سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

سکوت زید آبادی و فریاد بالینجر
از دینشگاه تهران تا دانشگاه کلمبیا


الف. ع. خ


• سکوت سیاسی لزوما رفتار مناسبی نیست، اما کسانی که با تحلیل های نادرست، مردم را به اصلاح یک نظام خودکامه و غیر قابل اصلاح امیدوار می کنند، بهتر است که سکوت کنند! تا "تنور وعده و امید" را که خودکامگان نیاز به گرم شدن آن دارند، گرم تر نکنند! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۷ مهر ۱٣٨۶ -  ۲۹ سپتامبر ۲۰۰۷


هفته گذشته مطلبی تحت عنوان "رژیم خودکامه، ماشین جنگی غرب... و احساسات میهن پرستانه" نوشتم، که در سایت گویا و اخبارروز منتشر گردید، در آن مطلب از منظری کلی به نقش "احساسات و هیجانات" در سیاست و مدیریت سیاسی پرداختم. همچنین "قدرت سیاسی" حاکم بر جامعه را مهمترین عامل در بهره برداری از احساسات و هیجانات شهروندان معرفی نمودم. مشخصا به بهره برداری "رژیم حاکم بر ایران" از احساسات دینی و میهن پرستانه مردم، اشاره کردم.
اکنون با توجه به آنچه که در دانشگاه کلمبیا اتفاق افتاد، همچنین واکنش هایی که به همراه داشت! (مخصوصا واکنش آقای احمد زیدآبادی) مرا بر آن داشت تا مطالب دیگری را پیرامون کارکرد "احساسات و هیجانات" در روندهای سیاسی مطرح نمایم.
آقای احمد زید آبادی به عنوان تحلیل گر سیاسی و یکی از فعالین صادق و صریح اصلاح طلبان ملی- مذهبی، اخیرا با طرح دلایلی، خواستار "سکوت" فعالان سیاسی شده است. صرف نظر از دلایل و نتایجی که آقای زیدآبادی برای پیشنهاد خود قائل است، اما طرح چنین پیشنهادی، از وجود واقعیت هایی حکایت می کند مبنی بر آنکه:
اولا،«همه آن اقدامات، تحلیل ها و اظهار نظرهای سیاسی که تلاش می کرد تا "منافع ملی" را با منافع "نظام موجود" پیوند دهد.» حاصلی نداشته و نتیجه ای نداده است.
ثانیا، همه آن اقدامات، تحلیل ها و اظهارنظرهایی که «اصلاح نظام موجود را مد نظر قرار می داد و در پی آن بود تا حکومتی دینی و مطلقه را با موعظه و سفارش به حکومتی ملی و دموکراتیک مبدل کند!» ارزشی برای تکرار و پیگیری ندارد و بهتر است با "سکوت جمعی" نسبت به آنچه که گروهایی نظیر نهضت آزادی (طی ۲۷ سال) و جبهه دوم خردادی! (طی ۱۰سال) پیگیر آن بوده اند، تاملی عمیق صورت گیرد.
فارق از آنکه اقدام به "سکوت جمعی" ممکن و مفید باشد یا نباشد! در هر صورت، چنین اقدامی می تواند برای این دسته از فعالان سیاسی، نقطه صفری باشد، جهت آغاز راهی دیگر، همچنین برای جامعه نیز فرصتی خواهد بود تا ذهن خود را از تحلیل ها و اقدامات بی نتیجه خالی نموده و نسبت به اقدامات ضد ملی حاکمان فرصت و دقت بیشتری در اختیار داشته باشد.
سکوت سیاسی لزوما رفتار مناسبی نیست، اما کسانی که با تحلیل های نادرست، مردم را به اصلاح یک نظام خودکامه و غیر قابل اصلاح امیدوار می کنند، بهتر است که سکوت کنند! تا "تنور وعده و امید" را که خودکامگان نیاز به گرم شدن آن دارند، گرم تر نکنند!
"سکوت" اگر ارادی باشد، یک "کنش" است. هر کنش ارادی را فقط "عقل" راه می برد و هدایت می کند، تنها "احساسات" است که یک اراده عقلانی را از مسیر خود باز می دارد و یا منحرف می کند. به نظر من سکوتی که با احساسات شکسته شود، دیگر "کنش" نیست، بلکه یک "واکنش احساسی" است که نتیجه را به نفع کنشگر اصلی رقم خواهد زد!
درست است که سکوت! "شب استبداد" را خوفناکتر می کند! اما سکوتی که با اراده آگاهانه انسانهای آگاه، بر ظلمت استبداد گسترده شده باشد! چنین سکوتی تنها برای عوامل استبداد خوف ایجاد می کند.
سخن اصلی من در این یادداشت سکوت و ضرورت آن نیست! بلکه سخنم پیرامون آن است که سکوت ما چگونه و در چه شرایطی می شکند و یا احیانا فریاد ما در چه شرایطی و چگونه برمی آید. آیا عقلانیت و تامل است که سکوت ما را می شکند و یا فریاد ما را بر می آورد؟ یا احساسات و هیجانات است که سکوت ما را می شکند و فریاد ما را برمی آورد؟
سخنان آقای بالینجر رئیس دانشگاه کلمبیا، واکنش احساسی! برخی از ایرانیان را به همراه آورد! برخی از ایرانیان بر اساس اصل «مهمان حبیب خداست»، اقدام رئیس دانشگاه را محکوم کرده و یا به زیر سوال بردند! از جمله این واکنش ها یادداشت آقای احمد زیدآبادی بود. هم او که "سکوت فعالان سیاسی" را پیشنهاد داده بود!
همانطور که در یادداشت قبلی نوشته بودم "خودکامگان" جهانی و بومی، به طور مصنوعی احساسات شهروندان را برمی انگیزند تا از آن احساسات بهره برداری کنند. نمی خواهم بگویم که ماجرای دانشگاه کلمبیا یک برنامه از پیش طراحی شده بود برای تهییج افکار عمومی! اما انعکاس گسترده آن در رسانه ها جوی را بوجود آورد که به تهییج احساسات برخی از ایرانیان منجر شد! می خواهم بگویم متاسفانه در این جهان! ظاهرا تنها چیزهایی می توانند وجود داشته باشند و بر ما تاثیر بگذارند که همراهی و انعکاس رسانه ها را با خود داشته باشند. جهان به گونه ای شده که اگر رسانه ها به سراغ پدیده ای نروند! تو گویی آن پدیده اصلا وجود ندارد!
در دانشگاههای آمریکا ممکن است مسائلی مهم تر و با اهمیت تر از مسئله اخیر، در رابطه با هر کشوری از جمله ایران، اتفاق بیافتد! در "دانشگاه" کسی را نوازش نمی کنند! حتی مقدسات در دانشگاههایی نظیر کلمبیا در امان نیستند! آنجا ممکن است رئیس جمهور ایالات متحده را نیز به زیر تیغ تندترین برخوردها قرار دهند و به استهزا بکشانند! اما آنچه که مسئله برخورد رئیس دانشگاه کلمبیا با احمدی نژاد را تا بدین حد قابل اهمیت جلوه داد و جهان را به تلاطم انداخت! نقش و کارکرد رسانه ها در جهان کنونی است! رسانه ها هستند که ظرف دو سال گذشته "احمدی نژاد" را "چهره" ساختند!
واکنش هایی نظیر واکنش آقای زیدآبادی نشان می دهد که برخی فعالان سیاسی در ایران چقدر تابع "جریان سازی" رسانه ای قرار می گیرند و چقدر احساساتی عمل می کنند!
اکنون توضیح خواهم داد که چرا برخورد برخی از ایرانیان پیرامون قضایای دانشگاه کلمبیا کاملا احساسی بوده است. دلیل اول آن است که اینان "دانشگاه" کلمبیا را با "دینشگاه" های ایران اشتباه گرفته اند! باید بگویم "دانشگاه" طبق کارکردی که تا کنون داشته، نشان می دهد که متعلق به هیچکس نیست! یا به عبارتی دیگر، متعلق به همه بشریت است! فرقی نمی کند، هر جا که به معنی دقیق کلمه "دانشگاه" به حساب بیاید، حال بخواهد در هر کجای دنیا که باشد متعلق به کل بشریت است، همه بشریت از تحقیقات و دستاوردهای علمی و تکنولوژیک آن بهره مند می شوند. دانشگاه خانه کسی نیست که دیگران در آنجا مهمان به حساب آیند. اما متاسفانه برخی از ایرانیان تصور می کنند "دانشگاه" در آمریکا مانند آنچه که در ایران مرسوم است خانه یا ملک طلق "قدرت حاکمه" است یا شاید تصور می کنند دانشگاه خانه معرفت یک ملت است! دقیقا به همین خاطر است که بحث "میهمان" و "میزبان" را مطرح می کنند، حال آنکه دانشگاه خانه هیچ کسی نیست بلکه خانه حقیقت است، خانه علم است! حتی اگر بخواهد این علم یا حقیقت در انحصار قدرت یا دولت خاصی باشد! در ایران دانشگاهی وجود ندارد که بخواهد دستاوردهای آن در انحصار کسی باشد! آنچه که در ایران به عنوان محل برپایی نماز جمعه از آن استفاده می شود "دانشگاه" نیست! بلکه فقط "ملک"ی است که در مالکیت قدرت حاکمه است! در این "ملک" دانشگاهی بر پا نیست که به دنبال علم و حقیقت باشد و بخواهد آن علم یا حقیقت را حتی در اختیار قدرتمندان بگذارد، بلکه در آنجا "کارگاهی" برپاست تا قدرت حاکمه بتواند کارآموزانی برای تمشیت امور تربیت کند. مستعدان چنین کارگاهی نیز می توانند به دیار باقی (آمریکا و اروپا) بشتابند! آنجا هم که به نام "دانشگاه آزاد" معروف گشته، اوضاع بر همین منوال است. آنجا نیز "ملک"ی است که علاوه بر دریافت مال الاجاره توسط هیئت امناء! می کوشد تا زمینه را برای "کوچ علمی" استعدادهای جوان آماده کند، تا دانشگاه کلمبیا و دانشگاههای نظیر آن از وجود ایرانیان مستعد رونقی دیگر بگیرد!   
سوال من از آنان که پیرامون سخنان بالینجر مباحث اخلاقی را مطرح می کنند این است:
مگر آنچه که رئیس دانشگاه کلمبیا، خطاب به احمدی نژاد بر زبان آورد، خلاف حقیقت است؟ دانشگاه محل "تعریف" است، نه تعارف! اگر بخواهیم احمدی نژاد را به درستی تعریف کنیم، آنچنان که پدیده های فیزیکی، شیمیایی یا سیاسی را تعریف می کنیم چه می توانیم بگوییم! آیا می توانیم بگوییم او یک دیکتاتور نیست؟ آیا می توانیم بگوییم او یک دیکتاتور مهربان است؟ آیا می توانیم بگوییم او یک دیکتاتور بزرگ است؟ چه چیزی بهتر از عنوان «دیکتاتور کوتوله و بی رحم» او را در نزد مخاطبان معرفی می کند.
قطعا بر رییس دانشگاه کلمبیا انتقاداتی وارد است، اما کمتر ایرانی را دیدم که انتقاداتش به آقای بالینجر از محدوده قضیه میهمان- میزبان خارج شده باشد. حال آنکه با سربلندی و افتخار می توان گفت:
آقای رئیس دانشگاه!
به نظر می رسد، درس تاریخ شما بسیار ضعیف است! یا که شاید تحت تاثیر فیلم کارتونی ٣۰۰ قرار گرفته اید! در غیر این صورت توقع منطقی بر این بود، هنگامی که از تلاش های آمریکائیان برای رسیدن به آزادی سخن می گفتی و دیکتاتور کوتوله میهن ما را شماتت می کردی! نقبی به تاریخ می زدی و از بانیان اولین کتیبه حقوق بشری سخن می گفتی! توقع بر این بود که از تلاش های آزادی خواهانه و دموکرسی طلبانه یکصدو پنجاه سال گذشته ملتی سخن به میان می آوردی و با شرمساری خطاب به احمدی نژاد یادآور می شدی که این سیاستمداران ما بوده اند که چنین امکاناتی را برای قدرت یابی شما کوتوله ها در کشور بزرگ و متمدنی چون ایران فراهم آورنده اند! دوست داشتیم به رسم پاسداری از حقیقت که رسم مجامع دانشگاهی است! خطاب به احمدی نژاد یادآور می شدی که ۵۴ سال پیش پدران کوتوله ما برای سرنگونی یک دولت ملی و دموکراتیک در میهن شما اقدام به دخالت مستقیم کردند و با کودتا "دیکتاتور" و "دیکتاتوری" را به خانه شما بازگرداندند و بر اساس اصل «دیکتاتوری به نوبت» از طریق همان دیکتاتور، زمینه را برای قدرت گیری شما کوتوله ها فراهم آوردند!
ای کاش! خطاب به احمدی نژاد یادآور می شدی که اگر تو دیکتاتور کوتوله و بی رحمی هستی و ناراضیان سیاسی را از دم تیغ می گذرانی، دولتمردان ما از تو بی رحم ترند و از این نیمکره به آن نیمکره یورش می برند و جان هزاران انسان بی گناه را می گیرند تا در سرزمین آنان آزادی و دموکراسی برپا کنند!
ای کاش! وقتی به تنها کشور دموکراتیک منطقه یعنی اسرائیل* به عنوان متحد کشور شما پرداختی! با شرمساری اشاره ای نیز به دیگر متحدان آمریکا در خاورمیانه می کردی! متحدانی که حکومت هایشان قرون وسطایی تر از حکومت آخوندی ایران هستند! البته ما را به چگونگی حاکمان و حکومت های منطقه کاری نیست اما به ما حق بدهید که به شعارهای آزادی خواهانه و دموکراسی طلبانه دولتمردان شما شک کنیم!
آقای بالینجر!
رسانه ها سخنان شما را در خطاب به آن کوتوله! چنان بازتاب دادند که "احساسات" برخی از ایرانی ها و از جمله شهروندان آمریکا را بر انگیخت و زمینه مناسبی را برای "جبهه سازان" فراهم آورد!
همچنین مجلس سنای کشور شما در چنین فضایی! فرصت یافت تا گستاخانه برای کشوری که عضو مستقل سازمان ملل متحد است تقسیمات سیاسی طراحی کند. گویی مجلس "سنا"، مجلس تمام جهان شده است. متاسفانه واقعیت نشان می دهد که حق وتوی شما در شورای امنیت سازمان ملل متحد کفاف زیاده خواهی های دولتمردان شما را نمی دهد. آیا این رفتارها با سخنان پوچ دیوانه ای که خواستار محو یک کشور مستقل عضو سازمان ملل متحد است، تفاوتی دارد؟!
نمی دانم، شما تا چه حد در ایجاد این فضا نقش ارادی داشتید! اگر به عنوان یک دانشگاهی حقایق را مطرح کردید، باید بگویم که متاسفانه بخشی از حقایق را مطرح نمودید، اما اگر جو بوجود آمده، مورد بهره برداری جنگ سالاران جهانی و بومی قرار نگیرد، بازهم برای بیان همین مقدار از حقیقت از شما متشکرم.

----------------------------------
* باید توضیح دهم که به چگونگی تشکیل کشور اسرائیل کاری ندارم، چرا که آن کشور بیش از ۶۰ سال است که تشکیل شده و سالیانی است که عضو سازمان ملل متحد است. ما نمی توانیم به چگونگی شکل گیری کشورها بپردازیم، چرا که شیوه شکل گیری همه کشورها در گذشته با زور و لشکر کشی بوده است! مهم این است که در جهان حقوقی امروز چنین "کشورسازی"هایی تکرار نشود و گر نه شهروند امروز اسرائیلی که در ۶۰ سال وجود خارجی نداشته نمی تواند تاوان گذشتگان را بپردازد.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست