توانست در آمریکا بماند و تدریس کند ولی مبارزه را انتخاب کرد. او لبنان را پایگاهی کرد برای مبارزه با رژیم شاه و مبارزه با اسرائیل.
مهدی از دست نوشته های مصطفی چمران می خواند و آنقدر حرف می زند که بسیج دانشجوئی سه بار با گذاشتن برگه جلوی او اخطار می دهد که وقتش تمام شده است. مهدی چمران اشاره ای به چه گوارا نمی کند.
سپس نوبت به فرزندان "چه گوارا" میرسد. همه منتظرند که آنها در مقابل مواضع شیطانی و سراسر تحریف آمیز حاج سعید و دیگران چگونه موضع گیری می کنند.
از فرزندان چه گوارا، دخترش (آلیدا گوارا) صحبت می کند.
اولین جمله ی آلیدا آب پاکی روی دست تمام حضرات می ریزد. آنجا که برنامه با قران آغاز میشود و از مجری و حاج سعید و هر نقل قول از "حضرت امام" با نام خدا و آیات و احادیث به زبان عربی است، و هر صحبتی و آوردن نام خمینی با صلوات همراه می گردد و از قران و اسلام و حتی مذهبی بودن چه گوارا صحبت می شود. آلیدا اینگونه آغاز می کند:
"به نام مردم کوبا سلام!"
"ما ملتی سوسیالیست هستیم" تمام نقشه های حاج سعید و بسیج و سپاه و جمهوری اسلامی برای بهره برداری از این برنامه نقش بر آب می شود. آلیدا در طول صحبت های حاج سعید وقتی که مترجم برای او ترجمه می کرد به حالت اعتراض و عصبانیت و نفی، سرش را تکان می داد. اکنون با همین دو جمله ی اول آلیدا حاج سعید و دیگران سر به زیر انداختند. آلیدا می گوید "ما ممکن است اهداف مشترکی با هم بیابیم، اگر چه تفاوت فرهنگی داشته باشیم" او می گوید "ملت کوبا با اندیشه های سوسیالیستی آبدیده شده. ما در کنار مردم آنگولا جنگیدیم. یک میلیون کوبائی در آنجا جنگیدند" او می گوید "مردم کوبا همواره از کمک های شوروی قدردانی می کنند و این مساله ای که در مورد اختلاف گفته میشود هیچ گاه به این شکل وجود نداشته است ".
آلیدا سرش را به طرف حاج سعید بر می گرداند می گوید "لطفا همیشه سعی کنید اندیشه های چه را از روی کتاب های اصلی پیدا کنید و مطالعه کنید". اشاره ی او به کتابی است که حاج سعید از روی آن روخوانی کرد و از آن کشف کرده که چه گوارا مذهبی بوده و به خدا و مسیح اعتقاد داشته. آلیدا می گوید "اگر واقعا آن مطالبی که شما خواندید از کتابی به قلم پدرم ارنستو چه گوارا است پس مطمئنا ترجمه ی آن اشتباه است!"
آلیدا می گوید "پدر من هرگز از خدا صحبت نکرد! او هیچ گاه با خدا ملاقات نکرد!"
تعدادی از دانشجویان با گفتن این جمله توسط آلیدا کف می زدند بسیجی ها سر بر می گردانند که این تعداد را شناسایی کنند احتمال ایجاد تشنج در جلسه می رود.
حالا سکوت برقرار شده.
نفس ها در سینه حبس شده است!
حاج سعید دیگر کامل خم شده روی زانوهایش و سرش کاملا پائین است.
مهدی چمران که حیثیت سیاسی اش برای شرکت در اینچنین جلسه ای - که قرار نبود به اینجاها کشیده شود - زیر سئوال رفته است آماده است تا در لحظه ای مناسب از پشت میز مشترکی که روی صحنه قرار دارد و با فرزندان چه گوارا پشت آن نشسته اند، برخیزد. عصبی شده است.
آلیدا اضافه می کند: "پدر من می دانست حقیقت مطلقی در کار نیست، کدام حقیقت مطلق؟ او اطمینان داشت ذهن انسان بر اساس تجربه می تواند ظرفیت آموختن بی نهایت داشته باشد".
سپس از زندگی چه گوارا می گوید. از سفرهایش در جوانی. "وقتی که یک شب با یک زوج سرخ پوست کمونیست گفتگو می کند آنجاست که می فهمد او نیز یک کمونیست است. پس پدر من مطمئنا کمونیست بود."
از مکزیک و آشنایی "چه" با فیدل می گوید و از اینکه آنجا چه گوارا زندانی می شود و هنگامی که همه آزاد می شوند به جز چه گوارا. "می دانید چرا پدر من آزاد نشد؟ میدانید چرا؟" سکوت کامل برقرار میشود. پاسخی از کسی برنمیخیزد. "من به شما میگویم چرا: چون او صراحتاً گفته بود من کمونیست هستم و فیدل آنقدر آنجا ماند تا چه گوارا آزاد شود و از آنجا ارتباط عمیق آنها شکل گرفت".
در آنجا در مکزیک فیدل کاسترو بی شک یک مارکسیست- لنینیست بود و چه گوارا هم مارکسیست لنینیسم را پذیرفته بود. "شما از کدام خدا و پیغمبر حرف می زنید؟ چه گوارا فقط یک پیامبر را ملاقات کرد و قبول داشت و آن هم فیدل بود!"
در اینجای سخنان آلیدا مطمئنم که تمام برنامه های بعدی این جلسه از جمله پرسش و پاسخ او لغو شدند. چون سخنان آلیدا صریح، قاطع و خدشه ناپذیر بود و تمام خیمه شب بازی بسیج و سپاه را به درست و به سختی برهم زد.
آلیدا می گفت "دوست دارم رو در رو با زنان ایران حرف بزنم. میخواهم مستقیما با آنان سخن بگویم و از اعتقادات آنها و حرفهایشان بشنوم" او می گفت "ارزشهای چه گوارا بدون تحریف و مصادره به مطلوب می تواند جهانی باشد، همانطور که هست".
سخنان آلیدا خیالم را راحت میکند. چرا که در این همه مدت شاهد ماچ و بوسه های چاوز، مورالس، اورتگا و... با رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی بوده ایم. حقا که "چه گوارا چیز دیگری است" و از فرزندان چه گوارا هم درست همین انتظار می رفت. بعد از سخنان آلیدا دو کتابچه راهنمای توریستی ایران به او و برادرش اهدا شد و بی درنگ آنها را از روی صحنه به پایین آوردند و از در کناری خارج کردند. بسیجی ها اجازه ندادند کسی دنبال آنها برود و فرزندان چه همراه سفیر کوبا و هیات همراه به سرعت به بیرون از دانشگاه برده شدند.
حالا من مانده ام بسیج با آبروریزی پیش آمده چه باید بکند و سانسور خبری بخش های اصلی حرفهای آلیدا چه فیلم تازه ای از این نشست را به وجدان عمومی جامعه و جهانیان ارائه خواهد کرد؟
اما از خود میپرسم: این چه قدرتی است در چه گوارا که فرزندان او از پس نزدیک به ۴ دهه، اینچنین بارور از دانش راستین و مالامال از عشق به خلق و جسور و مسامحه ناپذیر میکند؟
درود بر آلیدا گوارا! درود بر کامیلو گوارا!
برقرار باد کمونیسم! زنده باد ارنستو چه گوارا!
کاوه
گزارش ایسنا از سخنان آلیدا گوارا
بزرگداشت مبارزان جهانوطنی «چ، مثل چمران» عصر روز سهشنبه با حضور مهدی چمران، فرزندان چه گوارا و حاج سعید قاسمی در تالار فنی دانشگاه تهران از سوی بسیج دانشجویی دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران، مرکز فرهنگی میثاق و خانه آمریکای لاتین برگزار شد.
«آلیدا گوارا» دختر چه گوارا با بیان آنکه من از فرهنگ بسیار متفاوتی میآیم و ما یک ملت سوسیالیست هستیم، اظهار داشت: انقلاب کوبا اینطور آبدیده شد و ما کمک بسیاری از اروپای سوسیالیست دریافت کردیم و همچنین کمکهای زیادی از اتحاد شوروی داشتیم و ما میتوانیم تفاوتهای زیادی با هم داشته باشیم؛ اما در کنار هم برای رسیدن به هدف مشترک اقدام کردیم و ملت کوبا همیشه به این امر احترام میگذارد.
وی افزود: ما عقاید خود را از زندگی که از آن درس گرفتهایم به دست آوردهایم. ما برای شرافت عدالت و حقیقت در دنیا مبارزه میکنیم. این ملت با اندیشههای سوسیالیستی شکل گرفت و در کنار مردم آنگولا جنگ کرد و بیشتر از یک میلیون کوبایی در آنجا نبرد کردند. ما چیزی را به قارهی اروپا مدیون بودیم، با اینکه شما پوست سفید من را میبینید اما ما چیزی از نژاد آفریقا دارا هستیم.
دختر گوارا تصریح کرد: من همیشه گفتهام برای شناختن «چه» باید آثار او را به طور مستقیم بخوانیم و در اینجا میگویم متاسفانه به دلیل تصوراتی که شما از «چه» دارید در ترجمهی آن مشکلاتی داشتید. پدر من هیچگاه از خدا صحبت نکرد اما این مهم است که این موضوع را در نظر داشته باشیم که عملکرد فرد چه بوده است؛ ما معمولا از چیزهایی که برایمان مفید است استفاده میکنیم؛ اما مطمئنا نمیتوان واقعیتها را تغییر داد. یک واژه که در دنیای کنونی بسیار مهم است و من به آن توجه ویژه دارم «احترام» است.
وی ادامه داد: مطمئنا چون من در فرهنگ شما زندگی نکردهام، بسیاری از موضوعات را نمیدانم؛ اما چیزی که دوست دارم در دیدار بعدیام بیشتر شکل بگیرد، تقابل مستقیم با زنان ایرانی است. در اسلام درباره زنان چیزهای زیادی شنیدهام. از این رو خیلی دوست داشتم از نزدیک حقیقت را ببینیم و امیدوارم یک بار دیگر از این منظر همدیگر را ملاقات کنیم. من احترام زیادی برای این سرزمین دارم و میدانم میتوان چیزهای زیادی از شما آموخت.
آلیدا گوارا با اشاره به فعالیتهای پدرش و شخصیت عجیب مادربزرگش خاطرنشان کرد: گوارا در ۱۴ ژوئن ۱۹۲٨ در آرژانتین به دنیا آمد. در همان زمان بود که مادربزرگ من قوانین جامعه را نقض میکرد. در آن شهر وقتی زنی باردار میشد نمیتوانست به خیابان برود اما مادربزرگم چنین قوانینی را زیر پا میگذاشت و با پدرم به بیرون میرفت. این فرد، فرهنگ جامعی داشت و آنطور که پدرم تعریف میکرد برای مبارزه و تقابل با اطرافش تلاشهای زیادی انجام میداد. پدر من در دوران کودکی دچار آسم شد و پدربزرگم انواع ادبیات را برای او میخواند. به همین دلیل ایشان به ادبیات بسیار علاقهمند بود و در ۱۶ سالگی فرهنگ لغت فلسفی را آغاز کرد؛ اما هیچگاه آن فرهنگ تمام نشد؛ چرا که او همیشه به دنبال یک موضوع جدید بود و میدانست حقیقت مطلق نیست و ذهن باید بر روی تجربیات جدید باز باشد.
وی افزود: ما ظرفیت آموختن ابدی داریم؛ از این رو باید همیشه به مطالعات خود ادامه دهیم و آنچه نمیفهمیم باید بتوانیم در خود به عنوان یک بشر رشد دهیم. او از دوران جوانی، آمریکای لاتین را به خوبی میشناسد و نیازهای مردم را میبیند و در سردترین شب زندگیاش با یک زوج سرخپوست مواجه میشود و با آنها حرف میزند و تنها غذایش را با آنها تقسیم میکند. آن زوج سرخپوست کمونیست بودند و در آن موقع است که برای اولین بار با کمونیستها مواجه میشود. آنها افراد ساده جامعه بودند اما این نیاز را احساس میکردند که باید جامعه را تغییر دهند. زمانی که به مکزیک میرود و فیدل را میبیند، او اندیشهی مارکسیستی داشته و در آن شب با فیدل همراه میشود.
دختر گوارا ادامه داد: بعد از مدتی آنها زندانی میشوند و همهی افراد آزاد میشوند بهغیر از پدر من و ایشان به دلیل آنکه گفته بود من کمونیست هستم و با نگهبان زندان وارد بحث شده بود، او را نگه داشتند. اتحاد عجیبی بین گوارا و فیدل شکل میگیرد. تنها کسی که گوارا در شعرهایش از آن نام برد فیدل بود.
وی با بیان آنکه ارزشهای «چه» میتواند جهانی باشد، گفت: او شخصیتی شریف داشت و هیچگاه در زندگیاش دروغ نگفت و همیشه از عدالت اجتماعی دفاع کرد و همواره نیاز زیادی به افزایش آگاهی خود احساس میکرد. او عشق ورزیدن را میدانست و من چیزهای زیادی از او یاد گرفتم.
وی همچنین گفت: انقلابیون واقعی وقتی انرژی خود را به آرمان تبدیل میکنند باید بتوانند عشق بورزند و عمیقترین زمینههای انسانی را احساس کنند. بدون این هیچ انقلاب واقعی نخواهیم داشت.
آلیدا گوارا اظهار داشت: میتوانیم آداب و رسوم متفاوتی با یکدیگر داشته باشیم اما باید آن را از درون حفظ کرد. از این رو ما نیاز به مبارزه برای عدالت حقیقی داریم. وقتی بیعدالتی در هر مکانی شکل میگیرد، ما باید توانمند باشیم و با اتحاد با یکدیگر بر آن فائق آییم. دولت ایالات متحده آمریکا دشمن مشترک ماست؛ بنابراین باید نیروهایمان را برای مبارزه با آن متحد کنیم. هیچکس حق ندارد به ملت بگوید باید چه کند و چگونه بر مشکلاتش پیروز شود. نمیتوانیم به قطعات کوچک فکر کنیم و آنگاه انتظار پیروزی داشته باشیم. باید به ملت عظیم اندیشید که در آن تمام مردان و زنان برای عدالت مبارزه میکنند.
|